تور لحظه آخری
امروز : شنبه ، 24 شهریور 1403    احادیث و روایات:  امام صادق (ع):فريب نماز و روزه مردم را نخوريد، زيرا آدمى گاه چنان به نماز و روزه خو مى كند كه ا...
سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون شرکت ها

تبلیغات

تبلیغات متنی

تریدینگ ویو

کاشت ابرو

لمینت دندان

لیست قیمت گوشی شیائومی

صرافی ارکی چنج

صرافی rkchange

دزدگیر منزل

تشریفات روناک

اجاره سند در شیراز

قیمت فنس

armanekasbokar

armanetejarat

صندوق تضمین

طراحی کاتالوگ فوری

Future Innovate Tech

پی جو مشاغل برتر شیراز

لوله بازکنی تهران

آراد برندینگ

وکیل کرج

خرید تیشرت مردانه

وام لوازم خانگی

نتایج انتخابات ریاست جمهوری

خرید ابزار دقیق

خرید ریبون

موسسه خیریه

خرید سی پی کالاف

واردات از چین

دستگاه تصفیه آب صنعتی

حمية السكري النوع الثاني

ناب مووی

دانلود فیلم

بانک کتاب

دریافت دیه موتورسیکلت از بیمه

خرید نهال سیب سبز

قیمت پنجره دوجداره

بازسازی ساختمان

طراحی سایت تهران سایت

دیوار سبز

irspeedy

درج اگهی ویژه

ماشین سازان

تعمیرات مک بوک

دانلود فیلم هندی

قیمت فرش

درب فریم لس

شات آف ولو

تله بخار

شیر برقی گاز

شیر برقی گاز

خرید کتاب رمان انگلیسی

زانوبند زاپیامکس

بهترین کف کاذب چوبی

پاد یکبار مصرف

روغن بهران بردبار ۳۲۰

 






آمار وبسایت

 تعداد کل بازدیدها : 1815664087




هواشناسی

نرخ طلا سکه و  ارز

قیمت خودرو

فال حافظ

تعبیر خواب

فال انبیاء

متن قرآن



اضافه به علاقمنديها ارسال اين مطلب به دوستان آرشيو تمام مطالب
archive  refresh

نگاهى به يك مكتب ادبى خاستگاه سمبوليسم (نماد گرايى)


