تور لحظه آخری
امروز : شنبه ، 14 مهر 1403    احادیث و روایات:  امام صادق (ع):هركه خوش دارد دعايش هنگام سختى مستجاب شود، هنگام آسايش، بسيار دعا كند.
سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون شرکت ها




آمار وبسایت

 تعداد کل بازدیدها : 1820811632




هواشناسی

نرخ طلا سکه و  ارز

قیمت خودرو

فال حافظ

تعبیر خواب

فال انبیاء

متن قرآن



اضافه به علاقمنديها ارسال اين مطلب به دوستان آرشيو تمام مطالب
archive  refresh

صداقت احساسي ونقش آن درزندگي


واضح آرشیو وب فارسی:فان پاتوق: صداقت احساسی و نقش آن در زندگی


صداقت احساسی و نقش آن درزندگی


صداقت احساسی بدین معناست کهاحساسات و عواطف حقـیقی خـود را بـیـان کنـیم. برای این کـه بتـوانـیم از نــظراحسـاسی صـادق بـاشیم، باید در وهله اول از احساسات خـود با خبر باشیم. این آگـاهیاز احسـاسـات، بـه مـیـزان هـوش احساسی افـراد بستـگی دارد. هـــوش احساسی اسـت کـهفـرد را قـادر می سـازد تـا بـتـواند بـــه طور دقیق احساساتش را تشخیصدهد.

هوش احساسی همچنین این توانایی را به ما می دهد که بتوانیم تصمیمبگیریم که آیا کار درستی است که احساسات واقعی خود را با طرف مقابل در میان بگذاریمیا خیر. به هر حال به طور کلی عقیده من بر این است که افراد باید به طور فردی دربیان احساسات خود صادق باشند تا همه در جامعه ای با صداقت احساسی بالا زندگیکنند.

اگر بتوانیم از نظر احساسی با خودمان صادق باشیم، می توانیم "خودحقیقیمان" را خیلی عمیق تر بشناسیم. این کار به ما کمک می کند که خیلی راحت تر باخودمان کنار بیایم و خودمان را همانطو که هستیم بپذیریم. این امر همچنین به ما کمکمیکند که تشخیص بهتری در این مورد که وقت خود را چگونه و با چه کسانی صرف کنیم،داشته باشیم.

در عین حال اگر سعی کنیم که با دیگران در بیان احساسات خودصادق باشیم، اینکار به آنها هم کمک می کند که از نظر احساسی صداقت بیشتری را از خودنشان دهند. زمانیکه از نظر احساسی صادق باشیم، دیگر مجبور نخواهیم بود تا کارهاییرا که به دلخواهمان نمیباشد، انجام دهیم. همچنین خیلی سریع تر فردی که برایاحساساتمان ارزش قائل است را پیدا خواهیم کرد.

صداقت احساسی نیازمند آگاهی،اعتماد به نفس، و حتی شجاعت است.

این به آن دلیل است که همیشه ما در جواجتماعی یاد گرفته ایم که به احساساتمان بی توجه باشیم، آنها را نادیده گرفته و درمورد آنها به خودمان هم دروغ بگوییم. به عنوان مثال زمانیکه از ما سوال می شود "چطوری" معمولاً جواب می دهیم: "خوبم" حتی اگر به راستی هم خوب نباشیم، باز هم چنینپاسخی می دهیم. حتی گاهی اوقات هنگامیکه کاملاً مشخص است که افراد عصبانی بوده وحالت تدافعی به خود گرفته اند، اگر از آنها سوال کنیم، باز هم حاضر نیستند قبولکنند که عصبانی هستند.

صداقت احساسی از همان دوران کودکی معنا پیدا می کند. کودکان به طور مکرر و آزادانه احساسات واقعی خود را بروز می دهند؛ اما از هماندوران ابتدایی کودکی آنها یاد می گیرند که در بیان احساسات خود صادق نباشند. والدینو مربی ها از کودک میخواهند که فرزندانشان آنطور که خودشان انتظار دارند باید صحبتکنند و یا کارهایشان را انجام دهند. این کار کاملاً مغایر با بروز احساسات حقیقیکودک است. به کودک تعلیم داده می شود که لبخند بزند حتی زمانیکه واقعاً ناراحت وعصبانی است. زمانیکه هیچ گونه احساس پشیمانی ندارد به او یاد می دهند که باید عذرخواهی کند. زمانیکه هیچ گونه احساس قدرشناسی نمی کند به او یاد می دهند که بایدبگوید: "متشکرم." زمانیکه احساس می کند نسبت به او بدرفتاری کرده اند، به او یاد میدهند که از شکایت کردن دست بردارد. به او یاد می دهند که افراد را ببوسد و به آنهاشب بخیر بگوید، آنهم در حالیکه کمترین علاقه ای به انجام این کار ندارد. به او میگویند که "بی ادبی" و شاید "خودخواهی" باشد که انتظار داشته باشد همه چیز مطابقانتظاراتش پیش برود.

