واضح آرشیو وب فارسی:فان پاتوق: در این مکانها یا هر مکان دیگری که در تلویزیونی وجود داشته باشد، با تعداد زیادی از آدمها مواجه میشوید که با چشمانی گرد شده و دهانهایی باز به صفحه تلویزیون چشم دوخته اند. این چهرههای...
سپاهیان آشنای دامول
شخصیت پردازی قوی و پر از جزئیات افسانه جومونگ مهمترین دلیل همذات پنداری مخاطب با آنهاست.
نویسندگان مجموعه «افسانه جومونگ» با تسلط بر شخصیتپردازی، شخصیتهای فرعی داستان را به عنوان ابزارهایی موفق برای پیشبرد داستان به کار گرفته اند. این شخصیتها به عنوان تسهیل کنندههای داستانی به گونهای طراحی شدهاند که نه تنها از مخاطب انرژی ذهنی نمیگیرند و ذهن او را از خط اصلی داستان منحرف نمیکنند، بلکه شخصیتهایی روان و قابل پیشبینی دارند که روند پیشرفت داستان را تسهیل و تسریع میکنند. از سوی دیگر بار تعلیق طولانی مدت خط اصلی داستان، با عملکردهای قابل پیشبینی این شخصیتها تلطیف میشود و مخاطب احساس میکند که تسلط بیشتری بر داستان دارد.
1. وقتی با شخصیتهای مختلف افسانه جومونگ رو به رو میشویم تکلیف ما با همه شخصیتها روشن است و هر کدامشان را با یک ویژگی میشناسیم. به طور مثال: رئیس موپالمو و واکنشهای احساساتیاش، یانگ فو و تصمیمات نابخردانه اش، سولان و سنگدلی و حسادتهایش، بانو یوم یول و صراحت و شجاعتش، مودونگ و کوته بینیهایش و ... همه و همه این شخصیتها را به آدمهایی تبدیل کرده که واکنشهای آنان برای مخاطب قابل پیشبینی است و وقتی عملی مناسب با انتظار مخاطب انجام میدهند مخاطب حدس خود را تأیید شده میبیند و احساس اقناع میکند. از سوی دیگر رفتارهای کلیشه ای تکرار شونده برخی از شخصیتها آنها را در موقعیتی کمیک قرار میدهد که این جریان هم خود به تلطیف فضای داستان کمک میکند. در داستان یوسف پیامبر علیهالسلام اما شخصیتهای فرعی نه تنها دیدی کلی از شخصیت خود به ما نمیدهند بلکه به تبع آن فاقد این سادگی و قابلیت پیش بینی هستند. شخصیتهای فرعی در داستان جبران و سردرگمند. نقش و کارکرد آنها در پیشبرد داستان نامعلوم است و به همین دلیل خیلی از این شخصیتها به راحتی قابل حذف هستند بدون این که لطمهای به خط اصلی داستان وارد شود. شخصیتهای فرعی در برخی جاها که وارد داستان میشوند به جای این که روند پیشرفت داستان را تسریع کنند، این روند را کند میکنند و داستان را از خط اصلی آن دور میسازند.
2. نویسندگان مجموعه داستانی جومونگ با تیپ سازی شخصیتهای فرعی گام مؤثری در جهت همراه کردن مخاطب با این شخصیتها برداشته اند. با وجود تعداد شخصیتهای فرعی، مخاطب تک تک آنها را میشناسند و به یاد میآورد. زیرا در ذهنش تعریفی یک خطی از ویژگیهای شخصیتی هر یک از این شخصیتهای فرعی دارد. همه متفق القول میدانند که:
* یانگ فو آدمی جاه طلب اما نابخردی است که همیشه شکست میخورد و نادیده گرفته میشود.
* سولان زنی حسود و سنگدل است که برای نشاندن همسرش بر تخت امپراتوری بویو دست به هر کاری میزند.
* افسر لیبو قوی ترین سردار جومونگ و سربازی شکست ناپذیر است. اما از آنجا که احساساتی و جوگیر است، نمیتوان انتظار داشت که کسی از او مشورت سیاسی بخواهد و ...
