تور لحظه آخری
امروز : یکشنبه ، 13 آبان 1403    احادیث و روایات:  امام صادق (ع):تكميل روزه به پرداخت زكاة يعنى فطره است، همچنان كه صلوات بر پيامبر (صلى الله عليه و آل...
سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون شرکت ها

تبلیغات

تبلیغات متنی

صرافی ارکی چنج

صرافی rkchange

سایبان ماشین

دزدگیر منزل

تشریفات روناک

اجاره سند در شیراز

قیمت فنس

armanekasbokar

armanetejarat

صندوق تضمین

Future Innovate Tech

پی جو مشاغل برتر شیراز

لوله بازکنی تهران

آراد برندینگ

موسسه خیریه

واردات از چین

حمية السكري النوع الثاني

ناب مووی

دانلود فیلم

بانک کتاب

دریافت دیه موتورسیکلت از بیمه

قیمت پنجره دوجداره

بازسازی ساختمان

طراحی سایت تهران سایت

irspeedy

درج اگهی ویژه

تعمیرات مک بوک

دانلود فیلم هندی

قیمت فرش

درب فریم لس

زانوبند زاپیامکس

روغن بهران بردبار ۳۲۰

قیمت سرور اچ پی

خرید بلیط هواپیما

بلیط اتوبوس پایانه

تعمیرات پکیج کرج

لیست قیمت گوشی شیائومی

خرید فالوور

پوستر آنلاین

بهترین وکیل کرج

بهترین وکیل تهران

اوزمپیک چیست

خرید اکانت تریدینگ ویو

خرید از چین

خرید از چین

تجهیزات کافی شاپ

نگهداری از سالمند شبانه روزی در منزل

بی متال زیمنس

ساختمان پزشکان

ویزای چک

محصولات فوراور

خرید سرور اچ پی ماهان شبکه

 






آمار وبسایت

 تعداد کل بازدیدها : 1825608419




هواشناسی

نرخ طلا سکه و  ارز

قیمت خودرو

فال حافظ

تعبیر خواب

فال انبیاء

متن قرآن



اضافه به علاقمنديها ارسال اين مطلب به دوستان آرشيو تمام مطالب
archive  refresh

گزيده سرمقاله روزنامه‌هاي امروز هشدار رهبر انقلاب


واضح آرشیو وب فارسی:جام جم آنلاین: گزيده سرمقاله روزنامه‌هاي امروز هشدار رهبر انقلاب
جام جم آنلاين: روزنامه‌هاي صبح امروز ايران در سرمقاله‌هاي خود به مهمترين مسائل روز كشور و جهان پرداخته‌اند از جمله «هشدار رهبر انقلاب‌»،«نه اين و نه آن الگوي خودمان»،«آيا احمدي‌نژاد اميدوار است؟»،«اوباما و ما»،«چرا دلار گران شده است!؟» و ... كه گزيده برخي آز آنها در زير مي‌آيد.


جام جم

«هشدار رهبر انقلاب‌» عنوان سرمقاله‌ي روزنامه‌ي جام جم به قلم بيژن مقدم‌ است كه در آن مي‌خوانيد؛ رهبر معظم انقلاب بارها هشدارهايي را نسبت به تخريب دولت بيان كرده‌اند، اما سخنان اخيرشان در ديدار با كارگزاران حج، ادبيات و مفاهيمي متفاوت را همراه داشت.*‌
1- رهبر انقلاب علاوه بر حمايت استراتژيك از تمام دولت‌ها و روساي جمهور منتخب مردم، نگاهي ويژه و خاص نسبت به دولت نهم دارند كه بارها دلايل آن را نيز بيان كرده‌اند.

انطباق گفتمان دولت با شعارها و گفتمان امام و انقلاب، پركاري و تلاش چشمگير، ساده‌زيستي، حفظ روحيه مردمي، پرهيز از انفعال در برابر استكبار، جرات مبارزه با فساد و تحول‌آفريني، توقف روند غرب‌باوري، غرب‌زدگي و گرايش‌هاي سكولاريستي در بدنه مجموعه‌هاي دولتي، از جمله ويژگي‌هايي است كه منشا حمايت جدي و مستمر رهبري معظم از دولت نهم را فراهم ساخته است.

بيان اين نقاط برجسته از نگاه ايشان هرگز به معناي چشم بستن بر ضعف‌ها و اشكالات دولت نبوده و نيست كما اين‌كه خود ايشان در جلسات متعددبا رئيس‌جمهور و دولتمردان بارها فهرستي از كاستي‌ها و مطالبات را مطرح و بر رفع آنها تاكيد نموده‌اند.

عمل به وعده‌ها، حركت بر مدار قانون، نظارت‌ بر زيرمجموعه‌ها، تعامل با ساير قوا، تعامل با نخبگان، برطرف كردن ضعف دولت در امر اطلاع‌رساني، عدم غفلت از بخش فرهنگ و نكته مهم توجه به انتقادات و ظرفيت‌سازي در دولت براي پذيرش نقدهاي درست از جمله اين مطالبات بوده است.

آنچه مي‌توان از سخنان اخير رهبري فهم كرد، غلبه تخريب‌ها بر نقدهاي دلسوزانه عليه دولتي است كه ويژگي‌هاي برجسته، آن را از بسياري از دولت‌هاي پس از انقلاب ممتاز مي‌كند. نقدهايي كه ناقدان تصميم گرفته‌اند چشم‌هاي خود را بر محاسن دولت و توفيقات آن ببندند و حتي بديهي‌ترين خدمات كم‌نظير دولت را كه مقبول مردم نيز هست، با علامت سوال مواجه كنند.

رسانه‌هاي در اختيار اين جريان نيز كم نيستند و با هماهنگي در «استراتژي تخريب» بويژه در ماه‌هاي پيش رو كه به انتخابات رياست جمهوري هم نزديك مي‌شويم، اين روند شدتي بيشتر يافته و اين همان چيزي است كه مي‌تواند منشا نارضايتي رهبري از فضاي رسانه‌اي كشور باشد.

نقد، آداب و ادبيات خاص خود را دارد؛ تمسخر، رعايت نكردن انصاف، بهره‌گيري از عبارات كنايه‌آميز و... نه‌تنها باعث اصلاح امور و ضعف‌هاي دولت نمي‌گردد؛ بلكه باعث مي‌شود انتقادات منصفانه و از سر دلسوزي نيز قرباني چنين منتقدان «سياه‌بيني» شود و كمتر مورد پذيرش دولتمردان قرار گيرد. البته دولت و مسوولان اجرايي نيز بايد اين تذكر رهبر انقلاب را جدي بگيرند كه از بهانه دادن به دست مخالفان و دشمنان بپرهيزند و در ماه‌هاي حساس‌ آينده، مراقب گفتار و رفتار خود در تمام عرصه‌ها باشند.

***
*رهبر معظم انقلاب: ما بياييم به خاطر دشمني با زيد و عمرو و اين دولت و آن دولت و مسئولين اجرايي يا مسئولين كذا و كذا، اصل نظام را زير سوال ببريم؛ سياه‌نمايي كنيم! كاري كه متاسفانه بعضي از نخبگان سياسي مي‌كنند.

*‌ فضاي تبليغاتي كشور، فضاي مطبوعاتي كشور، فضاي تبليغات سياسي كشور به هيچ وجه فضاي خرسندكننده‌اي نيست. ما بايستي از اسلام براي عمل خودمان، براي رفتارهاي خودمان، براي موضعگيري‌هاي خودمان درس بگيريم و بدانيم بقاي نظام اسلامي، بركات الهي، تفضلات و رحمت الهي تا وقتي است كه ما پايبند و مقيد باشيم. خدا كه با ما قوم و خويشي ندارد.

