تور لحظه آخری
امروز : شنبه ، 31 شهریور 1403    احادیث و روایات:  پیامبر اکرم (ص):هر كس سنت نيكويى را بنا نهد، اجرى برابر اجر همه عمل‏كنندگان به آن عمل تا روز قي...
سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون شرکت ها

تبلیغات

تبلیغات متنی

تریدینگ ویو

لمینت دندان

لیست قیمت گوشی شیائومی

صرافی ارکی چنج

صرافی rkchange

دزدگیر منزل

تشریفات روناک

اجاره سند در شیراز

قیمت فنس

armanekasbokar

armanetejarat

صندوق تضمین

طراحی کاتالوگ فوری

Future Innovate Tech

پی جو مشاغل برتر شیراز

لوله بازکنی تهران

آراد برندینگ

وکیل کرج

خرید تیشرت مردانه

وام لوازم خانگی

نتایج انتخابات ریاست جمهوری

خرید ابزار دقیق

خرید ریبون

موسسه خیریه

خرید سی پی کالاف

واردات از چین

دستگاه تصفیه آب صنعتی

حمية السكري النوع الثاني

ناب مووی

دانلود فیلم

بانک کتاب

دریافت دیه موتورسیکلت از بیمه

خرید نهال سیب سبز

قیمت پنجره دوجداره

بازسازی ساختمان

طراحی سایت تهران سایت

دیوار سبز

irspeedy

درج اگهی ویژه

ماشین سازان

تعمیرات مک بوک

دانلود فیلم هندی

قیمت فرش

درب فریم لس

شات آف ولو

تله بخار

شیر برقی گاز

شیر برقی گاز

خرید کتاب رمان انگلیسی

زانوبند زاپیامکس

بهترین کف کاذب چوبی

پاد یکبار مصرف

روغن بهران بردبار ۳۲۰

قیمت سرور اچ پی

بلیط هواپیما

 






آمار وبسایت

 تعداد کل بازدیدها : 1817242715




هواشناسی

نرخ طلا سکه و  ارز

قیمت خودرو

فال حافظ

تعبیر خواب

فال انبیاء

متن قرآن



اضافه به علاقمنديها ارسال اين مطلب به دوستان آرشيو تمام مطالب
archive  refresh

اثبات قدرت الهي


واضح آرشیو وب فارسی:فان پاتوق: يكى ديگر از اوصاف ثبوتى و ذاتى خداوند قدرت است و بر اين اساس, آيات زيادى در قرآن كريم, خدا را به نام ((قادر)) و ((قدير)) مى خواند. قدرت نيز از جمله اوصافى است كه ما مى توانيم مرتبه محدودى از آن را در خود بيابيم. از اين رو, مفهوم قدرت و عجز تا حد زيادى براى ما روشن است. با اين حال, لازم است براى وضوح بيشتر بحث, تعريفى از قدرت ارائه دهيم كه بر قدرت خداوند نيز قابل تطبيق باشد.
قدرت چيست ؟

