تور لحظه آخری
امروز : یکشنبه ، 15 مهر 1403    احادیث و روایات:  امام صادق (ع):نزدیکترین حالات بنده به پروردگارت حالت سجده است.
سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون شرکت ها




آمار وبسایت

 تعداد کل بازدیدها : 1821138216




هواشناسی

نرخ طلا سکه و  ارز

قیمت خودرو

فال حافظ

تعبیر خواب

فال انبیاء

متن قرآن



اضافه به علاقمنديها ارسال اين مطلب به دوستان آرشيو تمام مطالب
archive  refresh

آنتوني كردزمن: عمليات رسانه اي اسراييل در جنگ33 روزه كوته فكرانه بود


واضح آرشیو وب فارسی:فان پاتوق: آنتوني كردزمن: عمليات رسانه اي اسراييل در جنگ33 روزه كوته فكرانه بود.

خبرگزاري فارس: تحليل گر پنتاگون معتقد است: اسرائيل نبرد رسانهاي خود را تا حدود زيادي در راستاي تلاش براي نفوذ بر احزاب سياسي و افكار عمومي بعلاوه حاميان قدرتمند بيروني خود استفاده كرده و عمليات اطلاعرساني آن محدود و كوتهفكرانه بود.




*اهداف حزبالله: بزرگ و كوچك

اين كه اسرائيل دستاوردهاي اندكي از جنگ داشته بدان معني نيست كه حزبالله دستاوردهاي راهبردي جدي به دست آورده است. بيانيههاي ارايه شده از سوي سران حزبالله نشان از اين واقعيت دارد كه حزبالله دامنه واكنش اسرائيل را به ربوده شدن سربازان آن در 12 ژوئيه، پيشبيني نميكرد. در 27 اوت، يعني تقريباً دو هفته بعد از آتشبس، حسن نصرالله گفت: "ما حتي يك درصد فكر نميكرديم كه دستگيري [سربازان] در اين زمان به جنگي با اين شدت منجر خواهد شد ". "محمود قماطي " معاون رئيس دفتر سياسي حزبالله عنوان كرد كه حزبش "انتظار نداشت واكنش با اين شدت باشد ".
به هر حال، با وجود تخمينهاي نادرست حزبالله از درجه واكنش اسرائيليها اما ميزان آمادگي حزبالله قبل از جنگ نشانهاي دال بر اين امر است كه "شكل " عمليات نظامي اسرائيل پيشبيني شده بود. "عمير كوليك " يكي از محققان در مركز "ژافي " براي مطالعات راهبردي تخيمين ميزند كه حزبالله توانست اقدام توپخانهاي سنگين را كه در طول جنگ تعيين كننده راهبرد اسرائيل بود بعلاوه ضرورت دفاع زميني را پيشبيني كند.
حزبالله در طول "عمليات پاسخگويي " Operation Accountability در سال 1993 كه خود را در ابتدا براي درگيري رودر رو با نيروهاي اسرائيلي آماده كرده بود، با آتش سنگين اسرائيل غافلگير شد. در عمليات "خوشههاي خشم " در سال 1996، اين گروه فهميده بود كه به عوض تكيه بر نبرد زميني در خط مقدم استحكامات دفاعي خود، به راكتها تكيه كند. اين درسها موجب سنگربندي خطوط سهگانه دفاع توپخانهاي حزبالله و شبكه نيروهاي زميني شد. خطوطي كه بهگونه راهبردي چيده شده بودند تا در جنگي فرسايشي با اسرائيل وارد شوند كه ميتوانست تا عمق خاك اسرائيل امتداد يابد، مانع از تهاجم زميني اسرائيل شده و تا حد ممكن به اسرائيل تلفات وارد كند.
تا آنجا كه به اهداف حزبالله از جنگ مربوط ميشود، بيانيههاي مطرح شده از سوي حزبالله نشان ميدهد كه هدف نهايي راهبردي آن همواره فراتر از خروج كامل اسرائيل از لبنان از جمله مزارع مورد مناقشه "شبعا " بوده است. هدف حزبالله همچنان نابودي نهايي اسرائيل است. اين هدف در طول بيش از دو دهه گذشته، هدفي هميشگي و راهبردي بوده است. در 16 فوريه 1985، آنچه كه بسياري از افراد آن را اساسنامه حزبالله ميخواندند در روزنامه "السفير " لبنان به چاپ رسيد. در آن عنوان شده بود كه ماموريت حزبالله نابودي اسرائيل است: "تلاش ما زماني خاتمه خواهد يافت كه اين رژيم [اسرائيل] از ميان برداشته شود. ما هيچ معاهدهاي با آن، هيچ آتشبسي و يا توافقنامه صلحي را چه به صورت مجزا يا يكپارچه به رسميت نميشناسيم ".
