تور لحظه آخری
امروز : یکشنبه ، 15 مهر 1403    احادیث و روایات:  امام علی (ع):هيچ كس چيزى را در دل پنهان نداشت، جز اين كه در لغزش هاى زبان و خطوط چهره او آشكار شد....
سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون شرکت ها




آمار وبسایت

 تعداد کل بازدیدها : 1821013486




هواشناسی

نرخ طلا سکه و  ارز

قیمت خودرو

فال حافظ

تعبیر خواب

فال انبیاء

متن قرآن



اضافه به علاقمنديها ارسال اين مطلب به دوستان آرشيو تمام مطالب
archive  refresh

انديشه - نگاه علوي به قرآن


واضح آرشیو وب فارسی:باشگاه خبرنگاران جوان: انديشه - نگاه علوي به قرآن


انديشه - نگاه علوي به قرآن

احمد قابل:1 -عن علي(ع): الله الله في القرآن، فلا يسبقكم الي العمل به احد غيرُكم ... ثم لم يزل يقول: لا اله الا الله، لا اله الا الله، حتي قبض صلوات الله عليه و رحمته (كافي7/51). در تحف العقول/ 198 با كمي تفاوت آمده است: لا يسبقنكم الي العلم به غيرُكم. فتال نيشابوري در «روضة الواعظين» همان نقل كافي را آورده است.

