تور لحظه آخری
امروز : جمعه ، 30 شهریور 1403    احادیث و روایات:  امام صادق (ع):هر كس از مكّه بر گردد و تصميم داشته باشد كه سال بعد هم به حجّ برود، بر عمرش افزو...
سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون شرکت ها

تبلیغات

تبلیغات متنی

تریدینگ ویو

لمینت دندان

لیست قیمت گوشی شیائومی

صرافی ارکی چنج

صرافی rkchange

دزدگیر منزل

تشریفات روناک

اجاره سند در شیراز

قیمت فنس

armanekasbokar

armanetejarat

صندوق تضمین

طراحی کاتالوگ فوری

Future Innovate Tech

پی جو مشاغل برتر شیراز

لوله بازکنی تهران

آراد برندینگ

وکیل کرج

خرید تیشرت مردانه

وام لوازم خانگی

نتایج انتخابات ریاست جمهوری

خرید ابزار دقیق

خرید ریبون

موسسه خیریه

خرید سی پی کالاف

واردات از چین

دستگاه تصفیه آب صنعتی

حمية السكري النوع الثاني

ناب مووی

دانلود فیلم

بانک کتاب

دریافت دیه موتورسیکلت از بیمه

خرید نهال سیب سبز

قیمت پنجره دوجداره

بازسازی ساختمان

طراحی سایت تهران سایت

دیوار سبز

irspeedy

درج اگهی ویژه

ماشین سازان

تعمیرات مک بوک

دانلود فیلم هندی

قیمت فرش

درب فریم لس

شات آف ولو

تله بخار

شیر برقی گاز

شیر برقی گاز

خرید کتاب رمان انگلیسی

زانوبند زاپیامکس

بهترین کف کاذب چوبی

پاد یکبار مصرف

روغن بهران بردبار ۳۲۰

قیمت سرور اچ پی

بلیط هواپیما

 






آمار وبسایت

 تعداد کل بازدیدها : 1817069882




هواشناسی

نرخ طلا سکه و  ارز

قیمت خودرو

فال حافظ

تعبیر خواب

فال انبیاء

متن قرآن



اضافه به علاقمنديها ارسال اين مطلب به دوستان آرشيو تمام مطالب
archive  refresh

مرد كور و مردان كور


واضح آرشیو وب فارسی:فان پاتوق: آن مرد و زن سال ها كنار هم زندگی كرده و یكدیگر را خیلی دوست داشتند. روزی سوار بر استر شده و عزم دیار والدین كردند. آنها دشت های سر سبز را شادمان و خنده کنان پشت سر می گذاشتند. به رودخانه ای رسیدند، عمق زیادی نداشت، مرد استر را نگه داشت، گیوه هایش را از پای در آورد و رو به همسر خود كرد و گفت:
"رودخانه عمق زیادی ندارد، تو بر پشت استر بمان تا از رودخانه بگذریم"
همینكه خواستند از رودخانه بگذرند مرد كوری توجه آنها را به خود جلب كرد. مرد گفت
"این بیچاره كور است"
"بله اینطور بنظر می رسد، مثل اینكه كسی را هم ندارد كه به او كمك كند"
لحظه ای ایستادند و بعد مرد رو به مرد كور كرد و گفت
"آیا حاجتی داری؟"
"آری می خواهم از رودخانه بگذرم اما نابینا هستم و توان آنرا ندارم"
و بعد ادامه داد
"در اینجا غریب هستم"
زن و شوهر نگاهی به یكدیگر كردند و تصمیم گرفتند به او كمك كنند. سپس مرد با زحمت زیادی مرد كور را نیز بر پشت استر سوار نمود. مرد كور تشكر كرده و گفت
"خداوند به شما خیر دهد"
مرد درحالیكه افسار استر را در دست داشت جلو حركت كرده و به آرامی از رودخانه گذشتند. همینكه به آن سوی ساحل رسیدند مرد شادمان از عمل نیك خود رو به مرد كور كرد و گفت
"رسیدیم،حالا می توانی پیاده شوی"
اما وقتی مرد كور را از رودخانه عبور می دادند او با خود فكری كرده بود. پس ناگهان بانگ برآورد كه
"آهای مردم، آهای مردم، به فریادم برسید، من كور هستم و ناتوان، من...."
و فریادهای مظلومانه او مردمی را كه در مزارع خود مشغول كشت وزرع بودند كنجكاو كرد. زن و مرد كه هر دو از حیرت انگشت به دندان گرفته بودند گفتند
"چه شد؟! چرا فریاد میزنی؟! مگر دیوانه شده ای؟! ........."
و مرد كور همچنان با فریاد و فغان بانگ بر می آورد
"ای مردم به فریادم برسید ، من نابینا هستم ، این مرد می خواهد استر مرا و زنم را بدزدد كمكم كنید ، ای مردم ……"
در این هنگام زن نیز از ترس و تعجب شروع به فریاد كرد كه
"این مرد کور دروغ می گوید ، اما ........."
اما صداها در هم آمیخته بود وتنها صدایی که مردم می شنیدند فریاد مرد كور بود . مردم اطراف از زن و مرد و پیر و جوان با خشم و عصبانیت مانند رعدی بر سر آن مرد مسافر ریختند و با چوب و بیل و هر آنچه مهیا بود بر سر وبدن او می كوبیدند كه
"ای آدم پست ، تو قصد خیانت به کور بینوایی را داری ......." و مرد هر چه تلاش می كرد كه
"آن زن ، زن من است و استر هم مال من است ، آن كور دروغ می گوید ،....."
اما صدایش بگوش كسی نمی رسید ، غیرت مردانه مردم به اوج خود رسیده بود و كسی به صدای ضعیف او توجهی نمی كرد
زن بیچاره هم می كوشید تا شوهر خود را نجات دهد اما مردم فقط حالت زار او را می دیدند و صدای او در هیاهوی جمعیت گم شده بود . آخر تعدادی از اهالی به سمت زن آمدند ، او را سوار استر كردند و گفتند
"غمگین نباش ، غیرت و مردانگی ما اجازه نمی دهد بگذاریم كسی به شوهر نابینای تو تعدی كند و......"
و از مرد كور خواستند به راه خود ادامه دهد . مرد كور دست زن را محكم گرفته و در هیاهوی جمعیت استر را به سرعت حركت داد و جمعیت خشمگین پیكر نیمه جان آن مرد را بر زمین كشیده و به سوی جایگاه داروغه می بردند تا او را بردار مجازات بیاویزند ، در حالیكه داروغه خود نیز در میان انبوه جمعیت بود.






این صفحه را در گوگل محبوب کنید

[ارسال شده از: فان پاتوق]
[مشاهده در: www.funpatogh.com]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 114]

bt

اضافه شدن مطلب/حذف مطلب




-


گوناگون

پربازدیدترینها
طراحی وب>


صفحه اول | تمام مطالب | RSS | ارتباط با ما
1390© تمامی حقوق این سایت متعلق به سایت واضح می باشد.
این سایت در ستاد ساماندهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی ثبت شده است و پیرو قوانین جمهوری اسلامی ایران می باشد. لطفا در صورت برخورد با مطالب و صفحات خلاف قوانین در سایت آن را به ما اطلاع دهید
پایگاه خبری واضح کاری از شرکت طراحی سایت اینتن