- آن مرد و زن سال ها كنار هم زندگی كرده و یكدیگر را خیلی دوست داشتند. روزی سوار بر استر شده و عزم دیار والدین كردند. آنها دشت های سر سبز را شادمان و خنده کنان پشت سر می گذاشتند. به رودخانه ای رسیدند، عمق زیادی نداشت، مرد استر را نگه داشت، گیوه هایش را از پای در آورد و رو به همسر خود كرد و گفت:
"رودخانه عمق زیادی ندارد، تو بر پشت استر بمان تا از رودخانه بگذریم"
همینكه خواستند از رودخانه بگذرند مرد كوری توجه آنها را به خود جلب كرد. مرد گفت
"این بیچاره كور است"
"بله اینطور بنظر می رسد، مثل اینكه كسی را هم ندارد كه به او كمك كند"
لحظه ای ایستادند و بعد مرد رو به مرد كو
»
شعر کودکانه شهادت امام موسی کاظم (ع)
»
همه چیز درباره ی تکثیر دلقک ماهی ها
»
قدیمی ترین فرش ایران در موزه وین
»
روبيکا هیچ گونه اينترنت رايگان براي همراه اول و ايرانسلي ف...
»
زیباترین مدلهای میز تلویزیون 2022 از تلویزیون تا کنسول
»
تفاوت النترا وارداتی و مونتاژ و اختلاف قیمت آنها
»
یک روش آسان برای پاک کردن لکه خمیردندان از روی فرش
»
اپلیکیشن های فیلم و سریال با اینترنت رایگان