واضح آرشیو وب فارسی:تبیان: اینجا ثانیهها زخمی است
راهی میشوم. مقصد معلوم است. تا به خود میآیم در سینهكش خیابان ثارا... هستم. اینجا به چه آمدهام؟ از خودم میپرسم. دیداری با جانبازان آسایشگاه ثارا... و وارد حیاط آسایشگاه كه میشوم حس غریبی در من به وجود میآید. اینجا به همه چیز شبیه است غیر از آسایشگاه جانبازان قطع نخاعی.افرادی در حال رفت و آمد هستند. چند نفر كارگر مشغول بنایی هستند.از سربازی سراغ مدیر آسایشگاه را میگیرم. لحظاتی بعد روبروی علیزاده، مدیر اجرایی آسایشگاه نشستهام. به او توضیح میدهم كه برای چه آمدهام و تاكید میكنم كه دیدار و گفتوگو با جانبازان از اولویتهای كاری من است. جواب میشنوم «جانبازان خواباند» میگویم «میمانم تا بیدار شوند».صحبت را با علیزاده شروع میكنم. از زمان شروع به كار این آسایشگاه، مسائل و مشكلات موجود آن میپرسم. او 20سال است كه در این مكان با جانبازان زندگی میكند و به قول خودش زندگی اولش زندگی با جانبازان است. اوایل جنگ بود. سپاه پاسداران این مكان را برای جانبازان قطع نخاعی در نظر گرفت و تا چند سالی كارها به خوبی پیش میرفت تا اینكه از سال 68 این مجتمع و خدمات دهی به جانبازان، به بنیاد مستضعفان واگذار شد.از علیزاده در باره تعداد جانبازان و ارائه خدمات به آنها در این آسایشگاه میپرسم. «سال 1360، تعداد 80 نفر جانباز حضور دائم داشتند و 120 نفر هم از خدمات سرپایی مثل ویزیت پزشك، پانسمان و فیزیوتراپی استفاده میكردند. از آن زمان تاكنون 15 نفر شهید شدند و تعدادی هم با فراهم آمدن زمینه فعالیت از آسایشگاه خارج شدند و اكنون 26 نفر در آسایشگاه حضور دارند و به طور میانگین5نفر هم برای گرفتن خدمات سرپایی به این آسایشگاه مراجعه میكنند. از 26 نفر جانباز ساكن در آسایشگاه، 9 نفر قطع نخاع از گردن، یك نفر از زیر زانو، دو پا قطع عضو و بقیه قطع نخاع كمر هستند.»
وقتی كه از خانوادههای شهدا، جانبازان و ایثارگران به میان میآید، دیدار مسوولان از آنها اهمیت ویژهای پیدا میكند. از خودم میپرسم مسوولان كه تقدیر و تشكر فراوان كسانی از ایثارگران آرمیدهاند، دارند؟ این كلمات را كنار هم میچینم و به صورت سوال از علیزاده مدیر اجرایی آسایشگاه میپرسم. پاسخ میدهد: «حضورشان كمرنگ است. تاكنون 2 بار مقام معظم رهبری، 3 بار هاشمی رفسنجانی،چند نفر از نمایندگان مجلس و به تعداد زیاد محسن رضایی از این آسایشگاه دیدن كردند.»علیزاده هم از حضور كمرنگ مسوولان گله مند است. میگوید: متاسفانه مسوولان مادر حرف بسیار خوب هستند. همه جا و در هر محفل و مجلسی از طلبكاری ایثارگران و بدهكار بودن نظام به شهدا،آزادگان سخن میگویند. اما در عمل كار چندانی انجام نشده است. وقتی كه ما یك تب معمولی میگیریم. بلافاصله به پزشك مراجعه میكنیم تا هر چه زودتر بهبود پیدا كنیم. اگر قرار است چند روزی در منزل استراحت كنیم انتظار داریم كه خانواده و آشنایان در اطراف ما باشند. حال در نظر بگیرید كسی كه به خاطر كشورش قطع عضو شده است، قطع نخاع شده است و با سختی زندگی میكند ارزش ندارد كه با او باشیم، او را درك كنیم و به یاریاش بشتابیم؟»