واضح آرشیو وب فارسی:واحد مرکزي خبر: نگاهى به يك مكتب ادبى خاستگاه سمبوليسم (نماد گرايى)
حميد رضا كسيخان*شايد در آن وضعيت تنها راه چاره پناه بردن به ذهنيت فردى و پافشارى درمتعالى جلوه دادن انديشه هاى شخصى ونيروى هاى روحى بود. از اين رو، هنرمند سمبوليست با اقدامى بى سابقه در مقابل سد دانش قد برافراشت وجهان را كاملا متباين با آنچه علم مى ديد تفسير نمود. هر آنچه علم كوشيد جهان را براساس واقعيات محض عينى و ملموس تعبير كند، هنرمند نمادگرا به ذهنيت پردازى و درون نگرى اهميت داد و همه چيز را از پشت منشور روياهاى خلسه آور روحيه تخيل آميزشان مشاهده كرد. بنابراين ذهنيت گرايى، رويا و تخيلى كه رئاليسم وناتوراليسم بر آن خط بطلان كشيده بودند مجددا با سمبوليسم وارد صحنه ادبيات شد. البته هنرمند نمادگرا قصد نداشت جا پاى هنرمند رمانتيك چند دوره قبل ازخود گذارد و به تشريح مناظر و توصيف محيط و نگارش خود زندگى نامه سرگرم شود، بلكه در پى آن بود كه قوانين نهفته هستى و طبيعت رامو شكافى نمايد، به كنه طبيعت خيره شود و آن را با پندار خويش پيوند زند. به نظر هنرمند نماد پرداز طبيعت به جز خيال متحرك نيست، اشيا آن چيزهايى هستند كه به واسطه حواسمان از آنها درك مى كنيم آنها درون خود ما هستند، به عبارتى خود ما هستند! ... طبيعت زندگى روحى خود ماست، اين ما هستيم كه حس مى كنيم و نقش روح خود ماست كه در اشيا منعكس و متبلور مى گردد وقتى شخصى منظره اى را تماشا كند در تجسم و بيان كيفيت و حالت آن، از ظرافت طبع و لطافت بينش خود مدد مى گيرد و در عرضه آن تجسم بالواقع اسرار روح خود را برملا مى كند بنابراين طبيعت نماد و نشانه وجود و زندگى و ذهنيت خود انسان تلقى مى گردد. احتمالا همين درون نگرى و تلاش در همسان پندارى محيط بيرون و درون است كه سمبوليست ها را به عرفان شرق نزديك مى سازد.از جمله افرادى كه خيال و رويا را با حقيقت و واقعيت پيوند زد و آن را در ادبيات وارد نمود ژرارد دو نروال فرانسوى بود. وى كه بعدها پيشگام و پيش روى افكار سمبوليستى معرفى گرديد و اصالتا هنرمندى رمانتيك بود اذعان داشت كه جهان ومحيط پيرامون خيلى صميمانه تر و سهل تر از آنچه تصور مى شود با ذهنيت ما ارتباط دارد، به طورى كه حتى توهمات، خيالات، تجسمات و هذيان هاى شبانگاهى نامرتبط با حقايق زندگى نيستند و بايد براى آنها اهميت و ارزشى خاص قائل شد. چارلز بودلر نيز در پيدايش چنين رويكرد جديدى با محيط پيرامون و تحول انديشه نقش اساسى ايفا نمود. او كه در ابتداى امر از هنرمندان پارناس قلمداد مى شد بعدها سبك و سياقى نوين بنيان نهاد و مجموعه ديوان اشعار وى تحت عنوان گل هاى شر دنياى شعر را دگرگون ساخت و افكار را متوجه خويش نمود. او اذعان داشته بود كه سيل عظيمى از علائم و اشارات نامرئى و نامحسوس در چشم مردم عادى، در جهان ما موج مى زند كه تنها چشمان تيز بين و فراست انديشه و طبع لطيف شاعر قادر به كشف و تفسير آنهاست. نظامى كه اين علائم در آن قرار گرفته اند نظامى است دقيق، ظريف و تاثير گذار بر ادراك و حواس آدميان كه آشكار ساختن آن ابزار و تمهيدى از جنس خود مى طلبد: يعنى زبانى نوين كه قادر به انتقال دقت، ظرافت و تاثيرگذارى ارتباطات بين علايم مذكور باشد.استفان مالارمه از ديگر پيشوايان نهضت سمبوليسم، باب سخن را از دريچه ديگرى گشود كه در نوع خود بديع وكم نظير مى نمود. وى كه در نظر مردم جايگاه چندان خوبى نداشت و از احترام و تكريمى برخوردار نبود همه عمر در پى آن بود كه زبان شعر را متحول سازد و آن رابه گونه اى دگرگون كند كه تا آن زمان نظيرش سابقه نداشت. آنچه وى بر آن اصرار مى ورزيد خود كلمات و واژگان بودند. وى واژه را از هر نوع احساس معمول بشرى تهى نمود و آن را در انظار غريب و بيگانه ساخت. احتمالا بخشى از عدم محبوبيت وى نيز از همين موضوع سرچشمه مى گرفت كه در اشعار اونه شادى وجود داشت نه غم، نه هيجان نه احساس، نه عشق و نه نفرت. او حتى به شكل ظاهرى شعر نيز توجهى نداشت و خود را درگير قيد و بندهاى صورى ننمود.