تور لحظه آخری
امروز : دوشنبه ، 29 مرداد 1403    احادیث و روایات:  امام حسن عسکری (ع):وصول به خداوند عزوجل سفری است که جز با عبادت در شب حاصل نگردد.
سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون شرکت ها

تبلیغات

تبلیغات متنی

تریدینگ ویو

کاشت ابرو

لمینت دندان

لیست قیمت گوشی شیائومی

صرافی ارکی چنج

صرافی rkchange

رسانه حرف تو - مقایسه و اشتراک تجربه خرید

تور دبی

دزدگیر منزل

تشریفات روناک

اجاره سند در شیراز

قیمت فنس

armanekasbokar

armanetejarat

صندوق تضمین

طراحی کاتالوگ فوری

تعمیرات مک بوک

Future Innovate Tech

آموزشگاه آرایشگری مردانه شفیع رسالت

پی جو مشاغل برتر شیراز

قیمت فرش

آموزش کیک پزی در تهران

لوله بازکنی تهران

میز جلو مبلی

آراد برندینگ

سایبان ماشین

بهترین وکیل تهران

خرید دانه قهوه

دانلود رمان

وکیل کرج

خرید تیشرت مردانه

خرید یخچال خارجی

وام لوازم خانگی

نتایج انتخابات ریاست جمهوری

خرید ابزار دقیق

خرید ریبون

موسسه خیریه

خرید سی پی کالاف

واردات از چین

الکترود استیل

سلامتی راحت به دست نمی آید

حرف آخر

دستگاه تصفیه آب صنعتی

حمية السكري النوع الثاني

ناب مووی

دانلود فیلم

بانک کتاب

دریافت دیه موتورسیکلت از بیمه

کپسول پرگابالین

خوب موزیک

کرکره برقی تبریز

خرید نهال سیب سبز

قیمت پنجره دوجداره

سایت ایمالز

بازسازی ساختمان

طراحی سایت تهران سایت

 






آمار وبسایت

 تعداد کل بازدیدها : 1811624250




هواشناسی

نرخ طلا سکه و  ارز

قیمت خودرو

فال حافظ

تعبیر خواب

فال انبیاء

متن قرآن



اضافه به علاقمنديها ارسال اين مطلب به دوستان آرشيو تمام مطالب
archive  refresh

متهم ديروز بعد از محاكمه به قصاص چشم محكوم شد اعترافات پسر اسيدپاش در برابر دختر قرباني


واضح آرشیو وب فارسی:شبکه خبر: متهم ديروز بعد از محاكمه به قصاص چشم محكوم شد اعترافات پسر اسيدپاش در برابر دختر قرباني
گروه حوادث، مرجان لقايي؛ چشمان آمنه، چهار سال است آفتاب را نديده. چشمان آمنه چهار سال است صورت مهربان مادر را نديده، چشمان آمنه چهار سال است در تاريكي مطلق فقط سياه بختي اين دختر جوان را برايش به تصوير كشيده است. آمنه هنوز نمي داند چرا عشقي كه مي گويند نوازشگر است و مهربان است اسيدي شد و به صورتش پاشيد و او را براي هميشه در تاريكي فرو برد. چشمان آمنه ديروز اشك هاي مادر را نديد. چشمان آمنه ديروز نور فلاش عكاساني را كه اشك ريزان او را دوره كرده و سوژه خود قرار داده بودند، نديد. چشمان آمنه حتي نتوانست چهره پسري را كه بينايي اش را از او گرفته ببيند. چهار سال از آن روز سرد و سياه در پارك رسالت گذشته و از آن صورت مهربان و چشمان اميدوار به آينده براي آمنه، دو سوراخ باقي مانده سوراخ هايي كه قطره قطره اشك هاي آمنه را روي صورت پرزخمش مي ريزد تا ذره يي از غم درونش را براي حاضران در دادگاه به نمايش بگذارد. «قصاصش كنيد تا ذره يي از زجر من و خانواده ام را درك كند.» اين اوليه جمله يي بود كه آمنه ديروز در جلسه محاكمه و در برابر هيات قضات به زبان آورد.

