محبوبترینها
ساندویچ پانل: بهترین گزینه برای ساخت و ساز سریع
خرید بیمه، استعلام و مقایسه انواع بیمه درمان ✅?
پروازهای مشهد به دبی چه زمانی ارزان میشوند؟
تجربه غذاهای فرانسوی در قلب پاریس بهترین رستورانها و کافهها
دلایل زنگ زدن فلزات و روش های جلوگیری از آن
خرید بلیط چارتر هواپیمایی ماهان _ ماهان گشت
سیگنال در ترید چیست؟ بررسی انواع سیگنال در ترید
بهترین هدیه تولد برای متولدین زمستان: هدیههای کاربردی برای روزهای سرد
در خرید پارچه برزنتی به چه نکاتی باید توجه کنیم؟
سه برند برتر کلید و پریز خارجی، لگراند، ویکو و اشنایدر
مراحل قانونی انحصار وراثت در یک نگاه: از کجا شروع کنیم؟
صفحه اول
آرشیو مطالب
ورود/عضویت
هواشناسی
قیمت طلا سکه و ارز
قیمت خودرو
مطالب در سایت شما
تبادل لینک
ارتباط با ما
مطالب سایت سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون
مطالب سایت سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون
آمار وبسایت
تعداد کل بازدیدها :
1825606010
گزيده سرمقاله روزنامههاي امروز
واضح آرشیو وب فارسی:آریا نیوز: گزيده سرمقاله روزنامههاي امروز
روزنامههاي صبح اموز ايران در سرمقالههاي خود به مهمترين مسائل روز كشور و جهان پرداختهاند كه برخي از آنها در زير ميآيد.
كيهان
«زمين دشمن كجاست؟» عنوان يادداشت روز روزنامهي كيهان به قلم محمد ايماني است كه در آن ميخوانيد؛ آيا اصلاح طلبان در زمين دشمن بازي مي كنند؟ پاسخ دقيق و علمي به اين پرسش مستلزم فهم دقيق از «نقشه» و «زمين بازي ترسيم شده» از سوي دشمن است. اينكه دشمن اكنون كجا ايستاده، چه حال و روزي دارد و طمع و اميدش به چيست؟ خلاصه ماجرا همان است كه 5 ماه پيش توماس فريدمن سرمقاله نويس قديمي و صهيونيست آمريكايي در روزنامه هرالدتريبيون نوشت «داستان اصلي و واقعي در خاورميانه امروز اين است كه تيم آمريكا تقريبا در همه جبهه ها در حال باختن به ايران است. چرا؟ جواب كوتاه اين است كه ايران، باهوش و جسور و بي باك است و آمريكا، احمق و ضعيف با متحداني سست و متفرق. آيا سؤال ديگري هم داريد؟... شبكه نفوذي كه ايران در اطراف خاورميانه از عراق تا لبنان ايجاد كرده، مي تواند حتي اسرائيل را مورد تهديد جدي قرار دهد و جبهه نبردي سخت را در منطقه خاورميانه و خليج فارس باز كند. اين يك راهبرد پيچيده بازدارندگي است... آمريكا پس از 16سال سياست دولت هاي كلينتون و بوش، در اين منطقه به دام افتاده است. تيم بوش در برابر ايران نه مشوقي دارد و نه تهديدي.»
اين بلا از كجا بر سر آمريكا نازل شد؟ آمريكا و اسرائيل و برخي دولت هاي اروپايي همسو ضربه كاري را از كجا خوردند؟ پاسخ اين سؤال را هم از گزارش اوايل شهريور ماه گذشته موسسه نومحافظه كار «امريكن اينترپرايز» به قلم رئول مارك گركت (از چهره هاي اطلاعاتي باسابقه آمريكا) بخوانيد: «مواضع رهبر عالي ايران، سياست جرج بوش را نابود كرد... او آخرين بار در چالش هسته اي اعلام كرد جمهوري اسلامي تسليم نخواهد شد و اگر در برابر قدرت هاي متكبر يك گام به عقب برداريم، باعث مي شود تا آنها جلو بيايند. اگر آيت الله خامنه اي تنها يك بار حتي به صورت مخفيانه فرستاده اي را به واشنگتن اعزام مي كرد، ما هم اكنون در تهران سفارت خود را مجددا برپا كرده بوديم... احمدي نژاد در سيستم سياسي جمهوري اسلامي خوب عمل كرده و در درك هويت اسلامي و تهديدهاي موجود بسيار به رهبري نزديك است... آمريكا در اجلاس ژنو با گسيل نماينده خود به مذاكرات، عملا نشان داد در برابر فناوري اتمي ايران تسليم شده است... دولت احمدي نژاد روش محتاطانه دولت قبلي در زمينه فناوري هسته اي را كنار گذاشت. تهديدهاي اقتصادي و نظامي بلافاصله اوج گرفت اما اكنون بعد از 3سال، ترس از بوش ناپديد شده است. نكته جالب اين است كه راهبرد اخير ممكن است در ايجاد اختلاف بين اروپا و آمريكا بسيار موثرتر از روش لبخند و دست نرم دولت خاتمي باشد.» كار به آنجا كشيد كه لوس آنجلس تايمز نوشت «با توجه به رشد فزاينده قدرت و نفوذ ايران، جمهوري اسلامي به شكل خاري در چشم آمريكا درآمده است.»
درباره «چه بايد كرد؟» پاسخ هاي مختلفي به طور گسترده در محافل آمريكايي مطرح شد و از جمله روزنامه واشنگتن تايمز در جمع بندي مباحث نوشت «ما براي مهار ايران بايد متوجه داخل اين كشور شويم. با توجه به قدرت روزافزون اين كشور و ناكارآمدي روش هاي فشار بيروني نظير تهديد نظامي و تحريم اقتصادي، بايد از داخل به پاشنه آشيل جمهوري اسلامي ضربه زد.» يا روزنامه نيويورك تايمز با فاجعه آميز و غيرقابل تحمل خواندن «ايران هسته اي» نوشت «ما بايد در انتخابات آينده، تعادل مسئولان جمهوري اسلامي را به هم بزنيم و به آن شوك وارد كنيم.»
هدف، چندگانه بود. هدف حداقلي، ايجاد چالش و مسئله از درون براي مهار ايران و سنگين كردن كفه خالي غرب در چانه زني ها و مذاكرات به بن بست رسيده بود، مذاكراتي كه از چالش هسته اي آغاز و تا مسائل افغانستان و عراق و لبنان و فلسطين و سوريه امتداد مي يافت. هدف مهم تر و البته دور از دسترس تر، قفل كردن ايران از درون و فروپاشي ملت- دولت جديد برآمده از انقلاب اسلامي است كه با نااميدي دنبال شده است.
در چنين نقشه و پروژه اي، عجيب نيست كه دولت جمهوري اسلامي آماج سنگين ترين و ناجوانمردانه ترين حملات تبليغات قرار گيرد همچنان كه جاي شگفتي نيست اگر گروهك هاي اپوزيسيون- از سلطنت طلبان گرفته تا گروهك هاي تروريستي و چپ هاي آمريكايي و جبهه ملي و نهضت آزادي- شعار راهبردي فرآوري شده در سيستم هاي جاسوسي آمريكا و غرب را با محوريت لزوم حذف ولايت فقيه و سكولاريزه كردن نظام سياسي، فرهنگي و اجتماعي ايران تكرار كنند و اين همسويي تا بدانجا پيش رود كه منوچهر گنجي سلطنت طلب بگويد با همه مخالفت هايي كه با ابراهيم يزدي دارم، دست او را مي بوسم كه گفت ولايت فقيه و رهبري را بايد از قانون اساسي حذف كرد.
