واضح آرشیو وب فارسی:خبر آنلاین: اقتصاد > اقتصاد سیاسی - گفتوگویی با محمد ستاریفر، یکی از رؤسای سابق سازمان مدیریت و برنامهریزی کشور. به نظر میرسد در مورد احیای سازمان مدیریت و برنامهریزی کشور تمام کاندیداهایی که برای رقابت با محمود احمدینژاد شدهاند اجماع نظر وجود دارد و به همین دلیل نحوه بازگشایی این سازمان و ساز وکار اجرایی آن میتواند از مهمترین چالشهای دولت دهم محسوب شود ولی چگونه میتوان ساختاری را برای این سازمان فکرافزاری کشور طراحی کرد که ضمن رفع ضعفهای پیشین به عنوان سازمانی قدرتمند تضمینکننده ادامه روند توسعه اقتصادی کشور باشد برای بررسی این مسئله با محمد ستاریفر به عنوان یکی از رؤسای سابق این سازمان گفتوگویی انجام دادیم. به نظر شما چه پیش شرطهایی برای احیای سازمان مدیریت و برنامهریزی کشور باید در نظر گرفته شود؟ در حال حاضرکه ضربهای جدی به کیان سازمان نرمافزاری کشور خورده است نباید با احیای سازمان مدیریت و برنامهریزی کشور به صورت سطحی وسیاسی برخورد شود زیرا احیا مراحلی دارد که خیلی از این مراحل طی 60 گذشته مورد توجه حاکمیت نبوده است. ما دو دسته کشور داریم که متقدم توسعه هستند مانند کشورهای اروپایی و آمریکا که چون رویکرد اقتصاد باز داشتهاند در رویکرد برنامهریزی آنها مهم بوده است و در ارتباط مستقیم با رؤسای دولتها قرار میگرفته است و نقش هدایتی داشته است که در این زمینه بحث نمیکنم ولی در کشورهای متاخر در توسعه مانند چین، کره، تایوان، مالزی و. . . این نظام برنامهریزی یک نهاد کلیدی و تعیینکننده بوده است. شکلگیری نهاد برنامهریزی در این کشورها بسیار مهم است، در این کشورها به طور کلی رهبران حاکمیت ایدههای خود را کنارهم قرار دادهاند و در به اشتراک گذاشتن این دیدگاهها ایدههای اجتماعی استخراج میکنند. ماهاتیر محمد در این زمینه میگوید من ایدهای داشتم برای چشمانداز مالزی در سال 2020 و این نگاه را با دست اندرکاران حاکمیت مطرح کردم تا در نهایت به یک ایده جمعی رسیدیم وبر اساس آن یک منظری برای جامعه آرمانی مالزی در افق زمانی مورد نظر تنظیم کردیم. با در نظر گرفتن این تجربه میتوان گفت در یک جامعهای که رهبران حاکمیت به یک منظر توسعهای رسیدند برای پیادهسازی این منظر محتاج نهادی میشوند به نام نهاد برنامهریزی که یک تعدادی از کارشناسان خلاق وآینده نگر را جمع میکنند تا این منظر ترسیم شده را در قالب برنامههای اجرایی پروژهبندی کنند و نظارت میکنند تا به نتیجه برسد. یعنی باید یک اجماع نظر در مورد منظر و مسیر توسعه کشور در ساختار حاکمیت ایجاد شود؟ در واقع باید گفت یک سازمان توسعه گرا از یک منظر شروع میشود که حاکمیت بر روی آن توافق دارد، یعنی نقطه شروع در بیرون این نهاد قرار دارد و وقتی به داخل سازمان میرسیم باید نیروهای کارشناس و کارآمد وفرهیخته به کار گرفته شوند. از دل این نهاد برنامه است که نهاد برنامهریزی توسعهگرای کارآمد شکل میگیرد. بازهم به نقل قولی از ماهاتیر محمد برمی گردم که برای هاشمی رفسنجانی و محمد خاتمی بازگو کرد که مردم مالزی فقیر و نیمه برهنه بودند ولی ما منظری را برای توسعه ترسیم کردیم و بر اساس آن نهاد برنامهای ایجاد کردیم و آنچه که امروز شما از