واضح آرشیو وب فارسی:نیک صالحی: دختر ۱۹ ساله كه هنگام ازدواج با پسر مورد علاقه خود در دام شیطانی پدرخوانده اش گرفتار و به اعدام محكوم شده بود، با رأی قضات دیوان عالی كشور از طناب دار نجات یافت. اوایل آذر ۸۴ به مأموران مبارزه با مواد مخدر اعلام شد كه یك دختر دانشجو به نام منیژه در میهمانی های پنهانی بین دختران و پسران جوان مواد مخدر و قرص های روانگردان توزیع می كند. این درحالی است كه او قصد دارد با خودروی پراید سفیدرنگش یك محموله هروئین را به خانه ای در یكی از محله های زاهدان منتقل كند. مأموران پس از دریافت این گزارش با دستور بازپرس پرونده منیژه را شناسایی و تحت نظر قرار دادند تا این كه وی سوار بر خودرو وارد خانه شماره ۹۴ شد. مأموران هم در فرصتی مناسب وارد خانه شده و دختر جوان را همراه پسری به نام آرش دستگیر كردند. آنها پس از بازرسی خودروی پراید چند بسته هروئین از زیر صندلی ها و صندوق عقب خودرو كشف كردند. مأموران پس از تحقیق از منیژه و آرش، پرونده آنها را به اتهام حمل و نگهداری ۳۷ گرم هروئین برای محاكمه به دادگاه انقلاب فرستادند. دختر دانشجو در جلسه محاكمه در دفاع از خود گفت: اتهام هایم را قبول ندارم، این كار یك توطئه شیطانی است و پدرخوانده ام این بلا را سر من آورده است، چون او تهدید كرده بود اگر از او جدا شوم و ازدواج كنم، برایم دردسرهای بزرگی درست خواهد كرد. وی در ادامه گفت: از روزی كه خودم را شناختم، كنار پدر و مادر مهربان و دلسوزم زندگی خوبی داشتم. من تنها فرزند خانواده بودم، به همین خاطر هرچه می خواستم، بلافاصله برایم تهیه می كردند. سرانجام پس از پایان دبیرستان با كمك مادرم موفق شدم در رشته مامایی ادامه تحصیل دهم تا این كه آن روز شوم فرا رسید. مادرم كه از بیماری تنگی نفس «آسم» بشدت رنج می برد راهی بیمارستان شد. پزشكان هم پس از معاینات و آزمایش های كامل اعلام كردند او سرطان ریه دارد. بنابراین از بهبودی اش قطع امید كردند. یك شب كه به عنوان همراه كنار مادرم در بیمارستان بودم، او رازهای ناگفته زندگی ام را فاش كرد. بعد هم گفت: حدود ۲۰ سال قبل كه در اهواز زندگی می كردند، متوجه شدند به دلیل بیماری، بچه دار نمی شوند. به همین خاطر برای درمان به پزشكان متخصص زیادی مراجعه كردیم، اما صاحب فرزندی نشدیم. در نتیجه پس از مدتی از یك زن و مرد روستایی كه چند فرزند خردسال داشتند، نوزادی گرفتیم. پس از مدتی برای این كه پدر و مادر بچه پشیمان نشوند و بچه را از ما پس نگیرند، از اهواز به اصفهان و پس از چند سال به زاهدان مهاجرت كردیم. حال هم آن دختربچه كه پاره تن و زندگی ما شده، كنار تختم ایستاده است. دختر جوان ادامه داد: با شنیدن این حقایق افكارم تا مدت ها به هم ریخت. این حقیقت تلخ برایم قابل قبول نبود، چون آنها برای نگهداری ام هیچ دریغی نكردند و مانند یك پدر و مادر واقعی به من محبت كردند. سرانجام مدتی بعد با پسر تحصیلكرده ای به نام آرش كه كارمند یك شركت خصوصی بود، آشنا شده و با هم قرار ازدواج گذاشتیم. وقتی پدرخوانده ام از موضوع باخبر شد، بدون دلیل منطقی مخالفت كرد و گفت: حق ازدواج با آرش را ندارم. در همین ایام مادرم نیز بر اثر بیماری فوت كرد و من و پدرخوانده ام را تنها گذاشت. حدود یك سال از فوت مادرخوانده ام گذشت تا این كه آرش به اتفاق خانواده اش برای خواستگاری به خانه ما آمدند، اما پدرخوانده ام ضمن مخالفت جدی با عصبانیت آنها را از خانه بیرون كرد.