آثار ادگار الن پو نويسنده برجسته آمريكايى نيز در بسط و نسج يافتن افكار نمادگرايى تاثيربه سزايى داشت. بودلر كه تحت تاثير مطالعه آثار وى نوعى تلاطم و هيجان ناآشنا را در آن تجربه كرده بود، مجموعه اى از ترجمه هاى وى را انتشار داد و پو را به مردم فرانسه شناساند. در آثار پو نه سستى و ناپايدارى و افسارگسيختگى رمانتيك ها يافت مى شود و نه بى اعتدالى و زياده روى و افراط آنها مشهود است وى با تاكيد بر برخى جنبه هاى رمانتيكى آن نهضت را دگرگون ساخت و به شكلى جديد و متفاوت تبديل نمود.شخصيت شوريده، ولگرد و الكليستى شاعر ديگرى به نام پل ورلن كه اندوه و اضطرابات روحى ناشى از بيمارى صعب العلاجش در اشعار وى منعكس گرديده بود نوعى رجعت از رمانتيسم و دميده شدن روح نوينى به شعر فرانسه را نويد مى داد. نبوغ شاعر هم عصر ديگر وى به نام آرتور رمبو در نوع خود بى نظير بود. وى تا قبل از بيست سالگى به خلق شاهكارهاى خويش همت گماشت و در اشعارش دريچه هاى جهان شگفت انگيز وخارق العاده اى را به روى خوانندگانش گشود. وى كه بعدها باعث و بانى ظهور افكار سوررئاليستى گرديد به تركيب كلمات به صورت هاى تازه اى همت گماشت: كلماتى كه در هاله اى از انوار خيره كننده غوطه ور بودند.او حتى براى عطرهاى مورد استشمام و اصوات هر حرف، رنگى تعيين نمود، به طورى كه در شعر (مصوت ها) حرف A را سياه، E را سفيد، I را قرمز، U را سبز و O را آبى معرفى نمود. (روشى كه ناتانيل هاتورن، نويسنده شهير آمريكايى در رمان معروف خود حرف آتشين از آن به وفور استفاده نمود و از به كارگيرى حرف A در موقعيت هاى مختلف تعابير ومفاهيم خاص وگوناگونى را انتقال داد.) وى چنان با صلابت از سرزمين هاى ناديده سخن مى گفت كه گويى سال ها در آنجا زيسته و با مردمان آن ديار حشر و نشر بسيار داشته است. نقل است كه وى شعر معروف قايق مست خويش را هنگامى سروده بود كه اصلا دريا را نديده بود! آرتوررمبو (۱۸۵۴-91) اين شاعر بسيار جوان فرانسوى شعر فوق را در ۱۷ سالگى نگاشت و در همان سن و سال رابطه عاطفى شديد و عميقى با پل ورلن در وجودش ريشه گرفت كه تا حد زيادى الهام بخش وى در خلق مجموعه آثار سمبوليستى موسم جهنم در سال ۱۸۷۳ گرديد.در اين اثر و اثر ديگر او تحت عنوان الهام كه در سال ۱۸۸۴ چاپ گرديد، وى در جستجوى دستيابى به امكان تخيل آميز و پندار گونه نوعى سرگشتگى و درماندگى منظم در هوش و حواس و ادراك آدميان بود. به هر تقدير، او در ۲۰ سالگى دست از نوشتن كشيد و باقى عمر به سير و سفر پرداخت.پل ورلن در اصل از اعضاى گروه پارناس به شمار مى رفت ولى بعدها با انتشار مقاله پرنفوذ و تاثيرگذار خويش با عنوان هنر شاعرى، يكى از چهره هاى شاخص و برجسته سمبوليست ها معرفى گرديد. از مجموعه اشعار قابل توجه و با ارزش وى مى توان نمونه هاى زير را ذكر كرد: اشعار محزون، جشن عاشقانه و تصنيف هاى بى كلام عاشقانه كه ادبيات آنها بسيار آهنگين و از لحاظ وزن بديع و مبتكرانه بودند. وى آخرين اثر را در زندان نگاشت زيرا در جريان منازعه اى با آرتور رمبو كه شيفته و شيداى وى بود، رمبو زخمى گرديد و ورلن به دو سال حبس محكوم گشت!به هر حال، تلاش هنرمند نمادگرا بر اين استوار است كه بيش از رمانتيك ها شعر را حول محور كاملا شخصى گردانده و به آن ماهيتى احساسى تر و عاطفى تر بخشد. گاه در اين مهم چنان افراط مى شود كه اثر منظوم در زنجير سلايق شخصى شاعر محصور باقى مانده و براى ديگران قابل درك نمى گردد. بالواقع تفاوت اصلى و اساسى هنرمند پارناس و نمادگرا از همين جا ريشه مى گيرد: هنرمند پارناس هر چيز را آن گونه كه هست جلوى چشم خواننده ظاهر مى سازد كه به زعم ما لارامه دو سوم لذت حدس زدن تدريجى آن زايل مى گردد. آنچه آشكارا و بى پرده مطرح شود احساس را برنمى انگيزاند، قوه تخيل را فعال نمى