مالزی میبینید مرهون فرایند انسجام فکری در رهبران حاکمیت با نهاد برنامه است. این برای ما سرکوفتی بود که ماهاتیر محمد عنوان میکرد که ما کشوری حاشیهای در جهان هستیم در حالی که ایران به عنوان یک قطب که در مرکزیت جهان متمدن برای خود جایگاهی دارد به چه جایگاهی میتوانست برسد. سازمان مدیریت باید با چنین ترتیبی شکل میگرفت در حالی که به دلیل آنکه این مفهوم در وهله اول وارداتی بود رهبران حاکمیت ایران چه قبل وچه بعد از پیروزی انقلاب آن را درک نکردند. آنچه پیش از این به عنوان سازمان برنامه در کشور وجود داشت از چنین تصویری چقدر فاصله داشت؟ متأسفانه به دلیل عدم درک صحیح از جایگاه چنین سازمانی فاصله زیادی بین کارکرد سازمان برنامه با یک سازمان برنامهریز توسعهگرا وجود داشته است، در زمان حکومت پهلوی قرار بود این سازمان پول نفت را بگیرد آنگونه که گفته میشد هزینه کند و اسم این کار راهم گذاشتند برنامه عمرانی و برنامه توسعهای اسم نگرفت و به مرور که همه آنچه که به عنوان درآمدهای نفتی بود به طور کامل در اختیار دولتها قرار گرفت و به این ترتیب نفت دولتی شکل گرفت. پیش از این هم عنوان کردهام اگر بنا باشد بین نفت دولتی و واگذاری نفت به خارجیها یکی را انتخاب کنیم به نفع کشور است که واگذاری نفت به خارجیها را انتخاب کنیم. در حالی که ما معتقد به نفت ملی هستیم و نباید دولتی باشد، به هرشکل با ورود درآمدهای نفتی سازمان برنامه در ایران شکل گرفت و قرار شد که به صورت برنامههای عمرانی باشد و به مرور دولتها دیدند که پول مفتی هست به نام نفت و آن را تصاحب کردند و غالب بودجه دولتها را پول نفت تشکیل داد. هرچه در برنامههای پیش از پیروزی انقلاب را مرور میکنیم متوجه میشویم که دولت به سازمان برنامه به عنوان سازمان بودجه نگاه میکند که من مصارفی دارم و این سازمان باید برای آنها تأمین منبع کند، در برنامه عمرانی پنجم سازمان برنامه برای دولت تبدیل به سازمان بودجه شده بود. بعد از پیروزی انقلاب هم به جرات میتوانم بگویم که هیچ کس نیامده است در مورد جایگاه این سازمان مهم وحیاتی فکر بکند و بعد از مدتی عنوان شد که این سازمان آمریکایی است که در همان زمان تعدادی از کسانی که صاحب فکر بودند از سازمان رفتند وبعد در یک دوره اصلاً در سازمان را بستند وبعد از آنهم تا زمان محمود احمدینژاد که این سازمان منحل شد به عنوان یک سازمان بودجهای به آن نگریسته شده است در واقع مانند یک قلک برای دولت عمل میکرده است. یعنی این سازمان به عنوان تخصیص عمل میکرد در حالی که دولتها میدانستند در خزانه چه میزان وجود دارد به سازمان فشار میآوردند که تخصیص بیش از این موجودی را تأیید کند و در این فرایند از ابتدای انقلاب به بعد هم دولتها موجبات تضعیف همان سازمان نیم بند را فراهم کردند. نگاه آمریکایی بودن به این سازمان هم وجود داشته ومتأسفانه هیچ کس به این نکته توجه نکرده است که باید سازمانی را برای نهاد برنامهریزی کشور ایجاد کنند که آمریکایی نباشد تا از این طریق بتوانند نهاد برنامه را در کشور شکل بدهند. راه حل اصلاح این نوع نگرش به نظر شما چیست تا در صورت احیای سازمان دوباره شاهد تکرار این فرایند نباشیم؟ برای این کار هم نیاز به سرمایهگذاری دارد و اولین کسی هم که باید در سازمان سرمایهگذاری کند مقام رهبری است زیرا مقام رهبری به عنوان پایدار نظام است که میتواند خط مشی با ثبات را در سازمان تضمین کند و از سوی دیگر اتصال نهاد برنامهریزی به رهبری جایگاهی قدرتمند به این نهاد میبخشد که در چارچوب آن دولتها نمیتوانند از مسیری که برنامها برای دولتها ترسیم میکنند تخطی کنند و من به عنوان کارشناس انتظار داشتم در زمانی که سازمان منحل شد از سوی رهبر نسبت به این اقدام اعتراضی صورت میگرفت. نهاد برنامهریزی که براساس منظر توسعهای کشورشکل بگیرد که از نگاه حاکمیت برخواسته باشد. اگر چنین سازمانی به عنوان نهاد برنامهریزی در کشور ایجاد شود به عملکرد دولت ونظام هوشمندی را میدهد و از هزینههای آزمون وخطا کردن مدیریت میکاهد. برای این کار در زمانی که در سازمان مدیریت وبرنامهریزی حضور داشتم طرحی را به عنوان الزامات بازسازی نوسازی سازمان برنامهریزی کشور را تدوین شد وبراساس همین طرح هم با تأکید بر ناکارآمدی ساختار دولت در برنامه چهارم نوسازی دولت و ارتقای حاکمیت گنجانیده شده است و اولین گام نیز بر اصلاح ساختار سازمان تأکید شد. در جمعبندی تأکید میکنم احیای سازمان برنامه برای کشور یک ضرورت است زیرا اداره کشور نیاز به سازمان هوشمندی دارد که بر اساس نگاه کارشناسی برای دولتها تصمیمسازی کند و این تصمیمات را در فضایی عقلایی در معرض تصمیمگیری قرار دهد. کشورهایی که قصد دارند به توسعه برسند نمیتوانند بدون یک نهاد برنامهریزی هوشمند وقدرتمند به توسعه برسند و اگر دولت آتی بخواهد این سازمان را احیا کند باید از امروز در جمع افراد مؤثر در این فرایند نگاه دولت خود را به سازمان برنامه مطرح کنند تا بر اساس این نوع نگاه فرایند اصلاحی در ساختار سازمان برنامه تدوین شود و اگر چنین اتفاقی بیفتد یک گام درست برای راهاندازی سازمان برنامه شکل گرفته است. ضرورت سرمایهگذاری مقام رهبری در چنین سازمانی و همچنین احساس نیاز کل حاکمیت به چنین ساختاری از این جهت ضرورت دارد که با تغییر دولتها سازمان برنامهریزی که به منزله قلب، مغز، چشم و گوش نظام تلقی میشود، متزلزل نشود. سند چشمانداز میتواند بستر مناسبی برای این فرایند مورد نظر شما باشد؟ اصلا کشوری که میخواهد چشمانداز داشته باشد باید آینده نگر باشد و نمیتوان در کشوری که آیندهنگر است از نگاه کارشناسی خودش را بینیاز بداند. خود سند چشمانداز میگوید برای اجرای مفاد این سند باید یک سازمان برنامهریزی هوشمند بر آن نظارت داشته باشد واگر احمدینژاد به عنوان رئیسجمهور انتخاب نمیشد این سازمان برای اجرای سند به خودی خود باید اصلاح میشد. به هر شکل دولت آینده اگر بخواهد در چارچوب سند چشمانداز به عنوان یک منظر توسعهای حرکت کند بدون ایجاد سازمان برنامهای هوشمند قادر به این کار نخواهد بود سازمانی که بر اساس هوشمندی کارشناسی و علمی دچار درگیریهای وقتگیر تخصیص بودجه نیست و بر اساس یک اجماع منطقی منابع را در جهت حرکت به سمت منظر توسعهای تعریف شدهای به کار میگیرد.
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: خبر آنلاین]
[مشاهده در: www.khabaronline.ir]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 353]