واضح آرشیو وب فارسی:همشهری: هنوز هم بخشندگيات را ميتوان چشيد
دين- محمد مصطفينيا:
تو دير به دنيا آمدي؛ آن قدر دير، كه پدرت حرفها و طعنههاي زيادي شنيد.
دشمنان فكر ميكردند حربه خوبي به دست آوردهاند. اگر تو به دنيا نميآمدي، امام رضاع پسري نداشت. و اگر امام رضاع پسري نداشت، آنها راحتتر ميتوانستند امامت او را انكار كنند.
شيعيان در امامت، به روايتي تكيه ميكردند كه از رسول خداص نقل ميشد. طبق آن روايت، بعد از امام حسينع، 9 نفر از فرزندان و نوادگانش يكي بعد از ديگري به امامت ميرسند. و در اواخر قرن دوم هجري دوست و دشمن امام رضاع منتظر آمدن يا نيامدن تو بودند.
تو دير به دنيا آمدي و زود، خيلي زود بار مسئوليتي سنگين را بر عهده گرفتي. گويا امام رضاع 47 ساله بود كه تو به دنيا آمدي. تو وقتي آمدي كه آمدنت مهم بود؛ آمدنت لازم بود؛ آمدنت چنان لازم بود كه امام رضاع در آن زمان، تولد هيچ كس را براي شيعيان آن قدر بابركت نميديد.
تو دير به دنيا آمدي و زود رفتي. شايد، حتي زودتر از آنكه بعضي دشمنانت بتوانند تصور كنند. آخر، اولش چون تو كم سن وسال بودي، فكر ميكردند كه راحت تو را شكست ميدهند. كمكم ديدند كه بايد پاي دانشمندان بزرگ را وسط بكشند و آخر سر، شاهد شكست آن دانشمندان شدند و در واقع، خودشان شكست خوردند.
تو دير آمدي و زود از دنيا رفتي. ظاهراً در اين دنيا زندگي كوتاهي داشتي؛ ولي هم آن زمان آدمها را محو خود كردي و هم تا قرنها بعد چشمهاي زيادي را خيره كردهاي. وقتي فاميلها و دور و بريهاي مأمون، خليفه عباسي، به او اعتراض ميكنند كه چرا تو را به دامادي برگزيده است؛ تو را اعجوبهاي ميخواند كه در دانش و بزرگواري از همه اهل دانش و فضل روزگار برتري. آنها حرف مأمون را قبول نميكنند. دانشمندان بزرگ را به مناظره با تو واميدارند و همه در برابر بزرگي تو، كودكيكم سن و سال، كوچك ميشوند.
مأمون پدر تو را به شهادت رسانده و گويا ديگر در توانش نيست كه بار شهادت تو را هم به دوش بكشد. مأمون سعي ميكند با تو خوشرفتاري كند تا اتهام شهادت امام رضاع را هم كمرنگ كند. ولي همين كه مأمون از دنيا ميرود، معتصم، برادر مأمون و خليفه بعد از او، طاقت حضور تو را ندارد. او يك سال هم نميتواند بزرگي تو را تحمل كند.
* * *
آنها كه هم امام رضاع و هم تو را از نزديك ديدهاند؛ تو را خيلي شبيه ايشان دانستهاند. تو آنقدر شبيه امام هشتم بودهاي كه به نام پدر هم مشهور شدي و تو را ابنالرضا ميخواندند. آنها كه هر دوي شما را ديدهاند، تو را هم از نظر دانش و تقوا و هم از نظر زهد و بخشندگي، شبيه پدر ديدهاند.
تو جواد يا بسيار بخشنده لقب گرفتي. تو به پدر شبيه بودي كه دانشمند و بخشنده بود. و حالا بعد از حدود 12 قرن هم كه به زندگي و سخنانت نگاه كنيم، ميتوانيم روحيه عالمانه و بخشندهات را حس كنيم.
لابهلاي سخنان كمي كه از تو نقل شده ميگردم. سفارش ميكني كه نه ستم ديدن را، با ستم گفتن جواب دهيم و نه خيانت را با خيانت. سفارش ميكني كه حرف خوب را از هر كه ديديم، اگر چه خودش به آن عمل نكند، فرابگيريم و دانش را با شكيبايي و فروخوردن خشم درهم بياميزيم.
فكر ميكنم، كمتر كسي ميتواند راحت، آن چنان كه تو بودي و آن چنان كه تو ميگفتي بخشنده باشد. تو وسعتي شگفت به دايره بخشش دادهاي. ميگويي از كسي كه به تو بدي كرده درگذر و رابطهات را با خويشاوندي كه ارتباطش را با تو قطع كرده، برقرار كن و وقتي از سر جهل و ناداني با تو برخورد ميشود، بردبار باش.
اهل علم و دانش را دوست داشتهاي و بزرگشان ميشمردي؛ چنان كه ميگويي دانشمندي كه مردم از علمش سود ببرند، از هفتاد هزار عابد بهتر است. و علم را با اخلاق درهمآميختهاي كه هيچ كس را عالم نميداني، مگر آنكه نسبت به آنهايي كه از او بالاترند حسودي نكند و كساني را كه از او پايينترند، خوار و كوچك نشمارد.
تو ما را با مهربانيهاي خدا آشناتر ميكني. شايد به همين خاطر است كه هم به «نيت خوب»، اهميت ميدهي، هم بر خوشرفتاري با خانواده تأكيدداري و هم ما را از دشنامگويي و گمان بد پرهيز ميدهي.
و راستي آدم چقدر بايد كوچك و بيمايه و ستمگر باشد كه نتواند تو را با اين همه خوبي و پاكي و بخشندگي، تحمل كند؟ چقدر درون آدم بايد زشت و دلش سياه باشد كه اين همه خوبي و پاكي بر او اثر نكند؟
تو مثل حضرت عيسيع و حضرت يحييع در كودكي به جايگاه بلندي رسيدهاي و فكر ميكنم ميشود مثل آنها به تو سلام كرد. پس سلام خدا بر تو، روزي كه به دنيا آمدي و روزي كه از دنيا ميروي.
پنجشنبه 7 آذر 1387
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: همشهری]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 59]