واضح آرشیو وب فارسی:فارس: گفتاري ازحسن رحيم پور ازغدي اسلام و مدرنيته(2)
خبرگزاري فارس: بُعد ديگر مدرنيته، رفورميزم مذهبي و جنبش ضد كليساي كاتوليك رومي دانسته شده است. اختلافات اصلي بر سر اعتراض به تشريفات دعا، سلسله مراتب كليسا، اتوريته پاپ، اعترافات و خريد و فروش گناهان و بهشت و جهنم، تجرّد كشيشها، و... بوده است كه به انشعابات گوناگون مسيحي منجر شد.
3- اصلاحات مذهبي:
بُعد ديگر مدرنيته، رفورميزم مذهبي و جنبش ضد كليساي كاتوليك رومي دانسته شده است. اختلافات اصلي بر سر اعتراض به تشريفات دعا، سلسله مراتب كليسا، اتوريته پاپ، اعترافات و خريد و فروش گناهان و بهشت و جهنم، تجرّد كشيشها، چگونگي تفسير آئين عشاء رباني، فساد مالي و اخلاقي درون كليسا، غسل تعميد كودكان ترجمه انجيل و حق قرائت فردي آن و "خودكشيشي"، خشونتهاي مذهبي، تثليث، گناه نخستين، شمائل مذهبي، ميوه ممنوعه، و... بوده است كه به انشعابات گوناگون مسيحي منجر شد. ما اين بُعد از مدرنيته را چگونه ميبينيم؟!
اسلام در اين خصوص، بدون ترك آخرت و زهد و تقوي و اخلاق و بدون تشويق به دنياپرستي، دعوت به اصلاح امور دنيا ميكند. اولاً در اسلام، طبقه اجتماعي و كاستهايي به نام "روحاني" يا "كشيش" نداريم و مسجد بر خلاف كليسا، يك نهاد به مفهوم جامعه شناسي آن نيست و در آن، تشريفات و سلسله مراتب واتوريتههاي اسرارآميز، وجود ندارد. تنها اتوريته و مرجعيت معتبر، اتوريته "علم" و "تقوي" است و علما دين، نه طبقه خاصّياند و نه درگير تشريفات ويژهاي. هركس ميتواند بدون هيچ تشريفات به مدارس ديني رفته و عاليترين مراتب علمي و اخلاقي را طي كند. گرچه در جامعه ، گاه تشريفات مذهبي و القاب اجتماعي در اين باب، پديدميآيدامامتناسلام، هيچ قيدوبندي دراينخصوص ندارد،نهشرطلباس،نهشرططبقه،نهشرط مليت و جنسيت.
عاليترين مقامات ديني بايد بالاترين صلاحيتهاي علمي و اخلاقي و سادهترين زندگيها را داشته باشند و متواضع، مردم دوست، ساده زيست، مهربان و شجاع و پاسخگوي سوالات عقيدتي، اخلاقي و عملي مردم باشند، هيچ امتياز مالي يا دنيوي بيشتري نداشته باشند بلكه بايد در كنار محرومان، درصدد گسترش عدالت اجتماعي و اخلاق انساني باشند. دعا و توبه، هيچ تشريفات خاصي و نياز به وساطت روحانيون ندارد. بطور فردي يا دستهجمعي ميتوان توبه كرد و اعتراف به گناه نزد ديگران و از جمله، روحانيون، جائز نيست. اين اعتراف تنها بايد در محضر خداوند و صادقانه صورت گيرد. دعا و قرآن را با صداي خوش خواندن، بهتر است اما نبايد تكيه بر صوت و صورت شود و محتواي كلمات، تحتالشّعاع لحن و صدا قرار گيرد. نماز و دعا و تلاوت كتاب مقدس اسلام همراه با موزيك و جاذبههاي فرعي كه بجاي عقل و قلب، گوشها را بنوازد، نبايد انجام شود. بهشت و جهنم مسلمانان در دست روحانيون و قابل خريد و فروش و معامله نيست و هركس با اعمال، عقائد و اخلاق خود، بهشت يا جهنم خويش را ميسازد. آمرزش خداوند در دسترس همه است و ميتوان خودرا با توبه و عمل صالح و نماز و روزه و كفاره جبران خطايا و خدمت به مردم، تطهير كرد و به سوي خدا بازگشت البته در كليه اين مراحل، نقش تعليم و تربيت از سوي علما دين، طبق اصل عقلايي "رجوع به عالمِ" انكار نميشود و در مسائل تخصّصي، نظر علما، بر مردم، حجّت است چنانكه در پزشكي و ساير علوم چنين است. علما دين ميتوانند ازدواج كنند و از مزاياي مشروع زندگي بهره ببرند اما از لحاظ مالي و اخلاقي بايد از بقيه مردم سالمتر، سادهتر و پاكتر باشند و وظائفي بيش از ديگران دارند.