همچنین به کودکان آموزش داده می شود که برای بیاناحساسات خود از برخی لغات خاص نمی توانند استفاده کنند. من پدر و مادرهای بسیارزیادی را مشاهده کرده ام که به فرزندان خود آموزش می دادند که از واژه "متنفرم" استفاده نکند. گاهی اوقات هم والدین به شدت مخالف این امر هستند که کودکان احساساتواقعی خود را به طور کامل بیان کنند.

زمانیکه کودکی به پایان می رسد و بچهها پا به سنین نوجوانی می گذارند، خیلی بیشتر می توانند به جای خودشان تصمیمبگیرند. آنها راحت تر صحبت می کنند و در مقابل بزرگسالان جواب می دهند و آنها رابیش از پیش به چالش بر می انگیزند. اگر افراد بزرگسال در چنین شرایطی احساس خطربکنند، با بی اعتبار کردن نوجوانان از خود دفاع می کنند و ادراک و احساسات او رامبطل اعلام می کنند. در این شرایط، فشاری از جانب همنوعان، به منظور پیروی از نورمهای گروهی، نیز احساس میشود.

با تجربه به چنین شرایطی، نوجوانان و بزرگسالانیاد می گیرند که نمی توانند در مورد احساساتشان صادق باشند. به همین دلیل نوجوانانبه طور تدریجی دیگر مانند سابق با والدین، معلم ها، دوستان و حتی خودشان هم صادقنخواهند بود. آنها یاد میگیرند که بیان احساسات واقعی هیچ ارزشیندارد.

صداقت احساسی و تربیت فرزندان

پدر و مادردر ایجاد یک محیط امن برای بیان احساساتشان نقش مهمی را بر عهده دارند. آنها میتوانند محیطی را خلق کنند که کودک و نوجوان آزادانه احساسات خود را بروز دهد و یافضایی را بیافرییند که درست عکس این قضیه در آن صدق کند. راه و روش تربیت فرزنداندر این زمینه از اهمیت بالایی برخوردار می باشد و بر روی این امر که آیا فرزندان درآینده می توانند افراد صادقی در زندگی باشند یا خیر تاثیر بسزایی خواهدگذاشت.

اولین راه برای ایجاد صداقت در احساسات، تصدیق و ارزش قائل شدن برایعواطف فردی می باشد. زمانیکه از نظر احساسی مورد پذیرش قرار بگیریم و احساساتمان رابه رسمیت بشناسند، آنوقت دیگر هیچ ترسی نخواهیم داشت که مورد پذیرش قرار نگرفته ویا به خاطر بیان احساسات و افکارمان تنبیه شده و یا با عدم پذیرش روبرو شویم. ماآزاد هستیم که خودمان باشیم و والدینمان نیز ما را همانطور که هستیم قبول خواهندکرد. زمانیکه ما را همانطوری که هستیم بپذیرند- و نه به عنوان تصویری که ما تصور میکنیم باید آنگونه باشیم – احساس امنیت درونی بیشتری به ما دست خواهد داد. می توانیماز نظر احساسی نیز با دیگران رو راست باشیم و از عدم پذیرش آنها هیچ ترسی به دل راهندهیم. از آنجایی در اعماق وجود خود احساس امنیت داریم، پذیرش و یا عدم پذیرش ازسوی دیگران برایمان اهمیت چندانی در بر نخواهد داشت. آزاد هستیم که خود واقعیمان رابه دیگران نشان دهیم. این ویژگی افرادی را که آنها نیز احساس امنیت می کنند و میتوانند خودشان باشند را به سوی ما جذب می کند. در نتیجه اطراف ما پر خواهد شد ازافرادیکه احساس امنیت، اعتماد به نفس، و صداقت احساسی دارند.

