واضح آرشیو وب فارسی:فارس: نويسنده: رضوان قصابيان مدگرايي: ريشهها و راهكارها
خبرگزاري فارس:مد و مدسازي پديدهاي است كه در دنياي امروز به نحو چشمگيري گسترش يافته است. اين فراگرد اجتماعي به شكلي بيسابقه در لايههاي اجتماعي جوامع نوين ريشه دوانيده است به طوري كه بسياري آن را اجتنابناپذير و يا حتي برخي به كاركردهاي مثبت آن براي زندگي اجتماعي تاكيد ورزيدهاند.
مد و مدسازي پديدهاي است كه در دنياي امروز به نحو چشمگيري گسترش يافته است. اين فراگرد اجتماعي به شكلي بيسابقه در لايههاي اجتماعي جوامع نوين ريشه دوانيده است به طوري كه بسياري آن را اجتنابناپذير و يا حتي برخي به كاركردهاي مثبت آن براي زندگي اجتماعي تاكيد ورزيدهاند. در اين راستا تئوريهاي متعددي در داخل و خارج كشور تدوين شده است كه براي تقويت بينش و نگرش نظام مند جهت فهم مد و مدگرايي روشنگر خواهند بود.
گئورك زيمل جامعه شناس آلماني، مد و مدسازي را فرآيندي ميداند كه بر اثر كشمكش ميان طبقات متضاد بر سر دستيابي به منابع بيشتر با تكيه بر فراگرد تمايز حاصل ميشود. (1) وي براي مدهاي اجتماعي كاركردهايي متنوعي برميشمرد. از جملهي اين كارويژه ها، گريز از مسؤوليت فردي از سوي افراد و تقويت امنيت و آرامش رواني ناشي از پذيرش مدهاست. در كنار همرنگي با جمع و پنهان شدن در گسترهي نيروي جبري آن، فرد با خلاقيتهايي كه در شكلدهي مدهاي جديد به كار ميگيرد، موجب گسترش فرديت و هويتبخشي به خود نيز ميگردد. (2)
فرامرز رفيعپور نيز همانند زيمل معتقد است كه مدسازي ريشه در نابرابريهاي اجتماعي دارد. از آن جا كه منابع اقتصادي و منزلتي محدود و پايان يافتني هستند، بنابراين افراد همواره به دنبال به حداكثر رساندن سود و اتخاذ رفتاري مناسب براي جذب اين منابع هستند. ثروتمنداني كه از دارايي و منابع مالي و اجتماعي بيشتري نسبت به ديگران برخوردارند، سعي دارند تا با طرح اشكال جديد لباس، خوراك، گفتمانهاي زباني، تفريحات، اوقات فراغت و مواردي نظير آن، خود را از ساير اقشار و طبقات اجتماعي متمايز سازند.
بدين ترتيب با تفكيك و تمايزي كه بر اثر اتخاذ اين شيوه عيني رفتار رخ ميدهد، افراد طبقهي بالاي اجتماعي قدرت، منزلت و حتي شرايط كسب منابع بيشتري را براي خود بازتوليد ميكنند. به عنوان مثال نوع پوشش خاصي كه حكايت از قيمت بسيار گران كفشهاي چرمي دارد يا بهرهمندي از لوازم لوكس خارجي، در معرفي فرد به عنوان شخصي مرفه و ثروتمند اثرگذار خواهد بود. از همين مجرا شرايط براي احترام بيشتر و بهرهمندي بهتر از مناسبات و روابط ميان فردي فراهم ميگردد.
افراد طبقات پايينتر نيز به همين نحو و با انگيزه مشابه به شناسايي اشكال و صورتهاي پذيرفته شده در منش طبقات ثروتمند روي آورده و در همگونسازي خود با آنها و مرفّهنمايي ميكوشند. اين امر سبب ميگردد كه اين تمايز و تفكيك از ميان افراد رخت بربندد و بهرهمندي و برخورداري از منابع محدود براي افرادي كه از ديگر طبقات با مدهاي مسلط طبقات مرفه همرنگي نمودهاند را در پي داشته باشد. در اين گير و دار ثروتمندان نيز از پا ننشسته و به طرح اشكال جديدتر سبكها و صورتهاي زندگي روي آورده و سعي در تفكيك مجدد خود با اقشار فرودست دارند. اين صور جديدتر نيز اغلب به همان ترتيب پيش گفته توسط اقشار پايينتر بازسازي شده و خنثي ميگردند. (3)
بايد خاطر نشان كرد كه در اين فراگرد نظام سرمايهداري و اقتصاد مصرفي آن نيز بيتأثير نبوده و با دامن زدن بر اين تمايز بر رشد و گسترش اين پديده ميافزايد. در اين فرايند پس از شناسايي گونههاي جديد مدهاي مختلف، اجناس مشابه بدلي و تقلبي نيز وارد بازار ميشوند و افراد طبقات پايينتر را براي همرنگي با طبقات بالا مهيا مينمايند. بدين ترتيب مبناي مدسازي در نابرابري توزيع منابع عيني مطلوب دانسته شده است كه با دستكاري و دخل و تصرف بازار آزاد و سرمايهداري دائماً در حال شكلگيري و نابودي است. اين چرخه دائماً در حال بازتوليد است و تا زمانيكه اين نابرابريها وجود دارد مد و كشمكش بر سر كسب منابع مطلوب و در نهايت گسترش مد نيز تداوم خواهد داشت بنابراين مد و فرآيند تفكيك در جوامع دارندهي اقتصاد سرمايهداري امري ضروري و اجتنابناپذير است.
