محبوبترینها
نمایش جنگ دینامیت شو در تهران [از بیوگرافی میلاد صالح پور تا خرید بلیط]
9 روش جرم گیری ماشین لباسشویی سامسونگ برای از بین بردن بوی بد
ساندویچ پانل: بهترین گزینه برای ساخت و ساز سریع
خرید بیمه، استعلام و مقایسه انواع بیمه درمان ✅?
پروازهای مشهد به دبی چه زمانی ارزان میشوند؟
تجربه غذاهای فرانسوی در قلب پاریس بهترین رستورانها و کافهها
دلایل زنگ زدن فلزات و روش های جلوگیری از آن
خرید بلیط چارتر هواپیمایی ماهان _ ماهان گشت
سیگنال در ترید چیست؟ بررسی انواع سیگنال در ترید
بهترین هدیه تولد برای متولدین زمستان: هدیههای کاربردی برای روزهای سرد
در خرید پارچه برزنتی به چه نکاتی باید توجه کنیم؟
صفحه اول
آرشیو مطالب
ورود/عضویت
هواشناسی
قیمت طلا سکه و ارز
قیمت خودرو
مطالب در سایت شما
تبادل لینک
ارتباط با ما
مطالب سایت سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون
مطالب سایت سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون
آمار وبسایت
تعداد کل بازدیدها :
1827861365
فيلمسازي با چاشني خلاقيتهاي لحظهاي
واضح آرشیو وب فارسی:هموطن سلام: فيلمسازي با چاشني خلاقيتهاي لحظهاي
جشنواره فيلم كوتاه تهران اين روزها در تهران در حال برگزاري است. اين جشنواره كه از چهارشنبه 22 آبان فعاليت خود را آغاز كرده با نمايش فيلمهاي مختلفي از ايران و ديگر كشورهاي جهان در قالب آثار مستند و داستاني كوتاه و بلند به كار خود ادامه خواهد داد.
جشنواره فيلم كوتاه تهران اين روزها در تهران در حال برگزاري است. اين جشنواره كه از چهارشنبه 22 آبان فعاليت خود را آغاز كرده با نمايش فيلمهاي مختلفي از ايران و ديگر كشورهاي جهان در قالب آثار مستند و داستاني كوتاه و بلند به كار خود ادامه خواهد داد. مطلبي كه پيش روي شماست، نگاهي كوتاه به چند فيلم به نمايش درآمده در اين جشنواره دارد.
ساحل پاسيفيك/ آذر محرابي و محمد جعفري: فيلم مستند 40 دقيقهاي «ساحل پاسيفيك» همانگونه كه از نام آن پيداست، موضوع خود را از اتفاقي وام گرفته كه در جايي به همين نام و در كشور آمريكا واقع شده است. در اين نقطه از ساحل سانتامونيكا كه محل رجوع صدها هزار توريست در سال است، گروهي از مخالفان جنگ براي گراميداشت ياد و خاطره قربانيان جنگ عراق، به ازاي هر سربازي كه در اين جنگ كشته شده صليبي در ساحل قرار دادهاند.
سازندگان اين فيلم نيز با پيگيري اين مساله در ادامه فيلم به گفتگو با سربازاني ميپردازند كه در جنگ آمريكا و عراق حضور داشتهاند و از تجربيات تلخ آنها درباره اين موضوع سخن ميگويند.
ساحل پاسيفيك بخش عمدهاي از دقايق خود را صرف مصاحبه با سربازان آمريكايي ميكند و تلاش ميكند از زبان آنها مشكلات جنگ عراق را بيان كند. گفتگو با اين سربازان در فيلم با صحنههايي از حضور سربازان آمريكايي در عراق و حمله آنها به خانههاي مردم در بغداد همراه شده است. فيلم تلاش ميكند تصوير ارائه شده از سربازان آمريكايي در حد و اندازه قربانيان سياستهاي جاهطلبانه آمريكايي باشد، اما شيوه كار به گونهاي نيست كه مخاطب نسبت به اين سربازان حس همذات پنداري داشته باشد و كفه ماجرا بيشتر به سمت مردم عراق سنگينتر است.