تیپ سازی شخصیتهای فرعی و قابلیت معرفی کردن آنها در تعریفهای یک خطی، از نکتههایی است که رعایت آن به ویژه داستانهایی با شخصیتهای آرمانی یا فرابشری بسیار ضروری به نظر میرسد. در داستانهایی که قهرمان اصلی فردی عادی و در دسترس است، خود او بار اصلی همذات پنداری با مخاطب را بر دوش دارد. اما در داستانهایی که قهرمان اصلی داستان آنها به هر نحوی آرمانی، فرابشری و دور از دسترس است، این بار بین شخصیتهای فرعی توزیع میشود. از این رو در یک چهار چوب داستان پردازی، موفق، نویسنده، این خلأ را با پر رنگ کردن شخصیتهای فرعی ملموستر و معمولیتر پر میکند تا مخاطب از لذت همذات پنداری محروم نشود. این شخصیتهای فرعی میتوانند از بین قهرمانان (کانون خیر داستان) یا از بین ضد قهرمانان (کانون شر داستان) انتخاب شوند. اما نکته مهم درباره این شخصیتها این است که انسانهایی معمولیترند. انسانهایی که با وجود عقاید آرمانی، آرزوها و تواناییهایشان از ترسها و ضعفهای بشری منزه نیستند. در مجموعه افسانه جومونگ، با قهرمانی مواجهیم که انسانی برجسته است و به گونه ای فرابشری برای تحقق هدفی والا، برگزیده شده است. این ویژگی اساطیری، جومونگ را خاصتر از آن میکند که برای مخاطب عادی قابل همذات پنداری باشد. از این رو نویسندگان مجموع با پرورش و تثبیت شخصیتهایی ملموس اما در عین حال دارای تشخص، سعی در اقناع حس همذات پنداری مخاطب داشتهاند تا جایی که مخاطب گاهی حتی با شخصیتهایی از قطب ضد قهرمان داستان هم احساس همدردی میکند؛ به طور مثال گاهی حتی برای یانگ فوی از همه جا مطرود، با وجود تمام نابخردیهایش، دلمان میسوزد و آرزو میکنیم که ای کاش او هم به نوایی برسد و از سویی دیگر گاهی برخی از شخصیتهای فرعی قطب قهرمان را به اندازه جومونگ یا حتی بیشتر از او دوست بداریم. این اتفاقی است که در مورد داستان سریال یوسف پیامبر علیه السلام، خلأ آن به شدت به چشم میخورد. در این سریال با خیل انبوهی از شخصیتهای فرعی مواجهیم بی آن که بتوانیم اسم و رسم آنها را به یاد بیاوریم یا بتوانیم تعریفی از شخصیت آنها ارائه دهیم. اوج این نقصان شخصیت پردازی، در مورد برادران یوسف رخ داده است. تودهای از آدمها که از سویی به سوی دیگر در حرکت اند بی آنکه بر اساس ویژگیهای شخصیتیشان از یکدیگر قابل تشخیص باشند. از این رو مخاطب داستان مجموعه یوسف پیامبر علیه السلام به کلی از لذت همذات پنداری محروم است. زیرا از سویی قهرمان اصلی داستان انسانی خاص و برگزیده است و از سویی دیگر شخصیتهای فرعی انبوهی از آدمهای فاقد چهره و تشخصند که در برانگیختن حس همراهی و همدردی مخاطب ناتوانند.
مثبت، منفی، جومونگ
رمزگشایی یکی از ترفندهای کرهایها برای کشاندن مخاطب به دنبال خود
تا به حال برایتان پیش آمده که سه شنبهها یا جمعهها حوالی ساعت هشت تا نه شب گذرتان به یکی از مکانهای عمومی– از فرودگاه گرفته تا ایستگاه قطار یا حتی مغازههای محلتان – بیفتد؟ در این مکانها یا هر مکان دیگری که در تلویزیونی وجود داشته باشد، با تعداد زیادی از آدمها مواجه میشوید که با چشمانی گرد شده و دهانهایی باز به صفحه تلویزیون چشم دوخته اند. این چهرههای مشتاق و مجذوب چند حالت دارند: دچار دلهره میشوند، نفس راحتی میکشند، به خشم میآیند و بعد دل شان خنک میشود، شاد میشوند و بعد از دقایقی دوباره آهی از سر حسرت میکشند و این چرخه همین طور ادامه مییابد. این تغییر دائمی حالت چهره بینندگان شگرد اصلی نویسندگان این مجموعه را رو میکند. استفاده از دو قانون مؤثر داستانی که عبارتند از : 1 – قانون تناوب نتایج رویدادها (اتفاق خوب، بعد اتفاق بد و دوباره اتفاق خوب) 2 – قانون نسبت بین انتظار و نتیجه (چی فکر میکردیم، چه شد). قانون تناوب رویدادها در داستان اصلی جومونگ خیلی تابلوست. رویدادها پی در پی و بلافاصله هستند و فرصت نفس کشیدن را از مخاطب میگیرند. به محض این که یک کشمکش تمام میشود، کشمکش بعد بلافاصله و بعضی موقعها از نتیجه موقت کشمکش قبلی ایجاد میشود. نکته مهم درباره حفظ جذابیت داستان این است که وزن نتایج مثبت و منفی رویدادها در هر اپیزود تقریبا ً برابر است؛ یعنی این طور نیست که در یک اپیزود یک سر اتفاقات بر وفق مراد قهرمان باشد و در قسمت دیگر همه چیز به ضرر او بلکه نتیجه رویدادها به صورت متناوب به نفع و به ضرر قهرمان داستان است. ایده اصلی در داستان اصلی جومونگ ایجاد غافلگیری است. اتفاقاتی برای قهرمان اصلی میافتد یا این که آنها تصمیماتی میگیرند که با پیش بینی و انتظار مخاطب متفاوت است (بر خلاف شخصیتهای فرعی که رفتارها و تصمیماتشان معمولا ً قابل پیش بینی است) این ایجاد شکاف بین انتظار مخاطب و نتیجه حاصل شده جذابیت داستان را افزایش میدهد و او را به دیدن ادامه داستان ترغیب میکند. در جدول زیر چگونگی استفاده از این دو قانون مهم را در داستان اصلی یکی از اپیزودهای سریال جومونگ مورد بررسی قرار میدهیم. در ستون اول قصه را روایت میکنیم و در ستون دیگر نوع شکافی را که بین انتظار مخاطب ایجاد شده یا همان چیزی را که فکر میکردیم ولی اتفاق نیفتاد، بررسی میکنیم، در ستون اول هم حالت بیننده را میبینیم که با مواردی که به نفع قهرمان قصه است امیدوار میشود و با موارد منفی نگران میشود.
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: فان پاتوق]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 139]