تبلیغات
تبلیغات متنی
محبوبترینها
بارشهای سیلآسا در راه است! آیا خانه شما آماده است؟
بارشهای سیلآسا در راه است! آیا خانه شما آماده است؟
قیمت انواع دستگاه تصفیه آب خانگی در ایران
نمایش جنگ دینامیت شو در تهران [از بیوگرافی میلاد صالح پور تا خرید بلیط]
9 روش جرم گیری ماشین لباسشویی سامسونگ برای از بین بردن بوی بد
ساندویچ پانل: بهترین گزینه برای ساخت و ساز سریع
خرید بیمه، استعلام و مقایسه انواع بیمه درمان ✅?
پروازهای مشهد به دبی چه زمانی ارزان میشوند؟
تجربه غذاهای فرانسوی در قلب پاریس بهترین رستورانها و کافهها
دلایل زنگ زدن فلزات و روش های جلوگیری از آن
خرید بلیط چارتر هواپیمایی ماهان _ ماهان گشت
صفحه اول
آرشیو مطالب
ورود/عضویت
هواشناسی
قیمت طلا سکه و ارز
قیمت خودرو
مطالب در سایت شما
تبادل لینک
ارتباط با ما
مطالب سایت سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون
مطالب سایت سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون
آمار وبسایت
تعداد کل بازدیدها :
1835131938
گروه خورشید، کانون چاووش، کارگاه آواز شجریان، شیوه کار علیزاده و لطفی در گفت و گو با مجید درخشانی
واضح آرشیو وب فارسی:خبر آنلاین: فرهنگ > موسیقی - مجید درخشانی معتقد است که در حال حاضر بداهه نوازی به عنوان یکی از ارکان موسیقی ایران فراموش شدهاست. سما بابایی: گروه «خورشید» دوباره روی صحنه رفت. از 10 تا 12خرداد . بعد از سه سال وقفه. این اتفاق خوبی است برای همه کسانی که گمان میکردند،گروه موسیقی در ایران شکل نمی گیرد و اگر هم شکل بگیرد خیلی زود از هم میپاشد. به بهانه کنسرت میزبان «مجید درخشانی» سرپرست، آهنگساز و نوازنده این گروه، وحید تاج یکی از خوانندگان این کنسرت و ایلیا محمدینیا مدیر گروه بودیم. مجید درخشانی که فعالیت موسیقاییاش را از گروه «شیدا» و کانون «چاووش» آغاز کرده،پس از سالها سکونت در آلمان حدود یک دهه پیش به ایران بازگشت و گروه «خورشید» را پایه گذاری کرد. در این گفت و گو با او در مورد گروه خورشید، کانون چاووش، گروه شیدا، نحوه کار حسین علیزاده و محمدرضا لطفی و.. صحبت کردیم. اگر موافق باشید، صحبت را از برنامه گروه «خورشید» شروع کنیم و چند سال وقفهای که در اجرای آن افتاده است، این وقفه باعث شد که خیلیها فکر کنند گروه از هم پاشیدهاست؟ نه. گروه تمرینات خود را انجام میداد، اما فعالیتهای اجرایی نداشت. بعد از اجرای آثار حسین علیزاده در تالار وحدت ، آقای محمد معتمدی که به عنوان خواننده با ما همکاری داشت از گروه جدا شد و علاوه بر آن تعدادی از اعضا به گروه «شیدا» پیوستند. البته این اتفاق با توافق من انجام شد، چون دلم میخواست که نوازندگان ما تجربهای نیز همراه با استاد لطفی داشته باشند. بعد از آن طول کشید تا افراد جایگزین پیدا کنیم، ضمن اینکه گروه ما مدیر نداشت و همین کار را با مشکلات بیشتری مواجه میکرد. در تمام این دوران اما ما تمرینات خود را ادامه میدادیم و حتی در سرمای زمستان ساختمانی در خیابان شریعتی داشتیم که بدون شوفاژ بود و با وجود سرما ما همچنان به کارهایمان ادامه میدادیم. سال گذشته هم ما یک کار « ماهور» هم ضبط کردیم. برنامهای هم قرار بود در سال 88 به اجرا درآوردید که گویا این اتفاق نیفتاد. بله. برنامه ما قرار بود یک ماه بعد از انتخابات انجام شود که به دلیل فضایی که در آن زمان وجود داشت، این اتفاق عملا نتوانست رخ دهد و بعد از آن تلاش کردیم که اجراهایی داشته باشیم که آنها نیز به دلایل گوناگون انجام نشد. البته مشغله کاری من هم در این زمینه بی تاثیر نبود. تشکیل گروه «شهناز» و همکاری با آقای شجریان در این زمینه تا چه اندازه موثر بود؟ این فقط یک شایعه است. درست است که فعالیت های گروه «خورشید» هم زمان با گروه «شهناز» کم رنگ شد، اما این دو هیچ ربطی به یکدیگر نداشتند. کنسرتهای ما با استاد شجریان در خارج کشور باعث ایجاد وقفه در کار شد، اما همان طور که گفتم تمرینات ما به شکل منظم انجام میشد و ما تنها در زمینه اجرا فعالیتمان مانند گذشته نبود. حالا که 6-5 سالی از تشکیل گروه گذشته است، فکر میکنید چقدر به اهدافی که از ابتدا در نظر داشتید، رسیدهاید؟ حس و حالش را دوست دارم. بچهها دلی ساز میزنند و به همین خاطر سازشان تاثیرگذار است. اما مساله اینجاست که ما امکانات لازم را نداریم. در حالی که ما در «چاووش» یک طیف شنونده داشتیم. به همین خاطر هر کاری که ضبط میکردیم، خودمان میبردیم و بلافاصله همه را میفروختیم. خودتان می فروختید؟بله. خود ما این آثار را در چهار راهها میفروختیم. کدام چاووش بود؟ چاووش یک. من در چهار راه ولی عصر میایستادم و این آلبومها را میفروختم. یک چلو کبابی هم آنجا بود - که بعدها هرچقدر گشتم نتوانستم پیدایش کنم- او به ما سیم برق داده بود و ما یک ضبط میگذاشتیم و کار را پخش میکردیم. هر زمان که این تصنیف پخش میشد که:«شب است و چهره میهن سیاهه» مردم استقبال بسیار زیادی میکردند. مشکلی پیش نمیآمد؟اوایل انقلاب نه. اتفاقا چند روز پیش داشتم با ارژنگ کامکار حرف میزدم، یاد آن دوران افتادیم. گفت شما چه کار میکردید که همه کاستها را میفروختید. من یک کارتن بردم میدان امام حسین تا پهن کردم کسی آمد و گفت جمع کن. برگشتم به دفتر چاووش و گفتم چیزی نفروختم. من هم بهش گفتم: خب معلوم است، من میرفتم چهار راه ولی عصر، نزدیک دانشگاه و طبیعی بود که فروش خوبی داشته باشم. همین علاقه زیاد به «چاووش» نبود که بعد از تعطیل شدن این کانون باعث افسرده شدن و مهاجرت و در نهایت پاشیده شدن گروه شد؟ بسیار. چاووش در شرایط بسیار دشواری کار کرد. درآمد مالی که نداشتیم. تنها کاری که برای ما درآمد مالی داشت، نواختن در موسیقی فیلم «حاجی واشنگتن» بود که آقای لطفی به خاطر آن به ما پول درشتی داد و ما بعدها متوجه شدیم که آقای لطفی از دستمزد خودشان زده بودند و به ما داده بودند. در سال های بعد از انقلاب هیچ گروهی در ایران شکل نگرفت، چرا؟ماندن گروه به عوامل مختلف نیاز دارد. عشق اعضاء به گروه یکی از مسائلی است که میتواند در این زمینه موثر باشد. برای مثال این تجربه را ما به خوبی در گروه «خورشید» داشتهایم. اعضای گروه هیچ چشم داشتی به مسایل مالی ندارند، عشق و علاقهای که در بین اعضای گروه وجود دارد، سبب شده که ما در این سالها اجراهای موفقی داشته باشیم. شاید بتوان مهم ترین دلیل وجود نداشتن گروهها را نبود مدیر دانست. باید یک حامی در این زمینه وجود داشته باشد که کارها را سازماندهی کند. متاسفانه در ایران هیچ حمایتی از گروهها نمیشود. یعنی واقعا گروه هیچ درآمد مالیای ندارد؟ این عجیب نیست که اعضا در تمام این سالها همچنان به فعالیت خود در گروه ادامه دادهاند؟زندگی اعضای گروه از راههای دیگری میگذرد و ما هیچ محدودیتی در زمینه فعالیت در گروههای دیگر و یا ضبط برنامهها نداریم. شاید تعجب کنید، اما ما در شیراز برنامهای را به اجرا درآوردیم که به هر کدام از اعضا تنها 30 هزار تومان رسید، اما ما اجرای خوبی داشتیم و به نوازندگانمان بسیار خوش گذشت. برخی از این جوانان در گروه نوازی تجربه اولشان بود، ضمن اینکه در این مدت چند اثر منتشر و تعدادی دیگر آماده انتشار شد. حضور شما چقدر در این میان موثر است؟