واضح آرشیو وب فارسی:تبیان: ناگفته هایی درباره شهید ادواردو(مهدی) آنیلی
آنچه در پی می آید نکته هایی است درباره جنبه های گوناگون زندگی شخصی ادواردو که توسط دکتر قدیری بیان شده است.• ادواردو متولد نیویورك است، زمانی كه در آمریكا مشغول تحصیل بود در 20 سالگی (یعنی 4 سال قبل از انقلاب) وقتی قرآن را در میان كتابهای كتابخانه میبیند، كنجكاو میشود و آن را باز میكند و شروع میكند به خواندن و در این مورد میگفت "من احساس كردم این كلمات، كلمات انسانی و بشری نیست و كلمات حق و نورانی است هر چه بیشتر میخواندم به این مسأله بیشتر پی میبردم" در همان زمان به اسلام ایمان میآورد و نام هشام عزیز را برای خود انتخاب میكند.• بعد از یك میزگرد مطبوعاتی كه برگزار كردیم - به عنوان رایزن مطبوعاتی سفارت ایران - یك روز یكشنبه در حالی كه من در اقامت گاهش سفارت بودم، دربان سفارت گفت كه یك جوان ایتالیایی آمده و میخواهد شما را ببیند من هم گفتم اگر میشود به او بگویید فردا برای ملاقات بیایند ولی بعد از لحظاتی دربان سفارت دوباره زنگ زد كه این جوان میگوید خدا هر در بستهای را میگشاید.من هم گفته در را باز كنند و خودم هم رفتم به استقبالاش. جوان قد بلند لاغری بود كه با یك موتور گازی كهنه آمده بود و خودش را ادواردو آنیلی معرفی كرد.من بدون اینكه انتظار جواب مثبتی از او داشته باشم از او پرسیدم كه شما با خانوادهِ آنیلی معروف نسبتی دارید و او گفت كه من پسرش هستم.• ادواردو در سال 1333 متولد شد خانوادهِ ی آنیلی یك قرن پیش كارخانهِ ی ماشین سازی فیات را بنیانگذاری كرده بود. و الان كارخانجات متعددی را دارند از جمله كارخانهِ ماشین سازی « فراری» كارخانجات هلی كوپتر سازی، بانك، بیمه، شركتهای مقاطعه كاری ساختمانی، شركت مُد، باشگاه نویتوس و روزنامهِ لاستامپا بخشی از ثروت خانوادهِ آنیلی - نه فقط پدر ادوارد « جیانی آنیلی» - به شمار میرود.این خانواده سالانه درآمدی بالغ بر 60 میلیارد دلار دارد، یعنی تقریباً سه برابر اوج درآمد نفتی ایران در یك سال.• مادر ادورادو آنیلی یك پرنسس یهودی بود. شوهر اول خواهر او هم یهودی بود. به تبع آن فرزندانی كه خواهرش از شوهراولش داشت نیز یهودی بودند.• در قسمتی از یك مصاحبه كه با روزنامهِ «ایل مانیفستو» داشت میگوید: متأسفانه در جوامع غربی میزان ارزش افراد به اندازهِ ی موجودی حساب بانكیشان است.• ادواردو در ملاقاتهایی كه با من داشت اشاره میكرد كه صهیونیستها من را خواهند كشت و نخواهند گذاشت كه این ثروت به یك مسلمان برسد. البته او ترك دنیا و ثروت نكرده بود، بلكه منتظر بود ثروتی كه به دستش میرسد را در راه گسترش اسلام خرج كند. این طور عنوان میكرد كه شاید اسلام آوردن او عنایت خدا بوده تا گسترش اسلام در اروپا به دست او صورت گیرد.• ادواردو همواره به دنبال این بود كه دوستان و بستگانش را با اسلام آشنا كند در یكی از سفرهایش به ایران یكی از دوستانش را با خودش آورده بود و به من گفت كه او را تا مرز اسلام آوردهام، جالب است كه آن دوستش هم پسر سلطان شراب ایتالیا بود كه بعد از بحث هایی او هم اسلام آورد و مسلمان شد یعنی اینكه فرزند بزرگترین تولید كننده و صادر كنندهِ شراب ایتالیا از طریق ادواردو مسلمان شد. الان او هم زنده است و در ایتالیا منزوی است و در یك آپارتمان در شهر رم زندگی میكند.• ادواردو نسبت به مسایل جهان اسلام هم بسیار حساس بود، مثلاً وقتی میدید كه مسلمانان در فلسطین آن طور كشته میشوند میگفت <من تكلیفم چیست؟ من نمیتوانم همین طور بنشینم و نگاه كنم. مرتب این طرف و آن طرف زنگ میزد، و تماس میگرفت، گاهی میگفتم كه تماسهای تو خطرناك است برای اینكه اگر قرار باشد تو را به شهادت برسانند در این كار تسریع خواهند كرد.• زمانی در ایتالیا یك مؤسسهِ انتشاراتی تصمیم گرفت كتاب سلمان رشدی را به ایتالیایی چاپ و منتشر كند او وقت ملاقات میگیرد و به دیدن ناشر میرود و از او میخواهد كه این كتاب را منتشر نكند، ناشر بعد از صحبتهای او خیلی متعجب میشود.• در زمان جنگ ایران و عراق زمانی كه عراق از سلاحهای شیمیایی استفاده میكرد و این كار به جماعت آمریكا انجام میشد رفته بود و با یكی از مقامات عالی رتبهِ آمریكا در كاخ سفید ملاقات كرده بود من الان اسم آن فرد را به خاطر ندارم، حالا یا مشاور امنیت ملی آمریكا بود یا وزیر دفاع، به او گفته بود كه شما چرا با ایران دشمنی میكنید و از عراق حمایت میكنید و از جنایات صدام گفته بود. آن مقام آمریكایی به دیوار روبرویش اشاره كرده بود، میگفت: دیدم یك عكس از امام خمینی را روی دیوار به صورت سیل در آورده و نصب كرده بود.