*‌ اين فضاي بي‌بند و باري در حرف زدن، در اظهارات عليه دولت، به خاطر اغراض، اينها چيزهايي نيست كه خداي متعال از اينها به آساني بگذرد. (16/8/87)‌

كيهان

«نه اين و نه آن الگوي خودمان» يادداشت روز روزنامه‌ي كيهان به قلم حسام الدين برومند است كه در آن مي‌خوانيد؛ بحران گسترده مالي و اقتصادي آمريكا و قدرت هاي غربي كه طي هفته هاي اخير از پرده برون افتاده است نشان مي دهد تئوري ها و نظريه هاي مكتب كاپيتاليسم و سرمايه داري داراي برد كوتاه مدت و موقتي است و نظام و سيستم سرمايه داري- كه داعيه زندگي مرفه براي بشريت داشت- در بدنه و ذات خود دچار تضادهاي عميقي است، به گونه اي كه موج فزاينده و رو به رشد اين بحران، جهان را با خطر ركود شديد اقتصادي روبرو كرده است.تداوم ورشكسته شدن بانك ها و ركود بازار سرمايه بحراني بزر گ تر را در غرب رقم زده و آن عدم اعتماد مردم به بانك ها وبانك ها به يكديگر است.

مقارن با اين فضا تلاش دولت هاي غربي و نهادهاي بين المللي راه به جايي نبرده و كماكان در جست وجوي راهكارهايي هستند تا از سويي «اعتماد و اطمينان» را به بازار برگردانند و از سوي ديگر بر امواج سركش سونامي مالي بوجود آمده غلبه كنند.
در اين ميان رئيس جمهور هفته گذشته طي دو نامه جداگانه به صاحبنظران اقتصادي حوزوي و همچنين اساتيد، متخصصان و انديشمندان اقتصادي دانشگاهي با اشاره به بحران اقتصادي غرب، خواستار همراهي آنها براي طراحي، تدوين و اجراي الگوهاي نوين اقتصادي شد تا با هم انديشي و تلاش جمعي و با نگاهي مجدد به راه طي شده، مباني عملي و نظري اقتصاد سالم، پويا و پايدار آماده سازي گردد. در اين خصوص ذكر نكاتي خالي از فايده نيست.

1- همواره پس از انقلاب شكوهمند اسلامي ارايه يك نظام اقتصادي بر اساس آموزه هاي ديني مدنظر و دغدغه مسئولان ارشد نظام بوده است چرا كه ماهيت اسلامي بودن حكومت، حكم مي كند اين امر متحقق شود و علاوه بر آن شرط عقلانيت آن است كه صرفا به الگوهاي غربي بسنده نشود، چون الگوپذيري از مدل هاي غربي - بر فرض كه در جامعه غربي موفق باشد- نمي تواند تضميني براي موفقيت در شرايط جامعه ايراني- اسلامي باشد. اما متاسفانه علي رغم اينكه اقداماتي عملي در جهت اسلامي كردن اقتصاد در حوزه هاي مختلف و از جمله بانكداري اسلامي (مثل تصويب قانون عمليات بانكي بدون ربا مصوب 62 و به تبع آن اجرا در سيستم كنوني بانكداري) شده است ولي به هر حال آنچه در مقام عمل به منصه ظهور رسيده با انتظارات- و نه حد اعلاي آن- فاصله دارد و برخي انتقادها را نيز در پي داشته است.

البته پاره اي انتقادات بدون توجه به ماهيت اسلامي و شرايط و مستندات - مثلا عقود بانكي- مطرح مي شوند و مي كوشند نظام بانكداري در جمهوري اسلامي را غيراسلامي جلوه داده و نفي كلي آن را نتيجه بگيرند! و اين در حالي است كه وجود پاره اي از اشكالات و نياز به اصلاح آنها قابل انكار نيست و بايد توجه داشت كه قانون عمليات بانكي بدون ربا پس از تصويب مجلس شوراي اسلامي به تاييد شوراي محترم نگهبان رسيده است و ملاحظات شرعي در آن رعايت شده است.

2-اما در سطح كلان و با نگاهي عميق در زمينه حركت به سوي اقتصاد اسلامي بايد گفت كه مشكل اصلي تفكر و انديشه حاكم بر بعضي دولت هايي بوده است كه پس از انقلاب بر سركار آمده اند. دولتي كه تمام تاكيد و عزمش بر رشد و توسعه يافتگي خلاصه مي شود و معتقد است كه توسعه اقتصادي با اغماض از توزيع عادلانه ثروت قابليت تحقق دارد بيشتر به اقتصاد ليبراليستي شبيه است تا اقتصاد اسلامي يا در دولتي كه مسايل و شعارهاي سياسي در آن آنقدر پررنگ است كه كمتر جايي براي اولويت يافتن مسايل اقتصادي و معيشتي- آنهم با صبغه اسلامي- بوجود مي آيد، نمي توان به انتظار نشست و اميدوار بود كه زمينه ها و بستر اقتصاد اسلامي كليد بخورد.همچنانكه توزيع عادلانه ثروت نيز به تنهايي با مباني اقتصاد اسلامي همخواني و سرسازگاري ندارد.

در حاليكه در اقتصاد اسلامي بر خلاف دو اقتصاد متعارف در يكي، دو قرن گذشته- اقتصاد سوسياليستي و اقتصاد ليبراليستي- هم توليد و افزايش ثروت ملي و هم توزيع عادلانه ثروت مورد توجه است.
در همين زمينه رهبرانقلاب افزايش ثروت ملي و برقراري عدالت اجتماعي را دو پايه اساسي اقتصاد اسلامي برمي شمارند و تاكيد دارند:«هر روش و توصيه و نسخه اقتصادي كه اين دو هدف را تأمين كند مورد قبول است و هر طرح و بحث ديگري كه به افزايش ثروت ملي و عدالت اجتماعي بي توجه باشد به درد كشور و مردم نمي خورد.»
رئيس جمهور محترم نيز در نامه به صاحبنظران اقتصادي حوزوي مي نويسد: «عدالت بدون رشد اقتصادي توزيع فقر و رشد اقتصادي بدون عدالت توسعه نابرابري است.»

البته اسلام گذشته از قوانين اقتصادي داراي نظرياتي براي زيربناي اقتصادي است كه اجراي قوانين اقتصادي را اتوماتيك وار آسان مي سازد. همان طور كه حضرت امير(ع) (در نهج البلاغه خطبه 34) مي فرمايند: يكي از چهار حقوق مردم بر امام و رهبر عبارت است از:«توفير فييء»؛ يعني تكثير و افزايش سرمايه هاي عمومي و منابع طبيعي كه در زيربناي اقتصادي موثر است. يا اگر در قرآن مي خوانيم:«ولن يجعل الله للكافرين علي المومنين سبيلاً»-كه در فقه از آن به عنوان قاعده نفي سبيل(عدم تسلط بيگانگان بر مومنان) ياد شده است- زماني اين هدف ميسر مي شود كه مسلمانان خودكفا و از جمله در زمينه اقتصادي وابستگي نداشته باشند.

همچنين در صورتي كه اخلاق اقتصادي اسلام همچون تقويت روحيه كار، ساده زيستي، پرهيز از اسراف و تجمل گرايي، وقف كردن، اعطاء قرض، تلاش براي خشكاندن ريشه هاي فساد اقتصادي و... نهادينه شود آن وقت جامعه با حركت بسوي اقتصاد اسلامي و بهره مند شدن از مزاياي قوانين و شريعت اسلامي كه موثر در حوزه اقتصاد است دچار بحران هاي اقتصادي نمي شود و بي نياز از عاريه گرفتن الگوهاي اقتصادي بيگانه، سعادت مادي و معنوي متحقق خواهد شد.