( میخندد) این را باید خود بچه ها بگویند.اما من احساس میکنم که نوازندگان آثار من را دوست دارند. برای کار «فصل باران» هفت ماه تمرین کردیم و هیچ امیدی به اجرا نداشتیم. کار که آماده شد، بینیاد رودکی و سروش کار را خریداری کردند که به ادامه کار ما کمک بسیاری کرد، به خصوص اینکه آقای «علیرضا قربانی» این اثر را خواند. به هر حال انتشار این کار به ما کمک بسیاری کرد. آقای قربانی برای ما یک شانس بود و من هم به او در انتخاب قطعات حق انتخاب دادم. البته شما در این سالها همکاری با خوانندگان مختلفی را تجربه کردید. بله. به خصوص قبل از گروه «خورشید» چند کار من را خوانندگانی خواندند که اصلا حس و حال کار مرا زنده نکردند. البته در این میان شانس آوردم و یک کارم را آقای شجریان خواندند که «در خیال» شد. البته خیلی از کارهای گذشته را دوباره با خوانندگان جوان که هم اکنون در گروه هستند، خواندیم. شما در گروههای چاووش و شیدا فعالیت داشتهاید و خاطرات خوشی هم از آن دارید. حتی بعد از بازگشتتان به ایران عنوان کردید که به ایران آمدید تا آن اتفاق را بار دیگر تکرار کنید.همه اش آن تجربه بود. من با موسیقی دوران چاووش از ایران رفتم و با همان برگشتم. من با آقای سراج 15 سال پیش اثری را به نام «شهر آشنایی» ضبط کردم که او گفت برای من خیلی عجیب است که با وجود آنکه در این سالها شما در ایران نبودهاید، اما کارتان بسیار ایرانی است. به او همین را گفتم. اینکه من با فضای چاووش و تفکر آن از ایران رفتم و همان را برگرداندم. تشکیل یک جمع برای موسیقی تجربهای بود که برای من بسیار شیرین بود. ما در چاووش هیچ درآمدی نداشتیم، فقط کارها را ضبط و منتشر میکردیم. با اینحال آن دوره، دوره خوبی بود و برای ما تجربههای بسیاری خوبی داشت. آثاری که استادانی مانند محمدرضا لظفی و یا حسین علیزاده برای آن گروه میساختند، در تمام این دوران منبع الهام بزرگی برای من بوده است. من در آلمان هم میخواستم یک «چاووش» کوچک درست کنم و کم و بیش این کار را کردم. بعد از بازگشتم به ایران هم میخواستم با یک سازبندی وسیع تر همان تجربه را تکرار کنم. موفق شدید؟من راضی هستم. گروههای «عارف» و «شیدا» در شرایط خاصی شکل گرفتند، حس و حال آن دوران در فعالیت این گروهها و بعدها چاووش موثر بود. در این سالها اما آن حس و حال دیگر در فضای موسیقی ایران وجود ندارد. فکر می کنید که دلیل این ماجرا چیست؟نسل جوان ما با اتفاقاتی که در دوران « چاووش» افتاده، کم و بیش آشنا هستند. در این میان البته در زمینه آهنگسازی با مشکلاتی مواجه هستیم. در حالی که سه آهنگسازی که در گروه «چاووش» وجود داشتند، خودشان منبع تحولات بسیار بزرگی شدند. برای مثال آقای علیزاده با آلبوم «سواران دشت امید» و یا آقای لطفی با اثر « داروک» موسیقی متفاوتی را عرضه کردند. ضعف نسل امروز در این است که توجهش بیشتر به تکنیک است تا حس و حال و جمله بندی. در «گل ها» بیشتر سازهای ارکستر غیر ایرانی است، اما صدایی که از آن بیرون میآید، صد در صد ایرانی است. آنها به یک درجاتی از حس و حال رسیده بودند که از نظر محتوا نیز در کارشان تاثیر میگذاشت. وقتی با اعضای سابق گروههای «شیدا» و «عارف» صحبت میکنیم، همه در مورد مثبت بودن تاثیر کانون «چاووش» اتفاق نظر دارند، اما شما بگویید که واقعا چه چیزی در این گروه است که تا این اندازه رمز آلود است و این همه اتفاقات را سبب میشود؟ اینکه این آثار را منتشر کنند و این همه نام بزرگ از آن بیرون بیاید.نوعی از موسیقی به خصوص در اواخر فعالیتاش جا افتاده بود که نمونه بسیار خوب آن را میشود در چاووش 6 و 8 مشاهده کرد. موسیقیای بین موسیقی انقلابی و موسیقی سرود و .. بود. تحرک آواز در این کارها بسیار مشهود بود. «فصل باران» من کاملا تحت تاثیر چاووش 8 بود. ما 8 ماه تمام این چاووش را تمرین می کردیم و جزوی از زندگیمان شده بود. جالب اینکه آقای لطفی همچنان راضی نمیشد و دلشان میخواست که ما تمرینات بیشتری انجام دهیم. خب ما هم از کار خسته نمیشدیم، شاید اگر هر قطعه دیگری بود، نمیتوانستیم تا این اندازه تمرین کنیم، اما من هنوز که آن قطعه را میشنوم، همان حس و حال را پیدا می کنم. من همچنان این تاثیر را در نسل جوان می بینم. بعد از بازگشتتان به ایران دلسرد نشدید؟ به خصوص اینکه اعضای گروه هم در این سال ها از هم بسیار دور شدهاند و دیگر آن حس و حال گذشته را نمیتوان در کارهایشان دید؟چرا. بسیار دلسرد شدم. ما سالها با هم زندگی کرده بودیم و به هیچ عنوان دغدغه مالی نداشتیم،برای مثال چاووش مرداد تعطیل بود و همه به سفر رفته بودند، من و آقای علیزاده و بیژن کامکار در تهران مانده بودیم. آقای علیزاده پیشنهاد دادند که ما در روزهای باقی مانده تا پایان تعطیلات، چاووش را رنگ کنیم. رنگ خریدیم . سبز کم رنگ و خودمان دیوار را رنگ کردیم تا بچهها را خوشحال کنیم. جالب است که کار ما از بعد از ظهر شروع میشد،اما ما از صبح به ساختمان چاووش که همین الان ساختمان شرکت ماهور در آن قرار دارد، میرفتیم و صبحانه را با هم میخوردیم. آقای لطفی هم خودشان از صبح میآمدند و با ما کار میکردند. فضای بسیار خاصی در آن زمان بود که الان مشکل می شود آن فضا را درست کرد. فکر کنید من بعد از سالها که آن خاطرات را در ذهن داشتم، به ایران آمدم تا اثری را ضبط کنم، بچهها اصلا وقت نداشتند که در این کار حضور داشته باشند. البته این هم قابل درک است. موسیقی در حال حاضر برای بسیاری از آنها شغل است، هر کدام چند فرزند دارند و ... . من با تصور دیگری می خواستم به فعالیتهای موسیقیام ادامه دهم. یا اولین کاری که با بچههای گروه «شیدا» کار کردم که کار «بیکران» بود، از همان بچههای گذشته برای نوازندگی دعوت کردم و دوست داشتم مثل گذشته چند جلسه تمرین کنیم، اما آنها گفتند که این وقت را نداریم و باید از نظر مالی این تمرینات هم لحاظ شود. با این وجود آن کار توانست خاطره «چاووش» را زنده کند؟ ببینید، من خیلی کلیت کار را دوست ندارم، اما در گروه نوازی همان حس و حال چاووش را دارد ، مثلا حضور نوازنده ای مثل « پشنگ کامکار» با آن همه حس و حال در نوازندگی بسیار مشهود است. با آن همه حس و حالی که در کار وجود داشت، چرا «چاووش» از هم پاشید؟بخش عمده ای از «چاووش» کامکارها بودند. آنها جدا شدند. ارژنگ، اردشیر، بیژن، پشنگ که از گروه شیدا بیرون رفتند. یک سری اختلافات هم به وجود آمد که به این مشکلات دامن زد. با اینکه همه ما به کار چاووش و آقای لطفی اعتقاد داشتیم. الان جمع شدن دوباره آن اعضا یک رویای محال است؟ شاید اگر بعد از بازگشت آقای لطفی، مشکلات او و کامکارها وجود نداشت، میشد امیدوار بود که گروه «شیدا» باز هم شکل بگیرد. ولی این اتفاق نیفتاد. البته آن فضا در این زمان دیگر به وجود نمیآید. شما سال ها قبل از بازگشت آقای لطفی امیدوار بودید که حضور او تغییراتی اساسی در فضای موسیقی ایران به وجود آورد. او حالا سالهاست که به کشور بازگشته، فکر میکنید این اتفاق رخ داده است؟ آقای لطفی وزنهای بسیار بزرگ در موسیقی ایران است و من اگر چه ممکن است با برخی اظهارنظرها و انتقادات ایشان مشکل داشته باشم، اما همچنان اعتقاد بسیار زیادی به او دارم. من یک بار به خودشان گفتم که شما چند صد هزار نفر را به آب و نان رسانده اید؟ گفت منظورت را متوجه نمیشوم. برایش توضیح دادم که منظورم تمام نوازندگان دف است که برای اولین بار در کار «نوا» ی شما مورد استفاده قرار گرفت. البته پیش از این کار هم نوازندگان بسیاری در زمینه ساز دف وجود داشتند که برخیشان مثل بیژن کامکار اسطوره این ساز هستند، اما نمیتوان این مساله را نادیده گرفت که هنگامی که آقای لطفی از این ساز استفاده کرد، بسیاری از قابلیتهای این ساز را -حتی بیش از گذشته- نشان داد. هم اکنون در مکتب خانه، بخش عمده کارآقای لطفی تدریس است. شک نکنید که این مساله تاثیرات بسیار طولانی مدتی از خود بر جای خواهد گذاشت که شاید تمام جنبههای آن هم اکنون مشخص نشود. کسانی که هم اکنون پیش ایشان کار میکنند، نوازندگیشان به شکل کامل تغییر میکند. ردیف را با نگاه خاص خودشان به شاگردانشان تدریس میکنند و این کاری است که هر کسی نمیتواند از عهده انجام آن برآید. ولی در دوره ای جو بدی علیه ایشان در فضای موسیقی به وجود آمد.آقای لطفی از همان ابتدا نیز نظرات خود را بسیار صریح اعلام میکرد و کسی که او را میشناسد، نباید از دستش ناراحت شود. اصلا نمیتوان خدمات او را نادیده گرفت. من چون شاگردش بودهام و در دورهای تعصب شدیدی به او داشتهام، نمیتوانم این مساله را نادیده بگیرم که او تاثیر بسیار زیادی روی من و بسیاری دیگر گذاشت. او سالها به ما آموزش داد، بدون اینکه حتی یک ریال از ما دستمزد بگیرد. جالب است که من هفت صبح به خانه او میرفتم و از خواب بیدارشان میکردم تا ردیف را با من کار کنند و نکته مهم این است که این مساله پیشنهاد خود ایشان بود، چون در دانشگاه درگیری بسیار زیادی داشتند. او حتی در زندگی خصوصی هم به ما کمک میکرد و نمیشود اینها را فراموش کرد. این تفکر را همه اعضای گروه دارند؟ دقیقا. شاید هم اکنون مشکلاتی وجود داشته باشد، اما همه ما میدانیم که او تا چه اندازه در کار ما تاثیر گذار بود. آن موقع آقای لطفی در «چاووش» تا چه اندازه به نظم و انضباط اهمیت میداد؟ هم ایشان و هم آقای علیزاده اهمیت بسیاری برای نظم و ترتیب قایل بودند. اما در حال حاضر تنها گروههای دولتی این نظم و انضباط را لحاظ میکنند و آن هم به خاطر اجباری است که این افراد دارند، در حالی که گروههای دیگر این مساله را لحاظ نمیکنند. یادم هست که اگر قطعات را خوب تمرین نمیکردیم، آقای لطفی با ما برخورد میکردند، چون برای وقتی که میگذاشتند، ارزش قایل بودند. گاهی حتی برخورد تند میکرد. او کاری میکرد که تکانتان دهد وتاثیر آن را ما به عینه در کارهایمان مشاهده میکردیم. طبق صحبتهایتان میشود این گونه نتیجه گیری کرد که به اعتقاد شما مهم ترین مشکل نسل جدید در زمینه آهنگسازی است؟