علاوه بر موارد مذكور، برخي ديگر از منتقدان نظام سرمايهداري بر چگونگي شكلگيري، بسط و توسعهي فرآيند مد و مدسازي تأكيد نمودهاند. از جمله مهمترين اين متفكرين، ماركوزه نظريه پرداز مكتب انتقادي است كه در خصوص نظام سرمايهداري و نقش سركوبگر آن در شناسايي و خلق نيازهاي كاذب در افراد، به گسترش ادبيات نظري «مصرف در زندگي روزمره» همت گماشت.
ابزاري شدن فرهنگ و تحريف آن در نظامهاي مدرن سرمايهداري همان چيزي است كه ماركوزه بر آن تاكيد دارد. وي برخلاف اسلاف خويش كه عمدتاً بر تعيّن ساختارهاي اقتصاد بر فضاي جامعه تأكيد مبالغه آميزي داشتهاند، بر نقش فرهنگ و مكانيزمهاي اثر گذاري آن در جامعه جديد تأكيد ميورزد. از همين رو وي در راستاي فهم ضعف نظام فرهنگي جامعه در ايجاد همبستگي اجتماعي به تحقيقات و مطالعات بيشائبهاي اهتمام ورزيد.
بزعم ماركوزه نظام سرمايهداري با استفاده از شيوههاي نادرستي به دنبال ايجاد همبستگي اجتماعي و پيوند ميان افراد است. از اين حيث، نظام براي آنكه بقا و دوام كاركردي خويش را تضمين نمايد به تودهسازي و همانند نمودن افراد بر اساس خلق نيازهاي كاذب و طفره رفتن از ارضاي نيازهاي راستين و حقيقي آنان دست ميزند. نيازهاي حقيقي، نيازهايي هستند كه ارضاي آنها به رشد و شكوفايي استعدادهاي فردي منجر شده و موجب تقويت و تكامل استعدادهاي انساني و مسالمتجويانه در روابط با ديگر انسانها ميگردد. نيازهاي كاذب نيز شكل تحريف شده اين نيازها قلمداد ميشوند لذا نظامهاي موجود از مكانيزمهايي براي باز توليد چنين وضعيتهايي در جامعه بهره ميگيرند. بدين معني كه از رسانههاي جمعي، تبليغات فراگير و تودهاي با تكيه بر روش هاي تداعي معاني و حتي آموزش و تعليم افراد براي تحقق اهداف خويش سود ميجويند. بدينسان براي تحقق اهداف نظام افرادي شبيه بهم و هم سان پرورش مييابند. تنوع و تكثرزدايي به طور چشمگيري رونق مييابد و عرصههاي گوناگون اجتماعي به كارخانههاي آدمسازي تبديل ميشوند. انسانهايي كه كمتر به چرايي علت اعمال خود ميانديشند بلكه اغلب چگونگي انجام عمل براي دستيابي به هدف در نزد آنان اولويت دارد. استفاده از مدهاي لباس، اجناس لوكس و حتي افكار و عقايد مختلف از جمله مواردي هستند كه در اين ميان به نحو فزايندهاي بروز ميكنند.