كيفرخواست

در ابتداي جلسه محاكمه پسر جواني كه به صورت آمنه اسيد پاشيده بود، ابتدا محمد شادابي در جايگاه قرار گرفت تا به عنوان نماينده دادستان عليه جوان اسيدپاش اقامه دعوا كند و جزئيات حادثه يي را كه به كور شدن آمنه منجر شده است، توضيح دهد. نماينده دادستان گفت؛ مجيد جوان 27 ساله يي كه در دادگاه حاضر شده و اين طور با چشمان بازش به هيات قضات و حاضران خيره مي نگرد و صورت پر از زخم آمنه را كه حتي براي راه رفتن بايد از مادرش كمك بگيرد تماشا مي كند، متهم است 12 آبان سال 83 به صورت آمنه بهرامي كه مهندس الكترونيك است، اسيد پاشيده و علاوه بر كور كردن دو چشم اين دختر جوان به صورت او به شدت آسيب رسانده و زخم هاي متعددي را روي آن ايجاد كرده است. وي در حالي كه اسيد همراه داشت شش ساعت به كمين آمنه نشست و سرانجام ساعت دو بعد از ظهر روز حادثه در پاركي نزديك پل سيدخندان اسيد را روي آمنه پاشيد و متواري شد. پس از چند روز پليس موفق به شناسايي مجيد شد و وي به اسيدپاشي اعتراف كرد.

محمد شادابي ادامه داد؛ من به عنوان نماينده دادستان و با توجه به تقاضاي آمنه بهرامي شاكي پرونده مبني بر قصاص دو چشم متهم تقاضاي صدور حكم قصاص دو چشم متهم را دارم.

آمنه در جايگاه

در ادامه آمنه بهرامي دختر نابينا با كمك مادرش پشت تريبون قرار گرفت تا گوشه يي از مصيبت هايي را كه در چهار سال گذشته تحمل كرده است براي دادگاه بازگو كند. آمنه گفت؛ بارها گفته ام و باز هم مي گويم تقاضاي قصاص متهم را دارم. البته فقط چشمانش را از او بگيريد. چون من نمي توانم مثل او رفتار كنم و به صورتش اسيد بپاشم اين عمل خيلي وحشيانه است. فقط بينايي اش را بگيريد تا چشمانش مثل چشمان من شود. البته من به خاطر خودم تقاضاي قصاص ندارم. اين خواسته جامعه است. مجيد بايد مجازات شود تا اين گونه افراد بدانند حق ندارند به صورت دختري اسيد بپاشند.

قاضي؛ فكر مي كنيد انگيزه متهم از اينكه به صورت شما اسيد پاشيد چه بود؟

آمنه؛ مجيد جوان خودخواه و طردشده از جامعه است و نمي تواند تحمل كند كسي خلاف ميل و خواسته اش رفتار كند.

قاضي؛ شما با متهم قبل از اين حادثه رابطه يي داشتيد؟

آمنه؛من رابطه يي با او نداشتم چند بار مادرش با خانه ما تماس گرفت و از من خواستگاري كرد، من هم چون مجيد را نمي شناختم جواب منفي دادم. چون سر اين مساله حساس شده بودم و مادر مجيد مرتب به خانه ما زنگ مي زد، يك روز از دوستم پرسيدم دانشجويي به نام مجيد در دانشگاه داريم. دوستم گفت؛ مجيد همان پسري است كه يك بار در كارگاه برايت مزاحمت ايجاد كرد. من در دانشگاه رابطه يي دوستانه با دختران و پسراني كه همكلاسي ام بودند داشتم.ما مثل خواهر و برادر بوديم. اما آن روز در كارگاه، مجيد كه ورودي سال پايين تر بود، كنارم نشست و برايم ايجاد مزاحمت كرد. من صندلي ام را كنار كشيدم اما مجيد به اذيت هايش ادامه داد. مي خواستم موضوع را به استاد بگويم كه يكي از همكلاسي هايم گفت جايت را عوض كن تا ماجرا تمام شود. من و مجيد آن روز با هم جر و بحث كرديم و من هيچ وقت با او صحبت نكردم. نسبت به مجيد هميشه احساس بدي داشتم. بعد از آن بود كه ديگر مطمئن شدم نمي خواهم با او ازدواج كنم. مجيد پس از آن با محل كارم تماس مي گرفت و با صحبت هايش مرا تهديد مي كرد. مي گفت تو نمي تواني جواب منفي به من بدهي و بايد با من ازدواج كني. تو نمي تواني زندگي مرا خراب كني، من آينده ام را با تو ساخته ام. البته اوايل مي گفت خودش را مي كشد. من هم به او جواب مي دادم هر كاري دوست دارد انجام بدهد. مردي كه با پاسخ منفي به خودكشي فكر كند به درد زندگي نمي خورد.

