تور لحظه آخری
امروز : پنجشنبه ، 24 آبان 1403    احادیث و روایات:  حضرت زهرا (س):خدای تعالی ایمان را برای پاکیزگی از شرک قرار داد ، و نماز را برای دوری از تکبر ...
سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون شرکت ها

تبلیغات

تبلیغات متنی

صرافی ارکی چنج

صرافی rkchange

سایبان ماشین

دزدگیر منزل

تشریفات روناک

اجاره سند در شیراز

قیمت فنس

armanekasbokar

armanetejarat

صندوق تضمین

Future Innovate Tech

پی جو مشاغل برتر شیراز

لوله بازکنی تهران

آراد برندینگ

خرید یخچال خارجی

موسسه خیریه

واردات از چین

حمية السكري النوع الثاني

ناب مووی

دانلود فیلم

بانک کتاب

دریافت دیه موتورسیکلت از بیمه

طراحی سایت تهران سایت

irspeedy

درج اگهی ویژه

تعمیرات مک بوک

دانلود فیلم هندی

قیمت فرش

درب فریم لس

زانوبند زاپیامکس

روغن بهران بردبار ۳۲۰

قیمت سرور اچ پی

خرید بلیط هواپیما

بلیط اتوبوس پایانه

قیمت سرور dl380 g10

تعمیرات پکیج کرج

لیست قیمت گوشی شیائومی

خرید فالوور

بهترین وکیل کرج

بهترین وکیل تهران

اوزمپیک چیست

خرید اکانت تریدینگ ویو

خرید از چین

خرید از چین

تجهیزات کافی شاپ

نگهداری از سالمند شبانه روزی در منزل

بی متال زیمنس

ساختمان پزشکان

ویزای چک

محصولات فوراور

خرید سرور اچ پی ماهان شبکه

دوربین سیمکارتی چرخشی

همکاری آی نو و گزینه دو

کاشت ابرو طبیعی و‌ سریع

الک آزمایشگاهی

الک آزمایشگاهی

خرید سرور مجازی

قیمت بالابر هیدرولیکی

قیمت بالابر هیدرولیکی

قیمت بالابر هیدرولیکی

لوله و اتصالات آذین

قرص گلوریا

 






آمار وبسایت

 تعداد کل بازدیدها : 1829433608




هواشناسی

نرخ طلا سکه و  ارز

قیمت خودرو

فال حافظ

تعبیر خواب

فال انبیاء

متن قرآن



اضافه به علاقمنديها ارسال اين مطلب به دوستان آرشيو تمام مطالب
archive  refresh

نويسنده:محمدحسين جمشيدى حكومت مطلوب از منظر امام خمينى(ره)


واضح آرشیو وب فارسی:فارس: نويسنده:محمدحسين جمشيدى حكومت مطلوب از منظر امام خمينى(ره)
خبرگزاري فارس:نهاد حكومت آن قدر اهميت دارد كه نه تنها در اسلام حكومت وجود دارد بلكه اسلام چيزى جز حكومت نيست و احكام شرعى قوانينى است كه يكى از شئون حكومت است


نهاد حكومت آن قدر اهميت دارد كه نه تنها در اسلام حكومت وجود دارد بلكه اسلام چيزى جز حكومت نيست و احكام شرعى قوانينى است كه يكى از شئون حكومت است….1

امام خمينى(س)
مقدمه اول
ييكى از بنيانى ترين پرسشهايى كه در فلسفه سياسى ـ از آغاز پيدايش تا كنون ـ مطرح شده است و هر يك از فلسفه و انديشمندان بزرگ سعى كرده اند به نوى از انحاء به پاسخگويى آن بپردازند اين پرسش است كه (حكومت مطلوب) براى اداره و رهبرى جوامع انسانى چه نوع حكومتى است. در اين ميان برخى از انديشمندان به بررسى نوع و محتواى حكومت پرداخته اند; براى نمونه افلاطون در كتاب (جمهور)2, حكومت مطلوب خود را (حكومت حكمت) يا (حكومت فلاسفه) مى داند و بر اين اعتقاد است كه:

… مفاسدى كه شهرها را تباه مى كند, بلكه بعقيده من بطور كلى مفاسد نوع بشر, هرگز نقصان نخواهد يافت مگر آنكه در شهرها فلاسفه پادشاه شوند يا آنان كه هم اكنون عنوان پادشاهى و سلطنت دارند بدرستى و جداً در سلك فلاسفه درآيند و نيروى سياسى با حكمت توأماً در فرد واحد جمع شود….3

و اين موضوع را در نامه هفتم خود نيز با همان شدّت و حدّت مورد توجه قرار داده است:

فاش مى گويم كه تنها فلسفه مى تواند زندگى خصوصى و اجتماعى آدميان را سامان بخشد, از اين رو آدميان هنگامى از بدبينى رهايى خواهند يافت كه يا فيلسوفان راستين زمامدار جامعه شوند, يا كسانى كه زمام امور جامعه را بدست دارند (به لطف الهى) به فلسفه روى آورند و در آن به اندازه كافى تعمق كنند.4

بنابراين از ديد افلاطون حكومت مطلوب حكومتى است كه از آن فلسفه و حكمت باشد و دررأس آن حكيمان و فيلسوفان قرار گيرند. ارسطو نيز در بيان بهترين نوع حكومت يا حكومت مطلوب بعد از بررسى انواع حكومتها و تقسيم بندى آنها به شش نوع حكومت بر اساس معيارهاى هدف و تعدد زمامداران و گزينش سه نوع مطلوب, بهترين و مطلوبترين نوع حكومت را (حكومت پليتى)5 مى داند و آن (حكومت مبتنى بر قانون اساسى)6 است. اين نوع حكومت به زعم ارسطو:

پرواى خير و صلاح همگان را دارد و به دست اكثريت اداره مى شود.7

فلاسفه بزرگ ما چون ابو نصر فارابى, ابن سينا, ابوالحسن عامرى, ابن مسكويه و… نيز در بيان بهترين حكومت به محتوا و نوع حكومت توجه داشته اند, در مكتب تشيع نيز اساس بر ماهيت, محتوا و نوع حكومت است.

در ميان انديشمندان جهان سياست برخى نيز به شكل حكومت توجه داشته اند و به عنوان مثال حكومت فردى را برترين نوع حكومت دانسته اند. مانند هاكز و هيوم. برخى ديگر نيز به صفات حاكم توجه نموده اند و مطلوبترين حكومت را حكومتى دانسته اند كه در رأس آن مطلوبترين زمامدار باشد. براى مثال امام محمد غزالى در كتاب فضائح الباطنيه, در مجموع 10 شرط براى امامت قائل است8 ولى ماوردى هفت شرط را مطرح ساخته است.9 شرايط مورد نظر غزالى عبارتند از: بلوغ, عقل, حرّ بودن (بنده و برده نباشد), دارا بودن نسبت قريشى, ذكوريت, سلامت شنوايى و بينايى, شوكت, كفايت, ورع و علم.

بطور كلى در بحث از مطلوبيت حكومت, گاه نفس حكومت به مثابه يك نهاد مورد توجه قرار گرفته است و گاه زمامداران و حاكمان و لذا براى هر يك از آنها شرايط خاصى منظور شده است.

