تور لحظه آخری
امروز : جمعه ، 18 آبان 1403    احادیث و روایات:  امام رضا (ع):هیچ بنده اى حقیقت ایمانش را کامل نمى کند مگر این که در او سه خصلت باشد: دین شناسى، تدبر...
سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون شرکت ها

تبلیغات

تبلیغات متنی

صرافی ارکی چنج

صرافی rkchange

سایبان ماشین

دزدگیر منزل

تشریفات روناک

اجاره سند در شیراز

قیمت فنس

armanekasbokar

armanetejarat

صندوق تضمین

Future Innovate Tech

پی جو مشاغل برتر شیراز

لوله بازکنی تهران

آراد برندینگ

موسسه خیریه

واردات از چین

حمية السكري النوع الثاني

ناب مووی

دانلود فیلم

بانک کتاب

دریافت دیه موتورسیکلت از بیمه

قیمت پنجره دوجداره

بازسازی ساختمان

طراحی سایت تهران سایت

irspeedy

درج اگهی ویژه

تعمیرات مک بوک

دانلود فیلم هندی

قیمت فرش

درب فریم لس

زانوبند زاپیامکس

روغن بهران بردبار ۳۲۰

قیمت سرور اچ پی

خرید بلیط هواپیما

بلیط اتوبوس پایانه

قیمت سرور dl380 g10

تعمیرات پکیج کرج

لیست قیمت گوشی شیائومی

خرید فالوور

پوستر آنلاین

بهترین وکیل کرج

بهترین وکیل تهران

اوزمپیک چیست

خرید اکانت تریدینگ ویو

خرید از چین

خرید از چین

تجهیزات کافی شاپ

نگهداری از سالمند شبانه روزی در منزل

بی متال زیمنس

ساختمان پزشکان

ویزای چک

محصولات فوراور

خرید سرور اچ پی ماهان شبکه

دوربین سیمکارتی چرخشی

همکاری آی نو و گزینه دو

کاشت ابرو طبیعی و‌ سریع

الک آزمایشگاهی

الک آزمایشگاهی

 