3-حركت رئيس جمهور و استمداد ايشان از انديشمندان دانشگاهي و حوزوي در زمينه تدوين و اجراي الگوي نويني از اقتصاد برپايه مباني اسلامي و مقتضيات شرايط كشور نشان از دغدغه دولت دارد اما نبايد فقط از قوه اجرايي كشور متوقع بود بلكه ساير قوا و مجموعه نظام بايد مسئوليت خود را در اين زمينه انجام بدهند. در شرايطي كه در جامعه ما بيشترين حجم قوانين در زمينه مسايل اقتصادي- و يا مرتبط با آن- وجود دارد اين ترافيك قوانين آثار فراواني در عرصه اقتصادي دارد، اينجاست كه قوه مقننه هم بايد نسبت به پالايش و اصلاح قوانين همت بگمارد و هم بنابر شرايط در زمينه هايي كه خلأ قانوني وجود دارد به وضع قانون بپردازد. البته بديهي است كه قوانين دستوري توان باز كردن گره هاي اقتصادي را ندارد بنابراين در وضع قانون بايد دقت فوق العاده اي به خرج داده شود و قانوني وضع شود كه مكانيسم ها و ابزارهاي لازم در آن ديده شود از قوه قضائيه هم انتظار است كه در زمينه مبارزه با مفاسد اقتصادي تمام توان خود را مصروف بدارد تا به هر حال اگر نواقصي هم در ساختارها وجود دارد، مفسدان اقتصادي در حاشيه امن قرار نگيرند.

4-و سرانجام بايد گفت باور به اقتصاد اسلامي و پياده كردن آن با شرايط پيش آمده در دنيا و بحران در كشورهايي كه داعيه دار اقتصاد برتر! هستند ضرورتي است كه كمترين ترديدي در آن روا نيست. بطوريكه نشريه اقتصادي اروپايي «چالنجز» در ماه گذشته به دنبال بحران هاي مالي كشورهاي غربي و اوضاع وخيم اقتصاد جهاني طي گزارشي تحليلي اجراي شريعت اسلامي در حوزه اقتصادي را- بخوانيد اقتصاد اسلامي- تنها راهكار خروج از فاجعه اقتصادي اي دانست كه در نتيجه عمل به نظام لجام گسيخته سرمايه داري گريبان اقتصاد جهاني را گرفته است.
در همين ارتباط هفته نامه «لوژورنال دفاينانس» نيز در همان ايام در سرمقاله اش به قلم «رولان لاسكين» صراحتاً خواستار اجراي شريعت اسلامي در حوزه هاي مالي و اقتصادي براي جلوگيري از بحران هاي اقتصادي اي شد كه بازارهاي جهاني را به دليل مضاربه هاي خيالي و غيرقانوني متزلزل كرده است.

پيش تر هم پژوهشگاه وزارت امور خارجه آمريكا در گزارشي به كنگره، با تاكيد بر قابليت ها و توانايي هاي اقتصاد اسلامي در جهان و آمريكا از رشد نفوذ آموزه هاي اقتصاد اسلامي در كشورهاي مسلمان و سرايت آن به كشورهاي غيراسلامي خبر داده بود.
اينها صرفاً نمونه ها و كدهايي است كه ما را به باور و اعتماد به نفس رهنمون مي كند و به تعبير امام راحل عظيم الشأن «يك ملت وقتي چيزي را بخواهد، خواهد شد».
و با اين اوصاف بايد گفت چاره كار در غلبه بر مشكلات اقتصادي حركت به سوي اقتصاد اسلامي است.

رسالت

«آيا احمدي‌نژاد اميدوار است؟» عنوان سرمقاله‌ي روزنامه‌ي رسالت به قلم دكتر حشمت الله فلاحت‌پيشه‌ است كه در آن مي‌خوانيد؛
پيام آقاي احمدي‌نژاد رئيس جمهوري اسلامي ايران به باراك اوباما، رئيس جمهور منتخب ايالات متحده، اقدامي بي‌سابقه بود. بويژه اينكه اكنون دو كشور داراي رابطه رسمي نيستند. آيا آقاي احمدي‌نژاد نيز احتمال تغيير در سياست‌هاي خارجي ايالات متحده را جدي مي‌داند و آيا اين پيام مي‌تواند بنياني براي تنش‌زدايي ميان تهران و واشنگتن باشد؟ آيا دولت ايران اصولا برنامه‌اي براي تعامل و تنش‌زدايي با آمريكا دارد؟ يا اينكه صرفا به قيمت «تابوشكني» در تعامل با آن قدرت، با افكار عمومي دنيا سخن مي‌گويد؟
در تعامل احمدي‌نژاد- اوباما، پيام نخست از سوي رئيس جمهور منتخب كنوني به كانديداي ديروز انتخابات آمريكا ارسال شد. اوباما در چالش انتخاباتي با مك‌كين اعلام كرده بود كه در صورت پيروزي حاضر است با دولت ايران و حتي شخص رئيس جمهور اين كشور، آقاي احمدي‌نژاد مذاكره كند. چون «مذاكره» را بهتر از «جنگ» مي‌داند. البته راهبرد اعلامي اوباما در قبال ايران، استفاده حداكثري از تحريم و ايمان به نتيجه‌گيري از اين راهبرد، پيش از نياز به كاربرد قوه قهريه بوده است.
بنابراين برخلاف نامه سابق احمدي‌نژاد به بوش كه نگارنده در نطق پيش از دستور خود در آن زمان مخالفت خود را با آن اعلام كرده و بويژه عدم ارسال پاسخ از طرف بوش را پيش‌بيني كرده بودم، در اينجا معتقدم، ارسال پيام احمدي‌نژاد قابل دفاع است، چون ايشان سعي كرده است حداقل اميدواري‌ها به «تغيير» در سياست خارجي آمريكا بويژه در منطقه خاورميانه را به عنوان يك فرصت قلمداد نمايد. و به عبارتي برخلاف روندهاي هشت ساله گذشته، اوباما پيش از ورود به لابي‌هاي قدرتمند معارض مي‌تواند تغييرات يا حداقل تعديل در سياست خارجي را در دستور كار خود قرار دهد و مهمتر از همه اينكه افكار عمومي آمريكا اكنون حضور ذهن بيشتري در قبال شعار «تغيير» اوباما دارد.
تجربه تقابل با پنج رئيس جمهور پيشين ايالات متحده، افكار ايراني‌ها را به اين امر محتوم عادت داده است كه دو حزب دموكرات و جمهوريخواه راهبرد يكساني در برخورد با جمهوري اسلامي دارند و تغيير احزاب منجر به تغيير در سياست ايراني آنها نمي‌شود. و حداكثر اختلافات تفاوت تاكتيكي است نه تفاوت در راهبرد.

اما در اين ميان تمركز سياست‌هاي هشت سال اخير آمريكا در منطقه نفوذ ايران (خاورميانه) واقعياتي را آشكار كرد كه منجر به تقويت تحليل‌هاي واقعگرايانه نزد شماري از سياستگذاران و راهبرد نويسان آن كشور شد. موضع‌گيري مشترك پنج وزير خارجه سابق و اسبق آمريكا گويا‌ترين تحليل در اين رابطه بود. جالب اينكه اين افراد مجريان سياست‌هاي خصمانه 30 سال گذشته عليه ايران بوده‌اند و اكنون با اعتراف به اشتباهات گذشته خود معتقدند بهترين راه در قبال ايران «مذاكره» است. آنها تغيير رفتار در قبال ايران را جبري مي‌دانند.

