تور لحظه آخری
امروز : شنبه ، 24 شهریور 1403    احادیث و روایات:  امام حسن مجتبی (ع):كسى كه در دلش هوايى جز خشنودى خدا خطور نكند، من ضمانت مى كنم كه خداوند دعايش را ...
سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون شرکت ها




آمار وبسایت

 تعداد کل بازدیدها : 1815527209




هواشناسی

نرخ طلا سکه و  ارز

قیمت خودرو

فال حافظ

تعبیر خواب

فال انبیاء

متن قرآن



اضافه به علاقمنديها ارسال اين مطلب به دوستان آرشيو تمام مطالب
archive  refresh

حکومت پیامبر اسلام


واضح آرشیو وب فارسی:فان پاتوق: چرا انسانها به حكومت نياز دارند؟
ما در عالمي زندگي مي كنيم كه مجموعه اي از قوانين سايه خود را بر سر تمام موجودات ـ جاندار و بيجان ـ افكنده است. به عنوان مثال بر مورچه، يك گونه قوانين حكمفرما می باشد و بر فيل قوانين ديگر. درخت كاكتوس قوانين مخصوص به خود را دارد و درخت نارگيل قوانين ديگر. موجودات بيجان نيز قوانيني دارند. يك تخته چوب، روي آب مي ايستد ولي قطعه اي كوچك از سنگ يا فلز در آب فرو مي رود. آهن ربا بعضي از فلزات را جذب مي كند و بعضي دیگر را دفع مي كند و ...
انسان نيز از اين قاعده و قانون مستثني نيست. اما يك تفاوت عمده با ديگر جانداران دارد كه عبارت از انديشيدن و عقل ورزيدن است. او مي تواند بينديشد. مقدماتي تشكيل دهد و به وسيله آن مقدمات به نتايجي دست يابد. نيز بر خلاف ساير موجودات، از قوه اي به نام اراده و اختيار برخوردار است. به اين معني كه مي تواند بعضي از كارها را به ميل خود انجام دهد و از بعضي ديگر بپرهيزد. مثلاًً هنگامي كه گلي مي بيند، به سوي آن تمايل پيدا مي كند و خود را به گل مي رساند تا از بوي خوش آن لذّت ببرد. نيز هنگامي كه ماري سهمناك مي بيند از آن دور مي شود تا مبادا از آن به او آسيبي برسد. به همين گونه از كارها و افعال منافي با اخلاق دوري مي كند و اموري را كه سازگار با اخلاق است، انجام مي دهد. مي داند كودك آزاري، كاري غيراخلاقي است و احترام به انسان، كاري مطابق با اخلاق و انسانيت. لذا در صدد دوري و يا انجام آنها مي گردد. با توجه به مطالب فوق اين سوال مطرح مي شود: چرا انسان، از كودك آزاري مي پرهيزد و در احترام نمودن به ديگران همّت مي کند؟ به عبارت ديگر چرا انسان بعضي از كارها را انجام مي دهد و بعضي ديگر را انجام نمي دهد؟ اين سئوالي است كه قرن های متمادي ذهن انديشمندان را به خود مشغول نموده و براي پاسخ گويي به آن نظريات گوناگوني عرضه شده است. بررسي آن نظريات از حوصله اين مقال خارج است. اما مي توان به طور خلاصه و بسيار مجمل به مقدماتي اشاره و در پرتو آن به نتايجي دست يافت. در ذيل آن مقدمات را با هم مي خوانيم.
1ـ در موجودات جاندار قوه اي به نام حبّ ذات و يا خويشتن خواهي وجود دارد. اين قوه مخصوص انسان نيست. همه جانداران در اين قوه با هم مشترک هستند. با اين تفاوت كه نحوۀ به كارگيري آن توسط انسان و ديگر جانداران فرق مي كند. به اين معني كه انسان از روي آينده نگري و انديشه در اين قوه نظر مي كند و آن را به كار مي گيرد. اما ساير جانداران از روي غريزه و بدون انديشه و اراده اين قوه را مورد استفاده قرار مي دهند. همانگونه كه انسان به سوي آتش نمي رود و از سيل و زلزله مي هراسد ديگر جانداران نيز از آتش دوري و به هنگام سيل و زلزله عكس العملهايي غيرقابل فهمي از خود بروز مي دهند. انسان از اين عوامل مي كند زيرا مي داند كه ضرر او و هم نفع او در آن نهفته است اما ديگر جانداران نمي دانند كه ضرر