از سوی دیگراگر همواره در زمان کودکی از بیان احساسات واقعیمان منع شویم، والدیمان هرگز قادربه دیدن "خود واقعی" ما نخواهند شد. در طول زمان چنین بچه هایی هر چه که بیشتر میگذرد، بیشتر از والدینشان فاصله می گیرند و در دوران نوجوانی این شکاف بیش از پیشمشهود خواهد شد. زمانی هم که به سن قانونی رسیده و خانه را ترک می کنند، از برقراریارتباط با والدین خود پرهیز کرده یا تنها به دلیل جلوگیری از احساس گناه - و نه بهخاطر حس دلتنگی- با والدین خود روابط محدودی را برقرار می کنند. در این حالت والدیننمی توانند چهره واقعی فرزند خودشان را که برای سالیان سال زیر یک سقف با او زندگیکرده اند را بشناسند.

اما بدترین چیز این است که والدین احساس میکنند بچهخود را به خوبی میشناسند. حتی ممکن است از کارهایی که او انجام می دهد متعجب شده واحساس ناامیدی کنند. ممکن است بگویند: "من واقعاً متوجه نمی شوم که تو چرا یک چنینکارهایی می کنی!" اما دلیل این امر که پدر و مادرها متوجه نمی شوند، این است کهآنها واقعاً دختر و یا پسر خود را نمی شناسند و آن هم دلیلش این است که برای مدت هامانع بروز صداقت احساسی او می شدند.

ما زمانی احساس خواهیم کرد دیگری بهدرستی ما را درک کرده که طرف مقابل ما را از نظر احساسی درک کند؛ اما اگر این اجازهرا نداشته باشیم که احساسات واقعی خود را بروز دهیم، آنوقت چگونه می توانیم از طرفمقابل انتظار داشته باشیم که ما را درک کند. این امر به ویژه در زمان نوجوانی ازاهمیت خاصی برخوردار است و نوجوانان باید از سوی والدینشان درک شوند. شاید والدینبا خودشان تصور کنند که فرزندشان را "از سر تا پا" می شناسند اما کودک به هیچ وجهیک چنین احساسی نداشته باشد. این مسئله خود باعث بروز مشکلات بزرگی خواهدشد.

چند نکته دیگر در مورد صداقتاحساسی

- عدم صداقت احساسی نیازمند صرف انرژی بیشتری نسبت بهبروز صداقت احساسی است.

- زمانیکه از نظر احساسی صادق نباشیم، ارزش احساساتواقعی خود را متوجه نخواهیم شد.

- زمانیکه از نظر احساسی صادق نباشیم برخلاف سیر تکاملی قدم برداشته ایم.

- زمانیکه از نظر احساسی صادق نباشم،برخلاف واقعیت زندگی راه می رویم، اشتباه می کنیم و این کار انرژی زیادی را از مازایل می کند.

- عدم صداقت احساسی تنش و استرس بیش از اندازه ای را در جامعهایجاد میکند.

البته با وجود تمام این حرف ها باز هم من معتقد هستم که وقتیهوش احساسی شما گسترش پیدا می کند که بدانید چه زمان باید از نظر احساسی صادقباشید، چه موقع باید همچنان ساکت بمانید، و چه زمان باید بر طبق احساسات واقعی خودعمل کنید و چه وقت بر خلاف آن. مواردی به عنوان پیوستگی در صداقت احساسی وجود دارندکه شامل موارد ذیل می باشد: سرکوبی ناخوسته احساسات، افشای کامل احساسات، صحبت کردنبا رعایت جوانب احتیاط، دست کاری عمدی احساسات، و تله های احساسی. همچنین تفاوتشگرفی میان علایق کوتاه مدت و بلند مدت، نیاز فردی و نیازهای دیگران، قضاوت هایفردی و مورد قضاوت قرار گرفتن از سوی دیگران وجود دارد. به دلیل مطرح شدن کلیه اینمطالب، و برای حل یک مسئله احساسی با توجه به وجود هوش احساسی، تصور می کنم که اینخود افراد هستند که باید تصمیم بگیرند که چه زمان و تا چه حد در مورد احساسات خودصادق باشند. بنا بر تجربه های شخص من، تصور می کنم صداقت کامل احساسی زندگی مراراحت تر کرده، به من کمک کرده تا متوجه شوم چه کسی مرا همانطور که هستم می پذیرد، واحساس درستی، کمال، صمیمیت در من ایجاد کرده.