پس از این اتفاق با خشم و ناراحتی گفتم از این خانه می روم تا با آرش ازدواج كنم. پدرخوانده نیز به دلیل علاقه زیاد و وابستگی اش به من، برایم دردسرهایی ایجاد كرده تا به خانه بازگردم.آرش نیز در دفاع از خود با تأیید حرف های منیژه گفت: آقای قاضی، نامزدم اهل دروغ و خلاف نیست. وقتی مسئله ازدواج خودمان را با پدر خوانده اش مطرح كردم، از من خواست كه دخترش را فراموش كنم. او گفت: پس از مرگ همسرش تنها دلخوشی اش وجود منیژه است كه اگر او هم ازدواج كند، وی بشدت تنها و افسرده خواهد شد. او دخترخوانده اش را بسیار دوست دارد و برای همین هم نمی خواهد او را از دست بدهد.قاضی دادگاه پس از شنیدن اظهارات دختر و پسر جوان پدر دختر را برای ارائه توضیحات به دادگاه انقلاب فراخواند. مرتضی - پدرخوانده - نیز در دفاع از خود با رد اظهارات دخترخوانده اش گفت: من مخالف ازدواج و خوشبختی او نیستم، اما از زمانی كه با آرش آشنا شد، پرخاشگر و تندخو شد. او سراغ مواد مخدر رفت و هر از گاهی از قرص های روانگردانی كه آرش در اختیارش می گذاشت، مصرف می كرد. چند بار هم به خاطر این مسئله با منیژه درگیر شده و از او خواستم كه آرش را فراموش كند، اما او نپذیرفت. در نتیجه اكنون به عنوان یك قاچاقچی مواد مخدر باید محاكمه شود. قاضی دادگاه پس از پایان جلسه رسیدگی، به استناد دلایل و مستندات پرونده، منیژه را به اتهام نگهداری و حمل ۳۷ گرم هروئین به اعدام و آرش را به اتهام معاونت در جرم به سه سال زندان محكوم كرد. بنابراین پرونده متهمان با اعتراض آنان برای رسیدگی نهایی به دیوان عالی كشور ارجاع شد. عبدالنبی ملاح زاده، قاضی دیوان عالی كشور نیز پس از رسیدگی دقیق به پرونده، ۹ ایراد قضایی از پرونده گرفت كه بررسی های دقیق تر نشان داد بخش عمده اظهارات متهمان صحت دارد. در نتیجه حكم اعدام با دستور آیت الله مفید، رئیس دیوان عالی كشور نقض شد و پرونده برای رسیدگی دوباره به دادگاه ارجاع گشت. قاضی دادگاه نیز پرونده را در اختیار مأموران قرار داد و با دستور قضایی از آنان خواست عاملان اصلی این توطئه را شناسایی و دستگیر و ایرادات قضایی را هم رفع كنند. بدین ترتیب مأموران، پدرخوانده را برای تحقیقات و بازجویی فراخواندند. سرانجام پس از ساعت ها تحقیق، او لب به اعتراف گشود و به مأموران گفت: به خاطر علاقه بسیار زیادی كه به منیژه داشتم، نمی خواستم پس از مرگ همسرم او را هم از دست بدهم. به همین خاطر فریب شیطان را خوردم، سپس برای جلوگیری از ازدواج او با آرش، از یكی از دوستانم راهنمایی خواستم. او هم پیشنهاد كرد در داخل خودروی دخترم مقداری مواد مخدر بگذارم. او هم با دریافت ۳۰۰ هزار تومان هروئین ها را در اختیارم گذاشت. من هم مواد مخدر را داخل خودروی پراید كه برای دخترم خریده بودم، جاسازی كردم، اما فكر نمی كردم با این كارم او محكوم به اعدام شود.با اعتراف های پدرخوانده، مأموران فروشنده مواد مخدر را نیز شناسایی و دستگیر كردند.بر اساس همین گزارش، چندی قبل منیژه و آرش به دستور مقام های قضایی دادگستری سیستان و بلوچستان آزاد شدند. خسرو مبشر گزارش: روزنامه ايران
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: نیک صالحی]
[مشاهده در: www.niksalehi.com]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 406]