تا اينجا كار جاي شگفتي نداشت. شگفت آن بود كه خبر آمد سران گروهك نهضت آزادي به دعوت رسمي سازمان مجاهدين (انقلاب) در كنگره اين سازمان شركت جسته، دسته گل فرستاده و نامه رسمي ضميمه كرده اند مبني بر اينكه ما از «ائتلاف در انتخابات» و «همكاري در تشكيل جبهه دموكراسي و حقوق بشرخواهي» استقبال مي كنيم. پيوند مجاهدين انقلاب و گروهك آمريكايي؟! گروهكي كه حتي در پايگاه اينترنتي خود (ميزان نيوز) معترف است به اعتبار سكوت مطلق در برابر نقض حقوق ملت ها و جنايات و نسل كشي هاي آمريكا و اسرائيل به همراه طيفي ديگر از مدعيان اصلاحات، نزد افكار عمومي ايران متهم به «بي صداقتي، غرض ورزي، مزدبگيري آمريكا» شده است. آيا پيوند با نهضت آزادي و هجمه به دولت، بازي در زمين دشمن نبود؟
شگفتي ديگر آن بود كه دبيركل همين سازمان از رئيس جمهور سابق به عنوان نامزد حزبي «سازمان» ياد كرد. آيا رئيس جمهور سابق با مشي سازمان و دوقلوي دولت ساخته آن (حزب مشاركت) در اباحي گري نسبت به اصول و آرمان هاي انقلاب و تغافل درباره بازي در زمين دشمن موافق بود كه نامزد حزبي معرفي شد يا اين هم از جمله همان غفلت ها و كوتاهي ها و قصور و تقصيرها بود كه بارها پيش آمد؟ آيا جاي تاسف نيست كه دبيركل سازمان اواخر تيرماه گذشته، در گفت وگو با خبرگزاري ايلنا از احتمال حل شدن چالش هسته اي به نفع كشور ابراز نگراني كرد صرفا به اين خاطر كه ممكن است در انتخابات، امتيازي براي دولت باشد؟! اين عبارت را بخوانيد؛ «متاسفانه شواهد به نحوي است كه نشان مي دهد حل مشكل هسته اي به امتيازي براي جريان حاكم در انتخابات رياست جمهوري سال آينده تبديل شده است.»
مگر شما در كدام سوي زمين ايستاده ايد كه به شيوه دشمنان كشور و ملت عزادار شده ايد؟ مگر چگونه مشي كرده ايد كه پيروزي بزرگ هسته اي مي تواند در انتخابات به ضرر شما تمام شود؟ آيا آقاي خاتمي هم احساس شما را دارد؟ اگرنه- كه ان شاءالله چنين باشد- پس چرا ويليام برنز معاون سياسي وزارت خارجه آمريكا كه در مذاكرات 28تير ژنو هم شركت داشت، 10روز قبل از مذاكرات به كميته امور خارجي مجلس نمايندگان آمريكا گفت «رفتار جمهوري اسلامي يك رشته چالش هاي بسيار جدي بيش از تمام مسائلي كه امروز با آن مواجهيم، متوجه ما مي كند. از جمله بلندپروازي هسته اي و نفوذ مخرب در عراق و افغانستان و لبنان و فلسطين. متاسفانه 10سال پيش، از دوره حضور اصلاح طلبان ايراني در قدرت درست استفاده نشد... پس از سفر سولانا به تهران تفسيرهاي جالبي در برخي روزنامه هاي ايران مبني بر توقف در مرحله فعلي فعاليت هاي هسته اي و تحمل نكردن سختي ها آغاز شد. البته مشكل بتوان گفت اين تفسيرها به كجا بينجامد اما دست كم موثر بودن تلاش ما را نشان مي دهد.»
آيا اين بازي مداوم در زمين دشمن نيست كه آقاي يونسي وزير اطلاعات دولت سابق خبر دهد «من بارها به برخي احزاب اصلاح طلب گفتم كه شما نمي توانيد هم حاكم باشيد هم اپوزيسيون. اين قابل جمع نيست. هم در دولت هستيد و هم مي خواهيد اپوزيسيون باشيد»؟ آيا بازي در زمين دشمن غير از اين است كه خبرنامه داخلي حزب مشاركت در شماره اوايل مهرماه امسال خود بنويسد «اجماعي گسترده از نيروهاي سياسي و فرهنگي حامي دوران اصلاحات شكل گرفته كه در آن لائيك ها تا مراجع ديني و مذهبي ]؟![ حضور دارند»؟! نسبت مدعيان خط امام در حزب مشاركت و نامزد حزبي روحاني شان با لائيك هايي كه با اصل دينداري و مسلماني لجاجت و كينه دارند چيست؟ شارلاتان هاي سياسي و مطبوعاتي كدام بي بندوباري ايدئولوژيك را در برخي احزاب و حلقه هاي مدعي اصلاحات يافته اند كه تر و خشكشان مي كنند و قربان صدقه آنها مي روند؟ آيا طمع بيگانگان و دنباله هاي داخلي آنان جز به اين خاطر است كه جريان سرگردان مدعي اصلاحات، سر اسلحه را به سوي خود و جبهه خودي نشانه رفته اند و سرنا را از سر گشادش مي نوازند؟ اين كه كسي بگويد بايد اصلاحات را در داخل از حالت تدافعي به حالت تهاجمي درآورد و همزمان بگويد در مواجهه با خارج تند و تيز سخن گفته ايم و بايد از اين تند و تيزي كاست، آيا جز به مفهوم شليك به خود است؟ كسي باور مي كند كه اين طيف از اصلاح طلبان با بازي در زمين دشمن، مقرب آنها شود؟ يا فقط از شانه هاي آنها براي بالارفتن از ديوار كشور و ملت استفاده مي شود و بعد مي شود اين نردبان را به زير و دور انداخت؟
انتخابات بهانه است، دولت و احمدي نژاد هم. با همه اهميتي كه انتخابات و دولت برآمده از آن دارد، بازي دشمن به انتخابات و تخريب اين نامزد يا توجيه آمدن آن ديگري محدود نمي شود. دولت و نظام اسلامي همچنان كه در اعترافات دشمنان ذكر شد، خار چشم آنان است. بودن و باليدن و تنومند شدن و ثمردادن اصل نظام اسلامي براي آنها به مثابه يك مصيبت بزرگ است و چون مي دانند انتخاباتي به واقع آزاد در فضايي پرنشاط و زنده و باطراوت برگزار مي شود، قصد كرده اند اين بهار مردم سالاري را تبديل به ضد خود كنند. راديكاليزه و ملتهب كردن فضا، به هم زدن مرز نيروهاي درون جبهه انقلاب با دشمن، هدايت جريان هاي سياسي و نامزدها به سمت تصاعد تبليغات منفي عليه ارزش ها و اصول انقلاب، يارگيري و سازماندهي جريان هاي ضدانقلاب در اين فضاي آزاد انتخاباتي، ارائه تصويري سياه و مايوس كننده از اصل انقلاب و نظام اسلامي، تلقين روح نااميدي و بي اعتمادي به افكار عمومي و نهايتا درگير كردن جبهه بزرگ و قدرتمند اصولگرايي با نيروهاي ميداني و بازداشتن نگاه آنها از آرمان ها و دشمنان اصلي، صرفا فهرست كوتاهي از محورهاي عملياتي نقشه چيده شدن توسط دشمن است.