مقدمه دوم
امام خمينى از انديشمندان بزرگ جهان اسلام در عصر ما و رهبر يكى از بزرگترين انقلابهاى جهانى است. او را نامى است ماندنى در تاريخ ايران و جهان; عارف و فقيهى بى بديل كه نه تنها به ارائه طرح خاص حكومتى مورد نظر خويش به لحاظ نظرى پرداخت بلكه توفيق تأسيس حكومت اسلامى بر اساس نظريه خود را نيز به دست آورده و شخصاً در رأس چنين حكومتى قرار گرفت. بنابراين اهميت مسأله مطلوبيت حكومت و بهترين و مطلوبترين نوع حكومت از جهات متعددى در مورد ايشان مطرح است. اولاً, خود او يك نظريه پرداز حكومت است. او با توجه به (فلسفه سياسى), (فقه اسلامى) و جايگاه بسيار مهم و حساس حكومت در اداره اجتماع و پيشبرد و حفظ دين و نيز با عنايت به (مقتضيات زمانى و مكانى) و بويژه عنصر (مصلحت) به ارائه و تكميل نظريه حكومتى خود پرداخت. بنابراين طرح و نظريه حكومت در انديشه او, جايگاهى والا و مهم را داراست. او خود نگرش خويش را به مسأله حكومت اينگونه مطرح مى سازد:

اسلام حكومت است در جميع شؤون آن و احكام شرعى [فرعى] قوانين اسلام هستند, احكام جلوه اى از جلوه هاى حكومت هستند, بلكه احكام مطلوب بالعرض و وسايلى هستند كه در جهت اجراى حكومت و بسط عدالت به كار گرفته مى شوند. پس اينكه فقيه حصن اسلام است معنايى ندارد مگر اينكه او سرپرست اسلام است, همچنان كه پيامبر(ص) و ائمه(ع) سرپرست اسلام بوده اند در جميع امور حكومتى.10

ثانياً, امام خمينى(س), توفيق تأسيس حكومت مورد نظر خويش را با توجه به مقتضيات زمان و عمر محدود خويش به دست آورد. او توانست بعد از سالها مبارزه با يارى خداوند بزرگ و تلاش و كوشش بى دريغ ملت ايران حكومتى در قالب (جمهورى اسلامى) بوجود آورد, حكومتى كه (عدل علوى) را سرلوحه برنامه هاى خود مى دانست و به عادلانه بودن حكومت توجهى تام و تمام داشت. حكومتى كه با رژيمهاى موجود در جهان شباهت آن چنانى نداشت. چه وقتى از او در واپسين روزهاى حكومت شاه پرسش شد كه شما مى خواهيد چه نوع رژيمى را جانشين رژيم شاه كنيد, در جواب فرمود:

رژيمى كه جاى رژيم ظالمانه شاه خواهد نشست رژيم عادلانه اى است كه شبيه آن رژيم در دموكراسى غرب نيست.11

حركت امام خمينى(س) در جهت تأسيس حكومت مسأله اى است كه توجه او را از توجه يك نظريه پرداز به مسأله مطلوبيت حكومت فراتر مى برد. در واقع در اينجا امام خمينى(س) به عنوان مؤسس و بانى يك حكومت مطلوب ديده مى شود. بنابراين در شرايط تأسيس اين حكومت به مطلوبيت آن توجهى عميق و شايان دارد. براى مثال در خصوص ضرورت ايجاد حكومتى مطلوب و شايسته در چارچوب قوانين و مقررات اسلام در عصر غيبت, يعنى همان چيزى كه براى ايجاد آن كوشيد و به آن نيز رسيد چنين مى فرمايد:

حال چون اجراى احكام تا ابد ضرورت دارد تشكيل حكومت و دستگاه اجراء و اداره ضرورت مى يابد. بدون تشكيل حكومت كه همه جريانات و فعاليتهاى افراد را از طريق اجراى احكام تحت نظام عادلانه اى درآورد هرج و مرج و فساد اجتماعى و اعتقادى و اخلاقى پديد مى آيد.12

ثالثاً, بعد ديگر اهميت مسأله به اين نكته بر مى گردد كه امام خمينى(س) نه تنها نظريه پرداز و مؤسس حكومت كه ايدئولوگ و رهبر آن نيز مى باشد. قرار گرفتن ايشان در موضع رهبرى حكومت در طول ده سال اين فرصت را در اختيار ايشان قرار داد كه با سنجش شرايط و مقتضيات زمانى و مكانى گوناگون و متنوع نظريه خود را در مورد آزمون مكرر قرار داده و بر استحكام, قدرت و صحت آن بيفزايد. اين است كه در معرفى نظام حكومتى مطلوب مورد نظر خويش از مفهوم واحدى در تعبير مركبِ13 (جمهورى اسلامى) استفاده مى نمايد. و در جواب خبرنگارى چنين مى فرمايد:

ما جمهورى اسلامى را اعلام كرديم و ملت با راهپيماييهاى مكرر به آن رأى داده اند, حكومتى است متكى به آراء ملت و مبتنى بر قواعد و موازين اسلامى.14

در اينجا در مقام رهبر حكومتى ايجاد شده به دو ويژگى اساسى حكومت مطلوب و مورد نظر خود يعنى (اتكاى به رأى مردم), و (ابتناى بر قواعد و موازين اسلامى) اكتفا مى نمايد. قرار گرفتن امام خمينى(س) به مدت ده سال در رأس حكومت اين مزيت را داشت كه ايشان هم نظراً و هم عملاً نظريه حكومتى مورد نظر خود را به كمال رساند.

رابعاً, امام خمينى(س) از همان اوان رشد و بلوغ فكرى خود مبارزه با ظلم و ستم و تلاش و پيكار عملى براى ايجاد حكومتى مطلوب را آغاز كرد. ديدار امام خمينى(س) از مرحوم بافقى ـ كه به دستور رضا خان تبعيد شده بود15ـ نمونه اى از آغاز مبارزات او عليه حكومت جبار رضاخان و در نتيجه تلاش براى رسيدن به حكومتى مطلوب بود. در سال هاى 22ـ1321 نيز با نگارش كتاب كشف الاسرار حركت جدى ترى را در اين راستا آغاز نمود. براى مثال در اين كتاب مى نويسد:

خداى عادل هرگز تن [دادن] به حكومت ظالمان را نمى پذيرد. تنها حكومتى كه خرد و شرع آن را حق مى داند, حكومت خدا يعنى حكومت قانون الهى است….16

بطور كلى مبارزات, قيامها و تلاشهاى امام خمينى(س) در مقابله با رژيم پهلوى بيانگر اين مطلب است كه از آغاز با اين رژيم و حكومت موجود مخالفت دارد و لذا در پى ارائه حكومتى مطلوب است. حكومتى كه بتدريج و ابتدا در نظر و بعد از آن در عمل, آن را تحقق بخشيد. بنابراين مسأله حكومت مطلوب از ديدگاه امام خمينى(س) حداقل از چهار زاويه يعنى امام خمينى(س) به مثابه يك مبارز و مخالف وضع موجود و طالب وضع مطلوب, يك نظريه پرداز انديشمند و فقيه و مرجع تقليد مردم, يك مؤسس و بنيانگذار حكومت و يك ايدئولوگ و رهبر حكومت حائز اهميت است. بنابراين ما در اين نوشتار مختصر سعى داريم بصورتى كوتاه و گذرا به حكومت مطلوب مورد نظر ايشان اشاره اى بنماييم.

براى انجام اين هدف ابتدا اشاره اى به اشكال حكومت ـ اعم از مطرود يا مطلوب ـ از ديدگاه ايشان مى نماييم. آنگاه با توجه به نوع و محتواى حكومت كه در نزد ايشان شكل آن نسبت به مسأله اى اساسى است, صرفاً به چند شاخص و ويژگى حكومت مطلوب مورد نظر او خواهيم پرداخت.