متكلمان اسلامى, تعاريف مختلفى از ((قدرت)) ارائه كرده اند. براساس يكى از مشهورترين تعاريف, قادر كسى است كه اگر بخواهد, فعلى را انجام مى دهد و اگر بخواهد, آن را ترك مى كند.1 بر اين اساس, هنگامى گفته مى شود كه فاعل خاصى بر انجام فعلى قادر است كه انجام يا ترك آن فعل, تابع خواست و مشيّت او باشد.بنابراين, در كليه مواردى كه فاعل فاقد مشيت است و فعل او بدون آنكه مسبوق به خواست و مشيت او باشد, محقق مى شود, فاعل مزبور در انجام آن فعل فاقد قدرت است. از اين رو, مى توان گفت كه آتش بر ايجاد حرارت و فعل سوزاندن قادر نيست, زيرا فعل آن از مشيت و خواست بر نمى خيزد و نمى توان گفت كه اگر بخواهد, فعل سوزاندن را ترك مى كند. براساس تعريف فوق مى توان به اصول زير دست يافت :
الف: قدرت داشتن بر انجام كارى, لزوماً به معناى وقوع آن كار نيست, بلكه ممكن است فاعلى در عين حالى كه بر انجام كارى قادر است, آن را ترك كند و اين در صورتى است كه مشيت او بجاى انجام فعل, به ترك آن تعلق گرفته باشد.
ب: فاعل قادر, قبل از انجام فعل نيز به صفت قدرت متصف است (بر خلاف نظر گروهى كه معتقدند فاعل صرفاً در هنگام انجام فعل به قدرت متصف مى شود.)2 صحت اين مدعا را هم با تامل در تعريف قدرت و هم با مراجعه به حالات درونى خود مى توان دريافت, زيرا روشن است كه تعريف مزبور, كه شامل دو قضيه شرطيه است, قبل از انجام فعل نيز, در مورد فاعل قادر, صادق است. از سوى ديگر, ما در درون خويش خود را بر انجام بسيارى از كارها قادر مى يابيم در حالى كه هنوز به انجام آنها اقدام نكرده ايم.
ج: قدرت همواره به دو امر متقابل, يعنى انجام و ترك فعل, تعلق مى پذيرد. به عبارت ديگر, هر جا كه سخن از قدرت فاعل به ميان آيد, مقصود از آن هم توانايى انجام فعل است و هم توانايى ترك آن. در طرف مقابل گروهى از متكلمان كه اتصاف فاعل به قدرت را به زمان وقوع فعل منحصر مى كنند, متعلق قدرت را صرفاً ((انجام فعل)) مى دانند.3
د: تقابل دو مفهوم قدرت و عجز, از سنخ تقابل عدم و ملك است. بنابراين, فاعلهاى طبيعى مانند آتش, كه فاقد مشيت اند, نه به قدرت متصف مى گردند و نه به عجز.
معناى قدرت الهى

پس از روشن شدن معناى قدرت, بايد ببينيم كه ((قدرت خدا)) به چه معناست و آيا مى توان معناى عمومى قدرت را, بى هيچ كم و كاستى, بر خداوند اطلاق كرد.
با تامل در تعريف ياد شده, چنين به نظر مى رسد كه اطلاق اين مفهوم بر خداوند, از آن رو كه مشتمل بر نقص و محدوديتى نيست, مانعى ندارد. بنابراين, قادر بودن خدا بدين معناست كه اگر مشيت او به انجام فعلى تعلق پذيرد, آن را انجام مى دهد و اگر مشيت او به ترك آن تعلق گيرد, آن را ترك مى كند.
با اين حال, اين نكته را نبايد از نظر دور داشت كه وقتى ما در حقيقت قدرت خويش تامل كنيم, در مى يابيم كه انجام يا ترك فعل از سوى ما, معمولاً تابعى از انگيزه هاى بيرونى است. اما بديهى است كه اين معنا در مورد خداوند صادق نيست, زيرا مستلزم آن است كه حق تعالى از خارج از ذات خود, تاثير پذيرد و در برابر غير خود منفعل گردد و اين معانى با وجوب وجود و غناى مطلق خدا سازگار نيست.
اثبات قدرت الهى

با توجه به معنايى كه از قدرت الهى بيان گرديد, مى توان قادر بودن خداوند را به استناد به دلايل مختلفى ثابت كرد, ولى ما در اينجا به ذكر يك دليل اكتفا مى كنيم.
براساس تعريف قدرت, قادر نبودن خداوند در صورتى صادق است كه مشيت او به وقوع كارى تعلق پذيرد و در عين حال آن كار واقع نشود و يا در صورت تعلق مشيت به عدم وقوع, آن كار واقع گردد. حال مى پرسيم علت عدم تحقيق آنچه كه خدا خواسته است, چيست؟ در پاسخ به اين سوال, با دو احتمال روبرو خواهيم بود: احتمال اول آن است كه ذات الهى, خود, علت عدم تحقق آنچه خواسته است, باشد. اين احتمال كاملاً نامعقول و باطل است, زيرا معقول نيست كه خدا از يكسو بخواهد كارى را انجام دهد و از سوى ديگر, خود, سبب عدم وقوع آن شود. به عبارت ديگر, اين فر ض با حكمت الهى ناسازگار است .
احتمال دوم آن است كه موجودى غير از خدا مانع تحقق خواسته او شود. اين احتمال نيز نامعقول و باطل است, زيرا در جاى خود ثابت گشته كه خداوند واجب الوجود يكتا و ساير موجودات همگى ممكن الوجود و مخلوقات اويند و در همه شئون خود, وابسته به خالق و آفريدگار خود مى باشند. بنابراين, معقول نيست كه موجود ممكنى كه از خود هيچ استقلالى ندارد, بتواند در مقابل مشيت الهى بايستد و مانع تحقق آن شود.
بدين ترتيب, ثابت مى شود كه خداوند, قادر است زيرا به فرض تعلق مشيت و خواست او به چيزى, هيچ مانعى از تحقق آنچه او مى خواهد, قابل تصور نيست.
قدرت مطلق خداوند