ناتانیل برندن مینویسد:

اگر قرار است روابط موفق باشند، عشق حقیقت پیدا کند، و صمیمت ایجادشود، همه افراد باید درک کنند که هیچ چیز "اسطوره ای" و "ویژه ای" در مورد دروغگفتن، برگرداندن احساسات، طور دیگر جلوه دادن احساسات و افکار، پنهان کردن حقایق، وحقیقت فردی که هستید، وجود ندارد. باید یاد بگیریم که اگر مقوله اسطوره ای و ویژهای هم وجود داشته باشد در توانایی مواجهه با حقایق، احترام گذاشتن به واقعیت ها وقبول اینکه چه چیزی درست است، خلاصه می شود.

مطالبی دیگری در مورد صداقتاحساسی

چکیده ای از مقاله لین لوت، مشاور خانواده وازدواج

اگر چیزی در ذهن دارید، کاملاً طبیعی است که آنرا به زبان بیاورید،هر زمان که خواستید می توانید "نه" بگویید، و برای خود مرز و محدوده تعریف کنید وبه فرد مقابل صادقانه بگویید که چه فکر میکنید و چه احساسی دارید. شاید این امر کارساده ای نباشد چرا که ممکن است توانایی خود را در تشخیص احساسات واقعیتان از دستبدهید و یا شاید شجاعت بیان چیزی را که در درونتان می گذرد را نداشته باشید، چرا کههمواره از کودکی به شما آموزش داده اند که شاید واقعاً چنین احساسی نداشته باشید واکثراً در یک چنین مواقعی شما را تصحیح کرده باشند؛ اما صداقت احساسی مقوله ای استکه با کمی تمرین می توانید آنرا یاد بگیرید. از زمانی آغاز می شود که شما احساسکنید در درونتان احساسات و عواطفی وجود دارد که درست و یا نادرست هستند. در چنینحالتی با استفاده از لغات می توانید ارتباط برقرار کرده و احساساتتان را با دیگراندر میان بگذارید.

شاید صداقت در احساسات قدری ترسناک باشد. ممکن است باانجام این کار به احساسات طرف مقابل لطمه وارد کنید و یا خودتان را در معرض آسیبپذیری قرار دهید. همه افرادی که اطراف شما هستند، انسان های خوبی به شمار نمی روند. آنها هم راههایی را یاد گرفته اند که به واسطه آن می توانند نارضایتی خود را نشاندهند از جمله: اه حسرت کشیدن، اخم کردن و فریاد کشیدن در مورد یک موضوع دیگر، و یاحمله ور شدن به طرف مقابل. شما می توانید آنها را تشویق کنید که به حرف هایتان گوشبدهند و به آنها بفهمانید حرف هایی که می زنید فقط اطلاعاتی است که در مورد خودتانبه آنها می دهید و لازم نیست که حتماً با آن موارد موافق باشند و یا چیزی را تغییربدهند و درست کنند. تنها خواسته تان این است که سعی کنند تا شما را بهتر بشناسند، ومتوجه شوند که چه چیزی در درونتان می گذرد.

بیشتر افراد تصور می کنند،زمانیکه ریسک پذیر شده و احساسات واقعی خود را بیان می کنند، به طرف مقابل نزدیک ترشده و دیگر لازم نمی بینند که آن کمال ابتدایی را همچنان ثابت نگه دارند. ما هرچقدر بیشتر صداقت احساسی را تجربه کنید، بیشتر پذیرش فردی، عشق و احترام دو جانبهرا تجربه خواهید کرد. به سرعت متوجه خواهید شد که صداقت احساسی دو رویکرد مختلف رادر بر می گیرد: علاوه بر اینکه می گویید چه احساسی دارید، متوجه خواهید شد کهدیگران هم دارای احساسات و عواطف مخصوص به خودشان هستند و شما باید بدون پیش داوری،انتقاد و یا قصد تغییر آنها، به حرف هایشان گوش دهید.







این صفحه را در گوگل محبوب کنید

[ارسال شده از: فان پاتوق]
[مشاهده در: www.funpatogh.com]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 218]

bt

اضافه شدن مطلب/حذف مطلب




-


گوناگون

پربازدیدترینها
طراحی وب>


صفحه اول | تمام مطالب | RSS | ارتباط با ما
1390© تمامی حقوق این سایت متعلق به سایت واضح می باشد.
این سایت در ستاد ساماندهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی ثبت شده است و پیرو قوانین جمهوری اسلامی ایران می باشد. لطفا در صورت برخورد با مطالب و صفحات خلاف قوانین در سایت آن را به ما اطلاع دهید
پایگاه خبری واضح کاری از شرکت طراحی سایت اینتن