خود و هم نفعشان در اين عوامل است اما بدون فهم و انديشه از آنها دوري مي كنند. انسان و ديگر جانداران، چون خود را دوست دارند، در صدد موضع گيري در برابر آن عوامل برمي آيند. اما انسان به اين خويشتن خواهي و حب ذات آگاهي دارد. لذا آگاهانه در صدد حفظ آن برمي آيد. ولي جانداران ديگر به حبّ ذات آگاهي ندارند. بنابراين چون خود را دوست دارد و به اين دوست داشتن آگاهي دارد دست به كار مي شود و به نفع خود در عالم دست به تصرف مي زند و كارهايي را انجام مي دهد كه براي او سود و منفعت در بر داشته باشد. به ديگران احترام مي گذارد تا به او احترام بگذارند زيرا احترام را يك فعل نيكو مي پندارد. ديگران را آزار نمي رساند تا ديگران او را آزار ندهند زيرا آزار رساندن را فعلي زشت مي داند. تقاضاي ديگران را برآورده مي سازد تا آنها نيز تقاضاي او را برآورده كنند و... به اين طريق ديگران را براي انجام آنچه مي خواهد استخدام مي كند. به همين منظور است كه از زندگي فردي به سوي زندگي اجتماعي رو مي آورد، زيرا مي داند كه حوائج و خواسته هاي او در صورت زندگي فردي، برآورده نخواهد شد. مثلاًً از مهمترين و حياتي ترين خواسته هاي او تأمين نيازهاي اوليه زندگي مثل تغذيه، البسه، مسكن مي باشد. بعد از تأمين اين امور نوبت به نيازهاي ثانويه مثل كسب، علم، هنر،... مي رسد و پرواضح است كه در صورت زندگي فردي قادر به برآوردن خواسته هاي اوليه هم نخواهد بود چه برسد به اينكه از عهدۀ نيازهاي ثانويه برآيد.
2ـ گفته شد:چون انسانها خود را دوست دارند و خويشتن خواه هستند و حبّ به ذات دارند، دست ياري به سوي يكديگر دراز مي نمايند تا بدين وسيله براي برآوردن خواسته هاي اوليه حيات خود چاره جويي نمايند تا بدين وسيله آنچه مربوط به تغذيه، البسه و مسكن است را به دست آورند و بعد از آن اقدام به تشكيل خانواده مي كنند. زيرا نه مرد بدون زن مي تواند خواسته هاي دورني و بيروني خود را برآورده نمايد و نه زن بدون مرد توانايي حل معضلات خود را دارد. بنابراين اولين هسته اجتماعي كه عبارت از زندگي يك مرد و يك زن باشد، شكل مي گيرد. از آنجايي كه يكي از اهداف ازدواج، تكثير نسل است. پس از مدتي، اين خانواده دو نفري تبديل به يك خانوادۀ چند نفری مي شود. بعد از مدتي، خانواده هايي تشكيل خواهد شد و دهاتي و شهري و... اين گونه است كه آنها با اجتماعي از هم نوعان خود روبرو خواهند شد. در اين اجتماع ـ كه از انسانهاي متفاوتي تشکیل شده است ـ خواسته هاي متفاوتي نيز بروز و به وجود خواهد آمد و چون انسان خويشتن دوست است هر كس در انديشه انجام خواسته خود خواهد شد. اينجاست كه تعارض خواسته ها به وجود مي آيد. وقتي چنين شد طبيعي است كه زندگي جمعي او به هم مي خورد، امنيت و صلاح از جامعه او كوچ خواهد كرد و جاي آن را بي اعتمادي و سوء ظن و در مراحل بالاتر، دشمني خواهد گرفت. پس ناقوس جنگها به صدا درمي آيد و سایۀ شوم وحشت، اضطراب و يأس نسبت به حال و آينده بر وجود آنها مستولي خواهد شد. بنابراين انسانها براي چاره جويي و خروج از اين بن بست، به انديشه خواهند شد و گوش به صداي عقل جمعي خواهند سپرد. عقل جمعي آنها نيز چيزي جز امنيت و صلاح براي جامعۀ آشوب زده شان نخواهد خواست. براي اين منظور آنها را براي برقراري نظم و انضباط بسيج مي نمايد. اما چگونه و از چه راهي می توان به دست آورد؟ پرواضح است كه نظم مبنايي مي خواهد و اين مبنا چيزي جز قانون نيست. قانوني كه مرجع حل اختلاف و به وجود آورندۀ نظم باشد. نيز روشن است كه در اين قانون همۀ خواسته هاي انسانها نمي تواند گنجانده شود. زيرا اگر چنان باشد، همان خواهد شد كه قبل از اين بود. آنچه مي تواند در اين قانون باشد آن خواسته هاي همگاني است كه نفع همۀ اعضاي اين جامعه در پرتو آن است. همان طور که گفته شد:زندگي جمعي به نظم نياز دارد. نظم نيز نيازمند قانون می باشد. اكنون اين سئوال مطرح مي شود: که اين قانون را چگونه و توسط چه كسي يا كساني بايد ارائه شود تا ضمانت اجرايي داشته باشد و انسانها بتوانند آن را به كار بسته و معضلات خود را بدان وسيله حل و فصل نمايند؟ در طول تاريخ به اين سئوال جواب هاي گوناگوني داده شده و نظريه هاي متفاوتي ارائه گرديده است كه بعضي از آنها را با هم مورد مطالعه قرار می دهیم.
الف) انسانها مي توانند اين قانون را وضع نموده و به وجود آورند. زيرا مگر نه اين است كه او داراي انديشه و قدرت عقل ورزيدن است و اين امر او را از ساير جانداران متمايز نموده است. لذا مي تواند به وسيله عقل خود، صلاح را از فساد تشخيص دهد و خوب را از بد. آنچه به صلاح او و اجتماع اوست، برمي گزيند و آنچه را بر خلاف مصالح او و اجتماع اوست وا مي نهد. البته اين امري است كه تجربه آن را اثبات نموده است و جامعه هايي در تاريخ ديده مي شود كه در صدد وضع قانون برآمده اند. مثل قانون حمورابي كه هنوز پاره هايي از آن در كتابخانه ها ديده مي شود. و نيز جوامع امروزي را مي توان مثال زد كه نمونه كامل اين امر مي باشند. اگر تاريخ جوامع امروزي را مطالعه نموده باشيد، مي بينيد كه حداقل از قرن 18 ميلادي بدين سو، جوامع اروپايي و به تبع آنها، آمريكا و اقيانوسيه همين كار را انجام داده و مي دهند.
ب)جواب ديگران كه به اين سؤال داده شده است در مقابل نظریۀ اول قرار دارد به اين نحو كه انسانها به هيچ وجه نمي توانند صلاح و فساد را تشخيص داده و خوب را از بد متمايز نمايند. اين وظيفه اديان است كه مي آيند عقل انسانها را به انديشه وامي دارند و به آنها مصالح و مفاسد و خوب و بد را معرفي مي نمايند. بنابراين انسان هيچ قدرتي ندارد. حتي قدرت عقل ورزيدن. مگر نه اين است كه عقل او، چون خود، آفريده خدايي است كه دين را براي او آورده است. اگر انسان قادر بر حل معضلات بود خداوند برايش دين نمي آورد. بنابراين اگر او با اتكاء به خود، كاري انجام دهد و هيچ ملاحظه اي نسبت به دين نداشته باشد، اين كار او نه خوب خواهد بود و نه بد. زيرا دين است كه وقتي به كارهاي او مي نگرد، آنها را متصف به خوبي و بدی مي نمايد. اگر دين باشد، انسان مي تواند به وسيله آن، خوبيها و بديها و نيز مصالح و مفاسد فردي و اجتماعي را بشناسد و اگر دين نباشد، او هيچ فرقي با ساير جانداران نخواهد داشت. همانگونه كه در دایرۀ هستي آنها، خوب و بد، مصلحت و مفسدت و... معنايي ندارد، در دایرۀ هستي انسان نيز معني نخواهد داشت.






این صفحه را در گوگل محبوب کنید

[ارسال شده از: فان پاتوق]
[مشاهده در: www.funpatogh.com]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 161]

bt

اضافه شدن مطلب/حذف مطلب




-


گوناگون

پربازدیدترینها
طراحی وب>


صفحه اول | تمام مطالب | RSS | ارتباط با ما
1390© تمامی حقوق این سایت متعلق به سایت واضح می باشد.
این سایت در ستاد ساماندهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی ثبت شده است و پیرو قوانین جمهوری اسلامی ایران می باشد. لطفا در صورت برخورد با مطالب و صفحات خلاف قوانین در سایت آن را به ما اطلاع دهید
پایگاه خبری واضح کاری از شرکت طراحی سایت اینتن