اين وصيت امير مؤمنان (ع) تأكيد مي‌كند كه «عمل به مجموعه قرآن» از نظر شريعت محمدي اصالت دارد و آدمي را از انحراف و گمراهي بازداشته و بدون شك او را به راه حق، راهنمايي مي‌كند. از طرفي، هشدار مي‌دهد كه «مبادا غير مسلمانان در عمل به قرآن از مسلمانان پيشي گيرند.» اين هشدار، مطمئناً بي‌مورد نبوده است و امكان منطقي آن وجود داشته است. يعني ممكن است كساني بدون اعتقاد به قرآن و با تكيه بر عقلانيت خويش، مفاد قرآن را (كه منطبق بر عقلانيت است) پيش و بيش از مسلمانان مورد عمل قرار دهند. شايد اقارير مسلماناني همچون «سيدجمال‌الدين اسد‌آبادي» مبني بر حضور «مفاهيم اسلام» در غرب و ميان ملل غربي و نبودن آن در «شرق» و ميان مسلمانان، ترجمان معاصر كلام علوي باشد كه گفت: «به غرب رفتم، مسلماني ديدم ولي مسلمان نديدم. به شرق آمدم، مسلمان ديدم ولي مسلماني نديدم.»
2 -عن علي (ع): و اعلموا أنه ليس من شئ إلا و يكاد صاحبه شبع منه و يَمله إلا الحياة فإنه لا يجد له في الموت راحة. و إنما ذلك بمنزلة الحكمة التي هي حياة للقلب الميت، و بصر للعين العمياء، و سمع للأذن الصماء و ري للظمآن و فيها الغنى كله و السلامة. كتاب الله تَبصرون به، و تنطقون به، و تسمعون به و ينطق بعضه ببعض، و يشهد بعضه على بعض. لايختلف في الله ، و لايخالف بصاحبه عن الله (نهج البلاغة 2 / 16 و 17، شرح: شيخ محمد عبده، چاپ اول، 1412 - 1370، دار الذخائر، قم، ايران).
قرآن قرين حكمت است (يعلمهم الكتاب و الحكمة) و به همين دليل، قلب مرده را زنده و چشم نابينا را بينا و گوش كر را شنوا و تشنه را سيراب مي‌كند و همه اين منافع سبب بي‌نيازي و سلامت آدمي مي‌شود. راه آن نيز «بهره‌گيري از مجموعه آيات قرآن» و پرهيز از «جدا‌سازي‌هاي نابجاي آيات آن از يكديگر» است، چراكه برخي از آيات، آيات ديگر را تفسير كرده و به سخن مي‌آورد و برخي آيات، گواه آيات ديگر قرار مي‌گيرند (ينطق بعضه ببعض، و يشهد بعضه على بعض). قرآن در مورد خدا، سخناني منسجم و هماهنگ دارد و گوناگوني در آن ديده نمي‌شود. قرآن، همراه و اعتماد كننده‌اش را از خدا دور نمي‌سازد و او را در مسيري روشن، به خدا مي‌رساند (لايختلف في الله، و لايخالف بصاحبه عن الله).
3 -عن علي (ع): فبعث محمدا صلى الله عليه و آله بالحق ليخرج عباده من عبادة الأوثان إلى عبادته، و من طاعة الشيطان إلى طاعته، بقرآن قد بينه و أحكمه، ليعلم العباد ربهم إذ جهلوه، و ليقروا به إذ جحدوه، و ليثبتوه بعد إذ أنكروه. فتجلى سبحانه لهم في كتابه من غير أن يكونوا رأوه بما أراهم من قدرته، و خوفهم من سطوته. و كيف محق من محق بالمثلات، و احتصد من احتصد بالنقمات. و إنه سيأتي عليكم من بعدي زمان ليس فيه شئ أخفى من الحق و لا أظهر من الباطل، و لا أكثر من الكذب على الله و رسوله. و ليس عند أهل ذلك الزمان سلعة أبور من الكتاب إذا تلي حق تلاوته، و لا أنفق منه إذا حرف عن مواضعه. و لا في البلاد شئ أنكر من المعروف، و لا أعرف من المنكر. فقد نَبذ الكتاب حملتُه، و تناساه حفظتُه. فالكتاب يومئذ و أهله منفيان طريدان، و صاحبان مصطحبان في طريق واحد لا يؤويهما مؤو. فالكتاب و أهله في ذلك الزمان في الناس و ليسا فيهم، و معهم و ليسا معهم، لأن الضلالة لا توافق الهدى و إن اجتمعا. فاجتمع القوم على الفرقة. و افترقوا عن الجماعة. كأنهم أئمة الكتاب و ليس الكتاب إمامَهم. فلم يبق عندهم منه إلا اسمه، و لا يعرفون إلا خطه و زبره. و من قبل ما مثلوا بالصالحين كل مثلة، و سموا صدقهم على الله فرية، و جعلوا في الحسنة عقوبة السيئة و إنما هلك من كان قبلكم بطول آمالهم و تغيب آجالهم، حتى نزل بهم الموعود الذي تَرُدّ عنه المعذرة، و ترفع عنه التوبة، و تحل معه القارعة و النقمة. ( نهج البلاغة 2 /30 و 31).
چند نكته مهم در اين كلام ديده مي‌شود؛
يكم) بازگرداندن مردم از شرك، به توحيد عبادي و اعتقادي، يكي از علل ارسال پيامبر خاتم و انزال قرآن كريم بوده است.
دوم) تحريف عملي قرآن در زندگي مسلمانان، امري واقعي است كه پيشاپيش از آن خبر مي‌دهد و مشخصات آن را گزارش مي‌كند.
