واضح آرشیو وب فارسی:فان پاتوق: جبر و اختيار يكي از مباحث مهم و كليدي در اغلب مكاتب فلسفي و اديان است؛ چنان كه در طول تاريخ اذهان بسياري از دانشوران را به خود معطوف ساخته؛ چراكه مستقيماً با اراده آدمي سرو كار دارد. پاسخ درخور به اين پرسش كه: ما آزاد و مسئوليم يا دست تقدير از پيش سرنوشت ما را رقم زده، صرفاً مقوله اي فلسفي يا كلامي نيست، بلكه حوزه گسترده اي را--- از علوم اجتماعي و به ويژه مردم شناسي گرفته تا زبان شناسي، سياست و روانكاوي--- دربر مي گيرد؛ چنان كه در تاريخ اسلام نيز از همان سده.هاي آغازين جدالي پردامنه را ميان دو گروه از متفكران جبري مذهب و اختياري مسلك مشاهده مي كنيم كه پيامدها و عوارض اجتماعي و سياسي خاصي داشت و جريان اموي و سپس عباسي با ملاحظه منافع حكومتي خود، در ترويج ديدگاه مبتني بر فقدان اختيار و عدم تأثير انسانها در تعيين سرنوشت خويش مي كوشيدند. اين مبحث به رغم ديرينگي، همچنان اهميت دارد و شايان درنگ و بررسي است. .
در همين راستا چگونگي روابط اجتماعي در اسلام و پي بردن به ماهيت و بايستگي آن، شايان توجه است كه خوشبختانه متفكر بزرگ معاصر، مرحوم علامه طباطبايي با دقت بسيار در تفسير ارجمند الميزان بدان پرداخته.اند. بحث حاضر كه از تقريرات آن بزرگوار به قلم شيواي استاد حجتي كرماني است، پس از آنكه مورد مطالعه و مداقه مرحوم علامه قرار گرفت، بارها ويرايش و تصحيح شد و براي نخستين بار به همت انتشارات بوستان كتاب و به كوشش استاد سيد هادي خسروشاهي در مجموعه مقالات به چاپ رسيد. نوشتار زير، به رغم طرح برخي مسائل دشوار فلسفي، چنان مستدل و شيرين نگاشته شده است كه خواننده باذوق را مشتاقانه با خود همراه مي.سازد. .
خداوند در آيه 26 سوره بقره مي فرمايد:
موضوع تنها مربوط به بخش آخر آيه است كه مي.گويد:
.1. جبر و تفويض از نظر قرآن.
خداوند در اين آيه گمراه.سازي را به فاسقان متعلق كرده است و اين كيفيت تاثير خداوند متعال در اعمال بندگان و نتايج آن را تشريح مي.كند كه از بحث جبر و تفويض هم، مقصود همين است. بيان مطلب آنكه خداوند مي.فرمايد: ولله ما في السموات و ما في الارض: هر چه در آسمانها و زمين است از آن خداست (بقره 284)؛ له ملك السموات والارض: پادشاهي آسمانها و زمين از آن اوست. (حديد 5)؛ له الملك وله الحمد: هر چه پادشاهي و ستايش است، از آن اوست. (تغابن1)
در اين آيات و آيات ديگر، خداوند ملكيت مطلقه بدون هيچ قيد و شرطي براي خودش اثبات نموده است؛ ملكيت مطلقه الهي مثل ملكيت هاي ضعيف و مقيد بندگان نيست كه وقتي چيزي را مالك شدند، حق نداشته باشند هرگونه تصرفي كه دلشان بخواهد در آن روا دارند؛ مثلا ملك خود را بسوزانند و از بين ببرند يا نظاير آن...، زيرا بندگان خدا مالك همه تصرفات نيستند، اما مالكيت خداوندي چنين نيست و اشيا در برابر خدا براي خود مالك سود و زيان و مرگ و زندگي نيستند.
بنابراين خداوند هرگونه تصرفي را كه بخواهد، حق دارد انجام دهد، بدون آنكه سزاوار ملامت باشد، چون كسي مستحق نكوهش است كه تصرفي انجام دهد كه مالك آن نباشد. .
مويد اين مطلب آن است كه خدا مردم را از هرگونه تصرف، جز تصرفات مورد اذن و رضاي خودش منع فرموده است: من ذا الذي يشفع عنده الا باذنه: كيست كه بدون اذن خدا پيش او شفاعت كند؟ (يونس، 3)؛ ما من شفيع الا من بعد اذنه: هيچ شفيعي وجود ندارد مگر پس از اذن او. (يونس، 3)؛ لو يشاء الله لهدي الناس جميعا: اگر خدا مي.خواست همه مردم را هدايت مي.كرد. (رعد، 33)؛ يضل من يشاء و يهدي من يشاء: هر كس را بخواهد گمراه و هر كس را بخواهد هدايت مي.كند. (نحل، 93) وما تشاءون الا ان يشاءالله: شما چيزي نمي.خواهيد، مگر آنكه خدا بخواهد. (تكوير، 29)؛ لايسال عما يفعل و هم يسئلون: خدا از آنچه انجام مي.دهد، بازخواست نمي.شود و آنهايند كه پرسش مي.شوند. (انبيا، 23) پس خداست كه متصرف و فاعل در ملك خويش است و كسي جز خدا، مالك هيچ چيز نيست، مگر پس از اذن و مشيت او، و اين مقتضاي ربوبيت اوست.