تصاوير آرشيوي مربوط به عراق نيز چندان تازه و جذاب نيست و حتي مخاطبان برنامههاي خبري سيما بارها تصاويري به مراتب جذابتر از اين را از شبكههاي مختلف ديدهاند. بايد در نظر داشت كه سازندگان اين فيلم براي توليد آن در كشور آمريكا با محدويتهاي مختلفي همچون محدوديت زماني مواجه بودهاند و به همين دليل نميتوان اثري بينقص را از آنها توقع داشت، اما در هر حال فيلم مستند تعريف مشخصي دارد كه نبايد آن را فراموش كرد و بر اساس اين تعاريف فيلم ساحل پاسيفيك بيشتر يك گزارش تلويزيوني است كه تعدادي مصاحبه را در مدت زماني طولانيتر از فيلمهاي رايج تلويزيوني در كنار فيلمهاي جنگ چيدهاند و با حداقل ظرافتهاي ممكن از نظر فني به مخاطب عرضه كردهاند.
نكته قابل ذكر ديگر درباره اين فيلم نمايش آمريكايياني است كه با جنگ احتمالي كشورشان با ايران مخالف هستند و اين مخالفت را ابراز ميكنند. پيرزني هم كه حدود 20 سال است در نزديكي كاخسفيد زندگي ميكند و مخالف جنگ آمريكا با ايران است، از ديگر بخشهايي است كه جذابيتي را براي مخاطب فراهم ميكند. يكي از نكات قابل توجه فيلم ارائه آماري از كشتههاي آمريكايي در عراق است. 3500 آمريكايي در مقابل 600 هزار عراقي در جنگ عراق كشته شدهاند و همين 3500 نفر ظاهرا آنقدر رقم بالايي هست كه واكنشي تند را در مردم آمريكا براي مقابله با ادامه جنگ ايجاد كند.
قاب عكس خالي/ ابراهيم شفيعي فيلم : قاب عكس خالي فيلمي تجربي است و به پيروي از بسياري از آثار اينگونه موضوعي مرتبط با مرگ و زندگي را دستمايه كار خود قرار داده است. فيلم قصه زن و شوهري را روايت ميكند كه ظاهرا خيلي عاشقانه يكديگر را دوست دارند، اما به دليل مرگ زن، مرد نيز رواني ميشود و در ماجرايي به پايان زندگي خود ميرسد.
فيلم از روايتي سيال براي بيان قصه خود استفاده ميكند. بخشي از ماجراهاي داستان از نگاه مرد و در پشت اتاق عمل روايت ميشود. زماني كه به مرد فوت همسرش را آنهم پشت در اتاق عمل خبر ميدهند، واكنش او چنين است: واي خداي من! كه البته واكنش مناسبي براي مرگ همسر نيست. اينكه مرد در ادامه داستان سلامت روانياش را هم از دست ميدهد و پس از كشيدن چند نقاشي در نهايت روزي در آشپزخانه با ديدن قاب عكس همسرش ديوانه ميشود، چندان قابل قبول نيست؛ زيرا پريشاني او نمودي در ظاهر او ندارد و مرد در صحنه مرگ آنقدر مرتب است كه انگار همين حالا قرار است به يك مهماني رسمي برود.
فصل پنجم/ مريم عبدلي: فصل پنجم فيلمي داستاني است. پس از مرگ مادر، پدر و فرزندش علي تنها ميشوند. پدر بايد به ماموريتي كاري برود و براي اينكه علي تنها نباشد، از زني جوان ميخواهد تا به عنوان پرستار در كنار علي باشد. علي با پرستار ميانه خوبي ندارد، اما كم كم با او دوست ميشود.