حتما. ما اصلا آهنگساز به آن معنا در میان نسل جوان نداریم. البته نوازندگان خوبی هستند که آهنگسازی هم میکنند، اما این دو مقوله با یکدیگر کاملا متفاوت هستند. نمی دانم چه دلیلی وجود دارد که جوانان چندان دغدغه پرداختن به این مساله را ندارند. در این مدت شاهد بودهایم که تعداد زیادی از جوانان به دنبال آهنگسازی کلاسیک و علمی هستند و متاسفانه موسیقی ایرانی را به شکل کامل فراموش میکنند. عکس این ماجرا نیز صادق است. برخی اسیر یک سری تفکرات هستند که مانع از بروز خلاقیت در کارشان میشود و برخی دیگر نیز کارهایی انجام میدهند و توجه بسیاری به سرعت و تکنیک دارند و برای همین کاملا اثرشان را بی معنا و بی محتوا میکند. به همین خاطر کارهایی که ساخته میشود، هیچ کدام ماندگار و تاثیر گذار نیستند. خب اصلا این تفکر برای چه در جوانان شکل گرفته است؟ چون آنان به کارهای گذشته وآثاراساتید نسل قدیم بی توجهاند.آثاری که همچنان ماندگاری و تاثیر گذاری خود را حفظ کردهاند. از اساتیدی مثل یاحقی گرفته تا تجویدی و حبیب الله بدیعی و بسیاری دیگر از شاگردان صبا. شاگردان عارف نیز قبل از آنها آثاری ساختهاند که همین خصوصیت را دارند. چون اینها ارتباط خود را با موسیقی پیش از خود حفظ کردهاند و آن را بسیار خوب میشناسند. در این سال ها میان یک نسل از اهالی موسیقی و آهنگسازان قدیم فاصله افتاد و از آنجا که در دورهای هم بسیاری از استادان از جمله آقای لطفی و علیزاده در ایران نبودند و تنها آقای مشکاتیان اینجا باقی مانده بود، این فاصله به دورشدن جوانان از موسیقی ایران کمک کرد. آقای علیزاده البته در این سالها مقلدان بیشتری میان نسل جوان دارد تا مثلا استاد لطفی و یا مشکاتیان. بله، اما فراموش نکنید که ایشان در کارهای ابتدایی خود وابستگی شدیدی به ردیف داشتند و در این زمینه شناخت بسیار خوبی دارند. ایشان در راه تکامل خود تغییر کرد و هم اکنون به بیان خاص خود رسیده است. برخی از شاگردان ایشان تصمیم گرفتند که یک ساله به این بیان برسند که باعث شد کارشان بی محتوا شود. یعنی کپی علیزاده شدند، اما خود علیزاده نبودند و روحی که در آثار ایشان وجود داشت، به هیچ وجه در کارهایشان دیده نمیشد. دلیل آن این بود که آقای علیزاده به ریشههای موسیقی خود بسیار وفادار است و از آن بهرههای بسیار برده است. آخر مگر میشود بدون اطلاع از ردیف در زمینه موسیقی ایرانی فعالیت کرد؟ ببینید ، بسیاری از جوانانی که هم اکنون در عرصه موسیقی فعالیت میکنند، ردیف را احفظ کردهاند، اما آن را درک نکردهاند. یا اینکه از ردیف جدا نمیشوند و تنها ردیف نواز میشوند. هر دوی این شکلها مشکل ساز است. هر چه میخواسته در موسیقی ایران انجام شود در ضوابط ردیف انجام شده است، بنابراین باید آن را درک کرد و با خلاقیت به کارهای جدید روی آورد. برای مثال تار استاد شهناز را شما در نظر بگیرید. ایشان وقتی بداهه نوازی میکنند، در همان حال ملودی میسازد. وقتی آدم وارد دنیای تار استاد شهناز میشود، میبیند که چه ارزشی دارد، برای همین است که با یک ساز تنها هم میتواند تا این اندازه تاثیر گذار باشد. این مساله در گروه «خورشید» به چه شکل است؟ این الزام به دانستن ردیف در گروه خودتان هم وجود دارد؟ حتما. من تمام قطعاتی که میسازم متکی به ردیف است. آقای لطفی هم همین طور هستند.بله . اما ایشان چون بداهه پرداز بسیار قویای است، یک جمله از ردیف را بر میدارد و صد جمله به آن اضافه میکند. بداهه پردازی یکی از ارکان موسیقی ایرانی است. نوازندگان قدیمی ما بسیار به بداهه نوازی بها می دادند، اما هم اکنون این مساله در فضای موسیقی ایران کم رنگ تر شده است. چرا؟ بداهه نوازی در حال حاضر تبدیل شده به انجام یک سری بازیهای تکنیکی بر روی ساز. جملههای کوتاه و کم نت. شما در سازهای قدما و یا حتی همین اساتیدی که همچنان مشغول به فعالیت هستند، با جمله های بسیار طولانی مواجه میشوید. در بداهه نوازی بریده بریده حرف زدن کار راحتی است و به همین خاطر جنبههای نمایشی در آن زیاد شدهاست. به همین خاطر است که بداهه نوازی در این سالها ضعیف شده . چون ردیف را نشناختهاند. آقای «شهناز» یک کار با آواز « تاج» دارد که وقتی گوش میدهید، انگار صفحات مربوط به دوران قاجار است. ایشان هم این مراحل را گذرانده است تا به بیان خاص خودش رسیده است. این درست مثل نقاشی است که کارهای کلاسیک را نشناسد و یا کپی نکرده باشد. پس طی این مراحل کاملا اجتناب ناپذیر است؟ حتما. «ترکمن» آقای علیزاده یک اثر استثنایی است. هم موسیقی مدرن است، هم می شود موسیقی سنتی را در آن مشاهده کرد و هم اینکه موسیقی فولک در آن دیده میشود. آقای ابتهاج در کلن یک جلسه ای گذاشتند و یک جمله بسیار جالب در مورد این اثر گفتند. اینکه این کار بسیار ارزشمندی در سه تار نوازی است، اما وحشت دارم که هنرجویان بدون علم شروع به تقلید از آن کنند. آقای تاج شما از شاگردان کلاس استاد شجریان هستید و از طریق این کلاسها ب گروه خورشید و این کنسرت راه یافتهاید، درباره کلاسهای آواز استاد شجریان توضیح میدهید؟وحید تاج: کلاسهای آقای شجریان به ما کمک کرد که به عنوان یک خواننده اجرایی شویم، نه اینکه صرفا ردیف بدانیم. در واقع هدف ما صرفا ردیف نبوده است، بلکه برداشت هایی از ردیف بوده است. منتها به شیوهای که استاد شجریان در این سالها و درآلبومهای مختلف آن را دنبال کردهاست. هر کدام از این آثار دارای نکتههایی است که ما به تنهایی نمیتوانستیم درباره آن نظر بدهیم. این کلاس ها هم اکنون تمام شدهاست؟ تاج: نه. هنوز ادامه دارد. ایلیا محمدینیا: این مسایل گاه به گوش من به عنوان مدیر کارگاه هم میرسد، اما نباید چندان آنها را جدی گرفت. استاد شجریان با اینکه خودشان به هیچ عنوان اهل حاشیه نیستند، اما به شکل مرتب حاشیههایی درباره ایشان به گوش میرسد. افرادی که در این کلاسها آموزش میبینند قرار است به شکل حرفهای وارد بازار موسیقی شوند؟ درخشانی: حتما. من خودم بارها از استاد شجریان شنیدهام که از موسیقیدانان مختلف خواستهاند تا برای کسانی که در این کلاسها حضور دارند، کار بنویسند. حدود 12 سال پیش آقای شجریان در کلن آلمان به من گفتند که شاگردی دارم به نام «مظفر شفیعی» که صدایش شبیه قوامی است و اگر مجموعهای دارید برای او بگذارید. حتی صدای او را هم برای من فرستاندند که البته درگیریهای من مانع از همکاری مشترک ما شد. چرا اینقدر این کلاسها بی سر و صدا برگزار میشود؟ محمدینیا: دو سال اول کارگاه آواز در فرهنگستان هنر و به پیشنهاد آقای حیدریان شکل گرفت. این کارگاه اکنون وارد چهارمین سال شده ودر موسسه «دل آواز» برگزار میشود. استاد هم از همان ابتدا تا کنون هیچ مبلغی برای این کلاسها دریافت نکرده و حتی هزینه شخصی هم برای این کلاسها صرف میکنند. زمانی که خبر اعلام این کلاس ها آمد، بیش از 2 هزار نفرکه کار آوازی کرده بودند، ثبت نام کردند. عدهای هم تنها میخواستنند استاد را ببینند. ایشان تاکید دارد که این کلاسها بدون حاشیه برگزار شود و نتیجه آن بعدها مشخص شود. در همین کنسرت نتیجه بخشی از این کارگاه را خواهید دید. اگر چه اینها تنها سه نفر از هنرجویان این کارگاه هستند و ما برای اجرای بعدی از تعدادی دیگر استفاده خواهیم کرد. آقای شجریان در این سالهایی که در این کارگاه حضور داشته اند، بارها اعلام کردهاند که من هر آن چیزی را که به همایون یاد دادم، به شما نیز یاد داده ام و