حسن نصرالله، دبيركل حزبالله در بسياري از مواقع بر اين موضع تاكيد كرده است. وي در اوايل سال 2000 در مصاحبه با مجله "ميدل ايست اينسايت " گفت:
"من مخالف هرگونه به رسميت شناختن اسرائيل هستم. من حتي موجوديت كشوري كه اسرائيل نام دارد را به رسميت نميشناسم. من موجوديت آن را ناعادلانه و غيرقانوني ميدانم. به همين دليل است كه اگر لبنان توافقنامه صلحي با اسرائيل منعقد كند و آن را براي تصويب به مجلس ارايه كند، نمايندگان ما با آن مخالفت خواهند كرد. حزبالله بطور اصولي هرگونه سازش با اسرائيل را رد ميكند. "
نصرالله در اواخر همان سال در گفتوگو با يك شبكه تلويزيوني مصر عنوان كرد كه "هدف اصولي " حزبالله "نابودي اسرائيل و آزادي فلسطين و قدس است ". اين هدف با توجه به اختلاف در توان و اهرمهاي ميان حزبالله و نيروهاي اسرائيلي دستنيافتني است.
به هر حال، دستاوردهاي سياسي حزبالله در درون لبنان ممكن است داستان مجزايي باشد و ممكن است هدف عملگرايانه تر و جديتري براي سران حزبالله باشد. وقتي اسرائيل در سال 2000 لبنان را ترك كرد، نصرالله سخنرانياي در جمع طرفداران خود كه پيروز حزبالله را جشن گرفته بودند، انجام داد و بر آنچه تاكيد كرد كه آن را قدرت مردم لبنان برشمرد. وي گفت: "براي آزادي سرزمينتان نيازي به تانكها و هواپيماها نداريد. با الگوي شهادت، شما ميتوانيد خواستههاي خود را به متجاوزان صهيونيست تحميل كنيد ... شايد اسرائيل سلاح اتمي و تسليحات سنگين داشته باشد اما به خواست خدا، سستتراز تار انكبوت است ".
نصرالله در دورهاي كه به جنگ ختم شد بر تاكيدات خود درباره نبود اراده و وجود ضعف در جامعه اسرائيل ادامه داد. همانگونه كه جنگ نشان داد، وي عزم و توان غيرنظاميان اسرائيلي در مواجهه با حملات راكتي را به همان صورتي دستكم گرفت كه اسرائيل توانايي و عزم و توانايي رزمندگان حزبالله را دستكم گرفته بود. هر دو طرف اشتباهي مشترك داشتند كه به ناكامي تاكتيكي و راهبردي هر دو طرف منجر شد. در 23 ماه مه، تقريباً سه هفته قبل از شروع درگيري، نصرالله در شبكه تلويزيوني "المنار " حزبالله سخنراني كرد و در آن گفت:
"ضعف ديگر آن است كه آنها چه به صورت فردي و يا جمعي از سوي خداوند به عنوان "انسانهايي كه بيشترين مراقبت را از جانشان انجام ميدهند " توصيف شدهاند. وابستگي آنها به اين دنيا با همه پوچي و لذايذ، نشانه ضعف است. در مقابل، افراد ما و تمايل ملت ما به ايثار خون، روح، فرزندان، پدران و خانوادههايشان در راه عزت، زندگي و خشنودي كشور همواره به عنوان يكي از نقاط قوت ملت ما بوده است. "
نصرالله در روز ربوده شدن سربازان اسرائيلي نيز آن دسته از كساني را ستود كه اين حمله را انجام داده بودند و با اشاره به اسرا بر اهداف محدود اين حمله تاكيد كرد:
"پيش از هر چيز، من بايد به مجاهدين قهرمان بپردازم. كساني كه امروز به قول خود عمل كردند. به همين دليل عمليات كيفي آنها "علميات عهد صادق " Operation True Promise نام نهاده شده است. من از آنها تشكر ميكنم و پيشاني و دستان آنها را ميبوسم. به بركت اين دستان و پيشانيهاي بلند، سرهايمان بالا است و هيچ دستبندي بر دستان كساني كه در زندان اشغالگر هستند، باقي نميماند. امروز، روز وفاي عهد به "سمير قنطار "، "يحيي اكساف "، "نسيم نسير " و برادران و زندانيان حاضر در زندانهاي اشغالگر است. "
چنين اظهاراتي نشان ميدهد كه اگر چه نابودي اسرائيل ممكن است هدف اعلامي نهايي حزبالله باشد، رهبري آن اهميت اهداف ميان مدت و سطح پايين را تشخيص داده و ممكن است اين اهداف را در شرايط واقعي در اولويت قرار دهند. به نظر ممكن ميرسد كه حزبالله اميدوار بود با اسرائيل صرفا درگير تقابل توپخانهاي عليه سرزمينهاي داخل اسرائيل شده و به دو هدف كوتاهمدت دست پيدا كند:

*تضعيف عزم اسرائيليها در درگير شدن با نيروهاي حزبالله با استفاده از بمباران خاك اسرائيل تا حداكثر عمق ممكن و با افزايش تلفات ارتش اسرائيل در ميدان نبرد.

*شكستن وجهه شكست ناپذيري نظامي اسرائيل با استفاده از محدود كردن توانايي آن در به اتمام رساندن اهداف راهبردي و با وارد آوردن خسارات سنگين و عميقتر تا حداكثرعمق در خاك اسرائيل.

جنگ به روشني حتي به چنين اهداف محدودي دست پيدا نكرد. گذشته از اين، اگر ربودن سربازان كه به شعلهور كردن آتش مناقشه منجر شد در راستاي دستيابي به امتيازي براي معامله صورت گرفته بود، اسرائيل به عوض معامله، كار را به وخامت كشاند. اين واكنش نصرالله را به بازنگري در تعريف حد و اندازه موفقيت وادار كرد. به اظهارات وي به مناسبت خروج نيروهاي اسرائيلي از لبنان در سال 2000 و تاكيد وي بر اهميت مقاومت توجه كنيد: "پيروزياي كه ما از آن سخن ميگوييم زماني است كه مقاومت بقاء يابد. زماني است كه اراده آن شكسته نشود. اين يك پيروزي است... زماني كه ما از نظر نظامي شكست نخوريم، آنگاه اين يك پيروزي است ".
روزي كه آتشبس به اجرا درآمد يعني 14 اوت، حسن نصرالله در شبكه المنار سخن گفت و اعلام كرد كه اهداف مقاومت و بقايي كه وي در زمان جنگ به آن اشاره كرده بود، محقق شدهاند: "پيش از هر چيز، من نميخواهم به ارزيابي و بحث درباره جزئيات آنچه بپردازدم كه ما هماكنون شاهد هستيم. اما ميخواهم بطور خلاصه بگويم كه بدون اغراق ما پيروزي راهبردي و تاريخي براي لبنان به دست آورديم- براي همه لبنان، براي مقاومت و براي همه ملت ".
به هر حال به دنبال جنگ، حسن نصرالله اعتراف كرد كه در ارزيابي واكنش احتمالي اسرائيل به ربوده شدن سربازان اشتباه مرتكب شده بود. وي در مصاحبهاي با يك شبكه تلويزيوني لبنان كه در 27 اوت و تقريباً دو هفته بعد از آتشبس صورت گرفت، گفت: "شما از من بپرسيد كه اگر من در 11 ژوئيه خبر داشتم ... عمليات اسيرگيري به چنين جنگي منجر ميشود، آن [عمليات] را انجام ميدادم؟ من ميگويم كه خير. ابداً انجام نميدادم. "
حزبالله تنها زماني اقدام به ادعاهاي صريح درباره پيروز كرد كه تنشهاي داخلي در لبنان افزايش پيدا كرده بود. به عنوان مثال، در مصاحبهاي كه در سپتامبر آن سال صورت گرفت، نصرالله بر اين امر تاكيد كرد كه اهداف بقاء و مقاومت كه وي در زمان جنگ به آنها اشاره كرده بود، محقق شدهاند و از مردم لبنان خواست كه اين پيروزي بر اسرائيل را جشن بگيرند. از نظر اسرائيل، قانون پيامدهاي ناخواسته ممكن است در تعيين نتيجه نهايي راهبردي جنگ نقش موثرتري به نسبت راهبردها، طرحها و اقدام تاكتيكي آن براي حزبالله بازي كرده باشد. بار ديگر بايد گفت، درسهاي جنگهاي محدود و اختياري به نظر اين بوده كه شروع آن آسانتر از كنترل و اتمام آن به صورتي است كه پايدار و مطلوب نظر باشد.