• یك بار در آمریكا به بازدید یك كارخانهِ هلی كوپتر سازی رفته بود و مقامات كارخانه و ژنرالهای ارتش آمریكا توضیح میدادند، در بازدید به یك هلی كوپتر میرسند كه در موردش میگویند این هلی كوپتر همهِ تكنولوژی برتر جهان در آن جمع است و پیشرفتهتر از آن ساخته نشده و در توضیح همه میگویند كه از همان هلی كوپترهایی است كه در جریان طبس به كار رفته است. ادواردو میگوید در طبس كه این هلی كوپترهای آمریكایی شكست خوردند و آن ژنرال آمریكایی هم در پاسخش میگوید خدای آنها از هلی كوپترهای ما قویتر بود. بعد او برای یكی از دوستان ما گفته بود كه با تمام سختیها و مصائبی كه به من وارد میشود هر از چند گاهی چنین جمله هایی من را سر حال میآورد.• ادواردو به خاطر اسلام آوردنش از طرف خانوادهاش بسیار تحت فشار بود به او میگفتند تو دیوانه شدهای و او را میبرند و در یك تیمارستان در بین ایتالیا و سوییس بستری میكنند. خودش میگفت كه پزشكهای آن مركز هم همه صهیونیست بودند و از این بابت خیلی نگران بود. در آن جا هم به شدت تحت فشار بود. آنجا میبستندش و او فرار میكند، از آن جا میآید ایران و مدتی در ایران میماند.• در یكی از سفرهایی كه به ایران آمده بود، با امام هم دیداری داشت به من گفت كه امام در آن دیدار پیشانی او را بوسیده و من با تعجب رو به دوستم [كه در آن مراسم بوده] كردم و او هم تأیید كرد و گفت بله!• ادواردو میگفت: كارخانه فیات هزینهِ گزافی خرج تبلیغات میكند تا این نوع ماشین داشتن را به عنوان یك ارزش مطرح كند. او این نوع تبلیغات را به عنوان یك ضد ارزش مطرح میكرد یا مثلاً میگفت بسیاری از افراد برای اینكه به من نزدیك شوند و به من ابراز دوستی كنند میآمدند و مثلاً میگفتند اگر نامزد ما را میپسندی مشكلی نیست با او باشی.• در این اواخر تصمیم داشت به ایران بیاید و در حوزهِ ی علمیه تحصیل كند، خیلی به قرآن علاقه داشت و دوست ایشان آقای اسحاق عبدالهی هم میگفت كه خیلی شبها با نور شمع مینشست و قرآن میخواند.• برای اولین بار كه به مشهد رفته بود به او گفتم كه چون اولین بار است كه به زیارت میروی هر آرزویی داشته باشی برآورده میشود. وقتی برگشت از او پرسیدم كه از امام رضا چه خواستی گفت از او خواستم كه قلب پدرم را نسبت به من مهربان كند.• یكی از بچههای انجمن اسلامی دانشجویان ایتالیا تعریف میكرد كه در آن شرایطی كه منافقین در ایتالیا فعالیت داشتند، ما درگیری هایی با آنها پیدا كردیم و پلیس هم ما را دستگیر كرد ولی بعد از چند وقت وكیلی آمد و مارا آزاد كرد، بعد ما فهمیدیم كه آن وكیل را ادواردو فرستاده بود. به هر حال هر كاری كه از دستش بر میآمد برای حمایت از انقلاب و اسلام انجام میداد.• یك زمانی بود كه در ایتالیا تبلیغات سنگینی علیه ایران و انقلاب اسلامی بود، او با شبكه 1 تلویزیون ایتالیا صحبت كرد و با یك تیم تلویزیونی عازم كشورهای اسلامی شد. راجع به اسلام تحقیق كردند. خودش هم در راس آن گروه به سفر رفت و فیلم مستندی در این باره ساخته شد. و از شبكه 1 ایتالیا هم پخش شد و بعد از آن او و یك خبرنگار در یك میزگرد راجع به همان قضیه شركت كردند.• خانوادهاش به شدت دنبال این بودند كه هر رابطهای كه بین او و جهان اسلام است قطع بكنند مثلاً به یكی از بچههای مسلمان كه با او دوستی داشت پیشنهاد كرده بودند كه ما به تو ماهیانه 5000 دلار میدهیم، ماشین هم در اختیارت میگذاریم كار هم اگر بخواهی به تو میدهیم به شرط قطع رابطه با ادواردو و او نپذیرفته بود و بعد از آن فشارها شروع شد؛ روزی نبود كه پلیس به خانهاش وارد نشود، این فشارها بود تا این رابطه قطع شود.خیلی از دوستان ایتالیاییاش را كه با او رابطه داشتند خریدند و رابطهشان را قطع كردند، تا از طریق این فشارها و منزوی كردن او، موجب تغییر روشاش شوند مثلاً در مورد همین آقای حسین عبدالهی كه ادواردو هر روز او را میدید، پدر ادواردو به او گفته بود تو دوستی با پسر « راكفلر» را رها كردی رفتی با این عبدالهی دوست شدی خاك بر سرت!
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: تبیان]
[مشاهده در: www.tebyan.net]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 500]