آمار وبسایت

 تعداد کل بازدیدها : 1827195858




هواشناسی

نرخ طلا سکه و  ارز

قیمت خودرو

فال حافظ

تعبیر خواب

فال انبیاء

متن قرآن



اضافه به علاقمنديها ارسال اين مطلب به دوستان آرشيو تمام مطالب
archive  refresh

بارها مرده ام و باز در انتظار مرگ هستم


واضح آرشیو وب فارسی:نیک صالحی: بهنود شجاعی جوانی که به اتهام قتل در ۱۷ سالگی به قصاص محکوم شده است، در نامه یی خطاب به اولیای دم مقتول تقاضای عفو و بخشش کرد. بهنود در نزاع دسته جمعی که در ونک پارک درگرفت، با چاقو ضربه یی به احسان وارد کرد که مرگ وی را در پی داشت.او پس از دستگیری و محاکمه به قصاص محکوم شد و دو بار پای چوبه دار رفت اما رئیس قوه قضائیه هر بار به وی برای جلب رضایت اولیای دم احسان مهلت داد. بهنود که همچنان در زندان به سر می برد دیروز نامه یی به اولیای دم نوشت. در نامه بهنود آمده است؛ ای کاش گنجشکانی که از بالای دیوار بلند زندان رد می شوند، حرف هایم را می شنیدند و بر ایوان خانه شما می نشستند و برایتان بازگو می کردند. بچه یی بودم که تا چشم باز کردم مادرم رفت و فرشته نجاتم مرا تنها گذاشت. هیچ گاه فکر نمی کردم بی مادری اینقدر سخت باشد. بیش از سه سال است که در کنج زندان نشسته ام و تمام خاطرات زندگی ام در یک روز خلاصه شده. سه سال است در یک روز زندگی می کنم. سه سال دائم مسیری را که آن روز رفتم می روم و هر چه تلاش می کنم که برگردم، نمی شود. در خودم فرو می روم، در خودم فریاد می زنم، به خدا نمی خواستم چنین شود، ای خدا چرا این طور شد. چرا تا آخرین لحظه عمرم شرمسار کسانی هستم که هنوز نتوانستم با آنها سخن بگویم و بیان کنم که این بهنود آن موقع نفهمید چه شد. ولی امروز با تمام وجود از آنچه شده پشیمان است و هر روز سر بر خاک می ساید و هر روز از خدا تقاضای بخشش می کند. من طی این سال ها بارها و بارها در یک روز زندگی کردم و آن هم بدترین روز زندگی ام. بارها و بارها مرده ام ولی باز نفس کشیدم و باز در انتظار مردن دوباره هستم. به خدا هیچ کس نمی داند سنگینی این بار چیست، همان گونه که هیچ کس نمی داند داغ فرزند چیست. من شرمنده یی ابدی هستم که انسانی را، جوانی را، عزیزی را کشتم. ای کاش نمی رفتم، ای کاش آن روز به محل دعوا نمی رفتم.دو بار مرا برای اجرای قصاص به سلول انفرادی بردند، شب های تلخ و سرد و سنگینی بود.نمی دانم چه بگویم هزاران بار مردم. می خواستم گریه کنم، اشکی نبود. می خواستم ناله کنم، صدایی در وجودم باقی نبود.می خواستم در تنهایی مادرم را در آغوش بکشم و اشک بریزم ولی جز دیوار سفید و آهن سرد هیچ چیز نبود. به آخر عمری می رسیدم که هیچ چیز جز تلخی از آن ندیده بودم و در پایانش جز بار شرمندگی و پشیمانی چیز دیگری برایم باقی نمانده بود.زندانبان کلید را گرداند و گفت برخیز وقت رفتن است.صدای کلید قلبم را لرزاند، به یاد درد جانکاه شما افتادم، زمانی که فرزندتان را دیدید. مرا به محوطه زندان بردند تمام زندگی ام در همین دقایق جلوی چشمم گذشت و یاد فرزند شما افتادم که او هم چون من آرزوهای فراوانی داشت.زمانی که در پای چوبه دار به من گفتند، یک ماه فرصت داری تا رضایت بگیری با دیدن برادر احسان عرق سرد خجالت بر پیشانیم نشست. مرا به زندان برگرداندند.در سلول بغضم ترکید. خدایا چگونه به آنان بگویم شرمنده ام، شرمسارم.شب با مادرم نجوا می کردم، مادر کجا رفتی؟ چرا زود مرا تنها گذاشتی؟اگر تو بودی چه ها نمی شد، ای کاش بودی، ای کاش به در خانه آنها می رفتی، ای کاش از آنان می خواستی در حق من بزرگی کنند، ای کاش از آنان می خواستی که این افتاده بر زمین ندامت و پشیمانی را در دست بگیرند. مادرم، اگر تو در کنارم بودی هرگز این اتفاق برایم رخ نمی داد.مادر در آن دیاری که هستی به دیدار احسان برو، تو در آنجا برایش مادری کن، من شرمنده اویم و می دانم درد بی مادری چیست.خداوند مهر و محبت خود را در پدران و مادران ودیعه گذاشته و محبت والدین محبت خدایی است. می دانم شما با مهرترین و مهربان ترین ها هستید و مهری که به فرزند عزیز از دست رفته خود دارید در دیگری را بر من گشوده است.شاید این آخرین نامه من باشد و نمی دانم که به دست مهربان شما خواهد رسید یا نه؟اما تقاضا می کنم بدانید این بهنود، سه سال است در تمام لحظات زندگی خود آرزو می کند شما را ببیند و به پایتان بیفتد و بگوید، به خدا آنچه گذشت در فهمم نبود، به خدا نفهمیدم چه شد، به خدا شرمنده ام.شما هر چه بگویید هر چه بخواهید حق دارید.ای کاش گرمی مهر و نور محبت شما ذره یی بر من یخ کرده بتابد، ای کاش مرا ببخشید. گزارش : روزنامه اعتماد




این صفحه را در گوگل محبوب کنید

[ارسال شده از: نیک صالحی]
[مشاهده در: www.niksalehi.com]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 300]

bt

اضافه شدن مطلب/حذف مطلب







-


گوناگون

پربازدیدترینها
طراحی وب>


صفحه اول | تمام مطالب | RSS | ارتباط با ما
1390© تمامی حقوق این سایت متعلق به سایت واضح می باشد.
این سایت در ستاد ساماندهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی ثبت شده است و پیرو قوانین جمهوری اسلامی ایران می باشد. لطفا در صورت برخورد با مطالب و صفحات خلاف قوانین در سایت آن را به ما اطلاع دهید
پایگاه خبری واضح کاری از شرکت طراحی سایت اینتن