از طرفي، تابوي مذاكره با ايران در زمان بوش و جمهوريخواهان شكسته شده بود. دموكرات‌ها در مقابل شعارهاي جنگ‌طلبانه مك كين، به سه دوره مذاكره آمريكا با ايران با درخواست مكتوب خانم «كاندوليزا رايس» وزير امور خارجه آن كشور اشاره مي‌كردند و به عتقاد نگارنده، حتي اگر جمهوريخواهان حاكم بر كاخ سفيد مي‌شدند، كمتر از دموكرات‌ها موضوع مذاكره و تنش‌‌زدايي با ايران را دنبال نمي‌كردند. موضوع بازگشايي دفتر حفاظت منافع در ايران و مذاكرات منطقه‌اي و ... در اين قالب مطرح است.

البته ترديدهايي جدي در قبال امكان تغيير در سياست خارجي آمريكا وجود دارد. شايد امروزه كمتر كسي در دنيا در مقابل چهره جنگ‌طلب بوش، اوباما را چهره‌اي مي‌بيند كه هيچ‌گاه جنگ تازه‌اي ‌را آغار نكند و به جاي كينه‌هاي سرخوردگان جنگ سرد، حامل اميدواري خسته شدگان از جنگ‌هاي هشت ساله بوش است. اما اين چهره خندان و آرام از هم اكنون تحت فشار آن بخش از سياستمداران حرفه‌اي آمريكا قرار مي‌گيرد كه جنگ و تحريم را از لوازم حفظ ابرقدرتي خود مي‌دانند، سازمان‌هاي بين‌المللي را تنها به عنوان توجيه گران و حافظان «نظم قدرت» به رسميت مي‌شناسند و صاحبان بنگاه‌هاي عظيم توليد و فروش جنگ‌افزار، كه تنها در يك قرارداد مبلغ 200 ميليارد دلار براي توليد نسل جديد بمب‌افكن‌ها، از دولت آمريكا دريافت كرده‌اند. قراردادهايي كه جنگ‌هاي آينده و تطويل جنگ‌ها و مداخلات كنوني را محتوم و اجتناب‌ناپذير مي‌كند. كمتر رئيس جمهوري در تاريخ آمريكا وجود دارد كه در زير بار اين لايه‌هاي فشار، شخصيت دوران كانديداتوري خود را حفظ نمايد.

لابي‌هاي اقتصادي، فرهنگي، مذهبي و نظامي آمريكا در ايام انتخابات اهداف سياسي متفاوتي را دنبال مي‌كنند. به عنوان مثال لابي صهيونيست‌هاي دموكرات در مقابل لابي صهيونيست‌هاي جمهوريخواه، حزب و نامزد خود را حمايت مي‌كنند، اما بعد از روشن شدن نتيجه، اين منافع صنفي و ذاتي لابي‌ها است كه منجر به وحدت عمل آنها در جهت دادن به رئيس جمهور و دولت منتخب مي‌شود.به طور معمول بخش عمده لابي‌هاي قدرت در آمريكا مسائل خاورميانه‌ را با محوريت محدودسازي ايران دنبال مي‌كنند. اصولا 30 سال دشمني و قطع رابطه مانع از شكل‌گيري لابي‌هاي طرفدار ايران در آمريكا شده است. لذا اگر اوباما بخواهد از كانال‌هاي سنتي قدرت و سياستگذاري‌ موضوع رابطه با ايران را ببيند، حداكثر تحول ممكن در روابط دو كشور، بازگشت به دوران تحريم فرامرزي دو قانون، «داماتو» و «هلمز برتون» است. مگر اينكه طرفداران تنش‌زدايي با ايران در حزب دموكرات يا در ميان جمهوريخواهان ميانه‌رو براي اين هدف، لابي سازي كنند. اتفاقي كه هنوز در آن كشور نيفتاده است. كما اينكه از هم اكنون لابي‌هاي مخالف تعامل با ايران سعي مي‌كنند در همسويي با جمهوريخواهان و در اردوگاه حزب اقليت مانع شكل‌گيري حركت سازنده در اين رابطه شوند. اما در ايران موضوع رابطه با آمريكا ملي است نه حزبي لذا در مقابل علائم مثبت و منفي در آن كشور نبايد واكنش جناحي و غير ملي صورت داد.

براي اثبات اين ادعا به تاريخ خصومت در اين رابطه بايد پرداخت. اصولا بناي رابطه از زماني ويران شد كه آمريكا «انقلاب اسلامي ايران» را به رسميت نشناخت. و حتي روساي جمهور آن كشور نيز پيام‌هاي مداخله‌آميز خود را نه به دولت بلكه براي ملت ايران ارسال مي‌كردند. امروز نيز اگر باراك اوباما پاسخ پيام آقاي احمدي‌نژاد را ندهد يا پيام خود را خطاب به ملت ايران ارسال كند، اين به معناي عدم آمادگي دموكرات‌ها براي تعريف رابطه‌اي جديد با ايران است. و به عبارتي اوباما نيز در مسير فرصت سوزي دوران بيل كلينتون در قبال ايران خواهد افتاد. نتيجه اينكه پيام رئيس جمهور ايران به اوباما ممكن است با انتقاد جدي شمار‌ي از نخبگان سياسي داخل كشور مواجه شود. اما از اين نظر كه مي‌تواند، جهت‌گيري سياست خارجي طرف مقابل را بيش از آغاز به كار رسمي او روشن نمايد و اتهام فرصت سوزي را متوجه به طرف ايراني ننمايد قابل تامل است. هر چند كه خيلي زود مناطق و موضوعات زور آزمايي ايران و آمريكا در عراق، افغانستان، فلسطين، لبنان و موضوع هسته‌اي به همراه همسويي‌هاي اجتناب ناپذير دو طرف در مقابله با برخي افكار و گروه‌هاي افراطي، امنيت انرژي و ترانزيت آن، محتواي كلي پيام آقاي احمدي‌نژاد را به محك مصاديق تعامل و تقابل مي‌گذارد.

كارگزاران

«اوباما و ما» عنوان سرمقاله‌ي روزنامه‌ي كارگزاران به قلم سيد حسين مرعشي است كه در آن مي‌خوانيد؛ شكل‌گيري افكار و حاكم شدن سياست‌هاي ضدآمريكايي درجريان‌ انقلاب اسلامي را بايد عكس‌العمل طبيعي ملت ايران به دخالت‌هاي غيرموجه و غيرقانوني حاكمان كاخ‌سفيد در امور داخلي ايران و حمايت آنان از پهلوي دوم دانست. مشاركت يا به‌عبارتي طراحي كودتاي 28 مرداد سال 32 بر ضد دولت ملي مصدق و حمايت‌هاي پي‌درپي از رژيم استبدادي محمدرضا پهلوي در طول سال‌هاي پس از آن، آنچنان زخمي بر پيكره جامعه ايران گذاشته بود كه تصرف سفارت آمريكا توسط دانشجويان خشمگين و انقلابي، باعث تركيدن بغض ضدآمريكايي ملت ايران شد. لطمه‌اي كه هيچ‌يك از حتي رهبران ميانه‌رو نظام هم نتوانستند كوچك‌ترين مخالفتي با آن داشته باشند.