شكل حكومت از منظر امام خمينى(س)
يكى از مسائلى كه در نزد اكثر فلاسفه, فقها و انديشمندان مسلمان حائز اهميت است اين است كه آنچه پذيرفتنى است نوع و محتوا و كيفيت حكومت است نه شكل آن. در قرآن كريم و روايات نيز شكل خاصى از حكومت مورد توجه قرار نگرفته است زيرا فرض بر اين است كه شكل حكومت تابع مقتضيات زمانى و مكانى و پيشرفت جوامع انسانى است. پس صحيح نيست كه شكل خاصى از حكومت براى هميشه مطرح شود. بنابراين آنچه قابل طرح و بحث است همانا محتوا و ماهيت حكومت مى باشد كه در قالب يك سرى مشخصه ها و صفات مشخص و معين مى گردد. علامه طباطبايى(ره) در اين مورد مى نويسد:

در شريعت اسلام دستورى مربوط به تعيين يكى از (انواع شكل حكومت) وارد نشده است و حقاً هم نبايد وارد شود, زيرا شريعت تنها متضمن مواد ثابته دين است و طرز حكومت با تغيير و تبدل جامعه ها به حسب پيشرفت تمدن قابل تغيير است.1

اين موضوع مورد تأكيد حضرت امام خمينى(س) نيز هست. بنابراين از ديدگاه امام خمينى(س) مسأله اصلى در مطلوبيت يك حكومت, ماهيت و محتواى آن است كه گاه از آن به نوع حكومت تعبير مى گردد ولى شكل حكومت تابع مقتضيات زمانى و مكانى است و لذا موضوعى و ثانوى تلقى مى گردد و تابع منبع مشروعيت, امكانات و توانايى هاو خواست مردمى و مصالح جامعه و دين است. به تعبير ديگر بعضى از شكل هاى رايج حكومتى با برخى از مبانى مشروعيت يا وضعيت جمعيتى خاص يا مصالح مردم و مكتب آنها در يك جامعه سازگار است. شكل حكومت بيانگر (ساختار كلى حكومت) است. برخى از اشكال رايج حكومت عبارتند از: فردى, آريستوكراسى, دموكراسى, پارلمانى, پادشاهى, سوسياليستى, فاشيستى, استبدادى و…. البته حكومت را سه شكل كلى فردى, گروهى و جمعى يا اكثريت است كه اين سه شكل را بر اساس اهداف ساختار عملكرد و… به اشكال متنوعى مى توان تقسيم بندى كرد.

در دين اسلام بعد از بحث نوع و محتواى حكومت كه عمدتاً از آن تحت عنوان (اسلامى بودن حكومت) ياد مى شود براساس مقتضيات به شكل حكومت مى رسيم. به عنوان مثال, شكل حكومت در زمان خلفاى راشدين (نظام حكومتى خلافت) يا به اختصار (خلافت) است. اين است كه مى بينيم امام خمينى(س) نيز در تعابير خود و بيان ديدگاه خود در باب حكومت ابتدا از تعبير (حكومت اسلامى) استفاده مى كند ولى بعدها و در زمان تأسيس يا در آستانه تأسيس و يا بعد از تأسيس حكومت نوع خاصى از آن يعنى (جمهورى اسلامى) را مورد توجه قرار مى دهد. پس در انديشه امام خمينى(س) حكومت اسلامى بيانگر نوع و محتواى حكومت و جمهورى اسلامى نيز نوع خاصى از حكومت اسلامى تلقى مى گردد و تا حدودى به شكل حكومت نزديك مى گردد; بعلاوه بر اساس تعابير امام خمينى(س) باز جمهورى اسلامى شكل حكومت نيست. بلكه شكل حكومت را تابع شرايط و مقتضيات و خواست مردم مى داند:

ما خواهان استقرار يك جمهورى اسلامى هستيم و آن حكومتى است متكى به آراء عمومى. شكل نهايى حكومت با توجه به شرايط و مقتضيات كنونى جامعه ما توسط خود مردم تعيين خواهد شد.18

بنابراين اين بيان نشان مى دهد كه در نظر امام اولاً, آنچه اهميت دارد نوع و محتوا و ماهيت حكومت اسلامى نه شكل آن.

ثانياً, (جمهورى اسلامى) نه يك شكل خاص حكومتى كه بيانگر (نوعى خاص) از حكومت اسلامى است. نوعى كه متكى به آراى عمومى مردم مسلمان [ايران] است.

ثالثاً, شكل نهايى حكومت يا شكل حكومت توسط مردم تعيين مى شود و اين يك موضوع كلى است و منحصر به زمان ما نيست.

رابعاً, شكل نهايى حكومت يا شكل حكومت تابع شرايط و مقتضيات جوامع است.

امام خمينى(س) اين موضوع را در جواب خبرنگار سنى مذهب مجله المستقبل اينگونه فرمود:

حكومت جمهورى اسلامى مورد نظر ما از رويه پيغمبر اكرم(ص) و امام على(ع) الهام خواهد گرفت و متكى به آراء عمومى ملت مى باشد و نيز شكل حكومت با مراجعه به آراء ملت تعيين مى گردد.19

بنابراين اين بيانات نشان دهنده اين است كه امام خمينى(س) به شكل واحد حكومتى در اسلام براى زمانهاى مختلف اعتقاد ندارد. لذا شكل حكومت را موكول به مقتضيات, شرايط و نظر مردم مى نمايد. همچنين اين عبارات امام با نظر كسانى كه (اسلامى) بودن را بيانگر نوع حكومت و جمهورى را بيانگر شكل آن مى دانند جور درنمى آيد. زيرا از نظر امام جمهورى اسلامى يك مفهوم واحد تلقى مى گردد و يك چيز است نه دو چيز يعنى (حكومتِ متكى به آراى عمومى انسانهاى مسلمان) و جمهورى در اين نگاه نمى تواند شكل حكومت را نشان دهد بلكه ماهيت آن را نشان مى دهد و اين موضوع درست در مقابل ديدگاه كسانى قرار مى گيرد كه جمهورى را شكل خاصى از حكومت مى دانند. البته اين موضوع كه جمهورى شكل خاصى از حكومت است موضوعى است كه ابتدا در غرب مطرح شده و بعد در جوامع ما راه يافته است.

شكل هاى حكومتى مطرود از منظر امام خمينى(س)
امام خمينى(س) در اشكال فردى حكومت, حكومتهاى سلطنتى و ولايت عهدى را مطرود مى داند. زيرا رژيم سلطنتى و ولايت عهدى مبتنى بر وراثت و سلطه كامل است. لذا با خواست اكثريت مردم تعارض دارد بعلاوه به استبداد و فساد مى انجامد و بنيان آن را معمولاً زور و غلبه تشكيل مى دهد. زيرا بعد از طرح مشروعيت اولين سلطان و حاكم, مشروعيت فرزندانش نسل اندر نسل مطرح مى گردد و اين موضوع نمى تواند يك دليل منطقى باشد. اين است كه به صراحت مى فرمايد:

اصل رژيم سلطنتى بى ربط است, رژيم سلطنتى رژيم كهنه ارتجاعى است, در وقت خودش هم بى ربط بوده است.20

و در جايى ديگر مى فرمايد:

… سلطنت, ولايت عهدى همان طرز حكومت شوم و باطلى است كه حضرت سيدالشهداء(ع) براى جلوگيرى از برقرارى آن قيام فرمود و شهيد شد. اسلام سلطنت و ولايت عهدى ندارد.21

همچنين از منظر امام خمينى(س) اگر حكومت هاى امپراتورى, پادشاهى و شاهنشاهى نيز داراى شكل سلطنت موروثى باشند و براساس زور (تغلب) يا وراثت شكل گيرند و استقرار يابند مطرود خواهند بود. دموكراسى هاى ليبراليستى غربى يا ليبرال دموكراسى و نيز دموكراسى هاى سوسياليستى و كمونيستى (نمونه اول حكومت ايالات متحده امريكا, و نمونه دوم حكومت اتحاد جماهير شوروى بوده اند) نيز از ديدگاه امام مطرود بوده اند. همچنين مشروطه پارلمانى به مفهومى كه در ايران زمان رژيم پهلوى رايج بود نيز از نظر ايشان مورد قبول نبوده اند.