اما زمين دشمن كجاست؟ هركجا كه بي بندوباري فكري و سياسي باشد. هر جا كه به آرمان و اصول انقلاب كم توجهي شود. آنجا كه جريان سياسي از قطب نماي خط امام- ولايت و رهبري- غافل شود. جايي كه جريان سياسي از پيروزي جبهه انقلاب نه تنها شادمان نشود بلكه نگران باشد و هرجا كه دشمن هجمه و فشاري آورد، نه احساس نفرت كه احساس رضايت كند. هر موضعي كه ايستادن بر آن، جريان هاي كينه توز نسبت به اصل انقلاب را خوش آيد و به هيجان آرد. دشمن و دشمنان هيچ تغيير ماهيتي نكرده بلكه دشمن تر شده اند، پس هر كه از او آغوش باز ديد يا تشويقي شنيد يا موضعي گرفت كه زبان دشمن را در قبال ملت- دولت اسلامي دراز كرد، بداند در زمين دشمن ايستاده است.
كارگزاران
«جور ديگر بايد ديد» عنوان سرمقالهي روزنامهي كارگزاران به قلم كريم ارغندهپور است كه در آن ميخوانيد؛:آيا نصب دوربينهاي مداربسته در اماكن عمومي نقض حريم خصوصي است؟ بسته به خاستگاه پاسخدهندگان، ميتوان جوابهاي «آري» يا «نه» را براي پرسش فوق تصور كرد، در عين حال بحثهايي را كه پس از نامهنگاريهاي رئيسجمهور محترم و فرمانده محترم نيروي انتظامي در اين ارتباط صورت گرفته- با هر انگيزهاي كه باشد- ميتوان از منظر توجه به عرصه خصوصيPrivate Sphere و حقوق شهروندي Rights of Citizens تا حدودي مثبت و گامي به پيش ارزيابي كرد.
مخالفان معتقدند كه عرصه عموميPublic Sphere در اختيار دولت است و دولت طبعا ميتواند در حيطه آن دخل و تصرف كند. اين جمله شايد در ظاهر صحيح به نظر برسد اما در باطن كامل نيست. در واقع در يك جامعه هنجاري اولا عرصه عمومي به تمامه تحت سيطره دولت نيست و ثانيا حريم عمومي متصلب نيست و بر حسب شرايط، برداشتها نسبت به آن متفاوت است. ملاك و معيار محدوده و مرزهاي حريم عمومي همانا عرف جامعه است و عرف نيز جزء مجموعهاي از هنجارهاي هر جامعه در شرايط زماني و مكاني مشخص نيست. از همينرو در جوامع دموكراتيك نمايندگان جامعه براي تعيين اين حدود، معين و در نظر گرفته ميشوند و اين نمايندگان لزوما دولتها نيستند بلكه اعضاي هياتهاي منصفه، نمايندگان انجمنهاي صنفي و سنديكاها و نهادهاي مدني و نيز در پارهاي موارد نمايندگان پارلمانها بيشترين سهم را در اين خصوص برعهده دارند. به عبارت ديگر فرض بر اين است كه دولتها در جوامع تمام تلاش خود را در افزايش اختيارات و محدوده قدرت خود بهكار ميبرند و به ميزاني كه حيطه قدرت دولتها فزوني بگيرد از دامنه قدرت جامعه و نهادهاي مردمي كاسته ميشود. تجربه ديرين و تاريخي، بشر را به اين جمعبندي رسانده كه به ميزاني كه قدرت از جامعه به سمت حكومت ميل ميكند به همان ميزان نيز مطلوبيت و كارآمدي آن كاهش مييابد بنابراين قوانين اساسي مطلوب بهگونهاي تنظيم ميشوند كه تا حد ممكن از تمركز در نهاد قدرت كاسته و بر مشاركت عمومي صحه گذارد. تعادل واقعي را در اين ميان چانهزنيهاي بين نهادهاي عمومي و از جمله انجياوها، مطبوعات آزاد و مستقل و نيز شوراهاي شهر و نهاد پارلمان، با دستگاه حاكميت ايجاد ميكند. در واقع مرز بين حريم خصوصي و عمومي اينجا شكل ميگيرد و به همين دليل هم هست كه تعيين اين مرز به عوامل مختلف بستگي دارد و در جوامع مختلف ممكن است يكسان نباشد.
اگر بر مولفههاي مقدمه بالا دقيق شويم به راحتي قابل دريافت است كه در ميان بحثهايي كه در هفته گذشته در اين باب بين رئيس محترم جمهور و فرماندهي محترم نيروي انتظامي صورت گرفته جاي خالي نمايندگاني از نهاد عمومي تا چه حد خالي است. مجلس تقريبا خاموش است، انجياوهايي كه بايد اظهارنظر كنند يا اصولا وجود ندارند يا آنقدر ضعيف هستند كه صداي آنها شنيده نميشود و يا ناچيز است و نهاد مطبوعات هم كه وضعش تا حدود زيادي مشخص است. با اين وصف ميتوان گفت در آن مباحثه نهادهاي صالح عمومي كمتر امكاني براي دفاع از حريم خصوصي و حقوق شهروندي خويش يافتهاند و در آن ماجرا تنها اجزاي مختلف دولت با رويكردهاي مختلف با يكديگر سخن گفتهاند. از همينرو بخشي از منطق دفاعيه فرمانده محترم پليس در مقايسه ايران و پارهاي كشورهاي غربي اشكال دارد. اگر در جوامع غربي پليس در عرصه عمومي دوربين نصب ميكند نهادهاي مردمي و مطبوعات هم اين امكان و قدرت را دارند كه بر آن مهار جدي بزنند و مانع از پيش روي احتمالي آن به حوزههاي خصوصي افراد شوند در حالي كه چنانكه ذكر شد دفاع از حريم خصوصي در اينجا به قدري كمرنگ است كه ابراز نگرانيها در اينباره را كاملا توجيهپذير ميكند.