پاسخ ملت ايران آنقدر قوي و نيرومند بود كه همه مديران و كارشناسان كه ادامه مخاصمه در روابط ايران و آمريكا را به مصلحت نظام جمهوري اسلامي هم نمي‌دانستند، متقاعد كرد كه بدون گذشت زمان نمي‌توان به بهبود روابط ايران و آمريكا اميدي داشت. و اما گذشت زمان و پايان جنگ و نيازهاي ايران به گسترش روابط با جهان صنعتي براي بازسازي اقتصاد ايران، مباحث مربوط به گفت‌وگو بين ايران و آمريكا را وارد فرهنگ سياسي ايران كرد. راديكاليزم حاكم بر كشور به‌ويژه در جناح چپ (نيروهاي خط امام و دانشگاه‌ها) از يك طرف و تاكيدات رهبري جديد انقلاب بر ضرورت حفظ اصالت‌هاي انقلابي نظام از سوي ديگر باعث شد كه در دوران سازندگي صرفا روابط اقتصادي بين ايران و آمريكا گسترش يابد كه البته آن هم در ميانه راه با اشتباهات طرف آمريكايي و ايجاد تحريم‌هاي جديد متوقف گرديد. در دوران رياست‌جمهوري‌ آقاي سيدمحمد خاتمي و با چرخش سياسي نيروهاي چپ ايران و با توجه به تمايلات دولت دموكرات بيل كلينتون در آمريكا به عادي كردن روابط تهران‌ـ واشنگتن يك فرصت تاريخي براي حل مناقشه ايران و آمريكا فراهم شد. به نظر من اشتباه تاريخي دولت آقاي كلينتون به دوگانه فرض كردن حاكميت ايران و تقسيم حاكمان تهران به دو بخش انتخابي و انتصابي و تاكيد آنان به همكاري با بخش انتخابي نظام، اين فرصت تاريخي را نيز سوزاند. البته ناگفته پيداست كه اين نوع برخورد نشانه ادامه تفكر مداخله‌گرايانه آمريكايي‌ها در امور داخلي ايران بود.

پس از حادثه يازده سپتامبر و ايجاد يك جبهه سياسي‌ـ نظامي جديد به رهبري آمريكا براي مبارزه با تروريسم وقايع بسيار مهمي در كشورهاي همسايه ايران اتفاق افتاد. طي دو جنگ پرهزينه هم براي آمريكا و هم براي كشورهاي افغانستان و عراق، ايران بيشترين منافع را كسب نمود. حذف طالبان در شرق ايران و حذف صدام در غرب ايران، اقداماتي نبود كه كسي بتواند فوايد آنها براي ايران و ايراني‌ها را ناديده بگيرد و اتفاقا هر دوي آنها به رهبري دولتي اتفاق افتاد كه با ايران روابط خصمانه داشته و دارد. طالبان به‌عنوان گروهي متعصب و مذهبي با برداشت‌هايي خاص از اسلام در نقطه مقابل تفكر مدرن انقلاب اسلامي است و نيز ضديت اين گروه با شيعه و به طبع آن نظام‌ جمهوري اسلامي از واقعيت‌هاي غيرقابل انكار است. در مورد صدام و ضرباتي كه آن عنصر ناپاك، به كشور و مردم ايران زد نياز به يادآوري نمي‌باشد. به‌نظر من اقدامات آمريكا بر ضد طالبان و ضد صدام و حزب بعث عراق هر چند با اهداف ديگري صورت پذيرفت ولي از منظر و نگاه ايران مي‌توانست به‌عنوان پرداخت بخشي از بدهي تاريخي آمريكا به مردم ايران تلقي شود.

اين نوع نگاه مي‌توانست فرصت مناسب ديگري در اختيار رهبران دو كشور قرار دهد تا روابط ايران ‌ـ آمريكا را بازسازي كنند. ولي نمي‌دانم چرا مشاوران آقاي بوش به ايشان اينگونه مشورت دادند كه در پاسخ همكاري‌هاي هم‌پيمانان ايران در افغانستان، ايران را جز‌ء محور شرارت محسوب كنند؟ اين فرصت تاريخي هم با اشتباه دو طرف سوخت و از بين رفت و اما اكنون انتخابات در آمريكا به پايان رسيده و براي اولين بار يك رئيس‌جمهور سياهپوست راهي كاخ سفيد خواهد شد و اين در حالي است كه ايشان در دوران مبارزات انتخاباتي خود هر چند با رئيس‌جمهور فعلي ايران جناب آقاي احمدي‌نژاد و مواضع ايشان مخالفت كرده است، ليكن بر مذاكره بدون قيد و شرط با مقام‌هاي جمهوري اسلامي تاكيد كرده است.

حضور يك سياهپوست كه خانواده پدري او هم مسلمان بوده است و نياز آمريكا به بازسازي چهره خشن و نظامي ناشي از حاكميت بوش و در پيش بودن انتخابات رياست‌جمهوري ايران مي‌تواند فرصت جديدي را ايجاد كند تا براي بازسازي روابط تهران‌ـ واشنگتن استفاده گردد. به‌نظر من هم كانديداهاي انتخابات رياست‌جمهوري ايران بايد در برنامه خود به‌نحوي حل مسئله روابط ايران و آمريكا را مورد توجه قرار دهند. البته در اين موضوع بايد به دو نكته اساسي توجه كرد؛ نكته اول اينكه، روابط ايران و آمريكا بايد در فضايي كاملا برابر و به‌عنوان دو قدرت مستقل پيگيري و مورد اقدام قرار گيرد و دوم اينكه روابط بايد در سطح دو دولت خلاصه شود. انقلاب اسلامي به‌عنوان يك جريان تاثيرگذار در منطقه تا زماني كه آمريكا حامي قدرت‌هاي متجاوزي همچون اسرائيل است بايد همچنان ضد آمريكايي باقي بماند.

اين نقش مي‌تواند توسط رهبري انقلاب و نهادهاي وابسته به ايشان پيگيري شود. ليكن دولت جمهوري اسلامي مي‌تواند داراي روابط عادي با دولت آمريكا باشد. ظاهرا آقاي احمدي‌نژاد اولين گام را برداشته است و پيام تبريك ايشان به آقاي بركت حسين اوباما از جهت اصل ارسال پيام مثبت تلقي شود هر چند انتظار مي‌رود رئيس‌جمهور ايران از موضع رئيس دولت و در چارچوب روابط دوجانبه به اين موضوع بپردازد. جناب آقاي احمدي‌نژاد سمتي فراتر از رئيس‌جمهوري ايران ندارند و نبايد در نقش يك رهبر جهاني ظاهر شوند اين نقش نه زيبنده ايشان است و نه در نظام جمهوري اسلامي نقشي پذيرفته است. بهتر است جناب رئيس‌جمهور صرفا در موضع رئيس دولت به روابط دوجانبه و در سطح دو دولت بپردازد. اميدواريم رهبران جديد كاخ سفيد واقعيت‌هاي ايران را شناخته و گام‌هاي بعدي را متين و منطقي بردارند. هر چند به‌طور منطقي مذاكره دو دولت نيز در دولت آينده ايران متصور است.

ابتكار

«اوباما و انتظاراتي كه برانگيخته است» عنوان سرمقاله‌ي روزنامه‌ي ابتكار به قلم محمد علي وكيلي است كه در آن مي‌خوانيد؛سرانجام پس از كشمكش هاي درازپاي انتخابات رياست جمهوري ايالات متحده آمريكا، تصوير خندان سناتور اوباما با شادي بسياري از آمريكاييان آميخت و دامنه اين خوشحالي مرزهاي آن كشور را در نورديد و در سراسر جهان موج نفرت نسبت به عملكرد بوش، به موج شادي براي اوباما تبديل شد و مردم آمريكا كه به لحاظ عاطفي كمتر گريه مي كنند در پيروزي اوباما اشك شادي ريختند. اينكه چرا پيروزي آقاي اوباما اين اندازه مورد توجه جهانيان است بطوري كه بسياري اين رخداد را نقطه عطفي در تاريخ ياد مي كنند، خود نياز به تحليلي مستقل دارد اما بخشي از اين مهم به رنگ پوست اوباما بر مي گردد.