از علیزاده در باره ارائه خدمات به جانبازان و مشكلات آنها در این آسایشگاه میپرسم میگوید: در اینجا به صورت شبانه روزی به آنها خدمات میدهیم. پزشك هفتهای یكبار میآید و جانبازان را ویزیت میكند و اگر نیاز به پزشك متخصص و بستری شدن باشد، آنها را به بیمارستان منتقل میكنیم.از مشكلات اصلی این آسایشگاه هم، وسایل نقلیه از رده خارج است. وسایل نقلیه ما همه باید تعویض شوند. سال گذشته فقط یك آمبولانس به ما دادهاند كه ما با آن همه كار انجام میدهیم.»صحبتهایم كه با علیزاده تمام میشود، جانبازی نشسته بر ویلچر وارد اتاق میشود. ولی حاضر به گفتوگو نیست. از من اصرار و از او انكار. اهل قلم است و صاحب فكر و اندیشه. جدا از موضوع گزارش چند دقیقهای با او به گفتوگو مینشینم تا اینكه زمان دیدار با جانبازان فرا میرسد. اولین اتاقی كه وارد میشوم. جانباز قطع نخاعی گردن، منتظر است. بر تخت دراز كشیده است و از اینكه وضعیت جسمیاش اجازه نمیدهد بنشیند، عذرخواهی میكند. كنارش مینشینم و از احوالش میپرسم. حرفهای زیادی برای گفتن دارد و من هم كه به شوق دیدار و شنیدن به اینجا آمدهام، دوست دارم كه بیشتر و بیشتر بشنوم و بر اطلاعاتم بیفزایم.«ما دونوع زندگی داریم یكی اسایشگاه ودیگری منزل، اگر امكانات نباشد زندگی برای ما طاقت فرساست. روزی كه ما به جنگ رفتیم، برای رفاه و آسایش نبود. برای كسب پست و مقام نبود. برای دفاع از كشور رفتیم. ولی جانبازان و بخصوص قطع نخاعیها انتظاراتی دارند كه هنوز برآورده نشده است. 20 سال است كه من در این آسایشگاه هستم. چه تعدادی از مسوولان به این آسایشگاه آمدند و حال جانبازان را پرسیدند؟ما از جانمان گذشتیم ولی آنها نمیتوانند از وقتشان بگذرند. 2 سال است كه حرف میشنویم ولی عمل نمیبینیم. ما شدهایم موزه كه سالی یكبار به ما سر بزنند.»به چهرهاش كه نگاه میكنم گرد و غبار پیری كه بر سر و صورتش نشسته است را میبینم. 20 سال از بهترین ایام زندگی را بر تختخوابی در یك آسایشگاه دراز كشیدن و ناتوان از انجام كاری بودن، زجر آورد و كشنده است. بخصوص برای كسانی كه، در سال ها قبل با جوش و خروش و شجاعاتشان عرصه نبرد را جولانگاه خود قرار داده بودند و از دشمن تا دندان مسلح،ترس و واهمهای به دل راه نمیدادند. و اكنون عقابهای تیز بر دشتهای بی نیازی اسیر پنجه تقدیر، بر تختخوابی آرمیدهاند.به صحبتهایش ادامه میدهد: «سن بچههای آسایشگاه بالا رفته است پیشنهاد دادیم كه آسایشگاهی بسازید كه خانواده جانبازان هم در كنار این آسایشگاه ساكن باشند و ما برای دیدن خانواده مجبور نباشیم ساعتها وقت بگذاریم تا به خانه برسیم و اگر هم به خانه برویم برای خدمات پیشكی باید چه كار كنیم. چگونه فیزیوتراپی كنیم؟»از وضعیت آسایشگاه میپرسم. میگوید: «جانبازان قطع نخاعی به علت شرایط جسمی ویژهای كه دارند باید هر كدام اتاق جداگانه با امكانات پزشكی و پرستار داشته باشند كه متاسفانه اینجا چنین نیست و رئیس آسایشگاههای جانبازان تهران در مصاحبه با روزنامه همشهری محله گفته است كه جانبازان اتاقهای آسایشگاه را انحصاری كردهاند و اتاقهای 80 متری را یكنفره در اختیار دارند، آقای خبرنگار شما این اتاق را متر كنید ببینید چند متر است و از ایشان بپرسید این اتاقهای 80 متری و انحصاری كجاست؟»