از سوي مقابل، پرسشي كه در برابر نامه رئيس محترم جمهور هم خودبهخود مطرح ميشود اين است كه ايشان كه در آنجا در نقش حامي حريم خصوصي ظاهر شدهاند از چه روي تمام تلاش خود را براي تشكيل و تقويت جامعه مدني و مطبوعات آزاد و مستقل بهكار نميگيرند تا آنها خود از حريمشان دفاع كنند و كارها سامان گيرند و هر چيزي در جاي خود قرار گيرد؟! نصب دوربين مداربسته در مكانهاي عمومي ممكن است در كاستن از ميزان جرم تا حدودي موثر باشد ولي مسلما اين ميزان قابل مقايسه با تقويت نهادهاي عمومي و از جمله مطبوعات در پرتوافكني به زواياي پنهان و مفسدهخيز جامعه و دولت و شفافسازي روابط و مناسبات نيست. اخيرا در گزارشي اعلام گرديده كه رتبه كشور از نظر فساد در سالهاي گذشته تنزل يافته است. قوهقضائيه از روند صعودي شكايات و تشكيل ساليانه ميليونها پرونده در اين دستگاه خبر داده است و پليس هم براي كنترل جرم و جنايت از كمبود دائمي امكانات مينالد. مسلما اين روند نامناسب مادامي كه نگاهها نسبت به جنبههاي اجتماعي جرم و نيز نحوه اصولي مقابله با آن تغيير نكند قهرا كمابيش ادامه خواهد يافت، حتي اگر همه معابر و اماكن عمومي هم مجهز به دوربينهاي فوقپيشرفته مداربسته باشند. به قول سهراب چشمها را بايد شست جور ديگر بايد ديد.
رسالت
«مقدمهاي بر فروپاشي در غرب» عنوان سرمقالهي روزنامه ي رسالت است كه در آن ميخوانيد؛ بحران مالي در غرب همچنان در صدر اخبار ، گزارشات و نيز نشستها و كنفرانسهاي جهاني است . اين سوال در ذهن نخبگان و همچنين مردم شكل گرفته است . آيا اوضاع سامان مييابد ؟ آيا بحران كنوني مقدمه يك جهش اقتصادي بزرگ است و يا نه اين همه مقدمهاي است براي فروپاشي و رفتن به سمت قهقرا؟!
سقوط شاخصهاي بورس در آمريكا و اروپا همچنان ادامه دارد . موسسات مسكن،بيمه، بانكها ونيز خودروسازي و ... ورشكست شدهاند .
اقتصاددانان واقع بين در غرب مدتها بود در خصوص بروز بحران مالي هشدار داده بودند اما گوش شنوايي نبود . آنها معتقدند نجات نظام مالي در غرب در شكل كنوني ممكن نيست ،ركود و ورشكستگي اجتنابناپذير است.
آمريكا اكنون در حقيقت يك اقتصاد جنگي را مديريت ميكند . رهبران كاخ سفيد ميخواستند پس از عراق و افغانستان جنگ ديگري را آغاز كنند اما ماشين جنگي آنها در اين دو كشور زمينگير شد !
بوش در جمع رهبران 20 كشور ثروتمند جهان از حل فوري بحران مالي جهاني اظهار نااميدي كرد و گفت : “بحران يك شبه ايجاد نشده كه يك شبه حل شود”! معلوم ميشود هيچ راه حل فوري براي خروج از بحران وجود ندارد.
سياست ملي سازي موسسات خصوصي و ضمانت دولت در پرداخت ضرر و زيان ورشكستگي تا كنون جواب نداده است .
مردم سوال ميكنند دست و دلبازي دولت در پرداخت ميلياردها دلار زيان موسسات خصوصي تاكي ادامه دارد ؟چرا زيان ورشكستگي سرمايهداران، بانكداران و بنگاهداران بزرگ اقتصادي بايد از جيب ماليات دهندگان آمريكايي و اروپايي پرداخت شود كه محصولي جز ركود و بيكاري مضاعف تا كنون نداشته است.
جامعهشناسان غربي معتقدند جوامع آنها مستعد شورش هستند . شورش در كشوري چون آمريكا كه مردم اجازه حمل سلاح دارند معلوم نيست به چه فاجعهاي منجر شود .
مركز آمار اروپا اخيرا طي گزارشي دورنماي تيرهاي از وضعيت اقتصادي كشورهاي حوزه يورو در سال آينده ترسيم كرده است . اقتصاد پانزده كشور حوزه يورو براي اولين بار پس از به جريان افتادن پول واحد اروپايي “يورو” وارد دوره ركود شده است. پيشبيني ميشود دولتهاي اروپايي در ماههاي آينده با تظاهرات و اعتصابات گستردهاي روبرو شوند . آثار اين نارضايتي اكنون در ايتاليا در شكل اعتراض دانشآموزان و دانشجويان، معلمان واساتيد دانشگاه خودنمايي ميكند.
به هر ترتيب بايد منتظر بود وديد آقاي بوش كاخ سفيد را با چه حجم از بدهي و ورشكستگي ركود و بيكاري ترك خواهد كرد وانبوه مشكلات پيش آمده به خاطر جنگ افروزيهاي نافرجام براي چه كساني به ارث ميماند.
آفتاب يزد
«بازارآهنگرها بازار پنبه به گوشها!» عنوان سرمقالهي روزنامهي آفتاب يزد است كه در آن ميخوانيد؛ اغلب سياستمداران ايراني عادت كردهاند كه در تريبونها، مردم ايران را بسيار هوشمند و آگاه بدانند اما آنگاه كه پاي عمل به ميان ميآيد بسياري از آنها نمره قبولي كسب نميكنند. عدهاي در لباس روشنفكري با عبارات پيچيده به مردم رهنمود ميدهند تا ثابت كنند مردم ايران آگاه هستند اما نه به اندازه آنها. گروه ديگري هم كه تصور ميكنند آگاهيهاي مردم براي «فلاح اخروي» آنها كافي نيست خود را موظف ميدانند حتي با استفاده از زور، مردم را از مسير جهنم خارج و در جاده بهشت قرار دهند. براي گروه دوم، فرقي هم نميكند كه مردم به خاطر راي به كانديداي نامطلوب در مسير جهنم قرار گيرند يا به خاطر ضعف در شناخت و قدرشناسي از بعضي سياستمداران! اين مدعيان بر خود فرض ميدانند كه همراه با تجليل از »مردم آگاه و هميشه در صحنه« محدوديتهايي رسمي و غيررسمي يا تبليغاتي و رواني براي انتخاب مردم ايجاد كنند تا مبادا از مسير انحصاري كه انتهاي آن بهشت موردنظر عدهاي از مدعيان اصولگرايي است خارج شوند. درخصوص رفتار نهادهاي قانوني، بايستي حقوقدانان و متوليان دفاع از حقوق مردم به اظهارنظر بپردازند و اين يادداشت تنها تناقض رفتار و گفتار برخي رسانهها و تريبونهاي مدعي اصولگرايي را مورد بررسي قرار ميدهد. در دورهاي كه اصلاحطلبان، با آراي خيرهكننده مردم بر مناصب انتخابي تـسلط پيدا كردند اين گروه از رسانهها، به جاي تحليل انتخاب مردم و چرايي آن، دست بر نقاط ضعف دولت ميگذاشتند و با مخفي ساختن موانع بيروني و كارشكنيهاي آشكار و پنهان، به دنبال اثبات اين نكته بودند كه منتخبان ملت، موكلان خود را فراموش كردهاند. تداوم اين تلاش به مدت 7 سال، اگرچه نتوانست بر محبوبيت مردمي اصولگرايان بيفزايد اما هر روز بر تعداد مردم نااميد از اصلاحطلبان افزود به طوري كه بسياري از رايدهندگان به اين نتيجه رسيدند كه موانع رسمي و غيررسمي، اصلاح طلبان را از انجام وظايف خود محروم خواهد ساخت. اين نتيجهگيري براي گروه رقيب كافي بود. زيرا آنها به همين امر راضي بودند كه با آراي سنتي خويش، بار ديگر بر مناصب انتخابي تكيه بزنند. اهميتي هم نداشت كه ميزان راي اولين منتخب آنها در مجلس هفتم، تنها اندكي بيش از راي آخرين نفر ليست منتخبان اصلاحطلب در مجلس ششم - در پايتخت-باشد.