با عنايت به تاريخ نژاد پرستي و تراژدي تبعيض در آمريكا، پيروزي اوباما بيشتر از هر چيز در حوزه انديشه و نظريه هاي فلسفي و سياسي تاثيرگذار خواهد بود و با انتخاب او ديوارهاي تبعيض نژادي در فضاي سياسي آمريكا متزلزل شد. باراك اوباما از چهره هاي مطرح سياه پوستي است كه در شخصيت كاريزماي وي كمتر كسي ترديد دارد صداي رسا و بم سناتور جوان در كنار زيركي و هوشمندي، ميزان محبوبيت او را روز به روز افزايش داد. وي توانست گفتمان سازي جامعه آمريكا را مديريت نمايد او به خوبي دريافت كه به خاطر عملكرد دولتمردان آن كشور، مردم آمريكا گرفتار احساس حقارت و نفرت جهاني هستند و مردم خواهان تغيير در رفتار حاكمان مي باشند از اين رو شعار "ما تغيير مي خواهيم" را به گفتمان حاكم تبديل كرد و به سرعت مورد استقبال جوانان قرار گرفت. او كه به خوبي از رخوت و پريشاني و در خود فرو رفتن مردم آمريكا آگاه بود و از آثار نااميدي مردم نسبت به حاكمان اطلاع يافته بود، شعار «ما مي توانيم» را به گفتمان حاكم تبديل كرد.

در حوزه سياست خارجي رويكرد انتقاد به عملكرد نو محافظه كاران حاكم بر آمريكا را برگزيد و توانست خواسته افكار عمومي آمريكا و جهان را نمايندگي كند و با انتقاد از لشكركشي بدون منطق جمهوري خواهان به عراق و اينكه كشته شدن چهار هزار سرباز آمريكايي در عراق و هزينه كردن هزار ميليارد دلار، هيچ توجيه منطقي ندارد و وعده داد كه مي خواهد تا تابستان دو هزار و ده ظرف سيزده ماه نيروهاي آمريكايي را از عراق خارج كند و در مقابل خواهان تمركز و اعزام نيروي بيشتر به افغانستان و برخورد قاطع با طالبان و القاعده مي باشد (چيزي كه بوش در آن ناموفق بود). اين تصوير آدم متفاوتي بود كه با اين تفاوت ها توانست به كاخ سفيد راه يابد و توقعات جهاني را نسبت به خود تعيين كرد و همگان از او تقاضاي تغيير در رويكردهاي حكومتش را دارند. بخشي از دلايل اهميت نتيجه انتخابات آمريكا به تاثير نتيجه انتخابات بر سرنوشت ديگر ملت ها بر مي گردد. اينكه آيا اوباما بعد از ورود به كاخ سفيد همچنان همان جوان سياه پوست و معترض به وضع موجود باقي خواهد ماند يا نه بايد حدود سه ماه انتظار كشيد.

آناليز شخصيت اوباما و رفتار روشنفكرانه همراه با تواضع وي اين اميد را كه او تغيير در رفتار آمريكا را نمايندگي و رهبري خواهد كرد، ايجاد مي كند اما نگاه به خاستگاه حزبي اش بر اين اميد مي كاهد. او متعلق به حزب دموكرات است اين حزب به لحاظ اقتصادي چپ تراز جمهوري خواهان است بنابراين محتمل ترين كار دولت اوباما در حوزه اقتصاد، تلاش براي باز گرداندن اعتماد به بازارهاي داخلي و ايجاد اطمينان در شركاي خارجي است. بر اين اساس پيش بيني مي شود كه تمركز اوباما بر سياست خارجي بيش از دوران بوش باشد. او ناچار است براي گسست عميق در روابط آمريكا با روسيه و اعراب، دلسردي در متحدان اروپايي، مرهمي بيابد ابزاري كه جمهوري خواهان و دموكرات ها در سياست خارجي به كار مي گيرند تفاوت دارد. جمهوري خواهان نوعا از مكانيسم هاي مبتني بر عنصر زور و اعمال اراده آمريكايي بهره مي گيرند اما دموكرات ها بر مكانيسم هاي مبتني بر اقتدار و اعمال اراده بين المللي استفاده مي كنند.

در طول سي سال گذشته سياست خارجي دموكرات ها در رويارويي با كشورمان مبتني بر همين راهبرد بوده است خاستگاه اجتماعي جمهوري خواهان را صنعت كاران، نظاميان، پيمانكاران تشكيل مي دهند و خاستگاه اجتماعي دموكرات ها را روشنفكران، روزنامه نگاران و وكلا تشكيل مي دهند طبيعي است كه بخشي از تفاوت هاي اوباما با رقيب پيرش به تفاوت هاي فوق بر مي گردد. براساس آنچه گفته شد احتمال كاهش لفاظي و در عوض تشديد تحركات ديپلماتيك عليه ايران وجود دارد در پايان به نظر نگارنده همين ميزان تغيير در روش ها هم مهم است و موج تغيير خواهي و رفرم طلبي كه از احمدي نژاد، ساركوزي، و امروز اوباما شروع شده است نويد بخش جهاني متفاوت است توجه افكار ملت ها به آدم هاي متفاوت و داراي شعار تغيير و اميد، نويد بخش موج بيداري است.

آفتاب يزد

«تبريك به اوباما؛ يا ...؟!» عنوان سرمقاله‌ي روزنامه‌ي آفتاب يزد است كه در آن مي خوانيد؛ در دو ماه اخير رفتار رئيس جمهور ايران نسبت به روساي جمهور فعلي و آينده آمريكا، دوبار خبرساز شده است.د‌ر ماه سپتامبر، محمود احمدي‌نژاد در نشست مجمع عمومي سازمان ملل، پاي سخنراني جرج بوش نشست. او همچنين دو روز قبل پيام تبريكي براي باراك اوباما فرستاد تا پيروزي او در انتخابات را تبريك گويد. اين دو رفتار اگر با نگاه برخي افراد مورد ارزيابي قرار گيرد كه متخصص عليه اصلاح‌طلبان هستند، مردود است و حتي مي‌تواند موجب به زحمت افتادن مجدد و فريادهاي اعتراض‌آميز برخي تريبون‌داران شود. اما نگاه منصفانه و خالي از حب يا بغض‌كور، قضاوتي متفاوت نسبت به اين دو رفتار را به دنبال خواهد داشت.