از انصاف نباید گذشت که هنرجویان نیز در این راه تلاش بسیاری از خود نشان دادهاند. درخشانی: آقای شجریان بعد از این کلاسها بسیار به وضعیت آواز ایران امیدوار شدهاند و بارها اعلام کردهاند که آواز ایران دیگر زنده است. ایشان اطمینان دارند که از این کارگاه چند خواننده خوب بیرون خواهد آمد. نکته جالب آنکه تاکیدشان تنها روی «همایون» نیست، بلکه تاکید میکنند که از این کارگاه چند خواننده خوب بیرون خواهد آمد. آقای درخشانی چطور با توجه به قطعاتی که شما برای سازهای ابداعی استاد شجریان ساخته اید، در این برنامه تنها چند ساز ایشان حضور دارد؟ درخشانی: ما این قطعات را با گروه "شهناز" اجرا کردهایم. در این برنامه تنها دو ساز از سازهای ابداعی استاد شجریان حضور دارند. آقای تاج این اولین اجرای شماست؟ تاج:این اولین اجرای من از طریق کارگاه است، اما من پیش از آن نیز اجراهای زیادی داشتهام. خب دوباره برسیم به این برنامه و مشکلاتی که احتمالا شما هم مانند بسیاری دیگر از گروه ها با آن روبه رو شدهاید. محمدینیا: ما برای این اجرا مسایل و مشکلات بسیاری را از سر گذراندیم. بعد از یک ماه و نیم که از درخواست ما می گذرد، تازه یک هفته مانده به اجرا مجوز ما را دادند. بنیاد رودکی با وجودی که با ما همکاریهایی هم کردهاست، اما شکل قراردادشان از ابتدای سال 90 تغییر کرده و دیگر هیچ حمایتس از گروه نمیشود و تنها سالن به گروه اجاره داده میشود. در حالی که در گذشته تنها 40 درصد قرارداد گیشه را دریافت میکردند. آن موقع گروهها تنها دغدغه اجرا داشتند و دیگر ذهنشان درگیر مسایل حاشیهای از جمله فروش بلیت و ... نمی شد. اجاره دادن سالن به ما این مشکل را برای ما به همراه دارد که بخش عظیمی از انرژی گروه صرف این کار میشود. از آن گذشته بر اساس تصمیم مدیران بنیاد رودکی ردیف اول و سوم بلیت ها باید به آنان داده شود که این برای ما در دعوت از اساتید موسیقی مشکل آفرین است. ما در حالی که وقت اندکی برای تبلیغات داشتیم، 15 میلیون و 600 هزار تومان برای اجااره سه شب سالن به آنها دادهایم. این منهای هزینههای جانبی چون چاپ پوستر، فیلمبرداری و ... است. به این مبلغ عوارض شهرداری، هزینه فروش اینترنتی و ... را نیز اضافه کنید. به هر حال قرار است که این برنامه به همراه هنرجویان کارگاه آواز به شکل فصلی برگزار شود. یعنی در این برنامه از حضور این سه خواننده استفاده شده است و در برنامه های دیگر از خوانندگان دیگر استفاده خواهیم کرد. درخشانی: البته ما با خوانندگان دیگر هم فعالیت داریم، برای مثال «پویا اخواص» خوانندهای است که ما به شکل مدام داریم با او کار میکنیم و پروژهای را همراه با او درباره شعرهای اخوان ثالث خواهیم داشت. چند دکلمه نیز با صدای ایشان خواهد آمد که با نام «چاووشی» منتشر خواهد شد. 5757
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: خبر آنلاین]
[مشاهده در: www.khabaronline.ir]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 442]
صفحات پیشنهادی
گروه خورشید، کانون چاووش، کارگاه آواز شجریان، شیوه کار ...
گروه خورشید، کانون چاووش، کارگاه آواز شجریان، شیوه کار علیزاده و لطفی در گفت و گو با مجید درخشانی. فرهنگ > موسیقی - مجید درخشانی معتقد است که در حال حاضر ...
گروه خورشید، کانون چاووش، کارگاه آواز شجریان، شیوه کار علیزاده و لطفی در گفت و گو با مجید درخشانی. فرهنگ > موسیقی - مجید درخشانی معتقد است که در حال حاضر ...
-
گوناگون
پربازدیدترینها