همين رويه در چند انتخاب بعد هم تكرار شد و البته مردم نشانههايي از خود بروز دادند تا ثابت كنند با گذشت زمان، نه تنها بر ميزان آراي اصولگرايان افزوده نميشود بلكه آنان حتي از حفظ آراي پيشين خود نيز عاجز هستند، اما چه غم! مهم آن بود كه مناصب حكومتي در دست اصلاح طلبان نباشد و اصولگرايان بتوانند كماكان تسلط خود بر قواي گوناگون كشور را حفظ كنند. پس از تكميل اين تسلط، ديگر رقيبي وجود نداشت كه نابسامانيها را به او منتسب نمايند. پس بايستي روي ديگر سكه را به نمايش ميگذاشتند. تبليغات گسترده و گاه غيرواقعي در مورد موفقيتهاي اصولگرايان تا جايي پيش رفت كه حتي اعتراض برخي صاحبان انصاف در اين جناح را برانگيخت و همين امر مقدمهاي براي انشعابهاي اجتنابناپذير در ميان اصولگرايان شد. آنچه كه در اين مدت درخصوص حاكميت اصولگرايان و دستاوردهاي بينظير آن مطرح ميشد آن قدر با واقعيات جامعه فاصله داشت كه سناريونويسان آن جناح ناچار شدند تدبير ديگري بينديشند. آنها كه مطمئن بودند به خاطر بسياري از تبليغاتشان »خنده آيد خلق را« تصميم گرفتند روشهاي سياهنمايي سابق خود عليه اصلاح طلبان را باز توليد كنند و مردم را از احتمال حاكميت مجدد رقيب، به وحشت بيندازند. براي پرده جديد از بازي تبليغاتي و انتخاباتي مدعيان اصولگرايي، بهترين نام همان است كه اخيرا يك روزنامه آن طيف براي رفتار اصلاحطلبان برگزيد. در واقع اگر كسي به ادعاي آن روزنامه، به دنبال »بازار آهنگرها« باشد دقيقترين آدرس آن در بخشي از اردوگاه مدعيان اصولگرايي است كه مدتي با سر و صداي فراوان، آهنهاي قراضه خود را طلانمايي ميكردند و اكنون با سر و صداهاي مخصوص ِچنان بازاري، به دنبال منحرف كردن مردم از ناكاميهاي فراوان دوران حاكميت جناح خويش هستند. البته سر و صداي ايجاد شده توسط اين مدعيان، آن قدر گوش خراش است كه خود آنها نيز طاقت شنيدن آن را ندارند. اين پرادعايان كمتحمل، براي فرار از سر و صداهاي پرحجم و كممشتري، بازار خود را به » بازارپنبه به گوشها «تبديل كردهاند و لذا اكنون بلندترين فريادهاي به حق را نيز نميشنوند.
در بازار پنبه به گوشها، به قول عضو فراكسيون اقليت مجلس هفتم - كه برادر سه شهيد ميباشد- ديگر كسي صداي خرد شدن استخوانهاي مردم در زير بار گرانيها را نميشنود؛همان طور كه نه صداي عضو روحاني فراكسيون اكثريت آن مجلس در گوشها ميرود كه براي اعتراض شديد بـه بيبرنامگيهاي اقتصادي دولت و گرانيهاي ناشي از آن، از مسئولان دولتي ميخواهد »زيپ دهان خود را ببندند و در مورد گرانيها اظهارنظر نكنند« و نه سخن روحاني ديگر اصولگرا به گوش ميرسد كه »اگر ادعاهاي دولتمردان را كسي شنيد و نخنديد، ما هم حرف آنها را ميپذيريم.« در بازاري كه آهن قراضهفروشان، گوشهاي خود را با پنبه پر كردهاند فرياد اعتراض متدينان، علما و مراجع تقليد درخصوص اظهارات سخيف معاون رئيسجمهور، تحرك خاصي ايجاد نميكند. در اين بازار، نه صداي دفاع غيرمنطقي بعضي از مقامات دولتي از وزير سابق كشور كسي را آزار ميدهد و نه اتهام افكنيهاي گوش خراش و بيسابقه عليه اكثريت اصولگراي مجلس به جرم استيضاح وزير، موجب تحريك كسي ميشود. در بازاري كه پنبه به گوش كردن، اپيدمي شده است نه فريادهاي مكرر مردم، نمايندگان مجلس و علما درخصوص گرانيها به گوش كسي ميرود و نه صداي واكنش همراه با طلبكاري بعضي از مسئولان دولتي!
البته بستن گوشها ، گاه براي نشنيدن سخنان نسنجيده خوديها نيز كاربرد دارد. آنها كه هر روز برحجم پنبهدر گوشها ميافزايند، ديگر نه صداهاي برآمده از تريبونهاي رسمي و دولتي را ميشنوند كه در آن به صراحت، مجلس و قوه قضائيه به همراهي با رانتخواران و تاثيرپذيري از آنها متهم ميشوند و نه از شنيدن برخي فريادها آزرده ميشوند كه بازتاب »توقع راه آمدن يك طرفه همه قواي كشور با دولت« و فرو كاستن »تعامل قوا« به »پيروي ساير دستگاهها از خواستهها و مطالبات دولت« است! اين پنبهها همچنين مانع از آن ميشود كه نهيب هوشمندانه رهبري درخصوص پرهيز از آغاز زودرس فعاليتهاي انتخاباتي به گوش بعضي از »مدعيان ذوب در ولايت « برود. البته گوشهايي به خاطر افراط در پنبهگذاري،حتي فرياد صريح مرجع تقليد را نميشنوند كه »مملكت دارد به كجا ميرود؟« و لذا اين فريادها كوچكترين تغييري در گفتار و رفتار آنها ايجاد نميكند. چنين گوشهايي قاعدتا هيچگاه قادر نخواهند بود اعتراضهاي دوستانه و آرام درون جناحي را بشنوند كه در مورد مسائلي از قبيل: علت حمايت رئيسجمهور از مشايي، سوال درخصوص حضور در جلسه شوراي همكاري خليج فارس، اعتراض به هتك حرمت مراجع تقليد به جرم انتقاد از يك سخن يـا اقـدام رئيسجمهور، هدف اصلي از ارسال پيام تبريك براي رئيسجمهور آمريكا و ... بيان ميشود. طُرفه آنكه با همه اين مسائل عدهاي به دنبال آن هستند كه دوره اخير را بهترين دوره از لحاظ مديريت كشور و نيز حرمتگذاري به ارزشها معرفي كنند. البته بايد اذعان كرد كه »طلانمايي« و »آهن قراضهفروشي« اختصاص به يك جناح خاص ندارد و افرادي در جناحهاي گوناگون بارها به اين طريق دچار »غش در معامله« شدهاند و مردم نيز به خوبي اين مسئله را درك كردهاند. اما خطر بزرگ در آنجاست كه عدهاي با ادعاي اصولگرايي، براي طلانمايي متاع خويش، مقدسترين ارزشهاي مردم را به خدمت ميگيرند درحالي كه به هنگام عرضه واقعي متاع، حتي از تقديم آهن قراضه به مردم نيز عاجزند. متاسفانه هنگامي هم كه عدهاي به آنها هشدار ميدهند »براي پيشبرد اهداف كوچك جناحي، نابترين سرمايههاي مردم را به بازي نگيريد« اين مدعيان، پنبه در گوش ميگذارند كه بازار آهنگرهاي آنها، بازار پنبهدر گوشها هم باشد! اكنون ميتوان اين سوال را مطرح كرد: »اگر آنگونه كه مدعيان اصولگرايي ميگويند مردم تكليف خود با دو جناح كشور را روشن كردهاند، نگرانيها از چه بابت است؟« كساني كه انتخاب سوم تيرماه 84 را هوشمندانهترين انتخاب مردم ميدانند و ادعاهايي درخصوص موفقيتهاي بينظير دولت نهم مطرح ميكنند قاعدتا بايد از تكرار پيروزيها مطمئن باشند. مدعيان اصولگرايي كه به دنبال يافتن آدرس اصلاحطلبان در بازار آهنگرها هستند نبايد با زبانهاي مختلف نگراني خود از رفتار انتخاباتي اصلاحطلبان را تكرار كنند؛ مگر آنكه خود بدانند آنچه تاكنون به مردم عرضه كردهاند آهن ا~لات كمارزشي بوده كه اكنون عيار آن بر مردم آشكار شده است. در اين شرايط، شايد ظاهراً براي آنها بهتر باشد در »بازار پنبه به گوشان« باقي بمانند تا در ماههاي باقيمانده به انتخابات، نه فرياد اعتراضها را بشنوند و نه ناقوس زودهنگام شكست را!