مجيد به مزاحمت هايش ادامه مي داد. او مرتب مقابل محل كارم مي آمد و هر بار كه از محل كارم خارج مي شدم تعقيبم مي كرد. دو روز قبل از حادثه مجيد را مقابل در شركت ديدم، جلو رفتم و به او گفتم من ازدواج كردم و همسرم را دوست دارم، بهتر است دست از سرم برداري. اگر يك بار ديگر مزاحم من شوي با شوهرم به سراغت مي آيم.

مجيد جواب داد طلاق بگير و با من ازدواج كن. قبول نكردم و گفتم بهتر است مرا از فكرت بيرون كني. بعد از اينكه از مجيد جدا شدم به كلانتري رفتم و گفتم تهديد شده ام و پسر جواني به من گفته كاري مي كنم تا آخر عمرت بسوزي. اما ماموران كاري نكردند و گفتند تا زماني كه جرمي اتفاق نيفتد نمي توانند وارد ماجرا شوند.

قاضي؛ پس از آن هم باز تهديد شدي؟

آمنه؛بعد از آن روز ديگر مجيد را نديدم، همكارانم هم او را نديده بودند. فكر كردم حرفم را باور كرده و ديگر به سراغم نمي آيد. روز حادثه كارم در شركت تمام شده بود و داشتم به خانه برمي گشتم. در پارك رسالت احساس كردم كسي مرا تعقيب مي كند، سرعتم را كم كردم تا فردي كه پشت سرم است رد شود، اما او جلو نيامد. من ايستادم، وقتي فرد تعقيب كننده جلو آمد ديدم او مجيد است. همه چيز در يك لحظه اتفاق افتاد. پارچ قرمز رنگي در دستش بود. يك لحظه به چشمان من نگاه كرد و مايع داخل پارچ را به سمت من پاشيد.

قاضي؛ زماني كه اسيد به صورتت پاشيده شد، چه كردي؟

آمنه؛آن لحظه صورت دو خواهري كه سال ها پيش رويشان اسيد پاشيده شده بود در ذهنم متصور شد. با خودم گفتم خدايا اسيد چه بلايي سرم خواهد آورد.اسيد، فلز مدار چاپي را از بين مي برد و من به خاطر رشته تحصيلي ام اين مساله را مي دانستم. از آن لحظه به بعد هرگز نتوانستم ببينم، اما هيچ وقت نمي خواستم اين مساله را باور كنم. من نمي ديدم كه مردم اطرافم جمع شده اند. فقط فرياد مي زدم و كمك مي خواستم. مردي از داخل ماشينش برايم آب آورد. صورتم را با آب شستم بلافاصله مرا به بيمارستان رساند. جلوي در پياده كرد و زماني كه داشتم وارد بيمارستان مي شدم نگهبان مرا ديد و با خودش به مركز پرستاري برد. صورتم را چندين بار شستند. قطره هاي اسيد كه روي صورتم ريخته بود، روي دستم چكيد و دستانم را هم سوزاند.

قاضي؛ اقدامات لازم در بيمارستان برايت انجام شد؟

آمنه؛ در بيمارستان لبافي نژاد هركاري كه مي توانستند برايم انجام دادند. مدتي كه در بيمارستان ماندم يك روز به من گفتند بايد آماده شوي و به اتاق عمل بروي. پرسيدم براي چه. جوابي ندادند. پزشك معالجم بالاي سرم آمد و گفت؛ رضايتنامه عمل را امضا كن. گفتم مي خواهيد چه كنيد. نكند قصد تخليه چشم هايم را داريد. دكتر گريه كرد و رفت. من حاضر نشدم چشمم را تخليه كنند، چون معلوم نبود به لحاظ روحي بتوانم تحمل كنم يا نه. گفتم اگر قرار است چشمم از بين برود بگذاريد خودش از بين برود. به من گفتند ممكن است عفونت كند و به مغزت برسد، آن وقت جانت را از دست مي دهي. اگر من مي مردم خانواده ام شايد فقط يك سال غم سنگين مرگم را داشتند و بعد عادت مي كردند. اما حالا هر روز به من نگاه مي كنند و ذره ذره آب شدنم را مي بينند.

دفاعيات متهم

بعد از صحبت هاي آمنه و وكيل مدافعش نوبت به مجيد رسيد تا در برابر اتهام اسيدپاشي از خود دفاع كند.

قاضي؛ اتهام شما اسيدپاشي و از بين بردن دو چشم آمنه بهرامي و ايراد جراحت هاي متعدد به صورت او است، قبول داري؟

متهم؛ بله، قبول دارم. من به صورت آمنه اسيد پاشيدم.