حضور محمود احمدي‌نژاد در جلسه سخنراني بوش، در واقع تكرار تجربه سال گذشته بود و هر كس حدس مي‌زد كه بوش براي استماع سخنراني احمدي نژاد در جلسه نخواهد ماند . به عبارت ديگر، رفتار حساب شده و اهانت‌آميز بوش – كه هم‌اكنون به يك عرف در جلسات سياسي بين‌المللي تبديل شده است – از قبل قابل پيش‌بيني بود. لذا مي‌توان ادعا كرد كه تكرار حضور رئيس جمهور ايران براي شنيدن سخنراني بوش، اقدامي غيرقابل قبول بوده است. اما برخلاف اين رفتار، اقدام دو روز قبل احمدي‌نژاد و ارسال پيام تبريك براي اوباما، اقدامي متعارف و يك تابوشكني است كه اگر در يك پروسه حساب شده صورت گرفته باشد براي كشور و نظام مفيد خواهد بود.مهم‌ترين شرط براي بهره‌گيري از روند جديد، آن است كه مشخص شود اين پيام براساس محاسبات دقيق نسبت به تحولات آمريكا صورت گرفته است و نه براي اثبات متفاوت بودن رئيس جمهور ايران يا ايجاد موج خبري. اين پيام نشان مي‌داد كه احمدي‌نژاد راهيابي اوباما به كاخ سفيد را ناشي از اراده اكثريت شركت كنندگان در انتخابات آمريكا مي‌داند كه اين نگاه، با برخي تفاسير رسمي و نگاه رسانه‌هاي حكومتي ايران به انتخابات آن كشور تفاوت عمده دارد. حتي مي‌توان اين نگاه را متفاوت با سخناني دانست كه 8 ماه پيش توسط احمدي‌نژاد در مورد بيان شده بود. اما به هر حال اقدام اخير احمدي‌نژاد، يك گام هوشمندانه براي بهره‌گيري از فرصت جديدي است كه در آمريكا به وجود آمده است.

مي‌توان پيش‌بيني كرد كه بعضي از تريبون‌داران ، برخلاف موضع‌گيري‌هاي سوپر انقلابي گذشته خويش، اين پيام را الهام آسماني بنامند و خواستار گنجاندن آن در كتاب‌هاي درسي شوند. عده‌اي ديگر نيز منتظر خواهند ماند تا بازتاب اين پيام در آمريكا را ببينند و متناسب با واكنش‌هاي رسمي در آمريكا ، در داخل به تحليل آن بپردازند. اگر پيام احمدي‌نژاد با رفتار عاقلانه و تيم او همراه شود، تمجيدها از هوشمندي محمود احمدي‌نژاد به اوج خواهد رسيد. اما اگر پاسخ ميهمانان جديد كاخ سفيد مانند رفتار اسلاف آنها باشد تحليل‌ها به اين جهت خواهد رفت كه احتمالاً حاميان احمدي نژاد به يك نكته از پيام او يعني نيز اشاره خواهند كرد و آن را به عنوان يكي از نكات اصلي از پيام احمدي‌نژاد، خواهند ستود. اين در حالي است كه همين گروه هيچ‌گاه حاضر نيستند در عرصه داخلي، ميزان آراي منتخبان محبوب خود – مجلس يا رياست جمهوري – را با ميزان واجدان شرايط راي دادن مقايسه نمايند!

‌ ‌اما به هر حال، بايستي احمدي نژاد را به خاطر اقدام اخير او ستود. زيرا اين اقدام نشان داد كه تنظيم روابط ايران با ساير كشورها از جمله آمريكا در حال قرار گرفتن در مسيري صحيح مي‌باشد و آنچه كه اين روابط را تنظيم مي‌كند تلاش براي كسب حداكثر منافع بدون توجه به نقاط اختلاف است. به عبارت ديگر به نظر مي‌رسد كسي در ايران به انتظار عابد و زاهد شدن آمريكايي‌ها ننشسته است و شرط بهره‌گيري از فرصت‌هاي مشترك، دست شستن كامل هيچ يك از طرفين از برخي مواضع خود نيست. بهترين نشانه براي اثبات اين ادعا، آن است كه پيام احمدي نژاد براي اوباما در حالي صادر شد كه رئيس جمهور منتخب آمريكا در اقدامي عجيب، يك عضو سابق ارتش اسرائيل را به رياست دفتر خود در كاخ سفيد برگزيده است. در اين سوي ماجرا نيز هم زمان با پيام ارسالي براي اوباما، بر پايبندي ايران بر بعضي مواضع از جمله ديدگاه‌هاي هسته‌اي – كه مورد مخالفت قطعي اوباما و تيم همراه او مي‌باشد – تاكيد مي‌گردد.

اما آنچه مي‌تواند موفقيت گام اخير احمدي‌نژاد را با ترديد‌هايي مواجه كند، ميزان پايبندي همكاران دولتي احمدي‌نژاد و رسانه‌هاي رسمي حكومتي به اين اقدام است.از يك سو هنوز مشخص نيست كه مسئولان دولتي با طراحي يك استراتژي، پروژه تغيير تعامل با آمريكا را كليد زده‌اند يا اين موضوع نيز جزء اقدامات و اظهاراتي است كه توسط سران دولت نهم مطرح مي‌شود و به تعبير نايب رئيس مجلس – محمدرضا باهنر – فقط مصرف داخلي دارد يا بالعكس.

از سوي ديگر نحوه انعكاس پيام احمدي‌نژاد در رسانه ملي نيز نشان مي‌دهد هنوز تا انسجام سياست‌هاي رسمي با روش‌هاي رسانه‌‌اي كشور فاصله زيادي داريم. پس از علني شدن خبر ارسال پيام، تقريباً تمامي خبرگزاري‌هاي داخلي، ترجيح دادند به جاي عنوان از عنوان استفاده كنند و رسانه ملي نيز در بخش خبري نيمه شب خود، پيام احمدي‌نژاد را با حذف جملاتي كه شامل تبريك به اوباما بود منعكس نمود. به طوري كه گويي آقاي احمدي نژاد تنها به نصيحت اوباما پرداخته و هيچ اشاره‌ايبه انتخابات و نتايج آن نكرده است! متأسفانه بايد گفت اگر شرايط سياسي و رسانه‌اي كشور، اينچنين باشد پيام اخير احمدي نژاد، در كنار بسياري از اظهارات و اقدامات قبلي قرار خواهد گرفت كه پس از يك دوره استفاده تبليغاتي، به فراموشي سپرده شده است. اما كمي تدبير و اندكي همراهي، مي‌تواند فرصت ايجاد شده به خاطر تغييرات در آمريكا را به عرصه‌اي براي ايران تبديل كند.

جمهوري اسلامي

«انتظارات اروپا از وارث بوش» عنوان سرمقاله ي روزنامه‌ي جمهوري اسلامي است كه در آن مي‌خوانيد؛ سرنوشت انتخابات رياست جمهوري آمريكا با اعلام پيروزي « باراك اوباما » روشن شده است . بدين ترتيب اگر اتفاق خاصي رخ ندهد اين سياه پوست دورگه قرار است سكاندار جديد آمريكا شود و براي نخستين بار در تاريخ آمريكا و غرب يك رنگين پوست بر اين كشور حكومت كند. اوباما وارث ويرانه هاي ايجادشده توسط بوش و طيف نومحافظه كاران است و با تعهداتي كه در طول دوران تبليغات انتخاباتي داده قاعدتا بايستي اگر اجازه يابد در فكر « تغيير » در بسياري جهات اعم از صحنه داخلي و بين المللي باشد. او هرچند در اولين اقدام با انتخاب يك يهودي به رياست تشكيلات كاخ سفيد به صهيونيست ها چراغ سبزداده ولي بحران هاي به ارث رسيده از دولت بوش كوچك را اگر بخواهد پشت سربگذارد چاره اي ندارد جز آنكه مستقل از صهيونيست ها عمل كند و همانند پيشينيان خود اسير دست سياستگذاران سنتي آمريكا نباشد.

1 ـ بحران عظيم اقتصادي آمريكا نظام پولي و ساختار اقتصادي ـ صنعتي و حتي اجتماعي آمريكا را به شدت تحت تاثير قرارداده و طيف وسيعي از مشكلات سياسي ـ اجتماعي و اقتصادي را بصورت زنجيره اي به همراه آورده است . صاحبنظران ارشد اقتصادي آمريكا پيش بيني كرده اند دوران ركود و بحران آغاز شده و اين ارزيابي نشان مي دهد كه اوباما و دستيارانش تا سالها مجبورند با عواقب و آثار بحران اقتصادي كنوني دست و پنجه نرم كنند.