البته راه بهتري هم وجود دارد. اين راه، درآوردن پنبهها و گوش سپردن به اعتراضات بهحقي است كه بيش از اردوگاه رقيب، از كمپ خوديها به گوش ميرسد. اگرچه انجام اين كار، كمي ديرهنگام است و تاثيرگذاري آن مورد ترديد. اما حداقل خاصيت آن، كمك به مردم براي انتخابي آگاهانهتر است. در غير اين صورت، اين نگراني وجود دارد كه عدهاي از مردم، بار ديگر با هدف خلاصي از مدعيان يك جناح، تن به انتخاب فرد يا افرادي بدهند كه هنوز ابهاماتي در مورد فرصتسوزيهاي قبلي آنها وجود دارد و براي آينده نيز برنامه مشخصي به مردم ارائه نكردهاند!
ابتكار
«خاتمي ديروز، خاتمي امروز» عنوان سرمقالهي روزنامهي ابتكار به قلم محمدعلي وكيلي است كه در آن ميخوانيد؛ اين روزها گمانه زني پيرامون آمدن يا نيامدن خاتمي به عرصه انتخابات رياست جمهوري دهم به اوج رسيده است. به طوري كه يك روز تيتر روزنامه ها به آمدن خاتمي اختصاص پيدا مي كند و روز ديگر به نيامدن او. خاتمي خود هم با حرف هاي دوپهلو و قابل تفسير بر اين گمانه ها افزوده است. گروهي اين روش را تاكتيك او مي دانند و بخشي نيز اين وضع را دليل آشفتگي و بلاتكليفي وي بر مي شمارند. فرض اين مقاله برآمدن خاتمي است با اين مبنا سوال اصلي اين است كه خاتمي امروز چه تفاوتي با خاتمي ديروز كرده است؟ به تعبير ديگر هم براي موافقين و هم مخالفين خاتمي مهم است بدانند خاتمي 88 با خاتمي 76 چه تفاوت هايي دارد. شايد اگر خاتمي بنا دارد در اين انتخابات موفق شود هيچ كاري مهم تر از اين كه تفاوت اين دو خاتمي را به نمايش بگذارد، وجود ندارد. هشت سال زمان مفيدي بود براي اينكه يك جريان و يا يك گروه سياسي بتواند به آنچه مي خواهد جامه عمل بپوشاند.
خاتمي بايد به جامعه بگويد كدام دسته از مطالبات را در آن هشت سال به انجام رساند وكدام بخش از مطالبات را بنا دارد در فرصتي ديگر به انجام رساند. تعدادي از هم حزبي هاي فعلي آقاي خاتمي معتقدند كه او با گذشته تغيير بسيار داشته است و مي گويند خاتمي معتقد است با ساز و كارهاي موجود مي تواند به آنچه مردم مي خواهند، عمل كند. در حالي كه خاتمي ديروز به بهانه اينكه رئيس جمهور در كشور ما تنها يك تداركاتچي است سعي در فرار از مسئوليت پاسخ گويي داشت. بنابراين مردم مي خواهند بدانند چه اتفاق ساختاري باعث شده است كه خاتمي امروز بر خلاف ديروز اين مانع را برطرف شده بداند. كفه راي خاتمي ديروز را آرايي سنگين كرد كه تنها تغيير وضع موجود را به خصوص در حوزه اقتصاد، معيشت طلب مي كردند. اما خاتمي امروز بايد پاسخگويي مطالبات اثباتي مردم باشد.
خاتمي ديروز نشان داد كه با مطالبات توده مردم فاصله دارد و آنچه را او اولويت مي دانست مردم نمي خواستند و آنچه را مردم طلب مي كردند براي دولت خاتمي مهم نبود به همين دليل به رغم همه زحمت ها اما دولتش در مقياس مطالبات معطل مانده مردم، لقب ناكارآمد را گرفت. ناكارآمد فقط به معناي ناتواني در انجام نيست بلكه انحراف از مطالبات مردم و صرف انرژي در غير از خواست مردم نيز نوعي ناكارآمدي است. در نگاه مردم خاتمي ديروز مرد حرف نام گرفت و خاتمي امروز چه لقبي دارد؟ خاتمي ديروز يك فرصت طلايي داشت كه خاتمي امروز آن را ندارد، عقبه خاتمي ديروز مجموعه جريان اصلاح طلب بودند كه امروز هر كدام راهي متفاوت را برگزيده اند.
خاتمي ديروز وارث هاشمي رفسنجاني شد كه بخش مهمي از مديران دوره اصلاحات را همان مديران دوران سازندگي تشكيل دادند و اين فرصتي بود تا خاتمي با كمترين ريزش مديريتي از همان ابتدا خود را سوار بر كار ببيند و آن همراهي، مانع به هدر رفتن بخش مهمي از ثروت كشور شد، مضاف بر اينكه از ديدگاه كلي هم تفاوت معناداري بين سياست هاي سازندگي و سياست هاي خاتمي وجود نداشت. بنابراين از نگاه وي نياز به تغيير سياست ها نبود. اما خاتمي امروز بناست وارث آقاي احمدي نژاد شود كه اولا بدنه مديريتي موجود به هيچ وجه آمادگي همراهي با او را ندارند و اگر هم چنين آمادگي باشد به طور قطع آقاي خاتمي امكان اين همراهي را نخواهد داشت. ثانيا سياست هاي فعلي آقاي احمدي نژاد سنخيتي با سياست هاي آقاي خاتمي ندارد. پس علي الاصول او بنا دارد قريب به اتفاق سياست هاي موجود را دگرگون سازد اين يعني برگشت به نقطه صفر و اتلاف منابع. خاتمي امروز مشكلاتي دارد كه خاتمي ديروز نداشت. بخش مهمي از جامعه آنچنان كه گفته شد بر اين باور هستند كه خاتمي مرد ميدان كارهاي سخت نيست و در گذشته همواره بيم آن بود كه خاتمي كار را نيمه تمام رها كرده و استعفا دهد.