يكى از مسائل بحث انگيز در ميان متكلمان به حوزه شمول و گستردگى قدرت الهى مربوط مى شود. آيا قدرت خدا نامحدود و مطلق است و همه چيز را شامل مى گردد يا آنكه قدرت او محدود است و ((برخى)) امور از حيطه توانايى او خارج اند؟ در پاسخ به اين پرسش, گروهى راى نخست را برگزيده و قدرت خدا را نامحدود دانسته اند. اين راى از سوى آيات فراوانى كه خدا را بر انجام همه امور قادر و توانا مى خواند, تاييد مى شود.4
به هر تقدير, علاوه بر دلايل نقلى كه در آينده بدان اشاره خواهيم, عقل نيز به قدرت مطلق الهى اذعان دارد. با اين حال, از دير زمان در باب عموميت قدرت خداوند شبهاتى مطرح بوده است كه حل نشدن آنها براى گروهى سبب شده كه به محدود بودن قدرت و توانايى پروردگار خويش فتوا دهند. ما در اينجا فشرده اى از مهمترين مسائل و شبهات اين باب را به همراه پاسخ هر يك مطرح مى كنيم.
آيا امور محال در حيطه قدرت خدا قرار دارد؟
در يكى از شبهاتى كه از زمانهاى كهن درباره قدرت مطلق الهى مطرح بوده است, مواردى فرض مى شود كه بر حسب ظاهر, تعلق و عدم تعلق قدرت خداوند به آن, هر دو, با اشكال روبروست. اين شبهه به بيانهاى گوناگون و در قالبهاى مختلفى اظهار شده است كه البته مبناى همه آنها يكى است. برخى از مشهورترين تقريرهاى اين شبهه را از نظر مى گذارنيم:
1ـ آيا خداوند قادر است شريك و مانندى براى خود بيافريند؟ اگر پاسخ اين سوال مثبت باشد, لازم مىآيد كه امكان وجود شريك البارى را بپذيريم, در حالى كه در نظر عموم متالهان, وجود شريك براى خدا امر ممتنعى است. اما اگر پاسخ ما به اين سوال منفى باشد, لازم مىآيد كه محدود بودن قدرت خدا را بپذيريم, چون قبول كرده ايم كارى وجود دارد كه خدا از انجام آن ناتوان است .
2ـ آيا خداوند مى تواند جهان هستى را در درون يك تخم مرغ قرار دهد, بىآنكه در ابعاد جهان يا در ابعاد تخم مرغ تغييرى حاصل شود؟ پاسخ عقل سليم به اين سوال, منفى است. بنابراين, قدرت خدا نامحدود و مطلق نيست و كارهايى وجود دارد كه از حيطه توانايى او خارج است.
3ـ پيچيده ترين صورت اين شبهه آن است كه پرسشى طرح شود كه پاسخ مثبت يا منفى به آن, هر دو, مستقيماً به انكار قدرت مطلق بيانجامد. مثلاً گفته مى شود: آيا خدا قادر است سنگى خلق كند كه خود نتواند آن را حركت دهد؟ و يا گفته مى شود: آيا خدا توانايى دارد موجودى بيافريند كه نتواند آن را نابود كند؟ با دقت در پرسشهاى بالا, آشكار مى شود كه خواه به آن پاسخ مثبت دهيم و خواه پاسخ ما منفى باشد, ظاهراً در هر دو صورت, مطلق بودن قدرت الهى را نفى كرده ايم .
از آنجا كه شبهات فوق, با همه تنوعى كه دارند, بر مبناى واحدى استوارند, مى توان يكجا به همه پاسخ داد. به منظور آنكه پاسخ ما از وضوح كافى برخوردار باشد, مناسب است ابتدا نگاهى به اقسام ((محال)) داشته باشيم.
امور محال يا ممتنع, از يك جهت, به سه دسته تقسيم مى شوند:
1ـ محال ذاتى: امرى است كه, فى حد نفسه و در ذات خويش, محال و ناشدنى است, بدون آنكه پاى امر ديگرى در ميان باشد. اجتماع با ارتفاع نقيضين از روشنترين مصاديق محال ذاتى اند.
2ـ محال وقوعى: امرى است كه فى حد نفسه و با نظر به ذات آن, محال نيست ليكن وقوع آن مستلزم محال ذاتى است. براى مثال, وجود معلول بدون علّت محال وقوعى است, زيرا تحقق آن مستلزم تناقض (اجتماع نقيضين) خواهد بود .5 محال ذاتى و وقوعى را ((محال عقلى)) نيز مى نامند.
3ـ محال عادى: امرى است كه وقوع آن با نظر به قوانين شناخته شده طبيعت ناممكن است, ليكن تحقق آن نه ذاتاً ممتنع است و نه مستلزم محال ذاتى است .
با توجه به تعاريف فوق, پاسخ اصلى شبهات مورد بحث آن است كه قدرت خداوند به محالات ذاتى و وقوعى تعلق نمى پذيرد و تمام مواردى كه در تقريرهاى مختلف اين شبهه طرح شده است, از جمله محالات وقوعى اند. براى مثال, شريك داشتن خداوند از محالات وقوعى است, زيرا فرض وجود دو واجب الوجود, پس از تحليل به تناقض مى انجامد; يعنى, لازم مىآيد كه دو واجب الوجود مفروض در همان حال كه واجب اند, واجب الوجود نباشند. وقوع مورد دوم, يعنى قرار گرفتن جهان درون يك تخم مرغ نيز, به گونه ديگرى مستلزم تناقض است; زيرا لازمه اين فرض آن است كه جهان در همان حال كه بزرگ است, بزرگ نباشد (چون درون يك تخم مرغ جاى گرفته است). به همين ترتيب, فرض ايجاد سنگى كه خدا نتواند آن را حركت دهد يا آفريدن مخلوقى كه نتواند آن را نابود سازد, همگى پس از تحليل به تناقض باز مى گردند.
البته بايد به اين نكته بسيار مهم نيز توجه داشت كه عدم تعلق خداوند به محالات ذاتى و وقوعى, در واقع هيچ گونه محدوديتى براى قدرت الهى به شمار نمىآيند زيرا اين امور اصولاً قابليت ايجاد ندارند و لذا مادون مرتبه اى قرار دارند كه قدرت به آن تعلق مى پذيرد. به تعبير حكما, در اينجا فاعليت فاعل (يعنى خداوند)تام است ليكن قابل (يعنى محالات ذاتى و وقوعى) قابليت پذيرش فعل (يعنى ايجاد) را ندارد.
بنابراين, حاصل پاسخ ما اين است كه امور مذكور در شبهات مورد بحث, از جمله محالات عقلى اند و اساساً قابليت تعلق قدرت به اين امور, منتفى است و عدم تعلق نيز, در حقيقت, نقص و محدوديتى براى قدرت خداوند به شمار نمىآيد.
تعلق قدرت الهى به افعال قبيح