بطور كلى در تمامى اشكال حكومت اعم از فردى, گروهى يا جمعى و اكثريت, حكومت هاى استبدادى, مطلقه, فاشيستى, از ديدگاه امام مطرود و غير قابل قبول مى باشند.

حكومت اسلامى نه استبدادى است, نه مطلقه و نه مشروطه به معناى فعلى آن كه تصويب قوانين تابع آراء اشخاص و اكثريت باشند.22

شكل هاى حكومتى نسبتاً مطلوب از منظر امام خمينى(س)
همانطور كه گذشت حكومت ها عموماً داراى سه شكل كلى فردى, گروهى يا جمعى معمولاً (اكثريت) هستند. هر يك از اين سه شكل حكومت در شرايط و مقتضيات خاص و با توجه به ماهيت و محتوايى كه بر اساس آن ابتناء مى يابند مى توانند از منظر امام خمينى(س) مقبول و مطلوب واقع شوند. بعنوان مثال در شكل فردى حكومت, مطلوبترين نوع حكومت از منظر امام خمينى(س) حكومت شخص معصوم(ع) است كه برتر از آن نمى توان حكومت مطلوبى را تصور نمود. بعد از آن حكومت ها فقها و دانشمندان با شرايطى كه امام خمينى(س) براى آنها ذكر مى كند. قابل قبول و مطلوب خواهند بود.23

همچنين حكومت فرد عادل يا عدول مؤمنين نيز نمونه اى از شكل فردى حكومت است كه مورد تأييد حضرت امام بعد از دو نوع حكومت مذكور در بالا قرار گرفته است. امام خمينى(س) در كتاب البيع, بحث ولايت, بخشى را به ولايت عدول مؤمنين اختصاص داده است.24 همچنين در كتاب كشف اسرار در اين مورد مى فرمايد:

اگر يك همچو مجلسى از مجتهدين ديندارى كه هم احكام خدا را بدانند و هم عادل باشند و از هواهاى نفسانيه عارى باشند و آلوده به دنيا و رياست آن نباشند و جز نفع مردم و اجراء حكم خدا غرضى نداشته باشند تشكيل شود و انتخاب يك نفر سلطان عادل كنند كه قانونهاى خدايى تخلف نكند و از ظلم و جور احتراز داشته باشد, به كجاى عالم برخورد مى كند.25

از سوى ديگر همانطور كه گذشت شكل حكومت از يك ناحيه تابع نوع و ماهيت و محتواى آن است و از ناحيه ديگر تابع شرايط و مقتضيات و خواست مردم و جامعه اى كه حكومت در مورد آنها تحقق مى يابد. بنابراين آنچه بيشتر مورد توجه حضرت امام قرار گرفته محتواى حكومت هاست نه شكل آنها.

البته امام در مورد شكل گروهى ـ مثلاً اريستوكراسى يا اليگارش نظر قاطعى ـ تا جايى كه نويسنده اطلاع دارد ابراز ننموده اند. ولى در مورد حكومت هاى دموكراسى, مشروطه يا جمهورى كه به معناى مورد نظر ما بيانگر مفهوم, ماهيت و محتوا و بطور كلى نوع حكومت هستند صريحاً اظهار نظر كرده اند و حكومت مورد نظر خود را گاه دموكراسى به معناى خاص ـ غير دموكراسى غربى ـ گاه مشروطه ـ به معناى خاص (مقيد و مشروطه به يك مجموعه شرط) و گاه جمهورى به معناى حكومتى كه مبتنى رأى نظر مستقيم يا غير مستقيم مردم است و يا حكومت ملى ـ مستند به آراء ملت ـ و يا قانونى ـ مستند به قانون الهى ـ و… دانسته اند و هيچ يك از اين موارد بيان شكل مطلوب حكومت نيست زيرا هر يك از اينها همه اين مى تواند شكل فردى, گروهى يا جمعى و… را به خود بگيرد.

به عنوان نمونه در اينجا به چند مورد از ديدگاههاى حضرت امام اشاره مى شود:

1ـ حكومت اسلامي… حكومت ملى است, حكومت مستند به قانون الهى و به آراء ملت است, اين طور نيست كه با قلدرى آمده باشد كه خواهد حفظ كند خودش را با آراء ملت مى آيد و ملت او را حفظ مى كند و هر روز هم كه برخلاف آراء ملت عمل بكند قهراً ساقط است….26

2ـ رژيمى كه به جاى رژيم ظالمانه شاه خواهد نشست رژيم عادلانه اى است كه شبيه آن رژيم در دموكراسى غرب نيست و پيدا نخواهد شد. ممكن است دموكراسى مطلوب را با دموكراسى هايى كه در غرب است مشابه باشد, اما آن دموكراسى كه ما مى خواهيم به وجود آوريم در غرب وجود ندارد, دموكراسى اسلام كاملتر از دموكراسى غرب است.27

3ـ حكومت اسلامى مشروطه است از اين جهت كه حكومت كنندگان در اجرا و اداره مقيد به يك مجموعه شرط هستند كه بايد رعايت و اجرا شود….28

4ـ فرق اساسى حكومت اسلامى با حكومت هاى مشروطه سلطنتى و جمهورى در همين است كه نمايندگان مردم [در جمهورى] و يا شاه [در حكومت هاى مشروطه] به قانونگذارى مى پردازند ولى در اسلام شارع مقدس اسلام يگانه قدرت مقننه است….29

بنابراين در اينگونه بيانات امام به نوع و محتواى حكومت توجه دارد كه حكومت اسلامى است ولى مى تواند به لحاظ محتوايى زمينه ها و ابعاد و خصوصيات مشتركى با حكومت هاى مشروطه, جمهورى ـ به مفهوم رايج ـ ملى, دموكراسى و… داشته باشد; هر چند به لحاظ ماهيت و محتوا تفاوت هاى اساسى نيز با آنها دارد. بنابراين شكل يك حكومت نمى تواند ـ از منظر امام خمينى(س) ـ بيانگر مطلوبيت آن حكومت باشد. بلكه آنچه بيان كننده مطلوبيت در يك حكومت است ماهيت و محتواى آن است كه ما از آن به (نوع حكومت) تعبير مى كنيم.

حال بايد ديد چه نوع حكومتى مورد نظر امام خمينى(س) است و او آن را به عنوان نوع مطلوب ياد مى كند. شايد جواب اين سؤال اين باشد كه (ولايت مطلقه فقيه) حكومت مطلوب از منظر امام خمينى(س) است ولى اين نوع حكومت در جامعه اى مطلوبترين نوع حكومت تلقى مى گردد كه مردمى ديندار و همچنين فقهايى واجد شرايط موجود باشند, بعلاوه امكان تشكيل حكومت براى آنها نيز مقدور باشد ولى اگر چنين شرايطى فراهم نشد آنگاه چه؟!