2 ـ آمريكا اكنون به عنوان اشغالگر ارتش خود را در عراق و افغانستان درگير كرده است . دمكراتها اگرچه حاميان اوليه براي تجاوز نظامي به اين دو كشور بوده اند ولي متعهد شده اند كه نيروهاي نظامي آمريكا را از اين دو كانون بحران ساختگي خارج كنند و به آمريكا بازگردانند. البته اين حرف مي تواند به سادگي بيان شود ولي در ميدان عمل نيازمند تمهيدات پيچيده و حساب شده ايست تا باعث مشكلات جديدي براي آمريكا و منطقه و مردم مظلوم اين دو كشور نشود.

3 ـ بازسازي مناسبات آمريكا با تقريبا تمامي كشورهاي جهان در صدر نيازهاي فوري ـ فوتي قرار دارد و بايد از اولويت هاي دستگاه ديپلماسي جديد آمريكا باشد. بوش كوچك و دستيارانش تقريبا هيچ دوستي در خارج از مرزهاي جغرافيائي آمريكا ندارند و حتي متحدان واشنگتن را هم به دنباله هاي سياست خارجي آمريكا تبديل كرده اند بطوري كه افكار عمومي جهان آنها را « شركاي جرم » و مجريان ديپلماسي ناكام آمريكا مي شناسند.

يكجانبه گرايي و سياستهاي ناپايدار بوش به حدي اوضاع را بر متحدان واشنگتن سخت كرده كه براي اولين بار در تاريخ سران اتحاديه اروپا در آخرين گردهمائي رسمي خود به « گمانه زني مكتوب » درباره سرنوشت انتخابات آمريكا پرداختند و آرا خود درخصوص نتايج انتخابات رياست جمهوري را به صندوقي دربسته ريختند تا در جلسه اي بعد از اعلام نتايج انتخابات آمريكا بازگشائي و قرائت شود! البته چنين گمانه زني هائي چيزي را تغيير نمي دهد لكن اصل وقوع اين پديده نشان مي دهد اتحاديه اروپا بعنوان نزديكترين متحد واشنگتن تا چه اندازه از رفتار سياسي بوش و طيف نومحافظه كاران به ستوه آمده كه گمانه زني در اين مورد را در سطح سران اروپا به طور رسمي تعميم داده است .
رفتار سياسي اعضاي اين اتحاديه نيز در ساير موارد نشانگر صحت همين برداشت است . در پايان اجلاس وزراي خارجه كشورهاي عضو اتحاديه اروپا 27 كشور عضو با تنظيم نامه اي خطاب به جانشين بوش از وي خواسته اند كه در رفتار سياسي واشنگتن در محورهاي زير تجديدنظر كند و مسائل جدي در اين مقوله را مدنظر قرار دهد.
1 ـ پرهيز از رفتارهاي آمرانه و زورگويانه
2 ـ تاكيد بر همكاري مشترك و توام با تفاهم بجاي تكروي و « يكجانبه گرائي »
3 ـ شريك نمودن اروپا و روسيه در رايزني ها و تصميم گيري ها در خصوص مسائل جهاني بويژه مسائل خاورميانه و حركت به سمت « تصميم گيري مشترك »
4 ـ فراهم كردن زمينه ها براي ايجاد روابط نزديكتر و صميمانه تر با اتحاديه اروپا
5 ـ درك زمان و تغييراتي كه اقتضائات جديد در صحنه جهاني را باعث شده است زيرا دوران اتخاذ تصميمات يكجانبه درخصوص بحرانها و معضلات جهاني به پايان رسيده و بحران بازارهاي مالي نشان داد كه هيچ كشوري نمي تواند خواست و اراده اش را بر ديگران تحميل كند.
6 ـ آمريكا از اين پس بايستي خود را نه يك قدرت مسلط بلكه يك كشور « بسيار مهم » ارزيابي كند و در همين حد و اندازه عمل و اقدام نمايد.

هرچند محتواي كامل اين نامه 6 صفحه اي كه « اميدهاي اتحاديه اروپا » معرفي شده دقيقا و كاملا فاش نگرديده ورئوس مطالب آن بدينگونه فهرست شده است ولي بعيد نيست اين نامه حاوي نكات مهم ديگري باشد كه از بيم كاهش تاثيراتش « رسانه اي » نشده و يا بخاطر ملاحظات امنيتي از ذكر آن خودداري گرديده است . با اينحال همين فهرست نيز باندازه كافي گويا است و نشان مي دهد كه رويكرد سياسي اروپا از همين حالا در قبال آمريكا « تغيير » كرده است .در واقع حتي قبل از آنكه اوباما در فكر « تغيير » در صحنه مناسبات بين المللي آمريكا باشد اتحاديه اروپا تصريح مي كند كه خواهان تغيير است و قطعا وضع موجود قابل دوام نيست و ديگر تحمل نخواهد شد.

با نگاهي به اين فهرست بهتر مي توان دريافت كه اروپا خواستار « تغيير ساختاري » در رويكردها روشها و حتي بنيان سياست خارجي آمريكا است و با جملات صريحي كه شايد هرگز در مناسبات دو سوي آتلانتيك مرسوم نبوده از وارث ويرانه هاي بجامانده از دوران بوش و نومحافظه كاران مي خواهد به اين بازي بدفرجام خاتمه دهد و اروپا را بيش از اين تحقير نكند. مسئله اينست كه اتحاديه اروپا در اين مقوله هم فقط به منافع خود مي انديشد و اگر واشنگتن سهم بيشتري از « كيك قدرت » را به اروپا اختصاص دهد راضي كردن اعضاي اتحاديه اروپا بعنوان « شركاي جرم آمريكا » چندان مشكل نخواهد بود. اين بدان معني است كه خشم و اعتراض اروپا بخاطر اعتراض به رفتار و عملكرد غيرانساني واشنگتن نيست بلكه فقط سهم بيشتري از كيك قدرت را و به بازي گرفته شدن توسط زمامداران جديد كاخ سفيد را مطالبه مي كند. دقيقا به همين دليل است كه هيچگونه اعتراضي عليه جنايات آمريكا را در اين فهرست نمي بينيم !

مردم سالاري

«روز ملي كيفيت و رواج انديشه كمي گرايي» عنوان يادداشت روز روزنامه‌ي مردم سالاري به قلم ميرزابابا مطهري نژاد است كه در آن مي‌خوانيد؛امروز هجدهم آبان ، به نام روز ملي كيفيت نام گذاري شده است.

قطعا مثل همه نام گذاري ها، فلسفه اي دارد كه ساده ترين نگاه �





این صفحه را در گوگل محبوب کنید

[ارسال شده از: جام جم آنلاین]
[مشاهده در: www.jamejamonline.ir]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 387]

bt

اضافه شدن مطلب/حذف مطلب




-


گوناگون

پربازدیدترینها
طراحی وب>


صفحه اول | تمام مطالب | RSS | ارتباط با ما
1390© تمامی حقوق این سایت متعلق به سایت واضح می باشد.
این سایت در ستاد ساماندهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی ثبت شده است و پیرو قوانین جمهوری اسلامی ایران می باشد. لطفا در صورت برخورد با مطالب و صفحات خلاف قوانین در سایت آن را به ما اطلاع دهید
پایگاه خبری واضح کاری از شرکت طراحی سایت اینتن