سوم) در دوران تحريف، معتقدان و ملتزمان به قرآن، مورد انواع ستم‌ها قرار مي‌گيرند؛
1- تحريف‌كنندگان و پيروان ايشان، برداشت‌هاي درست و منطبق بر قرآن را از سوي ملتزمان به قرآن، به عنوان «برداشتي نادرست و مخالف خواست خدا» معرفي مي‌كنند (و سموا صدقهم على الله فرية).
2- كارهاي نيك آنان (همچون پايبندي به متن قرآن و تفسير صحيح آن) را به بدترين نوع، كيفر مي‌دهند‌ (و جعلوا في الحسنة عقوبة السيئة).
3- ستمكاران به «طرد» افراد پيرو قرآن مي‌پردازند (فالكتاب يومئذ و أهله منفيان طريدان).
4- آنچنان سخت‌گيري مي‌كنند كه هيچ‌كس جرأت پناه دادن به ايشان را نداشته باشد (لا يؤويهما مؤو).
چهارم) منكر و معروف جايشان عوض مي‌شود و ناآگاهان را به گونه‌اي تربيت مي‌كنند كه بيشترين گريز را از معروف و بيشترين پذيرش را نسبت به منكر خواهند داشت.
پنجم) تبليغات تحريف‌كنندگان به‌گونه‌اي است كه مردم را از انسجام و كارهاي جمعي در نهادهاي مدني، باز مي‌دارند. در نتيجه، اجتماعات مردم، از افراد متفرق تشكيل مي‌شود و از كارهاي جمعي، پرهيز مي‌كنند (فاجتمع القوم على الفرقة و افترقوا عن الجماعة).
ششم) دروغ بستن به خدا و پيامبر او، امري رايج و شديداً مورد تبليغ تحريف‌كنندگان خواهد بود و حقايق شريعت از سوي آنان پنهان خواهد ماند (سيأتي عليكم من بعدي زمان ليس فيه شئ أخفى من الحق و لا أظهر من الباطل، و لا أكثر من الكذب على الله و رسوله).
4 -عن علي (ع): إن من عزائم الله في الذكر الحكيم التي عليها يثيب و يعاقب و لها يرضى و يسخط، أنه لا ينفع عبد ـ و إن أجهد نفسه و أخلص فعله ـ أن يخرج من الدنيا لاقيا ربه بخصلة من هذه الخصال لم يتب منها؛ أن يشرك بالله فيما افترض عليه من عبادته، أو يشفي غيظه بهلاك نفس، أو يقر بأمر فَعَله غيره، أو يستنجح حاجة إلى الناس بإظهار بدعة في دينه، أو يلقى الناس بوجهين، أو يمشي فيهم بلسانين. اعقل ذلك فإن المثل دليل على شبهه (نهج البلاغة 2 / 42 و 43).
چند چيز است كه بدون توبه از آنها، آدمي نمي‌تواند رضايت خدا را جلب كرده و از كيفر او در امان بماند؛
يكم) شرك در عبادات الزامي. احتياط در اين مورد اقتضاء مي‌كند كه در اعمال و مناسك واجب نماز و حج، هرگز غير خدا را ياد نكنيم، مگر آنكه در متن ذكر واجب آن عبادت، نام غير خدا آمده باشد (مثل قرائت سور در نماز كه مشتمل بر نام غير خدا باشند و يا ذكر تشهد و...).
دوم) خشم خود را با كشتن ديگري فرو نشاند. كشتن عمدي يك انسان (بدون آنكه كسي را به ناحق كشته باشد يا فساد عمده‌اي در زمين ايجاد كرده باشد) امري اكيداً ممنوع و موجب عذاب الهي است و علاوه بر قصاص، توبه را نيز لازم دارد. البته اطلاق اين سخن، ممكن است شامل «حق قصاص» نيز بشود، هرچند ممكن است كه دلايل ديگر، از شمول آن بر حق قصاص جلوگيري كنند.
سوم) نسبت دادن كارهاي ديگران به خود. اين امر شامل اقرار فرد به جرمي كه انجام نداده و يا نسبت دادن كار خير ديگران به خويش مي‌شود. در حقيقت اين امر، نوعي «دروغ» است كه «منشأ آثار حقوقي» براي دروغگو خواهد بود. اين مطلب در دنياي امروز، شامل سرقت‌هاي ادبي و «حق التأليف» و امثال آن نيز مي‌شود.
چهارم) براي پيروز شدن بر رقيب، دروغي را به خدا و رسول او نسبت دهد و بدعتي را در شريعت بنا نهد. سوء‌استفاده‌هاي سياسي و تأويل‌هاي باطل ولي جانبدارانه و جعل روايات و حكايات خرافي و گاه سياسي، براي منكوب كردن رقباي فكري يا سياسي، از زمان حضور پيامبر شروع شد و آنقدر به ايشان دروغ بستند كه متواتراً فرمود: «هركس به من دروغ ببندد، جايگاهش از آتش خواهد بود». اين مورد شامل برخي رويكردهاي متعصبانه برخي گروه‌هاي مذهبي مخالف يكديگر نيز مي‌شود.
جعل روايات گوناگون درباره برخي عقايد ناصحيح و غلوآميز و حتي برخي رويكردهاي فقهي مخالف يكديگر، تا آنجا پيش‌رفته است كه آشكارترين «رفتارهاي پيامبر خدا» (مثل؛ وضو گرفتن، نماز خواندن و ...) نيز مورد اختلافاتي عميق قرار گرفته است. هيچ‌كس هم زشتي عمل خود را نمي‌پذيرد.