لذا ما در اينجا به جاى بررسى مطلوبيت در شكل يا نوع حكومت, مطلوبيت را در ويژگى ها و خصايص و شاخص هاى يك حكومت مى بينيم و به دنبال اين مطلب هستيم كه امام خمينى(س) چه شاخص ها و ويژگى هايى را براى يك حكومت مطلوب مورد توجه قرار داده است.

شاخص ها و ويژگى هاى حكومت مطلوب
در بيان ويژگى ها و شاخص هاى حكومت مطلوب امام خمينى(س), به دو سرى از شاخص ها و ويژگى ها عنايت دارند كه يك سرى از آنها را كه مى توان اركان و بنيان هاى اساسى يك حكومت مطلوب يا (شرط لازم) آن تلقى كرد. اينها عبارتنداز: (عدالت), (مردمى بودن) و (ابتناء بر آراى عمومى) و (اسلامى بودن) يا (ابتناء بر ضوابط و قوانين اسلام). دسته ديگر از شاخص ها نسبت به دسته اول داراى اهميت ثانونى هستند و لذا شايد بتوان آنها را (شرط كمال) حكومت دانست نظير; علم و آگاهى, اجتهادى بودن, تقوا و ورع, حسنِ تدبير و مديريت, انتقادپذيرى, خدمت گزارى, امانت دارى, ثبات سياسى و….

البته اين بدان معنا نيست كه حكومت مطلوب مى تواند فاقد اين ويژگى ها و امثال آنها باشد بلكه بدين معناست كه نسبت به سه تاى اولى كه از اركان اساسى حكومت مطلوب مى باشند, داراى اهميت كمترى هستند. در اين نوشتار ما به سه شاخص اصلى كه از اهميت بالاترى برخوردار هستند مى پردازيم و در انتها تنها اشاره اى كوتاه و گذرا نيز به برخى از مهمترين شاخص هاى دسته دوم خواهيم داشت. همچنين لازم به يادآورى است كه امام خمينى(س) گاه اين شاخص ها را به زمامداران حكومت نسبت مى دهد ولى اين موضوع مانع از اين نيست كه نهاد حكومت فارغ از چنين ويژگى هايى باشد زيرا همانگونه كه خصلتى مى تواند حالت فردى داشته باشد, مى تواند حالت نهادى (حكومت به مثابه يك نهاد جمعى يا تجمعى از افراد) نيز به خود بگيرد.

1ـ حكومت عادل (عدل), عادلانه
يكى از مهمترين شاخصه و معيارهاى يك حكومت مطلوب از ديدگاه حضرت امام خمينى(س) اين است كه آن حكومت بر مبناى عدل و قسط استقرار يابد; بگونه اى كه عدالت در تمامى تار و پود آن ريشه دوانيده و در سرتاسر وجود و ابعاد متعدد آن چون عملكرد, اهداف, مسئوليت ها, وظايف و كنش هاى حكومت و زمامداران متجلى گردد. از ديد ايشان تحقق عدالت نه تنها وظيفه حكومت و بزرگترين مقصد اسلام كه بنيان و اساس يك حكومت مطلوب است. مطلوبيت حكومت با دارا بودن خصلت عدالت شناخته مى شود. اين است كه آن بزرگوار اين مهم را بارها مورد تأييد قرار داده است. مى فرمايد:

ما كه مى گوييم حكومت اسلامى, مى گوييم حكومت عدالت, ما مى گوييم يك حاكمى بايد باشد كه به بيت المال مسلمين خيانت نكند, دستش را دراز نكند. بيت المال مسلمين را برندارد, ما اين مطلب را مى گوييم اين يك مطلب مطبوعى است كه در هر جامعه بشرى كه گفته مى شود براى هر كس كه گفته بشود از ما مى پذيرد.30

در اين بيان حضرت امام اولاً, حكومت اسلامى را كه مطلوبترين خواست شان در تحقق انقلاب اسلامى بوده است مترادف با حكومت عدالت قرار مى دهد و لذا اسلامى بودن در اين نگرش با عادل بودن به معناى ترادف دارد; چون محال است حكومت اسلامى باشد ولى عدالت در آن نباشد. اگر عدالت نبود اسلامى نيست. البته مى تواند حكومتى كافر يا كافره باشد ولى ظالم يا ظالمه نباشد اما اين بدان معنا نيست كه حتماً عادله است. هر چند برخى معرفى مطرح مى سازند كه اسلامى بودن غير از عادل بودن است ولى اگر ديدگاه امام خمينى(س) را بپذيريم كه اسلام براساس عدالت است و بنيان اين عدل الهى را تشكيل مى دهد آيا مى توان گفت كه اسلامى بودن غير از عادل بودن است شايد معناى عدالت گسترده تر باشد ولى اسلاميت نمى تواند از عدالت جدا باشد.

(اسلامى كه اساسش بر عدل است.)31

ثانياً: اينكه حكومت مطلوب مورد نظر ما حكومت عدالت است يك مطلب مطبوعى است; بدين معنا كه مطلبى اين چنينى مطابق طبع و فطرت بشر است و لذا مخالفى ندارد, چون امرى كه مطابق فطرت و طبع افراد بشر باشد, امرى است انسانى و عمومى بنابراين براى همگان قابليت پذيرش دارد. اين است كه امام بعد از بيان مطبوعيت آن مطرح مى سازد كه در هر جامعه اى پذيرفته مى شود و كسى با آن مخالفت و معارضه نمى كند. در عبارتى ديگر مى فرمايد:

ما يك حكومت عدل مى خواهيم, يك حكومتى مى خواهيم كه منافع مملكت ما خرج خود مملكت بشود.32

از اين عبارت استنباط مى شود كه آنچه امام در عطف به عبارت اولى در هر يك از اين دو بيان و نيز در ساير بيانات مى آورد عبارتى است توضيحى كه عبارت اول را روشن مى سازد. ولى اين توضيحات هر كدام بخشى از عبارت اوليه را بيان مى كنند. اين است كه در بيان دوم توضيحى غير از توضيح مندرج در بيان اول آمده است. همچنين در بيانى ديگر مى فرمايد:

ما يك حكومت عدل مى خواهيم, حكومت عدل اسلامى مى خواهيم. اين مهم آرزوى هر آدمى است كه يك حاكمى باشد براى آن حكومت بكند كه بعد از چند وقتى جيبهايش را پر نكند و از اين مرز برود.33

همچنين مى فرمايد:

كارگران كارخانه ها و ديگر كارگران و كارمندان طبقات هر صنف بايد بدانند كه اسلام از بدو ظهور طرفدار آنان بوده و در حكومت عدل اسلامى به آنان اجحاف نمى شود و نخواهد شد.34

و نيز:

اگر شما يك حكومت عدل بخواهيد, يك حكومت انصافى بخواهيد, بخواهيد كه در رفاه باشيد, بخواهيد كه فقراى شما در رفاه باشند, بخواهيد كه اغنيا به شما ظلم نكنند, بخواهيد كه دولت با شما ظلم نكند….35

و همچنين تأكيد مى كند:

عدل اسلامى را مستقر كنيد. با عدل اسلامى همه و همه در آزادى و استقلال و رفاه خواهند بود.36

بنابراين تعاريف و توضيحاتى كه حضرت امام در ادامه عبارات مربوط به عدل, حكومت عدل يا حكومت عدل اسلامى مى آورند, بيان شاخص ها و يا مصاديق عدل و حكومت عدل است. برخى از مهمترين شاخص ها و مصاديق از ديدگاه آن حضرت عبارتند از:

1ـ فقدان ظلم, ما نه ظلم مى كنيم و نه مظلوم مى شويم.37

2ـ تحقق آزادى

3ـ تحقق استقلال

4ـ تحقق رفاه

5 ـ اسلامى بودن

6ـ رسيدن تمام اقشار جامعه به حقوق حقه خود.