قاضي؛ انگيزه ات از اين كار چه بود؟

متهم؛ آمنه از من خواستگاري كرد، من هم قبول كردم و بعد هم عاشق او شدم. اما بچه هاي دانشگاه حرف هاي نامربوطي در موردم زدند و آمنه پشيمان شد.

قاضي؛ حتي اگر گفته هايت را بپذيريم كارت توجيه نمي شود چون آمنه تحقيق كرده و متوجه شده بود نمي تواند با تو زندگي كند. تو حق نداشتي روي صورتش اسيد بپاشي.

متهم؛ مقصر خودش بود. من عاشق او شدم و ديگر نمي توانستم از او دل بكنم. من عاشق آمنه شده بودم. حرف شما منطقي است اما دل عاشق منطق متوجه نمي شود.

قاضي؛تو مي دانستي ميزان تخريب اسيد چقدر است، چرا مي خواستي صورت آمنه را نابود كني؟

متهم؛من دچار فشار روحي و رواني و ديوانه شده بودم. آمنه با رفتارش نشان مي داد مرا دوست دارد اما جواب رد مي داد.

قاضي؛از كجا اطمينان داشتي كه آمنه تو را دوست دارد؟

متهم؛هر بار مرا مي ديد، تپش قلب مي گرفت. موضوعات بي خودي را مطرح مي كرد تا با من صحبت كند. من هم فهميدم عاشقم شده است.

قاضي؛ از كجا متوجه تپش قلب آمنه مي شدي؟

متهم؛چشمانش نشان مي داد. شايد ديگران متوجه نمي شدند، اما من با تمام وجودم احساس مي كردم.

قاضي؛تهديد كرده بودي خودكشي مي كني، چرا تهديدت را عملي نكردي؟

متهم؛چند بار تصميم گرفتم آمپول هوا به خودم تزريق كنم اما نتوانستم، بعد تصميم گرفتم به صورت آ منه اسيد بپاشم تا نامزدش او را رها كند و من به آمنه برسم.

قاضي؛چرا تصميم نگرفتي اسيد را به صورت نامزد آمنه بپاشي و خود او را هدف گرفتي؟

متهم؛من نامزدش را نمي شناختم، اما با اين كارم آمنه را از نامزدش جدا مي كردم.

قاضي؛چه زماني تصميم گرفتي اسيدپاشي كني؟

متهم؛وقتي آمنه گفت ازدواج كرده او طوري حرف زد كه من مطمئن شدم واقعيت را مي گويد.

قاضي؛اتفاق هاي روز حادثه را تعريف كن.

متهم؛روزي كه آمنه گفت ازدواج كرده، به مغازه رفتم و تقاضاي اسيد كلريدريك كردم. مغازه دار گفت اين نوع اسيد جامد است و او ندارد. من اسيد مايع خواستم كه گفت فردا مي آورد. فردايش دوباره به مغازه رفتم و 400 سي سي اسيد خريدم. روز حادثه به نزديكي محل كار آمنه رفتم. مي دانستم چه ساعتي از شركت بيرون مي آيد. 10دقيقه منتظر شدم و بعد در فرصتي مناسب اسيد را به صورتش پاشيدم.

قاضي؛آيا حاضري با اين وضعيت با آمنه ازدواج كني؟

متهم؛بله حاضرم. من او را دوست دارم.

قاضي؛آمنه تقاضاي قصاص چشم كرده آيا حاضري به او ديه بپردازي؟

متهم؛من پولي ندارم كه ديه بپردازم. قصاص را قبول دارم به اين شرط كه هر دو ما را به اتاق عمل ببرند و چشم هايمان را تخليه كنند، از كجا معلوم بعد از كور شدن من راه درماني براي آمنه پيدا نشود و او دوباره بينايي اش را به دست نياورد؟

قاضي؛پزشكي قانوني و پزشكاني كه آمنه را در بارسلونا تحت درمان قرار دادند اعلام كردند آمنه به طور قطع بينايي اش را به دست نمي آورد و براي يافتن اين مساله رسيدگي به پرونده چهار سال طول كشيده است.

متهم؛من اين حرف ها را قبول ندارم، بايد چشم هر دو ما را تخليه كنند تا اثر قصاص روي چشمان من هم باقي بماند.

قاضي؛در اين چهار سال تلاش كردي كه رضايت بگيري؟

من تلاش كردم اما آمنه خودش را از من مخفي مي كند.