يكى ديگر از مسائل مربوط به قدرت مطلق آن است كه آيا خداوند بر انجام افعال قبيح و زشت قادر است؟ در پاسخ به اين سوال دو راى وجود دارد: براساس راى اول, خداوند فاقد چنين قدرتى است 6 راى دوم آن است كه هر چند خدا, با نظر به حكمت و ديگر اوصاف كمالى اش, هيچ گاه مرتكب فعل فبيح نمى شود, اما بدين معنا نيست كه قدرت انجام آن را ندارد.
با دقت در مساله مورد بحث, روشن مى شود كه راى صحيح همان راى دوم است. البته در تاييد راى اول دليلى اقامه شده است كه ابتدا آن را نقل كرده, سپس به نقد آن مى پردازيم .
گفته شده است كه اگر خدا بر انجام افعال زشت قادر باشد, لازم مىآيد كه او يا جاهل باشد يا نيازمند ليكن خداوند عالم و غنى است و از هرگونه جهل و نيازى مبّراست. بنابراين, خداوند بر انجام فعل قبيح قادر نيست .7
در بيان ملازمه فوق گفته مى شود كه فرض تعلق قدرت الهى به فعل قبيح بدين معناست كه صدور چنين فعلى از سوى خداوند ممكن است. حال فرض مى كنيم چنين فعلى از خدا صادر شود. در اين صورت اگر به قبيح بودن آن عالم نباشد, جهل خدا لازم مىآيد و اگر عالم باشد, مى بايد از سر نيازمندى آن را انجام داده باشد, چرا كه حكمت خدا مقتضى ترك فعل قبيح است. بدين ترتيب, لازمه فرض قادر بودن خدا بر انجام فعل قبيح آن است كه يا خدا جاهل باشد و يا نيازمند و چون هر دو لازم باطل اند, ملزوم نيز باطل خواهد بود.
در پاسخ به اين استدلال بايد گفت كه دو لازم مذكور (يعنى جهل يا نياز) از لوازم وقوع فعل قبيح از سوى خداوندند. اما صرف قادر بودن خدا بر انجام قبيح چنين لوازمى را در پى ندارد; زيرا همانگونه كه از تعريف قدرت به دست آمد, قادر بودن بر كارى مستلزم انجام آن كار نيست. بنابراين, خداوند در عين حالى كه بر انجام اين امور ((قادر)) است, به دليل حكمتش, هيچ گاه آن را انجام نمى دهد و از اين رو, مستلزم جهل يا نيازمندى او نيست. به عبارت ديگر, با نظر به حكمت الهى, وقوع فعل قبيح توسط خدا ممتنع است ولى اين امتناع, با قدرت خدا بر انجام آن منافاتى ندارد.8
سعيدى مهر, كلام اسلامى, ج 1