صحنه شروع فيلم كه پسر بچه خود را داخل قبري كه مادرش در آن است مياندازد، صحنهاي تكان دهنده و شروعي خوب است. در ادامه نيز داستان اين موقعيت ساده و انساني را بخوبي ميپروراند. داستان شاخ و برگ اضافي ندارد و با روايت بخش عمدهاي از ماجراها از نگاه پسربچه و با رفت و برگشتهايي به گذشته و حال فضايي عاطفي در داستان شكل ميگيرد. در يكي از صحنههاي خوب فيلم پسربچه پرستار را به جاي مادرش تصور ميكند و پس از ديدن صحنه واقعي به گريه ميافتد. اين فيلم دو نفره با پاياني خوب و اميدوار كننده در نهايت ايجاز به انتها ميرسد و لذتي از تماشاي يك فيلم كوتاه خوب را براي مخاطب خود به همراه ميآورد.
باز و بسته شدن پنجره تنهايي/ نوشين كاشاني: دنياي پويانمايي ظرف بي نهايتي براي ارائه انديشههاي يك فيلمساز است. آنچه در فيلم باز و بسته شدن پنجره تنهايي هم ميبينيم، يكي از نمونههاي لذتبخش تخيل در اثري اينچنيني است. فيلم درباره مردي تنهاست كه با خريد تخم مرغي، پرندهاي را بزرگ ميكند، برايش جشن تولد ميگيرد و با او زندگي ميكند. روزي پرنده از داخل خانه و از پشت شيشه پرندهاي ديگر را ميبيند. پرنده تنها ميخواهد به سراغ چيزي از جنس خود برود، اما صاحبش به او اجازه نميدهد و به انواع و اقسام ترفندها متوسل ميشود تا رضايت او را جلب كند. يكي از اين ترفندها خريد پرندهاي كوكي است كه البته مورد پسند پرنده تنها واقع نميشود! در نهايت نيز صاحب پرنده او را آزاد ميكند و پرنده نيز با رفتن به شهرهاي مختلف ايران براي او عكس يادگاري ميفرستد.
فيلم رنگآميزي خوبي دارد و تخيل موجود در آن نيز لطافت خاصي دارد كه هر بينندهاي را مجذوب خود ميكند. پايان فيلم نيز به شكلي هنرمندانه با نمايش تخمي ديگر همراه است كه قرار است دوباره به يك پرنده تبديل شود.
داماش/ فرشيد آذري: فيلم اثري مستند درباره منطقهاي در شمال كشور است كه به دليل برخورداري از چشمههاي آب معدني به منطقهاي پولساز تبديل شده است، اما به همان اندازه كه جايي مانند استان خوزستان به واسطه كشف نفت از مواهب اين پديده برخوردارند، اين مكان نيز از مواهب ثروتمند شدن برخوردار شده است!
داماش مستندي جستجوگر است. فيلمساز در مقام راوي به دنبال موضوعي است كه آن را طي گفتگو با افراد محلي و نيز برخي مسوولان كارخانه و مسوولان محلي گسترش ميدهد. آغاز فيلم با انيميشني ساده و ابتدايي است كه طي آن موقعيت اين منطقه روي نقشه ايران نمايش داده ميشود.
گفتگو با چند فرد محلي و نمايش تعدادي نقاشي از اين منطقه قدم بعدي است و در ادامه نيز فيلمساز به مشكلاتي كه وجود اين كارخانه آب معدني در اين منطقه ايجاد كرده، ميپردازد. يكي از تمهيدهاي جالب فيلم براي بخشهايي كه نميتوان ديالوگ پخش كرد، استفاده از صداي حركت خودرو است. شنيده شدن صداي اره برقي روي جادهاي خالي كه با قطع درختان توسط آن شركت ايجاد شده، تمهيد ديگر فيلم است، ضمن آنكه در پايان نيز دوربين در فضايي مه گرفته اين منطقه را ترك ميكند.
در فيلم داماش همه مسوولاني كه بايد درباره موضوع توضيحي دهند يا جلسه دارند و يا اينكه تمايلي به گفتگو ندارند. اين در كشور ما چيز تازهاي نيست، اما در همين سالها فيلمهايي از اين دست بخوبي توانسته اند يك مشكل مهم را رسانهاي و به حل آن كمك كنند كه اميدواريم چنين اتفاقي نيز درباره فيلم داماش رخ دهد.