يكي از اشكالات خاتمي ديروز اين بود كه او هيچ گاه نتوانست تكليف خود را با گروهي متضاد ولي هم طيف در جبهه دوم خرداد مشخص نمايد. يك سر طيف اصلاح طلبان به تندروهاي ساختار شكن بر مي گشت همان هتاكاني كه نام روشنفكر و طناز بر خود گذاشته اند و هجاگويي و ركيك بار كردن تنها سلاح آنهاست و بقاي خود را به فناي نظام گره زده اند و هر حركت منطقي از جانب نظام، ناقوس هاي مرگ اينان را مرتعش مي سازد. سر ديگر اين طيف به گروهي برمي گردد كه خاتمي را همچون گورباچف و بني صدر مي پنداشتند و كار كردي همچون آنها را انتظار داشتند. سر ديگر اين طيف به روحانيون مبارز و چپ دهه 60 مي رسد كه امروز بخشي از آنها به رهبري كروبي با اظهار قطع اميد از خاتمي، راه خود را جدا كرده و ساز مخالفت را كوك كرده اند. بنابراين سوالات مهمي پيش روي خاتمي امروز است. آيا خاتمي امروز بناست از همان جايي شروع كند كه 76 آغاز كرد؟ آيا خاتمي امروز با همان ماموريت 8 سال دوران اصلاح طلبي مي آيد يا بناست ماموريت ديگري را انجام دهد؟ آيا خاتمي عوض شده است يا مطالبات مردم تغيير كرده است؟ اينها سوالات اساسي است كه لازم است پيش از نواختن زنگ تبليغات، صادقانه به آنها پاسخ داده شود.
اعتماد ملي
«ايران بزرگ پتكي بر سر رژيم غاصب» عنوان سرمقاله روزنامهي اعتماد ملي است كه در آن مي خوانيد؛نشست سران رژيم صهيونيستي با برخي از سران دولتهاي عرب در حاشيه كنفرانس اديان در نيويورك نهتنها ناراحتكننده كه فراتر از آن مضحك و موجب استهزا است.در اين جلسه شيمون پرز رئيسجمهور رژيم صهيونيستي سران دولتهاي عربي را به اتحاد عليه ايران فراخواند!
او اعلام داشت اهداف ايران در منطقه جاهطلبانه، جنگطلبانه و خطرناك است. اين اظهارات تنها ميتواند با دركي فراتر از تلخكامي استنباط شود كه نه براي اظهارات پرز بلكه براي سكوت رهبران بيكفايت و دوستستيز عرب است. بهراستي كداميك دشمن اعراب هستند، اسرائيل يا ايران؟ آيا اين ايران است كه نزديك به 50 سال بخشهاي مختلف سرزمينهاي عربي و اسلامي را اشغال كرده است؟ موجب آوارگي هزاران فلسطيني شده و داراي زرادخانههاي هستهاي و موشكها و تسليحاتنامتعارف هستهاي است؟ كدام كشور؛ ايران يا رژيم غاصب؟ اين كدام دولت است كه چون نيشتري زهرآگين به پشت ملتهاي اسلامي فرو رفته وهزينههاي سرسامآور اقتصادي و نظامي را بر ملل منطقه تحميل كرده است؟ آيا اين ايران است كه با مصر، سوريه، اردن و ديگر دولتهاي عربي جنگيده است يا ماجرا معكوس است؟ يعني شيمون پرز تصور كرده رهبران جهان عرب اينقدر از مرحله پرت هستند كه نميتوانند تشخيص دهند، دشمن اصلي ملتهاي مسلمان منطقه كدام رژيم است؟ كافي است به محبوبيت رهبران انقلابي ايران در جهان اسلام و جهان عرب نظري افكنيم؛ اصولا چرا مقامات ايراني در سرزمينهاي اسلامي داراي محبوبيت هستند؟ آيا به غير از مواضع حقطلبانه ايران اسلامي عليه رژيم اشغالگر قدس است؟ حزبالله لبنان كه پوزه غرور اسرائيل را در نبردي 33 روزه به خاك مالاند، به كدام مكتب سياسي و بينالمللي وابستگي دارد؟ پاسخها روشن است. اسرائيل دشمن اصلي ملل مسلمان منطقه است؛ واضح است كه چرا اسرائيل از ايران بد گفته و سعي در تفرقهافكني دارد. ايران قدرتمندترين كشور اسلامي منطقه، حامي مسلمانان و پتك سهمگين بر سر تروريسم دولتي، غصب و اشغال سرزمين مظلوم فلسطين، يعني رژيم اشغالگر قدس است.
هيچ دولتي در جهان اسلام نه ميخواهد و نه ميتواند در كنار رژيم صهيونيستي حتي آرزوي تعرض و تعدي به ايران را در دل خود راه دهد.چنين تصميم احمقانهاي اولين و آخرين اشتباه آنها خواهد بود. ملل مسلمان همان كشورهاي خاطي را ادب خواهند كرد. با اين همه بر مقامات سياسي ايران فرض است با اقدامات حسنه، تصميمهاي بخردانه و استراتژيهاي خردمندانه بهانه به دست دشمنان نداده و اجازه ماهي گرفتن از آب گلآلود را به دشمنان وحدت و همبستگي ملل اسلامي و منطقه ندهند.
جمهوري اسلامي
«آمريكا آمريكاست» عنوان سرمقالهي روزنامهي جمهوري اسلامي است كه در آن ميخوانيد؛ با اينكه نمايشي بودن شعارهاي دوران تبليغات انتخابات تقريبا در همه كشورها امري قطعي و مسلم است و انتخاب شدگان معمولا بعد از آنكه به منصب و مقام مورد نظر خود مي رسند نسبت به شعارهائي كه داده اند بي تفاوت و بي اعتنا مي شوند معلوم نيست چرا عده اي از « اوباما » انتظار دارند به شعار « تغيير » عمل كند و آمريكا را از يك دولت جنگ افروز استعمارگر سلطه طلب و زياده خواه به يك دولت صلح دوست قانونمند و طرفدار عدالت تبديل نمايد!
اوباما در تبليغات انتخاباتي خود شعار « ما به تغيير نياز داريم » را برگزيده بود و هر جا سخنراني مي كرد اين جمله را بر پيشاني ميز سخنراني خود نصب مي كرد. اين شگرد هوشمندانه اي بود كه در زمان مناسب بكار گرفته شده بود و توانست مردم امريكا را تحت تاثير قرار دهد هر چند يك الگوبرداري از تعدادي از نامزدهاي رياست جمهوري گذشته آمريكا بود كه با همين شعار توانسته بودند به كاخ سفيد راه يابند. البته آنها هم بعد از دستيابي به مسند رياست جمهوري همان سياست سلطه طلبي و زياده خواهي را در پيش گرفتند و شعار تغيير را از ياد بردند و هيچ چيز تازه اي در روش حكومتي آمريكا پديد نياوردند نه در سياست داخلي و نه در سياست خارجي.