مطلب ديگر آنكه خداوند، خود را در مقام تشريع نصب فرموده و همچون عقلا، كار خوب را استحسان نموده و در برابر آن مدح و شكر مي.كند و كار بد را تقبيح و نكوهش مي كند: ان تبدوا الصدقات فنعمّا هي: اگر صدقه.ها را آشكار سازيد، چه خوب است(بقره، 271)؛ بئس الاسم الفسوق: فسق پس از ايمان بد چيزي است(حجرات، 11)؛ خداوند يادآوري مي.كند كه تشريعاتش به گونه.اي است كه مصالح و مفاسد در آن منظور گشته و در اين تشريعات، شايسته.ترين چيزي كه نقص انسان بدان برطرف مي.گردد رعايت شده است: اذا دعاكم لما يحييكم: آنگاه كه شما را مي.خواند كه زنده.تان كند. (انفال، 24)؛ ذلكم خير لكم ان كنتم مومنين: اين براي شما بهتر است اگر بدانيد. (انفال، 24)؛ ان الله يأمر بالعدل و الاحسان وايتاء ذي القربي وينهي عن الفحشاء والمنكر والبغي: خدا امر مي.كند به دادگري و نيكوكاري و رسيدگي به خويشاوندان و نهي مي.كند از كارهاي ناپسند و ستمگري. (نحل، 92)؛ ان الله لا يامر بالفحشاء: خدا امر به زشتي نمي.كند. (اعراف، 28) .
همه اين آيات نشان مي.دهد همان طور كه احكام عمومي عقلا براساس حسن و قبح و مصلحت و مفسده و ساير اعتبارات عقلايي است، در احكام تشريعي الهي نيز اين موضوع مراعات شده است؛ مثلا طريقه عقلا اين است كه ملزمند افعالشان به يك سلسله اغراض و مصالح عقلايي معلل باشد و يكي از افعالشان عبارت از قانون.گذاري.ها و جعل احكام است. روش ديگر عقلا اين است كه مجازات. پاداش نيكي با نيكي و كيفر بدي با بدي است.
ديگر از احكام خردمندان اين است كه امر و نهي و هر حكم تشريعي را متوجه مختار مي.كنند، نه كسي كه مضطر يا مجبور باشد و نيز ثواب و عقاب را در برابر فعل اختياري قرار مي.دهند، مگر در موردي كه وقوع در اضطرار، مستند به سوء اختيار باشد؛ يعني كسي خود را به اختيار خود مضطر ساخته باشد كه مخالفت كند، كه در اين صورت عقلا عقاب او را قبيح نمي.دانند و به مسئله اضطرار او كه خودش به وجود آورده اعتنا نمي.كنند. .
بنابراين اگر خداوند سبحان، بندگان خود را مجبور بر طاعات و گناهان كند و جزاي مطيع را بهشت و پاداش گناهكار را دوزخ بدهد، در مورد مطيع، و در مورد عاصي، خواهد بود و ظلم و جزاف نزد عقلا قبيح است و لازمه ظلم و جزاف، ترجيح بلامرجح است كه آن نيز قبيح است و در امر قبيح حجتي نيست: 2
لئلايكون للناس علي الله حجه بعد الرسل: كه بعد از پيامبران براي مردم حجتي در برابر خدا نباشد. (نساء 164)؛ ليهلك من هلك عن بينه ويحيي من حي عن بينه: تا هر كس هلاك مي.شود با دليلي روشن هلاك شود و هر كس زنده مي.شود، با دليلي روشن زنده شود. (انفال، 42) .با اين بيان، چند امر واضح شد:
1- تشريع، براساس اجبار در افعال بندگان بنا نشده است؛ پس: .
الف) تكاليف متناسب با مصالح عباد در معاش و معاد جعل شده است؛
ب) تكاليف از آن جهت متوجه بندگان است كه آنان در فعل و ترك مختارند؛
ج) ثواب و عقاب مكلفان، بر اثر اعمال نيك يا بد اختياري آنهاست. .
2.- چيزهايي را كه قرآن به خدا نسبت مي.دهد؛ از قبيل: اضلال، خدعه، مكر، كمك كردن در طغيان، مسلط كردن و متولي ساختن شيطان و برگماشتن او به عنوان انسان، اينها همه منتسب به خدا هستند، اما به طوري كه با ساحت قدس و نزاهت الهي از پليدي و نقص و زشتي و بدي، سازگاري داشته باشد. .
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: فان پاتوق]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 188]