گرچه انسانها از كودكي و بدو تولد در جامعه اسلامي، از حيث حقوقي و دنيوي، مسلمان محسوب ميشوند اما تكليف شرعي و مسؤوليت ديني، پس از بلوغ، متوجه دختران و پسران ميشود. متن قرآن را وحي خالص الهي و گزارهها و تكاليف آسماني ميدانيم، ترجمه آن به زبانهاي ديگر را ممنوع نميدانيم اما معتقديم كه ترجمه، قادر به انتقال همه مفاهيم نيست و نبايد به آن اكتفاء كرد، در عين حال، هر كسي، مخاطب قرآن است و حقّ خواندن قرآن، تفكّر در آن و نتيجهگيري از آن را دارد اما اگر اين استنباط، از ترجمه ساده، فراتر رفته و در برخي مسائل پيچيدهتر صورت گيرد بايد با منطق استنباط كه يك منطق عقلي، زباني و عرفي است، سازگار باشد و جوانب كارشناسي آن رعايت شود تا تفسير غلط و خرافي از آن صورت نگيرد و تحريف يا آغشته به مفاهيم غير اسلامي نشود و از آن سوء استفاده در جهت فريب افكار عمومي نشود، اما اگر كساني با منطق استنباط و فهم، آشنا باشند، در چارچوب محكمات اسلام، ميتوانند هر نظريه استدلالي را بدهند و آن را به بحث بگذارند بيآنكه تكفير شوند و لذا درباب تفسير قرآن و الاهيات، اظهارنظر كاملاً آزاد و بازار گفتگو، گرم است.
در مذهب ما، هيچ كارشناسي نبايد از كارشناس ديني ديگر، تقليد كند بلكه بايد نظريه خود را عرضه كند. چنانچه ايدهآل، آن است كه حتي مردم عادي نيز نه تنها در عقائد اصلي خويش بلكه حتي در وظائف عملي، تقليد نكنند و خود، قدرت استنباط بيابند اما چون چنين امري نشدني است، در باب آداب عملي و عبادي، حقّ تبعيت دارند اما اين تبعيت را نيز به دليل عقلي و با جستجوي شخصي و انتخاب مرجع بايد مستند كنند ولي در هر صورت در ايمان و اصول عقائد، حقّ تقليد كوركورانه ندارند و بايد دليل ـ گرچه اجمالي ـ براي ايمان خويش داشته باشند.
گرچه ما مسايلي چون تثليث، عشاء رباني، غسل تعميد و شمائل مذهبي نداشتهايم تا در آن اختلاف كنيم اما البته موضوعات ديگري براي اختلاف نظر در جهان اسلام وجود داشتهاند كه از نوع ديگري بودهاند مثلاً بزرگترين انشعاب در جهان اسلام، انشعاب بر سر مسأله "دين و دولت" و "عدالت" بوده است كه به آن خواهم پرداخت اما در باب روش گفتگو و حفظ وحدت در عين اختلاف، دستورالعملهاي مهمّي داريم. ما همه بشريت را بندگان خدا و خواهران و برادران خود ميدانيم اما به خصوص خداپرستاني چون مسيحيان را اعضاء نزديكتر به خود در خانواده اديان ابراهيمي ميشماريم. نوح (ع) و ابراهيم (ع) و موسي (ع) و عيسي (ع) را انسانهاي برگزيده و پيامبران بزرگ خدا ميدانيم و آنان را چون پيامبر اسلام (ص)، دوست ميداريم و به آنان عشق ميورزيم. معتقديم كه همه پيامبران الاهي از يك حقيقت، خبر داده و به يك سو فراخواندهاند و در عين حال، معتقديم كه بخشهايي از تعاليم پيامبران پيشين به تدريج، تحريف و تغيير داده شده است و پيامبر اسلام، كه پيامي جز پيام موسيبن عمران (ع) و عيسي بن مريم (ع) ندارد، كاملترين و دقيقترين و آخرين تقرير از پيام الاهي را به بشريت، عرضه كرده است بنابراين خود را مسيحي واقعي و يهودي حقيقي ميدانيم. ما حق نداريم خون يكديگر را بريزيم و حتي خون مشركين اگر با اسلام، درگير نشوند و هجوم نياورند، محترم است ما بدون پذيرش شكّاكيت و نسبيت و بدون ترديد درباره حقّانيت و جامعيت اسلام، معتقد به مدارا و تسامح با پيروان ساير اديان و مذاهب هستيم. ميان هدايت و گمراهي، فرق قائليم و "حقّ و باطل" را قابل تشخيص از يكديگر ميدانيم و معتقد به تحريف اسلام جهت رسيدن به نوعي "صلح كل" نظري نيستيم و همه مكاتب را بر حقّ و مساوي نميدانيم زيرا در غير اين صورت بايد عقائد متناقض را درست بدانيم و يا مفهوم دين را تغيير دهيم. ما در حقّانيت قرآن، ترديدي نميكنيم و نميتوانيم همزمان، به درست بودن آنچه مخالف با قرآن باشد، نيز معتقد باشيم اما معتقد به مدارا و گفتگو با ساير اديان و مذاهب هستيم و خشونت عليه آنان را جائز نميدانيم مگر آن كه مورد حمله و خشونت، قرار گيريم و "نجات" را منحصر به مسلمين نميدانيم. ما اولاً معتقد نيستيم كه همه مسلمانان، بهشتياند زيرا شرط بهشتي شدن، ايمان و عمل صالح و تقوي است نه تولد در خانواده مسلمان.