سازد و نتيجتا لذت چندانى از خواندن آن عايد نمى گردد. اما نماد گرايان با فاش نساختن نام اشيا، پديده ها و موضوعات مورد بحث شيوه نوينى بنيان نهادند و براى اين رويه استدلال خاصى آوردند. آنان معتقد بودند كه هر نوع احساس و ادراك ما و تجربه هر لحظه اى از حيات خود آگاهمان باديگران فرق دارد و اين تفاوت، انتقال احساسات، ادراك و فهم ما را به ديگران آن گونه كه واقعا بايد باشد غيرممكن مى سازد. در اين ميان فقدان ابزار و وسايل مناسب انتقال، بر اين دشوارى مى افزايد زيرا بديهى است به مدد زبان عادى و قراردادى و كليشه اى كه همگان با آن آشنايند نمى توان احساسات و تجربيات و ادراكات لحظه اى بديع، غريب وكاملا شخصى را بازگو نمود. هر شاعر و هنرمندى شخصيت منحصر به فردى دارد، هر لحظه از زندگى او حالت، آهنگ و رنگ پذيرى خاص خود را دارد كه تلفيقى از عناصر ويژه را مى طلبد. بنابراين بر هنرمند فرض است زبان خاص و ويژه اى بيافريند كه گوياى احساسات و تجربيات منحصر به فرد او باشد و از عهده انتقال مفاهيم به ديگران برآيد. چنين زبانى مسلما خالى از نماد نخواهد بود، زيرا تجربه و احساسى كه اين اندازه منحصر به فرد، شخصى، خاص و بعضا مبهم و انتزاعى باشد را نمى توان به مدد الفاظ و واژگان خشك و بى روح زبانى عاميانه و قراردادى و كليشه اى انتقال داد، بلكه بايد با كنار هم قرار دادن يك سرى واژه ها، كلمات و تصورات، احساس و آهنگى خاص تداعى نمود كه همچون نت هاى موسيقى، كلام، حرف، موضوع و ارزشى خاص و انتزاعى را ادا كند. ترتيب واژگان كاربردى مورد استفاده در زبان عادى محاوره اى ما عمدتا آهنگين وموزيكال نيست و اين نكته كاربرد چنين زبانى را در ادبيات نمادگرايان منتفى مى سازد. آنچه هنرمند سمبوليست مى آفريند نمادهايى است در مقام استعاره كه از موضوع اصلى خود جدا گشته و لذا كمتر كسى از عهده درك و فهم آن برمى آيد. ذهن خواننده دائما بايد در تلاش و تكاپو وجستجوى ارتباطى بين آن استعاره، آن رنگ خاص و آن صداى ويژه كه از خواندن واژه برمى خيزد و استنباط مى گردد باشد و اين بررسى و كشف معماست كه لذت خواندن آثار اين هنرمندان را مضاعف مى سازد.عمده ابزار مورد استفاده پيروان اين مكتب، همان گونه كه پيشتر گفته شد، رنگ و شكل (فرم) است تا احساسات و تصورات خاصى را در خواننده برانگيزاند يا القا نمايد. بديهى است در تحقق اين مهم هيچ مطلبى مستقيما و بى واسطه بيان نمى شود و موضوعات مورد نظر در هاله اى از ابهام و روياهاى پررمز و راز در قالب نمادهاى شخصى عرضه مى گردد تا ذهن كاوشگر و پوياى خواننده از لذت حدس زدن تدريجى و كشف معما محروم نماند. به هر تقدير، نمادگرايى در ادبيات همان ژرفا، عمق و معناى پنهان اثر ادبى است كه غالبا جهت ارايه يك باور، نظر يا ارزش مذهبى يا اخلاقى به كار مى رود. به تصور من، اگر روزى ادبيات را از نماد و نمادانديشى تهى كنيم چيزى جز مشتى واژگان بى معنا و بى ارزش بر روى صفحه كاغذ باقى نمى ماند، زيرا به كار گيرى نمادهاى خوب، كافى و بجاست كه مى تواند نمايانگر ميزان توانايى نويسنده در تزريق معنا به اثر باشد و آن را جاودانه سازد.*عضو هيئت علمى دانشگاه آزاد اسلامى واحد شهررى.
 چهارشنبه 29 آبان 1387     





این صفحه را در گوگل محبوب کنید

[ارسال شده از: واحد مرکزي خبر]
[مشاهده در: www.iribnews.ir]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 213]

bt

اضافه شدن مطلب/حذف مطلب




-


گوناگون

پربازدیدترینها
طراحی وب>


صفحه اول | تمام مطالب | RSS | ارتباط با ما
1390© تمامی حقوق این سایت متعلق به سایت واضح می باشد.
این سایت در ستاد ساماندهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی ثبت شده است و پیرو قوانین جمهوری اسلامی ایران می باشد. لطفا در صورت برخورد با مطالب و صفحات خلاف قوانین در سایت آن را به ما اطلاع دهید
پایگاه خبری واضح کاری از شرکت طراحی سایت اینتن