**فصل سوم

*آموزه هايي عمده در رابطه با راهبرد و نحوه اداره جنگ


جنگ اسرائيل و حزبالله مويد آموزه هاي مهم متعددي درباره راهبرد و نحوه اداره جنگ مدرن بود. بسياري از اين آموزه ها در مناقشات قبلي و جنگهاي كنوني در افغانستان و عراق شناخته شده بودند. به هر حال، اين درسهايي است كه به نظر ميرسد فراگرفتن آن براي كشورها، از جمله آمريكا فوقالعاده دشوار است.

*بازانديشي در ابعاد بازدارندگي،ارعابي، سياسي، برداشتي، ايدئولوژيكي و رسانهاي جنگ

متن كامل يافتههاي كميسيون "وينوگراد " محرمانه باقي مانده است اما بخشهاي غيرمحرمانه گزارش اين كميسيون در كنار برخي افشائيات، مسايل را به خوبي روشن ميسازند. اسرائيل، همچون آمريكا در عراق بر اساس ارزشها و برداشتهاي خود وارد جنگ شد - نه بر اساس يك دشمن حزبالله، دولت لبنان كه به دنبال نفوذ بر آن بود، كشورهاي عربي اطراف آن و يا در ابعاد گستردهتر با درنظر گرفتن اروپا و جهان خارج. اسرائيل اين جنگ را موجه ميدانست اما كمترين تلاشي براي موجه كردن اين جنگ براي جهان خارج به عنوان بخش مهم از راهبرد، تاكتيك و اجراي عملي در ميدان نبرد، به خرج نداد.
دولت اسرائيل و نيروهاي دفاعي آن همواره جنگ را از بعد سياست و برداشت داخلي مينگريستند و به سياست و برداشت كشورها، فرهنگها و مذاهب ديگر بخصوص در برخورد با كشورهاي متخاصم و جنبشهاي عربي بياعتنايي ميكرد. نتيجه آن بود كه اسرائيل بيش از حد به زور متكي بوده و كمتر بر عمليات اطلاعرساني و سياسي توجه داشت و بطور مرتب اشتباهاتي مرتكب شد كه مي توانست با درك واقعگرايانهتراز چگونگي برداشت ديگر كشورها و ملتهاي درباره اقدام آن، مانع از اين اشتباهات شود.
در اين مورد به خصوص، به نظر ميرسد كه اسرائيل احساس ميكرد ميتواند به سادگي از طريق كسب پيروزيهاي تاكتيكي با حزبالله برخورد كند و ميتواند دولت لبنان را با حملات نظامي مرعوب ساخته و بترساند. گذشته از اين، اسرائيل گمان ميكرد كه شكست برنامهريزي شده حزبالله در ميدان نبرد با خشم عربي و اسلامي مواجه خواهد شد و تنها مشكلات محدودي با كشورهاي خارج بوجود ميآورد. هيچ يك از اين فرضيات منعكس كننده درك واقعگرايانه از انگيزههاي سياسي، مفهومي و ايدئولوژيكي عوامل خارج از اسرائيل نبود. قصور در درك اين انگيزهها همچنين به اين معني بود كه اسرائيل نتوانست بازدارندگي خود را تقويت كرده و در ارعاب ناكام بود و نتوانست نبرد رسانهاي در جنگ را پيروز شود.
