واضح آرشیو وب فارسی:خبر آنلاین: وبلاگ > موسوی، سیدعبدالجواد - سیدعبدالجواد موسوی اگر بخواهیم عمر مفید هنری پرویز مشکاتیان را محاسبه کنیم، بدون شک باید به دهه سوم زندگی او اشاره کنیم. اشارهای تلخ و شیرین، شیرین از آنرو که گواهی است بر نبوغ ذاتی و استعداد بیبدیل او در هنر نوازندگی و آهنگسازی و تلخ از آنرو که هنرمندی همچون او تنها یک دهه در اوج بود. بدون شک استحقاق مشکاتیان به مراتب بیش از آنچه بود که از او در جلوه آمد. آنچه مشکاتیان را از پای در آورد و آن پدیده شگرف را به موجودی دل مرده بدل ساخت «تنهایی» بود. بسیاری از هنرمندان ما برای شکفتن و جلوه تام و تمام نیاز به «مکمل» دارند. مسعود کیمیایی بدون اسفندیار منفردزاده، بدون فرهاد و بدون بهروز وثوقی ناقص است. کارن همایونفر و مانی رهنما و فریبز عربنیا با همه توانمندیهایشان نمیتوانند مسعود کیمیایی را کامل کنند. پس طبیعی است که فیلمساز پرشور و شر ما بیحوصله شود و فیلمهایش هم کسالتبار. وضعیت زندهیاد مشکاتیان هم بیشباهت به مسعود کیمیایی نبود. پرویز مشکاتیان در دهه سوم عمر خود با سلطان آواز ایران استاد شجریان، مونس و همدم شد و نام او با نام استاد چنان گره خورد که گویی هم از ابتدا این دو را برای یکدیگر آفریدهاند. اگرچه پس از آن هم مشکاتیان کارهای بسیاری ارائه داد و از قضا بعضی از آن کارها خوانندههای خوبی را هم در کنار خود داشت اما هیچ یک از آن کارها نتوانست جایی در کنار آثار مشترک مشکاتیان و شجریان بیابد.مشکاتیان پس از قطع همکاری با استاد، در حنجرههای متفاوتی به دنبال گمشده خود بود اما هیچ صدایی نتوانست آن شور و شوق دهه شصت را در او برانگیزد تا آثاری همچون نوا، بیداد، دستان، بر آستان جانان و ماهور را پدید آورد. شجریان نیز پس از آن هیچگاه نتوانست چنین توفیق مستمری را تجربه کند. آه که آن جدایی تنها جدایی دو دوست نبود که زخمی جانکاه بر پیکر موسیقی شریف و نجیب ایرانی بود. استاد شجریان پس از آن جدایی آهنگ هم ساخت، آهنگهایی که هیچ کدام نتوانستند بر شأن و مقدار استاد بیفزایند و گویی در واکنش به همین رفتارها بود که مشکاتیان در کاست تکنوازیای که چند سال پیش ارائه کرده بود آواز هم خواند. اما کیست که نداند بانگی که از حنجره شجریان بر میخیزد و آهنگی که از ذهن مشکاتیان میتراود، چیز دیگری است و مگر نگفتهاند که: هر چیز به جای خویش نیکوست. مشکاتیان به تازگی درگذشته است و معمول و مرسوم نیست که بلافاصله پس از درگذشت هنرمندی به نقد و بررسی کارنامه هنری او بپردازند. شاید هم این رسم بدی نباشد. به هر حال در جامعهای که اغلب در حق هنرمندانش جز جفا روا نمیدارد شاید همین فرصت هم غنیمت است تا به تکریم و تعظیم آنان مشغول شویم و زبان جز به مدح و ثنا نگشاییم. البته آنچه در این مختصر آمد، بیش از آنکه معنای نقد و بررسی داشته باشد دریغی است بر چیزی که میتوانست باشد و نیست. دریغ بر هنرمندی بزرگ که اگر روز و روزگار با او بر سر مهر بود نه تنها خود سرنوشت دیگری مییافت که سرنوشت موسیقی این سرزمین را نیز به گونه دیگری رقم میزد. موسیقی ما امروز وضع خوبی ندارد و این موضوع بیش از آنکه به سیاستها و سیاستگذاریها برگردد شاید به سلوک شخصی هنرمندان ما مربوط میشود. اصلاً گیریم مدیران فرهنگی ما درک درست و دقیقی از موسیقی ندارند و از سر لطف به موسیقی و اهل موسیقی نمینگرند اما آیا اهل طرب در حق خود مهر و مدارا میورزند؟ آیا اگر لطفی و شجریان، مددی و کیانی، سراج و نفر و شهرام ناظری و کیخسرو پورناظری در کنار یکدیگر قراربگیرند شاهد اتفاقاتی شیرین در موسیقی ایرانی نخواهیم بود؟ آیا این دریغ جان شکار باز هم تکرار خواهد شد؟
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: خبر آنلاین]
[مشاهده در: www.khabaronline.ir]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 630]