به سراغ سياست داخلي دولت اوباما نمي رويم و از سياست خارجي مورد نظر او نيز فقط به خاورميانه و بويژه ايران نگاه مي كنيم .
كانون هاي بحران در خاورميانه افغانستان عراق و فلسطين هستند. اوباما صريحا اعلام كرده است نظاميان اشغالگر آمريكائي در افغانستان باقي خواهند ماند. درباره عراق وعده مبهمي براي خروج داده كه با سرسختي هاي سازمان سيا و نظاميان آمريكائي در روزهاي اخير يعني بعد از انتخابات رياست جمهوري آمريكا بر سر حفظ نكات مورد نظرشان در متن توافق نامه امنيتي با عراق منطبق نيست . اين اصرارها با توجه به اينكه فقط يكماه و نيم به پايان دولت بوش و جمهوريخواهان باقي مانده و آنها ديگر انگيزه اي براي اعمال نظرات خود ندارند كاملا نشان مي دهد قرار نيست در مورد عراق هم تغييري توسط اوباما و دمكرات ها پديد آيد.
فلسطين موضوع مهمي است كه دموكرات ها همواره براي حفظ سلطه صهيونيست ها بر آن سرمايه گذاري زيادي كرده اند و شخص اوباما نيز به آن توجه ويژه اي نشان داده است . قبل از انتخابات رياست جمهوري اوباما به فلسطين اشغالي سفر كرد و با سران رژيم صهيونيستي ديدارهائي بعمل آورد و به آنها وعده حمايت كامل داد. اين با سياست دموكرات هاي آمريكا كاملا منطبق است و اوباما با اين سفر و اين وعده ها نشان داد كه از چارچوب همين سياست نه تنها خارج نخواهد شد بلكه شديدتر و پررنگ تر به آن پاي بندي نشان خواهد داد.
اوباما در جريان سفر به فلسطين اشغالي و در ديدارهائي كه قبل و بعد از آن با سران رژيم صهيونيستي داشت با آنها درباره چگونگي برخورد با ايران نيز به توافق رسيد. براساس اين توافق سه كميته مشترك كاري براي مقابله با ايران تشكيل شده است كه هر يك از آنها وظايفي را برعهده دارند. اين كميته ها عبارتند از كميته تحريم كميته تروريسم و كميته حقوق بشر.
اين شيوه برخورد با موضوع ايران نشان مي دهد هم شخص اوباما و هم حزب دمكرات آمريكا براي برخورد با ايران برنامه دارند و از اين جهت حتي از بوش و جمهوريخواهان حساب شده تر عمل مي كنند. بنابراين شعار « تغيير » درباره سياست اوباما نسبت به ايران نيز يك شعار بيهوده و فريبكارانه بوده و اوباما با ايران رفتاري پيچيده تر از بوش خواهد داشت .
از هم اكنون كميته تحريم كار خود را شروع كرده و طرح هائي را در دست بررسي دارد تا ايران را از اين طريق تحت فشار بيشتري قرار دهد. ماموريت كميته تروريسم اينست كه راه هائي را براي اعمال فشارهاي تبليغاتي بر ايران با اتهام تروريسم يا حمايت از گروه هاي تروريستي جستجو كند و اقدامات رسانه اي پرحجمي عليه ايران در اين زمينه بعمل آورد. كميته حقوق بشر نيز مسئول پرونده سازي عليه ايران در زمينه مسائلي است كه معمولا غربي ها آنها را مستمسكي براي وارد ساختن فشارهاي سياسي قرار مي دهند. هم اكنون قطعنامه پيشنهادي كانادا كه از شديدترين لحن در متهم ساختن ايران به نقض حقوق بشر برخوردار مي باشد مطرح است و مثلث « كانادا آمريكا و رژيم صهيونيستي » فعالانه در صدد به تصويب رساندن آن و به راه انداختن يك جريان تند سياسي عليه ايران هستند.
اينها همه دست پخت سياست ضد ايراني « اوباما » و حزب دموكرات آمريكاست . اوباما علاوه بر اين بطور جداگانه نيز اتهاماتي را به ايران وارد كرده و دو روز بعد از انتخاب شدن به رياست جمهوري آمريكا ايران را به حمايت از تروريسم و رفتن به سوي ساختن بمب اتم متهم ساخت.
آشكار شدن چهره واقعي اوباما و حزب دمكرات و سياست هاي آنها در مورد خاورميانه بايد ما را و همه ملت هاي منطقه را متوجه اين نكته نمايد كه اوباما وارث سياست سلطه طلبي آمريكاست شعار « تغيير » نيز چيزي جز يك فريب نيست و امروز نيز همه بايد به اين واقعيت توجه داشته باشند كه آمريكا آمريكاست حتي در دوران اوباما.
با تجربيات گرانبهائي كه از موفقيت هاي انقلاب اسلامي در مقابله با آمريكا در اختيار داريم بدون ترديد مي توانيم بر سياست خصمانه اوباما نيز غلبه كنيم و اين مرحله را نيز با قدرت و موفقيت پشت سر بگذاريم . هيچكس نبايد در اين واقعيت ذره اي ترديد كند و همه بايد مطمئن باشند كه با وحدت و همبستگي مي توان سلطه گران را در چهره جديدشان نيز وادار به عقب نشيني كرد.
مردم سالاري
«شكست مك كين از بوش»عنوان يادداشت روز روزنامهي مردم سالاري به قلم دكتر امير مدني است كه در آن ميخوانيد؛ كسي كه به كاخ سفيد پا خواهد گذاشت متناسب با نقش وزن آمريكا در جهان كنوني و از براي تامين منافع ملي آمريكا به تدوين استراتژي مي پردازد و نبايد انتظار تغييري در چارچوب و اساس عملكرد بينالمللي آمريكا را داشت. با اين وجود و با اينكه پيروزي اوباما به گونه اي ناشي و مشتق از ناچاري ها و در اثر ناتواني حاكميت راست نومحافظه كار در مديريت مسايل داخلي و جهاني به نظر مي رسد نمي توان غلبه اميد را بر ترس انكار كرد. تلاشهاي جهان كار و انديشه و هنر آمريكاي بهتر به نتيجه رسيده و در تحقق يكي از روياهاي مارتين لوترلينگ و سياهان و برامواج نتهاي ترانه «گام زدن در ممفيس» كه با صداي الويس پريسلي و بروس اسپيريينگس تن به طور ايدهآلي و همزمان خوانده مي شد باراك اوباما به رياست جمهوري برگزيده شد و بشريت خسته از جنگ تروريسم، فقر، بي امنيتي و تهديد به اميد جهاني و حياتي بهتر از درياي اميد خود ساغري زد.
علي رغم تمامي احتياطات بايسته و عليرغم وجود نهادهاي كريستاليزه شده سرمايهداري ناپاسخگوي آمريكا ومحافل تعيين كننده مسيرها پي
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: آریا نیوز]
[مشاهده در: www.aryanews.com]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 505]
-
گوناگون
پربازدیدترینها