همه مسلمانان در دنيا، "مسلمان" محسوب ميشوند اما در "آخرت"، ملاك اسلام، شناسنامه نيست بلكه ايمان و عمل صالح است. ثانياً همه پيروان انبياء الاهي و از جمله يهوديان و مسيحيان را تا پيش از بعثت پيامبر بعدي، در صورتي كه اهل ايمان و عمل صالح بوده باشند اهل نجات ميدانيم. ثالثاً همه پيروان اديان الهي را كه پيام محمد (ص) را به درستي نشنيدهاند و بدين علت به او ايمان نياوردهاند، در صورتي كه اهل ايمان و عمل صالح باشند، نيز اهل نجات ميدانيم و معتقديم عذاب الاهي بدون ابلاغ پيام، عادلانه نيست و جهنّم، مجازات بياطلاعي و ناآگاهي نيست. حتي در مورد ساير بشريت نيز معتقد به جهنّمي بودنِ ضعيفان و ناآگاهان نيستيم و معتقديم كه خداوند با رحمت خويش با آنان برخورد خواهد كرد.
بنابراين روشن است كه ما بدون آنكه به نسبيت، شكّاكيت و پلوراليزم افراطي تن دهيم، معتقديم كه با برادران و خواهران غيرمسلمان، اعمّ از مسيحي و يهودي و ساير اديان، بايد با مدارا و برادري و دوستي، مواجه شد و به آنان خدمت كرد و حقوق آنان را محترم شمرد و حتي آنان را، اگر اسلام را نميشناسند، در صورت درستكاري، اهل نجات هم دانست.
قرنهاست كه مسيحيان، يهوديان، زرتشتيان و پيروان اديان ديگري در جهان اسلام در امنيت كامل زيستهاند و حكومت اسلامي، موظف به تامين امنيت، حقوق و آسايش آنان است. در "حكومت اسلامي نمونه" يعني حكومتپيامبر (ص) وعلي (ع)، صدهانمونهازايندست آمده وقرآنكريمنيزدراين باب سفارشات اكيد كرده است.
علي (ع) در حكومت خويش روزي در كنار خيابان پيرمرد كوري را ديد كه گدائي ميكند. پرسيد: "اين چه وضعي است؟! در جامعه اسلامي گدائي، مفهوم ندارد." گفتند: او مسيحي است. فرمود: "باشد. ولي زير سايه حكومت اسلامي زندگي ميكند. تا او جوان بود و در اين جامعه ، كار ميكرد نگفتيد كه مسيحي است، حال كه از پا افتاده است چنين ميگوئيد؟!" سپس فرمود تا او را از بيتالمال تا آخر عمر، بيمه و تامين كردند. نيز وقتي شنيد كه نيروهاي شورشي به ظاهر مسلمان به روستائي حمله كرده و به دختر يهودي توهين نموده و دستبند او را با خشونت دزديدهاند برآشفت و فرمود اگر از غم اين جسارت بميريم، شايسته است زيرا آن دختر يهودي كمك خواسته و ما نبوديم كه كمكش كنيم. يا وقتي شنيد كه مسلماني در معامله زمين، يك شهروند مسيحي را فريب داده است با او برخورد شديد كرد و فرمود كه سود و ضرر او سود و ضرر ماست و بايد از او عذرخواهي و جبران كني. او در دوران خلافت و رهبري خود، به طور ناشناس همسفر يهودي بود و پس از خداحافظي، مقداري از راه را همچنان آن يهودي را بدرقه كرد. يهودي پرسيد: مگر راه شما از آن طرف نيست. فرمود: چرا. ولي در دين ما به كوچكترين بهانه، دوستي و برادري تقويت ميشود و انسانها بر گردن ما حقوقي پيدا ميكنند. من به خاطر حق همسفري، مقداري تو را بدرقه ميكنم.
..........................................................................................
ادامه دارد...
انتهاي پيام/
دوشنبه 20 آبان 1387
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: فارس]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 162]