واضح آرشیو وب فارسی:فان پاتوق: هیچ می دانید الان چگونه بدبینی ای در روشنفكران جهان نسبت به آینده بشریت پیدا شده است و هیچ می دانید این بدبینی با مقیاس علل و عوامل ظاهری بجاست؟ ما مسلمانها قدر این نعمت را نمی دانیم كه الان مثل مردم صد سال پیش می گوئیم زندگی بشر، مثلا پانصد سال دیگر، هزار سال دیگر هم هست و شاید صد هزار سال دیگر هم باشد. پیش خودمان می گوئیم دلیلی ندارد كه نباشد، دلیلی ندارد كه بشریت منقرض بشود اما امروز عده ای از به اصطلاح روشنفكران دنیا (از جمله راسل در كتاب امیدهای نو) معتقدند كه بشریت دوران خودش را تمام كرده و وقت انقراضش فرا رسیده است. یكی از كسانی كه چنین بدبینی ای نسبت به آینده بشر دارد اینشتین است. او می گوید به احتمال قوی بشر با یك مهارت شگرفی خودش را بكلی نابود می كند، چون از نظر تولید نیروهای مخرب بجائی رسیده كه قدرت از میان بردن بشریت را پیدا كرده است، در گذشته چنین چیزی نبود. در گذشته خطرناكترین مردم، محبوبترین افراد اگر بزرگترین قدرتهای وقت را هم داشت، چكار می توانست بكند؟ مثلا صد هزار یا پنجاه هزار نفر آدم را می كشت. می گفتند: سبحان الله! ببینید حجاج بن یوسف سی هزار آدم را كشت. خوب بیش از این نمی توانست بكشد. تمدن آن عصر بیش از این اجازه نمی داد. مگر با شمشیر و با نیروی جلاد كه آی گردن این را بزن، آی شكم آن را سفره كن چقدر آدم را می شود كشت؟
آدم بیست سال هم كه حكومت بكند روزی سه چهار نفر را هم بكشد از سی هزار تا كه دیگر بیشتر نمی شود. یا آن سزار امپراطور خوانخوار روم حداكثری كه می توانست جنایت بكند چه بود؟ جانی بالفطره هم باشد، می رود روی بلندی می ایستد می گوید این شهر را آتش بزنید. شهر را آتش می زنند. شهر گر می گیرد و او لذت می برد. ولی آیا می تواند دنیا را آتش بزند؟ ابدا. تازه شهری كه آنوقت آتش می زدند اصلا مگر می شد به اندازه تهران باشد؟ ابدا. وسائل آنروز اجازه نمی داد. شهری به این وسعت و عظمت مثل تهران و شهرهای بزرگتر مولود تمدن جدید هستند. ولی امروز تمدن بشریت بجائی رسیده كه اگر یك سزار پیدا بشود، یك قدرت درجه اول دنیا پیدا بشود كه یك جنون آنی به كله اش بزند، تمام بشریت از بین رفته است. صدر اعظم آلمان گفت اگر جنگ سوم جهانی رخ بدهد، دیگر غالب و مغلوبی وجود نخواهد داشت. تا حالا در جنگ یكی غالب بود و دیگری مغلوب ولی اگر جنگ جهانی دیگری میان قدرتهای درجه اول جهان صورت بگیرد غالب و مغلوبی وجود نخواهد داشت یعنی غالب و مغلوب هر دو از میان می روند.
واقعا بر اساس شرایط ظاهری حق با كی است؟ حق با بدبینهاست. اگر حساب بكنیم كه دنیا به راستی روی انبار باروت است، از انبار باروت هم خطرناكتر (دیگر باروت یعنی چه؟ صد درجه بالاتر از انبار باروت)، و از میان رفتنش با فشار دادن چند تا دكمه میسر است، حق با آنهائی است كه به آینده دنیا بدبینند، راستی هم روی علل ظاهری هیچ دلیل ندارد كه بدبین نباشیم، باید هم بدبین باشیم. نباید امیدوار باشیم كه بچه های ما یك عمر طبیعی و عادی بكنند و بچه های خودشان را ببینند. امروز می بینیم بشر به كره ماه می رود با خود فكر می كنیم كه كم كم آنجا سكونت می كند و اگر جنونی به كله اش بزند، از آنجا زمین را منهدم می كند. تنها یك چیز است و آن الهامی است كه ما از دین می گیریم: «الذین یؤمنون بالغیب؛ آنان که به غیب ایمان می آورند» (بقره/3) می گوئیم البته در گذشته برای بشریت به مقیاسهای كوچك، مقیاسهای قبیله ای، كشوری، مقیاسهای كمی بزرگتر، اقلیمی، از این خطرات پیش آمده ولی جهان را صاحبی باشد خدا نام. خداوند به یك وسیله ای آنرا حفظ كرده است. وقتی هم كه خطر به مقیاس جهانی بوجود آید باز لطف الهی از عالم گرفته نمی شود. چه حرف خوبی می زند گاندی، می گوید: اروپا آكنده است از جنون و نبوغ با هم، نوابغشان هم مجنونند، نبوغهای توأم با جنون دارند.
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: فان پاتوق]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 159]