واضح آرشیو وب فارسی:عصر ایران: نامه يک زن محکوم به مرگ به خانواده شوهرش کاري کنيد حالا که بچه هايم بي پدر شده اند ديگر بي مادري نکشند. سه سال است که بچه هايم (دختر 5 ساله و پسر 3 ساله ام) را نديده ام. اما مي دانم که الان يک چيز را گم کرده اند؛ مادر مي خواهند. يک زن محکوم به مرگ که قرار است به جرم قتل شوهرش صبح روز چهارشنبه در زندان اوين قصاص شود با ارسال نامه يي براي اولياي دم مقتول از آنها خواست به خاطر فرزندانش او را ببخشند. به گزارش اعتماد، راحله زن 27 ساله يي که دو سال پيش شوهرش علي را به قتل رسانده و جسدش را مثله کرده بود، پس از محاکمه در شعبه 74 دادگاه کيفري استان تهران به قصاص محکوم شد و حکمش از سوي ديوان عالي کشور نيز مورد تاييد قرار گرفت. راحله در جلسه محاکمه به قتل شوهرش اعتراف کرد و گفت؛ روز حادثه وقتي از منزل خواهرم به خانه خودم بازگشتم متوجه شدم شوهرم در خانه است و زني هم به محض ورود من وارد حمام شد. من و شوهرم بر سر اين موضوع درگيري لفظي شديدي پيدا کرديم و شوهرم مرا از خانه بيرون کرد. شب که برگشتم آن زن نبود اما من و علي بار ديگر به شدت با هم دعوا کرديم و شوهرم گفت که تو ديگر به درد من نمي خوري. من که از شدت خشم کنترل خودم را از دست داده بودم با ميله آهني ضرباتي به سرش زدم و وقتي متوجه شدم ديگر جان ندارد براي مخفي کردن جسدش مجبور شدم او را مثله کنم. وي افزود؛ من و شوهرم نسبت دور فاميلي با هم داشتيم از طرفي چون دو فرزند داشتم نمي توانستم از او جدا شوم.راحله که قرار است چهارشنبه اعدام شود روز گذشته با ارسال نامه يي از خانواده شوهرش تقاضاي بخشش کرد. وي همچنين خواستار توقف اجراي حکم و به دست آوردن فرصت کافي براي اخذ رضايت شد. در اين نامه آمده است؛ من از اين که ناخواسته اين کار را کرده ام پشيمانم. هنوز باورم نمي شود که چه کرده ام. فکر مي کنم خواب ديده ام. آنقدر اذيت شده بودم و آنقدر رنج کشيده بودم که يک لحظه کنترلم را از دست دادم و نفهميدم چه شد. من هم خيلي ناراحتم. باور کنيد من هم دلم براي شوهرم مي سوزد. اما اين کار ناخواسته بود. من مي خواستم زندگي ام را حفظ کنم. اما يک دفعه اتفاق افتاد. کاري کنيد حالا که بچه هايم بي پدر شده اند ديگر بي مادري نکشند. سه سال است که بچه هايم (دختر 5 ساله و پسر 3 ساله ام) را نديده ام. اما مي دانم که الان يک چيز را گم کرده اند؛ مادر مي خواهند. اينها بچه هاي خانواده شوهرم هم هستند از آنها خواهش مي کنم فقط به آرامش خودشان و انتقام از من فکر نکنند به روح و روان بچه هاي من که بچه هاي خودشان هم هستند، فکر کنند. اين بچه ها بدون پدر و مادر چطور بايد بزرگ شوند. وقتي بزرگ شوند نمي گويند چرا مادر ما را نبخشيديد. نمي گويند چرا نگذاشتيد ما بزرگ شويم و تصميم بگيريم. من سه سال است که بچه هايم را نديده ام. چهار بار درخواست کرده ام اما آنها را نياورده اند. قبلاً براي ملاقات آنها خيلي اصرار نداشتم چون مي ترسيدم اگر آنها را ببينم قلبم بلرزد. مي ترسيدم نه خودم ديگر دوري آنها را طاقت بياورم و نه آنها دوري من را. اما حالا مي خواهم آنها را ببينم. دلم ديگر به تنگ آمده، ديگر تحمل دوري بچه هايم را ندارم.آن قتل فقط يک اتفاق بود. من نمي دانم يک لحظه چه بلايي سرم آمد که اين کار را کردم. بچه هاي من تازه اول زندگي شان است چطوري بي پدر و مادري بکشند. آنها به هر حال بزرگ مي شوند اما محبت مادر و بوي تن مادر يک چيز ديگر است. کاش پدرشان بالاي سرشان بود. کاش من مي مردم و اين اتفاق نمي افتاد. من به خاطر خودم نمي گويم، فقط به خاطر بچه هايم مي گويم. اگر پسرشان را دوست دارند فکر بچه هاي او را هم بکنند. نخواهيد که درد بچه ها دو برابر شود. اگر من ظالم و گناهکار هستم، بچه ها که گناهي ندارند. به خاطر آنها مرا ببخشيد و از خون من بگذريد.من خانواده شوهرم را مثل پدر و مادر خودم مي دانم. الان هم خيلي براي آنها ناراحتم و براي اتفاقي که براي پسرشان افتاده خيلي پشيمانم. آنها به خاطر يک لحظه يي که نفهميدم چه شد، فکر مي کنند با پسرشان يا خودشان کينه و دشمني دارم ولي اينجوري نيست و من واقعاً نفهميدم که چه کردم و الان پشيمانم. من هر شب خواب خانواده شوهرم را مي بينم و الان که از خانواده او دور شده ام انگار از خانواده خودم دور شده ام. فکر کنند من هم بچه خودشان هستم. من هم اميدم اين است که آنها از خون من بگذرند. اصلاً نمي توانم تصور کنم آنها طناب دار را دور گردن من بيندازند.
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: عصر ایران]
[مشاهده در: www.asriran.com]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 558]