روزنامه همشهری محله منطقه 3 را به من نشان میدهد. دكتر جواد مینویی، رئس كل آسایشگاههای جانبازان در تهران در پاسخ به این سوال خبرنگار كه، چرا آسایشگاهها فقط 90 نفر را تحت پوشش دارند؟میگوید: «متاسفانه آسایشگاهها انحصاری شدهاند. یعنی یك جانباز داخل یك اتاق 80 متری اجازه نمیدهد كسی وارد شود. حتی زمانی كه 6 ماه به شهرستان میرود، در اتاق را قفل میكند. آسایشگاه مركز درمانی است و باید مانند سایر مراكز درمانی تخلیه و جایگزین شود». همشهری محله منطقه 3، شنبه 11 شهریور 85این جانباز قطع نخاعی برخوردهای بعضا نامناسب پرسنل این آسایشگاه را هم یكی از مشكلات میداند و معتقد است كه هر از گاهی باید پرسنل آسایشگاه عوض شوند.از او خداحافظی میكنم و راهنما مرا به سالن بزرگی میبرد كه چندین جانباز زیر یك سقف زندگی میكنند و باز من این فضا را كه تقسیم بر تعداد جانبازان میكنم فضای 80 متری برای هر نفر (به قول آقای مینویی) به دست نمیآید. نمیدانم شاید هم ریاضیات من ضعیف است!
به سراغ یكی دیگر از جانبازان قطع نخاعی میروم 22 سال است كه این حالت را تحمل میكند. از شهرستان است و در هر سال یك ماه برای درمان واستراحت به آسایشگاه میآید. از وضعیت این آسایشگاه میپرسم: «در زمان جنگ، كه آسایشگاه زیر نظر سپاه بود، وضعیت بهتری بر اینجا حاكم بود. امكانات مناسبی در اختیار جانبازان قرار داشت و مسوولان توجه بیشتری به آسایشگاه داشتند. ولی پس از جنگ و تغییر مدیریت مجموعه، توجهات كمتر شد و رابطه مسوولان با آسایشگاه هم رنگ باخت». از او در باره برخورد پرسنل این آسایشگاه با جانبازان میپرسم. میگوید: «برخورد مناسبی ندارند. بین جانبازان تبعیض قائلند. توجه زیادی به جانبازان ندارند.»در كنار این جانباز، دوست دیگری هم كه از قضا او هم شهرستانی است، نشسته است، او هم چند ماه یكبار برای خدمات پزشكی به تهران میآید. از امكانات كم شهرستانها گله مند است. بخصوص شهركی كوچك«در شهرهای كوچك در استانها وضع درمانی و امكانات پزشكی خیلی ضعیف است و ما جانبازان قطع نخاعی مشكلات زیادی داریم متاسفانه نمیتوانیم در مركز استان ساكن شویم كه برای گرفتن خدمات پیشكی با مشكلی مواجه نشویم.»به ساعت كه نگاه میكنم، عقربهها و تیك تاك آن به من میگویند كه وقت تمام شد، باید رفت. هر چند همنشینی و گفتوگو با دلاور مردان و قهرمان ملی خستگی ندارد، اما نباید همه چیز را در یك دیدار خلاصه كرد. خداحافظی میكنم. از آسایشگاه بیرون میآیم. نسیم ملایمی صورتم را نوازش میدهم حرفهای جانبازان، حالات نگاهشان و لحن كلامشان جلو چشمانم رژه میروند و من به یاد سخن معمار كه انقلاب میافتم كه نگذارید دلاور مردان عرصه نبرد به فراموشی سپرده شوند. قریب به مضمون و از خود میپرسم كه آیا چنین كردهایم؟منبع : خبرگزاری فارسلینک : زخمهایی كه از تنهایی میگویند علمدار جانبازان انقلاب اسلامی حضرت آیت الله العظمی خامنه ای روز مبارزه با سلاحهای شیمیایی و میكروبی گزارش از وضعیت مجروحین شیمیائی ایران ای كاش آیندگان بدانند كشورشان چگونه حفظ شده است
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: تبیان]
[مشاهده در: www.tebyan.net]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 814]