1ـ از اين رو گفته اند: ((القادر من ان شا فعل و ان شا ترك)) (و يا: و ان لم يشالم يفعل).
2ـ اين راى منسوب به اشاعره است: السيورى, ارشاد الطالبين, ص 95.
3ـ اين راى نيز به اشاعره نسبت داده مى شود: همان, 96.
4ـ براى نمونه: بقره: 20 و 106و 109 و 148 و 259 و 284 و...
5ـ زيرا لازم مىآيد كه در آن واحد, يك شى (معلول) هم به علت نياز داشته باشد و هم نياز نداشته باشد و اجتماع نياز و عدم نياز اجتماع نقيضين است .
6ـ اين راى به نظام منسوب است: السيورى, ارشاد الطالبين, ص 188 و شرح الباب الحادى عشر, ص 11.
7ـ بنگريد به: السيورى, ارشاد الطالبين, ص 188 و 189.
8ـ ممكن است گفته شود كه اگر صدور فعل قبيح از خدا ممتنع است, ديگر نمى تواند ((مقدور)) باشد, زيرا قدرت به امر محال تعلق نمى پذيرد. پاسخ اين است كه آنچه متعلق قدرت قرار نمى گيرد((ممتنع بالذات)) است. ولى فعل قبيح, ((ممكن بالذات)) است و با نظر به حكمت الهى, ((ممتنع بالغير)) مى شود.






این صفحه را در گوگل محبوب کنید

[ارسال شده از: فان پاتوق]
[مشاهده در: www.funpatogh.com]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 556]

bt

اضافه شدن مطلب/حذف مطلب




-


گوناگون

پربازدیدترینها
طراحی وب>


صفحه اول | تمام مطالب | RSS | ارتباط با ما
1390© تمامی حقوق این سایت متعلق به سایت واضح می باشد.
این سایت در ستاد ساماندهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی ثبت شده است و پیرو قوانین جمهوری اسلامی ایران می باشد. لطفا در صورت برخورد با مطالب و صفحات خلاف قوانین در سایت آن را به ما اطلاع دهید
پایگاه خبری واضح کاری از شرکت طراحی سایت اینتن