ماركوزه اذعان ميكند كه در گذشته زمينههاي بيشتري براي خلق انسانهاي قوي و استوار فراهم بود افرادي كه براي خود تصميم گرفته و سبك زندگي مورد علاقه خود را اتخاذ ميكردند. آنها درون دارتر از انسانهاي ضعيف امروزين بودهاند. در مقابل انسانهاي امروز از توان لازم براي مقابله با جبرهاي اجتماعي و تحركات بيروني برخوردار نيستند و بسته به ميزان اثرگذاري و شدت عوامل اجتماعي، سبكها و شيوههاي زندگي بعضاً ضد و نقيضي را پيش ميگيرند. امروزه فرهنگ تودهاي، عوامگونه، مصرفگرا، غيرخلاق و منفعل در جامعه رشد مييابد و بدين ترتيب فرد مبدل به ابزاري براي برآوردن اهداف نظام ميشود. (4)
نمونه مشخص نيازهاي كاذب و راستين را ميتوان در مصرف و بهرهگيري از اجناس و كالاهاي لوكس خانگي مشاهده نمود آنجا كه افراد با وجود برخورداري از مواهب و وسايل رفع نيازهاي ضروري، به تلاش بسيار بيشتري براي بدست آوردن كالاها و خدمات مشابه مبادرت ميورزند. بدين سان پس از مدتي كوتاه، قبل از مصرف كالاي در دسترس، به فكر داشتن نوع بهتر آن برميآيند در حالي كه در مواردي تفاوتهاي اين اجناس ممكن است بسيار صوري و به لحاظ كاركردي بهم نزديك ميباشد. در اينجا سعي نظام در ايجاد امنيت كاذب به چشم ميخورد. حس عدم برخورداري از آزادي و انحصار در جبر و انفعال در برابر عناصر فرهنگي، امنيت و احساس آرامش را از افراد ميگيرد. اينكه نتوانيم براي خود تصميم بگيريم و زندگي خود را با انتخاب خود تعيين كنيم، موجب از بين رفتن آرامش رواني و احساسا سرخورگي است. لذا نظام سعي دارد تا با ايجاد محصولاتي مشابه در عرصههاي گوناگون يك زمينه واحد و مشابه را پايهريزي نمايد به طوري كه شالوده و بنيان اشياء از يك جوهر بوده، اما در ظاهر تفاوتهاي مشخصي ميان آنها وجود داشته باشد.
به طور مثال اين افراد هستند كه با انتخاب خود از ميان لباسهاي مختلف حس آزادي و توانايي انتخاب يافته و بدين ترتيب آرامش دروغيني را در خود باز مييابند در حاليكه در تمام اين اوقات افراد از ميان گزينههاي مشابه انتخاب ميكنند. در واقع به لحاظ محتوايي انتخابي در كار نيست بلكه تفاوت تنها در صورتهاست. (5) بدينترتيب نظام سرمايهداري تأثير شگرفي در بازتوليد مد و سبكهاي زندگي جديد براي امنيتبخشي كاذب و مصرفي كردن جامعه دارد.
با تأكيد بر آموزههاي مندرج در تئوريهاي فوق ميتوان نتيجه گرفت تا زمانيكه عقل ابزاري و اقتصاد مصرفي سرمايهداري بر سر كار باشد گريز از مدهاي مختلف زودگذر و موقتي اجتنابناپذير مينمايد. افزون بر اين با فرض پذيرش ضرورت و گريزناپذيري مد و مدگرايي در جوامع جديدـ آنگونه كه جامعه امروز ايران نيز درگير آن است ـ گريزي براي رهايي از مدهاي متنوع بيگانه باقي نميماند مگر آنكه به دو نكته زير توجه نماييم: نخست آنكه به شناسايي ذائقه هاي موجود در اقشار مختلف جامعه دست بزنيم و دوم؛ از همان طريق كه نظام سرمايهداري به خلق نيازها و يا نيازسازي در افراد مبادرت ميورزد، شرايط را با اجراي برنامههاي اجتماعي و فرهنگي مرتبط با خلق نيازهاي جديد براي مصرف، آنگونه كه متناسب با برنامههاي اسلامي ـ ايراني باشد، مهيا سازيم.
به نظر ميرسد كه براي موفقيت اين طرح و تحقق اهداف آن، نيازمند شناسايي و انجام تحقيقات جديتري در عرصهي فرهنگ و زندگي روزمره ميباشيم. در غير اينصورت دستِكم نميتوان به پذيرش و درونيسازي طرح توسط خود افراد اميدوار بود و گريزي جز ضمانتهاي اجرايي و تعقيب و گريزهاي عملي با تكيه بر خشونت براي تحقق اين طرح باقي نميماند.
منابع:
1.Simmel, G. (1971), Georg Simmel on Individuality and Social Forms, ed. D. Levine (Chicago: University Press
2.كرايب، يان، نظريه اجتماعي كلاسيك، ترجمهي شهناز مسمي پرست، نشر آگه، تهران: 1382، 287- 289.
3.رفيع پور، فرامرز، كند و كاوها و پنداشتهها، سهامي انتشار، تهران: چاپ يازدهم، 1380، صص175 ـ 178.
4.ماركوزه، هربرت، انسان تك ساحتي، ترجمهي محسن مؤيدي، انتشارات امير كبير، تهران: چاپ چهارم، 1378، صص227 - 248.
5.كرايب، يان، نظريه اجتماعي مدرن؛ از پارسونز تا هابرماس، ترجمه عباس مخبر، نشر آگاه، تهران، 1383، 275 ـ 280.
.........................................................................
منبع: سايت پژوهه دين
انتهاي پيام/
پنجشنبه 23 آبان 1387
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: فارس]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 216]