همانگونه كه در فصل پيش به آن اشاره شد، احياي اعتبار بازدارندگي اسرائيل پس از آن كه اين بازدارندگي به دنبال خروج يكجانبه از لبنان و غزه به صورت فرضي از بين رفت و بعد از سالها تحمل حملات و دردسرهاي كوچك با واكنشهاي محدود از اهداف مهم اسرائيل به شمار ميرفت. به نظر ميرسد، طرح اسرائيل اين بود كه تا چه حد ميتواند ضمن شكست دادن حزبالله، يك دولت عربي را كه حضور يك تهديد غيردولتي را تحمل كرده بود، تهديد كند.
به هر حال، اسرائيل با يك مولفه فشار غيردولتي يعني حزبالله و دو مولفه دولتي (ايران و سوريه) درگير بود كه غربي نبودند و با ارزشها و اهداف متفاوتي در مقايسه با اسرائيل عمل ميكردند. اسرائيل در طول جنگ دريافت كه حزبالله به سرعت ميتواند هرگونه موفقيت اسرائيل در حمله به موشكهاي ميان برد و دوربرد حزبالله را با استفاده از موشكهاي كوتاهبردتر جبران كرده و ميتواند نيروهاي دفاعي اسرائيل را به جنگ زميني وارد كند و اين كار را كرد. اين كشف، نميبايست به عنوان يك شگفتي قلمداد ميشد. اسرائيل نهتنها در گذشته در همين موارد مشابه درگير شده بود بلكه سران حزبالله عنوان كرده بودند كه چگونه به آن واكنش نشان خواهند داد. حسن نصرالله بعد از خروج اسرائيل از لبنان در سال 2000 توان اسرائيل را به تار عنكبوت تشبيه كرد. وي عنوان كرد كه قدرت ظاهري اسرائيل سراب بود. وي گفت كه اراده جنگ و فدا شدن مهمتر از هر اسلحهاي است و حزبالله در اين زمينه مزيت دارد.
اسرائيل از هر دليل تاريخي براي درك سياست عقيدتي لبنان و رفتار احتمالي دولت و ارتش لبنان در مواقع واقعي برخوردار بود. شكست راهبردي آن در جنگ 1982- و پيامد طولاني اين شكست بين سالهاي 1982 الي 2000- ميبايست هرگونه برداشت غلط درباره چگونگي برداشت لبنانيها از اقدامات اسرائيل و واكنش به آن را از بين ميبرد. اسرائيل هرگز نمي بايست زماني غافلگير ميشد كه دولت ضعيف لبنان در تلاش براي كنترل حزبالله از خود واكنشي نشان نداد و در عوض به جامعه بينالمللي رو كرد. اسرائيل همچنين نميبايست زماني كه دولت لبنان تلاش كرد از تهديد برپايي حملات سياسي به اسرائيل بهره گيرد، غافگير ميشد. اسرائيل دريافت كه بيميلي و ناتواني آن در حمله و يا ارعاب ايران و سوريه - به عنوان حاميان اصلي حزبالله- اين كشورها را به حمايت از حزبالله و تسليح مجدد آن ترغيب كرد.
حكومت اسرائيل همچنين نتوانست واقعيتهاي سياسي و مفهومي را درك كند كه به رفتار همسايگان عرب آن شكل ميداد. اين رژيم با شديد كردن وخامت اوضاع و يا با ناتواني در متقاعد كردن دنيا به اين امر كه تلاش دارد خسارتها و آسيبهاي موازي به غيرنظاميان را كنترل كند، به سرعت توانايي اوليه خود را در كسب حمايت دولتهاي مصر، اردن و عربستان عليه حزبالله از دست داد. اسرائيل مردم اين حكومتها را كه دليلي براي هراس از حزبالله و ايران داشتند و همچنين دولتهاي آنها را از خود بيزار كرد. در عين حال، ناكامي و ترديد تاكتيكي دولت اسرائيل و نيروهاي دفاعي آن، پيام ضعف و آسيبپذيري را به كشورهايي فرستاد كه بيشتر بر انتقام، خشم و مذهب تكيه دارد تا حساب سود و زيان از درگيري.