7ـ فقدان فرق بين زن و مرد و اقليت هاى مذهبى و ديگران38

8 ـ وجود انصاف

9ـ فقدان اجحاف

10ـ علاقه مندى به افراد رعيت و برابرى مسئولين با آنان در شيوه زندگى:

ما آرزوى يك همچون حكومتى داريم [حكومت اميرالمؤمنين(ع)], يك حكومت عادل كه نسبت به افراد رعيت علاقه مند باشد, عقيده اش اين باشد كه بايد من نان خشك بخورم كه مبادا يك نفر در مملكت من زندگى اش پست باشد, گرسنگى بخورد. ما مى خواهيم يك همچو حكومت عدل ايجاد كنيم.39

11ـ منافع مملكت خرج مملكت شود

12ـ به بيت المال خيانت نشود

13ـ به جاى نظام استثمارى, عدالت اقتصادى را برقرار سازد.

14ـ موافق ميل مردم باشد, رأى مردم و موافق حكم خدا, آن چيزى كه موافق با اراده خداست موافق ميل مردم هم هست مردم مسلمانند, الهى هستند….40

همچنين از ديدگاه امام خمينى(س) تمام احكام شرعى ابزار و وسايلى هستند براى تحقق عدالت و حكومت عدل در جامعه; بنابراين بدون تحقق عدالت و حكومت مبتنى بر عدل معنا و مفهومى ندارند. امام در اين باره مى فرمايد:

احكام شرعى قوانين اسلام هستند و اين احكام شأنى از شئون حكومت مى باشند, بلكه احكام مطلوب بالعرض و امورى ابزارى هستند براى اجراى حكومت و گسترش عدالت.41

اگر برترين نمونه حكومت مطلوب و عملى كه در زمين تحقق يافته است حكومت رسول اللّه(ص) مى باشد; اين حكومت نيز با انگيزه بسط عدالت تشكيل يافته و حكومتى عادلانه مى باشد و اين وظيفه اى است كه تمامى پيامبران و اولياى الهى نيز آن را در حد توان و مقدورات خودش و براساس مقتضيات متحقق مى ساخته اند:

پيغمبر اسلام(ص) تشكيل حكومت داد مثل ساير حكومت هاى جهان, لكن با انگيزه بسط عدالت اجتماعى.42

عدالت در حكومت از ديد امام خمينى(س) هم به مثابه خصلت و ملكه اى فردى و امرى باطنى است ـ مفهوم فقهى عدالت ـ43 و لذا مى تواند صفت و خصلت زمامداران باشد و نه تنها خصلت و صفت زمامداران كه از آن تمامى كسانى كه با بشر و اداره زندگى او سروكار دارند:

اسلام خدايش عادل است, پيغمبرش هم عادل است و معصوم, امامشهم عادل است و معصوم, قاضى اش هم بهتر است كه عادل باشد, فقيهش هم بهتر است عادل باشد, مشاور طلاق هم بهتر است عادل باشد,… زمامدار بايد عادل باشد, ولاتشان بايد عادل باشد.44

همچنين همين عدالت مى تواند صفت و خصلت نهاد حكومت باشد. اين است كه در بيانات و آثار امام خمينى(س) تعابيرى چون (حكومت عدل), (حكومت عادل), (حكومت عادله), و… به كار رفته است.

2ـ حكومت اسلامى(قانونى)
عنوان كلى و اوليه اى كه حضرت امام در مورد حكومت مطلوب خويش به كار مى رود حكومت اسلامى است و منظورشان از اسلامى بودن حكومت نيز اين است كه بر موازين و قوانين اللهى و دينى اسلام بنا شده باشد. قوانين و ضوابط آن از شرع مقدس اخذ گردد و بر جهان نگرى و ايدئولوژى اسلامى ابتناء يافته باشد. حكومت اسلامى در منظر امام خمينى(س) حكومتى است كه هدف آن تحقق اسلام است, قوانين آن قوانين اسلام است و بنياد و اساس آن را نيز جهان بينى اسلامى تشكيل مى دهد. همچنين از ديدگاه ايشان, حكومت اسلامى به معناى اين است كه حكومت از درون اسلام به وجود مى آيد زيرا اسلام داراى سيستم و نظام خاص اجتماعى, سياسى و فرهنگى است: لذا اسلام بدون حكومت معنا ندارد:

اسلام… خود داراى سيستم و نظام خاص اجتماعى و اقتصادى و فرهنگى است كه براى تمامى ابعاد و شئون زندگى فردى و اجتماعى قوانين خاصى دارد و جز آن را براى سعادت جامعه نمى پذيرد.45

اين بيان امام خمينى(س) نشان از اين است كه اسلام را سيستم حكومتى هست چه اگر مكتبى داراى نظام خاص اجتماعى و اقتصادى و فرهنگى باشد طبعاً داراى نظام حكومتى نيز مى باشد. زيرا نظام اجتماعى بدون وجود يك نظام حكومتى و سياسى معنا نخواهد داشت. حضرت امام تعبيرى گسترده تر را در بيان مفهوم سياست دارند. در يكى از جلسات درس خويش در نجف اشرف در مورد سياست مى فرمايد:

مگر سياست چيست؟ روابط بين حاكم و ملت, روابط بين حاكم و ساير حكومت ها, جلوگيرى از مفاسدى كه هست, همه اينها سياست است.46

و اگر سياست اين است دين بطور كلى و دين اسلام بطور ويژه نيز جز اين نيست و لذا اسلام سياست است و مبناى سياست مدن و اداره امور جامعه. زيرا سياست در كل راهبردن و هدايت انسان به سوى صلاح خود و صلاح جامعه است و اين همان خواست و هدف اسلام نيز هست. اين است كه مى فرمايد:

واللّه اسلام تمامش سياست است. اسلام را بد معرفى كردند, سياست مدن از اسلام سرچشمه مى گيرد.47

بنابراين از ديدگاه حضرت امام هيچ گونه تفكيكى بين سياست و دين و لذا بين سياست و اسلام وجود ندارد و بر همين اساس دين اسلام داراى نظام حكومتى است نظام حكومتى كه امام از آن تحت عنوان (حكومت اسلامى) ياد مى كند. تعبير حكومت اسلامى هم در آثار كتبى حضرت امام چون كتاب البيع و هم در بيانات آن بزرگوار چون ولايت فقيه و صحيفه نور به كرات آمده است براى نمونه مى فرمايد:

…تمام چيزهايى كه در حكومت طاغوت بود و به نفع اجانب در اين مملكت ضعيف, در اين مملكت زير دست پياده شده بود, با استقرار حكومت اسلامى و جمهورى اسلامى تمامى اينها بايد زير و رو بشود….48

همچنين امام خمينى(س) گاه تعابيرى چون حكومت الهى, حكومت حق, حكومت دين, حكومت امين, حكومت عدل اسلامى, حكومت قانون و… را در بيانات و آثار خود به كار برده است كه همگى بيانگر يكى از مهمترين شاخصه هايى است كه ارزش, مفهوم و محتواى حكومت و نوع آن از ساير انواع شناخته مى شود. اين است كه مى بينيم در برابر حكومت اسلامى و حكومت الهى, حكومت هاى شيطانى و طاغوتى, حكومت استبدادى و… به كار مى برد. امام خمينى(س) در بيان و معرفى حكومت اسلامى مى فرمايد:

حكومت اسلامى هيچ يك از انواع طرز حكومت هاى موجود نيست. مثلاً استبدادى نيست كه رئيس دولت مستبد و خود رأى باشد… حكومت اسلامى نه استبدادى است, نه مطلقه, بلكه مشروطه است. البته نه مشروط به معنى متعارف فعلى آن كه تصويب قوانين تابع آراء اشخاص و اكثريت باشد. مشروط از اين جهت كه حكومت كنندگان در اجرا و اداره مقيد به يك مجموعه شرط هستند كه در قرآن كريم و سنت رسول اكرم(ص) معين گشته است. مجموعه شرط همان احكام و قوانين اسلام است كه بايد رعايت و اجرا شود. از اين جهت حكومت اسلامى حكومت قانون الهى بر مردم است.49

بنابراين از ديدگاه امام خمينى(س) حكومت اسلامى حكومت قانون است و منظور از قانون نيز نه قانونهاى موضوعه بشرى كه قوانين الهى قوانين شرع و اسلام است كه در قرآن كريم و سنت رسول اللّه(ص) مندرج است. در عبارتى ديگر اين موضوع را به اين صورت شرح مى دهد:

حكومت اسلام حكومت قانون است در اين طرز حكومت, حاكميت منحصر به خدا است و قانون فرمان و حكم خدا است قانون اسلام يا فرمان خدا بر همه افراد و بر دولت اسلامى حكومت تام دارد. همه افراد از رسول اكرم(ص) گرفته تا خلفاى آن حضرت و يساير افراد تا ابد تابع قانون هستند, همان قانونى كه از طرف خداى تبارك و تعالى نازل شده و در لسان قرآن و نبى اكرم(ص) بيان شده است.50

اسلامى بودن حكومت از منظر حضرت امام داراى دو بعد اساسى است كه عبارتند از:

1ـ مطابق رأى, نظر و خواست مردم بودن

2ـ مطابق خواست و رضاى خدا و قانون الهى بودن

و به عبارت ديگر حكومت الهى ـ مردمى. اين بيان در عبارت زيبايى از حضرت امام خمينى(س) به اين صورت آمده است:

ما هم كه حكومت اسلامى مى گوييم, مى خواهيم يك حكومتى باشد كه هم دلخواه ملت باشد و هم حكومتى باشد كه خداى تبارت و تعالى نسبت به او گاهى بگويد كه اينهايى كه با تو بيعت كردند با خدا بيعت كردند (انما يبايعون اللّه)51… ظل اللّه باشد, يداللّه باشد حكومت, حكومت الهى باشد. آرزوى ما اين است كه يك همچو حكومتى سركار بيايد كه تخلف از قانون الهى نكند….52

آرى مهمترين معادلى كه حضرت امام براى اسلامى بودن حكومت مطرح كرده است, (قانونى بودن) است و اين موضوع به كرات در بيانات حضرت و آثار حضرت امام با دقت و توجهى خاص مطرح شده است. براى نمونه امام خمينى(س) حكومت پيامبر اسلام(ص) را حكومتى قانونى مى داند و حكومت مورد نظر خود را نيز حكومتى مى داند كه همانند حكومت پيامبر(ص) باشد:

[پيامبر(ص)] هر چه داشت تابع قانون بود, پيغمبر قرآن مجسم بود, پيغمبر قانون مجسم بود. ما يك حكومتى مى خواهيم كه قانون باشد, تابع قانون باشد, نه يك حكومتى كه تابع شيطان باشد.53

اسلامى بودن حكومت مفهومى است بسيار كلى. لذا حضرت امام شاخص ها و معيارهاى متعددى را به عنوان معيارها و ويژگى هايى كه بودن آنها نشان از اسلامى بودن حكومت است مطرح ساخته اند كه در اينجا به صورت فهرست وار به برخى از آنها اشاره مى شود.

1ـ قانونى بودن حكومت (قانون در اينجا به مفهوم قانون الهى يا فرمان و حكم خداست).

2ـ الهى بودن حكومت

3ـ غير استبدادى بودن حكومت

4ـ مطلقه نبودن حكومت

5ـ مشروطه بودن به مفهوم اينكه حكومت كنندگان مقيد به مجموعه اى از شرط ها باشند.

6ـ حاكميت در حكومت اسلامى منحصر به خداست.

7ـ عادل بودن حكومت.

8 ـ هدف حكومت اسلامى تأمين سعادت بشر است.54

9ـ حكومت وسيله و ابزار است براى تحقق عدالت و سعادت بشر.

پس نفس حاكم شدن و فرمانروايى, وسيله اى بيش نيست, و براى مردان خدا اگر اين وسيله به كار خير و تحقق هدفهاى عالى نيايد هيچ ارزشى ندارد….55

10ـ اتكاء به آراى عمومى داشتن.

11ـ مجرى احكام اسلام بودن.

12ـ ملهم بودن از رويه پيامبر(ص) و ائمه اطهار(ع).

13ـ غير تحميلى بودن حكومت.

14ـ مساوى بودن همه طبقات, اقشار و افراد در برابر قانون.

در حكومت اسلامى همه طبقات در برابر قانون مساوى اند. هيچ يك از اقشار جايگاه ويژه اى در حاكميت ندارند.56

15ـ تحقق آزادى, استقلال, رفاه, توسعه سياسى و رشد اقتصادى و….

3ـ مردمى بودن حكومت
مردمى بودن در اصل به معناى اين است كه حكومت به لحاظ شكل گيرى و ايجاد بر آراء و نظر و خواست مردم ابتناء يافته باشد و لذا داراى مشروعيت و مقبوليت مردمى باشد. همچنين از لحاظ ادامه و استمرار بايد بر اعتماد مردم استوار گردد. حكومت مردمى به لحاظ اهداف و كارويژه ها نيز بايد در خدمت مردم باشد و تأمين مصلحت عمومى را در سرلوحه برنامه ها, كارها, اقدامات و عملكرد خود قرار دهد. بنابراين مردمى بودن حكومت هم در بقاء و استمرار است, هم در اهداف و مقاصد و هم در كاركرد و مسئوليتها.

(مردم) جايگاه والايى در منظر و انديشه امام خمينى(س) دارند. همچنين امام كليه اقدامات خود را در حوزه رهبرى بويژه در مواردى كه در طول مدت رهبرى خود تصميمات فراقانونى گرفته است اين تصميمات را براساس ميثاق خود با مردم كه نشأت گرفته از اعتماد دو جانبه بين ايشان و مردم بوده است, اخذ كرده است و اين ميثاق مبتنى بر اعتماد دو جانبه, در روابط متقابل امام و مردم در طول ده سال رهبرى آن بزرگوار به خوبى مشاهده شده است و مورد تأييد اكثر كسانى كه با امام آشنايى داشتند نيز مى باشد. بدين گونه كه مردم مى دانستند امام بر عليه آنان تصميم نمى گيرد زيرا باور داشتند كه امام در اسلام ذوب شده است و تمام وجود خويش را فداى آنان كرده است و به اصطلاح در مورد اين مسأله امتحان خود را داده است و از سوى ديگر امام خمينى(س) نيز باور داشت كه مردم او را دوست دارند, به او عشق مى ورزند و به او اعتماد دارند لذا براساس سلوك عرفانى و اخلاقى و ايمانى خود به اين اعتماد ارج مى گذاشت و لذا ميثاقى بين او و مردم به وجود آمده بود كه حاصل اين اعتماد دو جانبه بود. براى شناخت سيره سياسى حضرت امام و تصميمات و اقدامات آن بزرگوار اين موضوع