مرثيه كارون/ احمد ظريف رفتار: سينما نيز مانند هر صنعت و هنر ديگري تابع قواعد و اصول خاصي است كه خروج از دايره اين اصول با هدف نوآوري هميشه به نتيجه خوبي منجر نميشود. در سينما چيزي به نام هلي شات يا نماي هوايي وجود دارد كه استفاده از آن در بخشهايي از يك اثر تصويري ميتواند به زيبايي اثر منجر شود، اما وقتي دوربين بيهدف سوار بر يك هليكوپتر شود و هيچ طرح و نقشه مشخصي در ذهن كارگردان نباشد، نتيجه كار چندان رضايت بخش نخواهد بود. اين اتفاقي است كه درباره فيلم مرثيه كارون رخ داده است. فيلم ميتوانست به اثري پژوهشگرانه و جامعهشناسانه درباره تشكيل زندگي در اطراف رودخانه كارون و اهميت اين رود تبديل شود.
حتي ميتوانست خطي داستاني داشته باشد، اما چنين اتفاقي رخ نداده است. شروع فيلم با نمايي هوايي از حركت رود كارون در داخل درههايي عميق همراه است. خيلي از مخاطبان تصور ميكنند پس از چند دقيقه هلي كوپتر بر زمين خواهد نشست و دوربين به سراغ ثبت جزئيات خواهد رفت؛ اما حركت مداوم هليكوپتر و موسيقي طولاني كه روي كار شنيده ميشود هم در نهايت كمكي به جذابيت كار نميكند و بيشتر يادآور گزارشهايي ميشود كه مخاطبان تلويزيون درباره مناطق سيلزده و گرفتار سيل در بخشهاي خبري ديدهاند. در بخش دوم فيلم نيز نمايش شنا كردن و شيرجهزدن پسران جوان در رودخانه هم چيز تازهاي به اثر اضافه نميكند. در نماي پاياني فيلم دوربين كه در يك هليكوپتر سوار است، هليكوپتر ديگري را هم نشان ميدهد. شايد اين مساله به نوعي به رخ كشيدن امكاني است كه براي ساخت اين فيلم در اختيار سازنده آن بوده است. به هرحال حتي اگر 2 هليكوپتر نيز در اختيار فردي براي ساخت فيلم باشد، تا زماني كه او زحمت آمدن بر زمين و رو درروي مردم قرار گرفتن را به خود ندهد، نتيجه كار چيزي جز يك كليپ تبليغاتي ضعيف نخواهد بود.
شوخي زشت/ محمد حسين باقري : شوخي زشت اثري پويانمايي است كه هر مخاطبي با شنيدن نام آن تصور خاصي درباره به تصوير كشيدن يك شوخي زشت در اين فيلم ميكند. داستان در يك جنگل بي نام و نشان اتفاق ميافتد كه چند خانواده ساكن آن هستند. دست بر قضا در اين جنگل بچهها با توپ چهل تيكه با هم بازي ميكنند. روزي توپ به آنسوي جنگل كه محدوده تردد يك آقا غوله است، ميافتد. هيچكس جرات رفتن به آنسوي جنگل را ندارد، اما پسربچهاي كه خودش توپ را انداخته كلكي سوار ميكند و فردي را به آنسوي جنگل ميفرستد. در نهايت نيز اين ماجرا به مواجهه بچهها با غول و شكست او منجر ميشود.
فيلم كاراكترسازي قابل قبولي دارد، اما داستاني را روايت ميكند كه بعيد است خود سازنده اثر هم به آن چندان اعتقادي داشته باشد. فضاي جنگل كاملا اروپايي است و غول كاملا شرقي! كاش برنامهسازاني كه با چنين ذهنيتهاي سنتي و كليشه شدهاي به سراغ توليد برنامه براي كودكان ميروند از خود بپرسند كه چنين آثاري واقعا چه نسبتي با بچههاي اين نسل دارد كه از 6 سالگي كار را رايانه را ياد ميگيرند و وارد دنيايي ديگر ميشوند؟ حكايت مبارزه با ديو و غول بارها در برنامههاي تلويزيوني تكرار شده، البته اين بار كارگردان شوخي زشت آنقدر قضيه را جدي گرفته كه هنگام رفتن شخصيت اصلي داستان به سمت محل سكونت غول، مخاطب اسكلتي را ميبيند كه انگار غول گوشتهاي آن را مكيده و حالا اسكلت را براي عبرت و احيانا ترس ديگران در سر راه خانه خود قرار داده است.
