واضح آرشیو وب فارسی:نیک صالحی: یک زن محکوم به مرگ که قرار است به جرم قتل شوهرش صبح روز چهارشنبه در زندان اوین قصاص شود با ارسال نامه یی برای اولیای دم مقتول از آنها خواست به خاطر فرزندانش او را ببخشند. راحله زن ۲۷ ساله یی که دو سال پیش شوهرش علی را به قتل رسانده و جسدش را مثله کرده بود، پس از محاکمه در شعبه ۷۴ دادگاه کیفری استان تهران به قصاص محکوم شد و حکمش از سوی دیوان عالی کشور نیز مورد تایید قرار گرفت. راحله در جلسه محاکمه به قتل شوهرش اعتراف کرد و گفت؛ روز حادثه وقتی از منزل خواهرم به خانه خودم بازگشتم متوجه شدم شوهرم در خانه است و زنی هم به محض ورود من وارد حمام شد. من و شوهرم بر سر این موضوع درگیری لفظی شدیدی پیدا کردیم و شوهرم مرا از خانه بیرون کرد. شب که برگشتم آن زن نبود اما من و علی بار دیگر به شدت با هم دعوا کردیم و شوهرم گفت که تو دیگر به درد من نمی خوری. من که از شدت خشم کنترل خودم را از دست داده بودم با میله آهنی ضرباتی به سرش زدم و وقتی متوجه شدم دیگر جان ندارد برای مخفی کردن جسدش مجبور شدم او را مثله کنم. وی افزود؛ من و شوهرم نسبت دور فامیلی با هم داشتیم از طرفی چون دو فرزند داشتم نمی توانستم از او جدا شوم.راحله که قرار است چهارشنبه اعدام شود روز گذشته با ارسال نامه یی از خانواده شوهرش تقاضای بخشش کرد. وی همچنین خواستار توقف اجرای حکم و به دست آوردن فرصت کافی برای اخذ رضایت شد. در این نامه آمده است؛ من از این که ناخواسته این کار را کرده ام پشیمانم. هنوز باورم نمی شود که چه کرده ام. فکر می کنم خواب دیده ام. آنقدر اذیت شده بودم و آنقدر رنج کشیده بودم که یک لحظه کنترلم را از دست دادم و نفهمیدم چه شد. من هم خیلی ناراحتم. باور کنید من هم دلم برای شوهرم می سوزد. اما این کار ناخواسته بود. من می خواستم زندگی ام را حفظ کنم. اما یک دفعه اتفاق افتاد. کاری کنید حالا که بچه هایم بی پدر شده اند دیگر بی مادری نکشند. سه سال است که بچه هایم (دختر ۵ ساله و پسر ۳ ساله ام) را ندیده ام. اما می دانم که الان یک چیز را گم کرده اند؛ مادر می خواهند. اینها بچه های خانواده شوهرم هم هستند از آنها خواهش می کنم فقط به آرامش خودشان و انتقام از من فکر نکنند به روح و روان بچه های من که بچه های خودشان هم هستند، فکر کنند. این بچه ها بدون پدر و مادر چطور باید بزرگ شوند. وقتی بزرگ شوند نمی گویند چرا مادر ما را نبخشیدید. نمی گویند چرا نگذاشتید ما بزرگ شویم و تصمیم بگیریم. من سه سال است که بچه هایم را ندیده ام. چهار بار درخواست کرده ام اما آنها را نیاورده اند. قبلاً برای ملاقات آنها خیلی اصرار نداشتم چون می ترسیدم اگر آنها را ببینم قلبم بلرزد. می ترسیدم نه خودم دیگر دوری آنها را طاقت بیاورم و نه آنها دوری من را. اما حالا می خواهم آنها را ببینم. دلم دیگر به تنگ آمده، دیگر تحمل دوری بچه هایم را ندارم.آن قتل فقط یک اتفاق بود. من نمی دانم یک لحظه چه بلایی سرم آمد که این کار را کردم. بچه های من تازه اول زندگی شان است چطوری بی پدر و مادری بکشند. آنها به هر حال بزرگ می شوند اما محبت مادر و بوی تن مادر یک چیز دیگر است. کاش پدرشان بالای سرشان بود. کاش من می مردم و این اتفاق نمی افتاد. من به خاطر خودم نمی گویم، فقط به خاطر بچه هایم می گویم. اگر پسرشان را دوست دارند فکر بچه های او را هم بکنند. نخواهید که درد بچه ها دو برابر شود. اگر من ظالم و گناهکار هستم، بچه ها که گناهی ندارند. به خاطر آنها مرا ببخشید و از خون من بگذرید. من خانواده شوهرم را مثل پدر و مادر خودم می دانم. الان هم خیلی برای آنها ناراحتم و برای اتفاقی که برای پسرشان افتاده خیلی پشیمانم. آنها به خاطر یک لحظه یی که نفهمیدم چه شد، فکر می کنند با پسرشان یا خودشان کینه و دشمنی دارم ولی اینجوری نیست و من واقعاً نفهمیدم که چه کردم و الان پشیمانم. من هر شب خواب خانواده شوهرم را می بینم و الان که از خانواده او دور شده ام انگار از خانواده خودم دور شده ام. فکر کنند من هم بچه خودشان هستم. من هم امیدم این است که آنها از خون من بگذرند. اصلاً نمی توانم تصور کنم آنها طناب دار را دور گردن من بیندازند. گزارش: روزنامه اعتماد
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: نیک صالحی]
[مشاهده در: www.niksalehi.com]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 363]