چنين مسايلي علاوه بر اين واقعيتها است كه اسرائيل نبرد رسانهاي خود را تا حدود زيادي در راستاي تلاش براي نفوذ بر احزاب سياسي و افكار عمومي بعلاوه حاميان قدرتمند بيروني خود استفاده كرده و عمليات اطلاعرساني آن محدود و كوتهفكرانه و بر اساس اين فرضيه استوار است كه نميتواند در برداشت اعراب، اروپاييها و ديگر رسانههاي متخاصم و يا بيطرف تاثير گذارد.
اسرائيل از بعد سياسي جنگ با غرضورزيها و تعصبات رسانهاي مواجه است. به عبارت روشنتر، اين تعصبات ارتباطي به نحوه اداره جنگ نداشته و مشابه برداشتي است كه درباره آمريكاييها وجود دارد و آنها را صليبي و اشغالگر ميخوانند.
اين كينهتوزيها به همان اندازهاي بيمورد است كه شكايتها درباره اين كه دشمن درگيري را به مناطق غيرنظامي ميكشاند و از تاكتيكهاي تروريستي استفاده كرده، يونيفرم نظامي نميپوشد و در درگيريهاي مستقيم وارد ميشود. كشورها در جهاني واقعي ميجنگند نه در وضعيتي كه بتوانند قوانين جنگ يا استاندارهاي فرضي آن را تعيين كنند.
ناكامي اسرائيل در درك كامل جنبههاي سياسي و ادراكي جنگ مدرن به اندازه ناكاميهايي كه آمريكا در عراق و جنگ با تروريسم و تا حدودي در جنگ افغانستان داشته، جدي و خطرناك است. همين وضعيت در زمينه تمركز اسرائيل بر سياستهاي داخلي نيز صدق ميكند. كشورهاي مدرن بايد ياد بگيرند كه در نبردهاي منطقهاي، فرهنگي و جهاني بجنگند تا بتوانند ابعاد سياسي، برداشتي، ايدئولوژيكي و رسانهاي جنگ را در چارچوب مفادي حفظ كنند كه ديگر كشورها و فرهنگها بتوانند آن را درك كنند. يا اين خطر را حس كنند كه امكان دارد همه پيروزيهايي كه ارتش آنها به دست آورده است در معرض خطر باشد.








این صفحه را در گوگل محبوب کنید

[ارسال شده از: فان پاتوق]
[مشاهده در: www.funpatogh.com]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 58]

bt

اضافه شدن مطلب/حذف مطلب




-


گوناگون

پربازدیدترینها
طراحی وب>


صفحه اول | تمام مطالب | RSS | ارتباط با ما
1390© تمامی حقوق این سایت متعلق به سایت واضح می باشد.
این سایت در ستاد ساماندهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی ثبت شده است و پیرو قوانین جمهوری اسلامی ایران می باشد. لطفا در صورت برخورد با مطالب و صفحات خلاف قوانین در سایت آن را به ما اطلاع دهید
پایگاه خبری واضح کاری از شرکت طراحی سایت اینتن