قاضي در اين هنگام عكس زماني كه آمنه سالم بود را به متهم نشان داد و گفت؛ اين چهره را با چهره يي كه آمنه حالا دارد مقايسه كن، آيا پشيمان نيستي؟

متهم؛ كاري كه كردم اشتباه بود، قبول دارم و پشيمان هستم. حالا هم كارم قابل جبران نيست. من نيتم خير بود هرچند عملم بد بود.

آخرين حرف هاي آمنه

سپس قاضي عزيزمحمدي يك بار ديگر آمنه را به جايگاه دعوت كرد و از او خواست تا اگر حرفي دارد بگويد.آمنه گفت؛ بگذاريد ماجراي تخليه شدن چشم راستم را برايتان توضيح دهم. وقتي پزشكان بيمارستان لبافي نژاد قطع اميد كردند به من گفتند هرچند در اسپانيا هم نمي توان كاري كرد اما براي اينكه بعدها پشيمان نشوم بهتر است به آنجا بروم. در اسپانيا پزشكان تمام تلاش شان را كردند. من مي توانستم با چشم راستم فقط سايه ها را ببينم، آنها چند بار مرا جراحي كردند، اما نتوانستند كاري بكنند. من از صحبت هايشان متوجه مي شدم كه اتفاق بدي در حال رخ دادن است اما هيچ وقت در اين باره بي پرده با من صحبت نمي كردند. يك روز صبح كه بيدار شدم احساس كردم چيزي شبيه كرم روي گونه هايم است.يادم آمد من كرم استفاده نكردم. چند لحظه بعد ريزش كرم قطع شد و من دستم را به سمت چشمم بردم و متوجه شدم كه هيچ چيز در پلكم نيست. خودم را به كلينيك رساندم. پزشكان گفتند ما مي دانستيم اين اتفاق خواهد افتاد اما به تو نگفتيم. اسيد تا پنج سال قدرت تخريب دارد و متاسفانه من روز به روز بدتر مي شوم. آمنه ادامه داد؛ اگر حتي ذره يي اميد بود من در بارسلونا مي ماندم. به من گفتند شبكيه چشمم به طور كامل از بين رفته است. هرچند پولي ندارم و خانواده ام هم به شدت در تنگنا هستند و آقاي خاتمي رئيس جمهور وقت 27 هزار يورو به من كمك كردند تا بتوانم در بارسلونا بمانم، اما حاضر نيستم از متهم ديه بگيرم. مردي كه هنوز هم به فكر نابودي من است و مي خواهد چشمانم تخليه شود چطور خود را عاشق معرفي مي كند. اين مرد اگر آزاد هم شود قصد جانم را مي كند.

هر روز از خداوند مي خواهم كاري كند كه من از خانواده ام جدا شوم و آنها اينقدر عذاب نكشند.

حكم قصاص

در پايان جلسه قاضي عزيزمحمدي يك بار ديگر متهم را به جايگاه دعوت كرد تا آخرين دفاعياتش را بگويد. او لايحه يي 18 صفحه يي به دادگاه ارائه داد كه عنوانش «اسيد پاش مجرم يا قرباني» بود و سپس گفت؛ اين روزنامه ها بودند كه جنجال كردند، من كار بدي نكردم. كارم بدتر از اسيدپاشي به صورت 15 دختر در افغانستان نيست كه اين طور پرونده ام را درشت كرده و هر روز با يك تيتر چاپ مي كنند. حالا جامعه زير بار قصاص چشمان من مي رود اما اگر آمنه اين كار را كرده بود طور ديگري با او برخورد مي شد.

با پايان يافتن جلسه دادگاه هيات سه نفره قضات (عزيزمحمدي، بومي و رحيمي ) وارد شور شدند و به اتفاق آرا، مجيد را به قصاص چشم پس از پرداخت تفاضل ديه محكوم كردند. اين جوان به پرداخت ديه در مورد ساير قسمت هاي آسيب ديده نيز محكوم شد.
 پنجشنبه 7 آذر 1387     





این صفحه را در گوگل محبوب کنید

[ارسال شده از: شبکه خبر]
[مشاهده در: www.irinn.ir]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 85]

bt

اضافه شدن مطلب/حذف مطلب




-


گوناگون

پربازدیدترینها
طراحی وب>


صفحه اول | تمام مطالب | RSS | ارتباط با ما
1390© تمامی حقوق این سایت متعلق به سایت واضح می باشد.
این سایت در ستاد ساماندهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی ثبت شده است و پیرو قوانین جمهوری اسلامی ایران می باشد. لطفا در صورت برخورد با مطالب و صفحات خلاف قوانین در سایت آن را به ما اطلاع دهید
پایگاه خبری واضح کاری از شرکت طراحی سایت اینتن