شهر من، پيتزا/ علاء محسني: فيلم مستند شهر من پيتزا در مخاطب خود احساسي متناقض را ايجاد ميكند و مخاطب نميداند واقعا موضع فيلمساز در قبال موضوعي به نام پيتزا چيست؟ آيا با اين پديده موافق است يا قصد نقد جدي آن را دارد؟
فيلم با يك ديالوگ خوب آغاز ميشود. در ابتداي فيلم روي تصاوير پخت پيتزا ميشنويم: اينجا ناپل نيست. نيويورك يا شيكاگو يا هرجا كه آدم فكر ميكنه پيتزا فروشي بايد زياد باشه هم نيست. اينجا كه اينطوري به تسخير پيتزا درآمده شهر من، تهرانه. فيلم پس از اين گفتار به سراغ ريشهيابي علتهاي زياد شدن پيتزافروشي در شهر تهران ميرود. از طرفي تلاش ميكند تا با مقايسه اين غذا با غذاهايي سنتي همچون: آبگوشت، انواع خورشتها و كلهپاچه به مخاطب خود دورنمايي از موضوع را نيز ارائه كند. فيلم گفتگو با چند ورزشكار زيبايي اندام را نيز چاشني كار خود كرده است. از زنگ و صداي ريتم موسيقي هم به عنوان يك المان استفاده كرده، اما واقعا نميتوان با تماشاي اين فيلم به منظور واقعي فيلمساز درباره چنين موضوعي پي برد. از يك سو آدمهايي كه در فيلم به سراغ پيتزا ميروند، بيشتر افرادي مدرن و شيك هستند و در جبهه مقابل آنها علاقهمندان به غذاهاي سنتي و افراد مخالف پيتزا اغلب آدمهايي قديمي، متحجر و در يك مورد فردي نسبتا مجنون است كه معتقد است آدم بايد ميلهاي طبيعي خود را فرو بنشاند!
فيلم در جايي با نمايش چند فرد خارجي كه در حال خوردن غذاهاي ايراني هستند، جملهاي از آنها را درباره آن غذا بيان ميكند؛ اما انگار فيلمساز فراموش ميكند تا صحبت آنها را زيرنويس كند و به همين دليل چيزي از اين بخش دستگير بيننده نميشود. فيلم تلاش كرده تا تاريخچهاي از پيتزا هم ارائه كند و به اين مساله اشاره كند كه اين غذا از اوايل دهه 70 در كشور رواج يافت و اساسا علت گرايش شديد مردم به فست فودها به اين دليل است كه تا اطلاع ثانوي به دليل تخته بودن دكان انواع و اقسام تفريحات، خوردن غذا در فست فوت تنها تفريح سالم مردم است. شهر من، پيتزا ميتوانست با تدويني بهتر و شسته رفتهتر اثر درخشاني از آب در بيايد، اما همين فيلم فعلي هم به دليل چند ايده خوب كار قابل قبولي است. در پايان فيلم همه آدمها كلمه پيتزا را بيان ميكنند. پس از آن با اشاره به احتمال ايراني بودن اين غذا در تخت جمشيد يكي از سرداران سپاه ايراني به شكل پيتزا به دست نمايش داده ميشود. همين دو ايده ميتواند نشان دهد سازنده اين اثر اگرچه در مواردي با بدجنسي به دنبال ضايع كردن مخالفان پيتزاست، اما براي همين كار هم طرح و نقشه اي خوب پياده كرده است.
شنبه 25 آبان 1387
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: هموطن سلام]
[مشاهده در: www.hamvatansalam.com]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 78]
-
گوناگون
پربازدیدترینها