جنبه محورى و اساسى دارد. تأكيد امام خمينى(س) بر مردم به گونه اى كه حتى در مورد برنامه هاى راديو و تلويزيون چنين مى فرمايد:

من مدتها است كه وقتى مى بينم راديو و تلويزيون را هر وقتى بازش مى كنم از من اسم مى برد خوشم نمى آيد. ما بايد به مردم ارزش دهيم, استقلال دهيم و خودمان كنار بايستيم و روى خير و شر كارها نظارت كنيم. ولى اين كه تمام كارها دست ما باشد, راديو و تلويزيون دست ماها باشد, اما آن بيچاره ها كه كار مى كنند هيچ چيز دستشان نباشد, ولى ما [كه] هيچ كاره هستيم دست ما باشد, به نظر من اين صحيح نيست.57

يكى از مهمترين ويژگى هاى يك حكومت مطلوب از منظر امام خمينى(س) (پذيرش عمومى مردم) در ايجاد و بقا است كه در جريان انتخاب طبيعى مستقيم و يا غير مستقيم (از طريق خبرگان منتخب مردم) جلوه گر مى شود. همچنين پذيرش و مقبوليت مردمى در حوزه اهداف و عملكرد و مسئوليت هاى حكومت است كه از طريق نظارت عمومى, امر به معروف و نهى از منكر و… تحقق مى يابد.

بنابراين پيوند رهبرى در اين حكومت با مردم, به طور طبيعى پيوندى عميق, عاطفى و اعتقادى است و همين راز و رمز بود كه باعث شد امام خمينى(س) بتواند يكى از نظام هاى سياسى مردمى را پايه ريزى و رهبرى نمايد.

بعلاوه در اين نوع حكومت برخلاف همه نظام هاى سياسى موجود جهان, مردم پس از تعيين رهبرى و برگزارى انتخابات از خود سلب مسئوليت نكرده و به خود وانهاده نمى شوند بلكه حضور آنان در صحنه اداره جامعه اسلامى و مشاركت در سرنوشت نظام اسلامى خود به مثابه يك تكليف تضمين مى گردد.

از منظر امام خمينى(س) حكومت اسلامى براساس عشق و اعتقاد متقابل و دو جانبه مردم و رهبرى صالح ايجاد مى گردد. اين است كه مى فرمايد:

رهبر و رهبرى در اديان آسمانى و اسلامى بزرگ چيزى نيست كه خود به خود ارزش داشته باشد و انسان را خداى ناخواسته به غرور و بزرگ انديشى وادارد.58

امام خمينى(س) رابطه خود را با مردم رابطه اى برادرانه مى داند:

من با مردم ايران برادر هستم.59

امام خمينى(س) همچنين بر ضرورت آگاهى مردم و مشاركت آنان در حكومت و نظارت آنان بر حكومت و همگامى آنها با حكومت تأكيد مى كند و اين شيوه رفتار با حكومت را بزرگترين ضمانت حفظ امنيت در جامعه مى داند.

آگاهى مردم و مشاركت و نظارت و همگامى آنها با حكومت منتخب خودشان خود بزرگترين ضمانت حفظ امنيت در جامعه مى باشد.60

براساس اين گفتار امام خمينى(س) نقش مردم را در يك حكومت مطلوب شامل موارد زير مى داند:

1ـ آگاهى

2ـ مشاركت

3ـ نظارت

4ـ همگامى

5 ـ انتخاب

امام خمينى(س) در مورد اهميت قرار گرفتن عدم ميزان يك پايگاه براى حكومت مى فرمايد:

يك قدرت بزرگ وقتى پايگاهى ندارد اين قدرت نمى تواند بايستد.61

همچنين امام در رهبرى حكومت جامعه اسلامى پيش از آنكه به هدايت و نمايندگى اعتقاد داشته و به آن بپردازد قائل به ارشاد, تعليم و دادن آگاهى به مردم بود تا خود بتوانند حركت كنند, مشاركت سياسى داشته باشند, نظارت نمايند و با حكومت همگامى داشته باشند و اين است كه در بيان بالا ابتدا از آگاهى مردم شروع مى كند, چه اگر آگاهى براى مردم به دست آمد بقيه راهها را خود با دارا بودن قوه عقل و اختيار طى مى كنند ولى اگر به آگاهى نويسنده طى راه براى آنها مشكل و يا شايد غير ممكن مى گردد زيرا حركت در درون تاريكى براى آنها مقدور نيست بلكه بايد نورى بتابد تا جلوى پاى خود را ببينند و بتوانند به پيش حركت كنند. بنابراين امام خمينى(س) نقشهاى چهارگانه ديگر را در ذيل آگاهى مطرح مى نمايد.

مردمى بودن حكومت از منظر امام خمينى(س) در سه بعد مطرح شده يعنى ابعاد: سه گانه (ايجاد و بقا), (ابتناء بر آراى مردمى و مشاركت عمومى), (كاركرد و وظايف): (خدمت و خدمتگزارى عمومى) و نيز (اهداف), (مصلحت عمومى) موضوعيت تام دارد. بر همين اساس ما در اينجا بحث مردمى بودن حكومت را در هر يك از اين سه محور به اختصار مورد توجه قرار مى دهيم:

الف) ايجاد, استمرار و بقاء: بناى حكومت بر آراى مردم و مشاركت عمومى

از ديدگاه حضرت امام حكومت براساس منظرها, خواست ها و آراى مردم بنا مى شود و اگر حكومتى بر مردم تحميل گردد, آن, حكومت اسلامى نخواهد بود و از نظر ايشان مطلوبيت نخواهد داشت:

ما بناى بر اين نداريم كه يك تحميلى بر ملتمان بكنيم. اسلام به ما اجازه نداده است كه ديكتاتورى بكنيم ما تابع آراء ملت هستيم. ملت ما هر طورى رأى داد ما هم از آنها تبعيت مى كنيم. ما حق نداريم, خداى تعالى به ما حق نداده است, پيغمبر اسلام به ما حق نداده است كه به ملتمان چيزى را تحميل كنيم.62

حضرت امام همچنين در بيان ضوابط حكومت مطلوب و مورد نظر خود و در بيان مهمترين آن معيارها و ضوابط مى فرمايد:

اولاً متكى به آراء ملت باشد به گونه اى كه تمامى آحاد ملت در انتخاب فرد يا افرادى كه بايد مسئوليت و زمام امور را به دست گيرند شريك باشند.63

نكته دوم در بقا و استمرار حكومت است كه باز براساس نظر حضرت امام حكومت بايد مبتنى بر مشاركت عمومى باشد و مردم از طريق نمايندگان خود در اداره امور جامعه نقش داشته باشند. بر كاركرد زمامداران نظارت نمايد. به عنوان مثال تعيين شوراى انقلاب را امام نه تنها به موجب حق شرعى كه براساس رأى اع�





این صفحه را در گوگل محبوب کنید

[ارسال شده از: فارس]
[مشاهده در: www.farsnews.com]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 304]

bt

اضافه شدن مطلب/حذف مطلب




-


گوناگون

پربازدیدترینها
طراحی وب>


صفحه اول | تمام مطالب | RSS | ارتباط با ما
1390© تمامی حقوق این سایت متعلق به سایت واضح می باشد.
این سایت در ستاد ساماندهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی ثبت شده است و پیرو قوانین جمهوری اسلامی ایران می باشد. لطفا در صورت برخورد با مطالب و صفحات خلاف قوانین در سایت آن را به ما اطلاع دهید
پایگاه خبری واضح کاری از شرکت طراحی سایت اینتن