واضح آرشیو وب فارسی:اطلاعات: كجايي تو؟!...
كميل بينالحرمين
اكبر كتابدارــ مدينه، 6 آذر 87
دلم گرفته و بيتاب و بيقرارم. نميدانم چرا شعر فاضل نظري در ذهنم مرور ميشود:
بيقرار توام و در دل تنگم گلههاست
آه بيتاب شدن عادت كم حوصلههاست
مثل عكس رخ مهتاب كه اوفتاده در آب
در دلم هستي و بين من و تو فاصلههاست
بيتو هر لحظه مرا بيم فرو ريختن است
مثل شهري كه به روي گسل زلزلههاست
باز ميپرسمت از مسألة دوري عشق
و سكوت تو جواب همه مسألههاست
چشمهايم كه باراني ميشود و گونههايم خيس، يكي از همسفران، به سمت بقيع هُلم ميدهد. بي «موزه» در پاي راه ميافتم. لحظهاي نصر بن احمد ساماني در ذهنم قدم ميزند كه با شنيدن بوي جوي موليان رودكي، سر از پاي نميشناسد و بي موزه در پاي از هرات به سمت بخارا رهسپار ميشود... اما جايي كه من به سمت و سويش ميروم، هزاران بخارا و سمرقند را در دل خويش دارد و هزاران هزار عاشق سينه چاك، دلخسته و دلسوخته.
خواجوي كرماني هم اگر يك بارــ حتي يك ــ بار بقيع را و حرم نبوي را درك ميكرد، مطمئناً در شعرش تجديد نظر ميكرد و به جاي اين كه بگويد:
در روي زمين نيست چو كرمان جايي
كرمان دل عالم است و ما اهل دليم
حتماً اين گونه مينوشت:
در روي زمين نيست چو «يثرب» جايي
يثرب دل عالم است و ما عاشق آن
بقيع تاريك و روشن مسحور كنندهاي دارد و جاذبة وصفناپذيري...دلت را كف دستت ميگيري و با پاي دل، آسيمه سر به سويش ميروي، اما قبل از رفتن، انگار، پايت به سوي پلههاي بقيع نميرود؟ ناگاه گنبد خضرا تو را به خود ميخواند.
ــ بي اذن كجا؟....
برميگردي و سلام ميدهي: السلام عليك ايها النبي و رحمه الله و بركاته.....
حالا پلههاي بقيع سر به پايت ميگذارند و تو را تا پشت پنجرههايش راهبري ميكنند. هوا كمي تاريكتر ميشود و دلت روشنتر. شب شده است، اما خورشيد از چندين سو از دل بقيع زبانه ميكشد. دلت را در گوشهاي از بقيع جا ميگذاري و پشت پنجرههاي فولادينش تنها جا ميماني... واژههاي هجران به سراغت ميآيند:
شوق است در جدايي و جور است در نظر
هم جور به كه طاقت شوقت نياوريم
بيقراريات تاب ميآورد وقتي غربت بقيع دلت را ميلرزاند. ديگر سيل اشك است كه روانة زمين پاك بقيع ميشود. هق هق گريه، چشم? جوشان بغض فرو خورده و فرو خفته ميشود. كميل تو را ميخواند....
ــ «صبرت علي عذابك فكيف اصبرو علي فراقك.....»
حالا نواي آرامشي در دلت جاري شده است... دلت را در بين الحرمين ميبيني كه هرولهكنان از اين سو به آن سو ميرود و سعي با صفاي كميليان را در مروه دل نظارهگر است.
پنجشنبه 7 آذر 1387
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: اطلاعات]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 253]