عالمان سني نيز برخلاف نقل متواتري كه مي‌گويد: «اني تارك فيكم الثقلين، كتاب الله و عترتي ...» و تأكيد نبي مكرم اسلام (ص) بر اينكه مراد از عترت و اهل بيت، علي بن ابي‌طالب و خانواده او (علاوه بر همسران رسول خدا) نيز هستند و اقرار به تفضيل علمي و عملي علي (ع) بر ساير اهل‌البيت و عترت (كه همه موارد ياد شده در كتب اهل سنت با نقل‌هاي معتبر آمده است) در مقام اختلاف نظر فقهي بين علي (ع) و ساير اهل‌البيت و يا ساير اصحاب، به اين مرجحات توجه نكرده و مسير مرجوح را پيموده‌اند.
اين موارد و بسياري مسائل اختلافي تاريخي و شرعي، سبب‌ساز اختلافي نفس‌گير و خانمان‌سوز بين مسلمانان شده است. در حالي كه تمامي يا اكثر آنها راه‌حل علمي دارد و به راحتي مي‌توان به پيماني مشترك و عملي براي برچيدن اختلاف رسيد و از نهي الزامي الهي پرهيز كرد كه فرمود: «و لاتنازعوا فتفشلوا و تذهب ريحكم= بايكديگر نزاع و درگيري نداشته باشيد كه باعث ناتواني و سستي شما شده و آبروي شما را مي‌برد». گويا اين دستور الهي و دستور ديگر خداوند، همراه با تأكيد فراوان او به «لزوم اجتماع و وحدت» مسلمانان و لزوم «پرهيز از اختلاف و تفرقه» هيچ مسئوليتي براي عالمان شيعه و سني ايجاد نكرده و نمي‌كند!!؟
پنجم) در رفتارش با مردم، صادقانه برخورد نكند و دو رو باشد. بنابراين اگر از دو رويي، توبه نكند و مثلاً به نام منافع مردم، صرفاً دنبال منافع شخصي خود باشد و بجاي يك‌رويي و يك‌رنگي و صداقت، راه خدعه و فريب ديگران را در پيش گيرد، در پيشگاه خدا نفعي نخواهد برد. با رياكاري و حركت‌هاي نمايشي بدون پشتوانه، خود را طرفدار عدالت و متدين و دلسوز مردم جلوه ندهد. تمامي بيدادگران، خود را حامي عدل و داد معرفي مي‌كنند و ستم خود را عين عدالت نشان مي‌دهند، در حالي كه خود از ستمكاري خويش خبر دارند. برخي با رويكردهاي اختلاف‌افكنانه و دشمن‌تراشانه، مدعي وحدت و دوستي مي‌شوند و عملاً همه چيز را به بازي مي‌گيرند و عناوين را از حقيقت تهي مي‌سازند. يكي از مصاديق اين رويكرد منفي، همان است كه در قرآن كريم از آن با عنوان «لم تقولون ما لا تفعلون=چرا چيزي مي‌گوييد كه به آن عمل نمي‌كنيد» ياد شده است.
ششم) گفتارش با مردم، دوگانه باشد. اگر از اين روش ناپسند توبه نكند و با چاپلوسي و زبان‌بازي و وعده‌هاي دروغ و توجيهات غير‌منطقي، در پي كسب منافع شخصي يا اضرار به ديگران باشد، در پيشگاه خدا منفعتي نصيبش نخواهد شد. مداحي‌هاي غير‌منطقي از ارباب قدرت و ثروت در آشكار و بدگويي‌هاي مكرر از آنان در نهان، مصداق روشني از اين رويكرد منفي است. رواج اجتماعي اين دو صفت ناپسند اخير، زندگي اجتماعي هر ملتي را به نابودي مي‌كشاند. همان‌گونه كه جوامع پيشين را به انحطاط كشانده و زيان‌هاي بي‌شماري را به بار آورده است. از «دورويي و دوزباني» در شريعت محمدي با عنوان «نفاق» ياد شده است و منافقان را در شمار دشمنان و كفار و مشركان قرار داده است. در قرآن كريم آمده است كه حتي اگر پيامبر خدا هفتاد بار براي منافقان از خدا طلب بخشش كند، خدا آنان را نخواهد بخشيد (توبه/ 80).
در سوره «منافقون» آمده است كه؛ «اذا جائك المنافقون قالوا نشهد انك لرسول الله و الله علم انك لرسوله، و الله شهد ان المنافقين لكاذبون = هنگامي كه منافقان پيش تو آيند، مي‌گويند ما گواهي مي‌دهيم كه تو فرستاده خدايي. خدا مي‌داند كه تو فرستاده اويي، و خدا گواهي مي‌دهد كه منافقان، حتما دروغ مي‌گويند». در ابتداي سوره بقره (آيه 14) نيز توصيفي از منافقان آمده است كه؛ «و اذا لقوا الذين آمنوا قالوا آمنا و اذا خلوا الي شياطينهم، قالوا انا معكم انما نحن مستهزئون= هنگامي كه مؤمنان را ملاقات مي‌كنند مي‌گويند ما ايمان آورديم و هنگامي كه با وسوسه‌گران بي‌ايمان و هم‌پيمان‌شان خلوت مي‌كنند مي‌گويند ما با شماييم، همانا ما مؤمنان را مسخره مي‌كرديم».
از نگاه علي (ع)، قرآن كريم به دوري از اين رذايل اخلاقي فرا مي‌خواند و تلاش براي توبه كردن از اين صفات و رفتار را مسئوليتي قرآني مي‌داند و بر «فضائل اخلاقي» تأكيد مي‌ورزد.
* خلاصه سخنراني در اولين شب از شب‌هاي قدر
 سه شنبه 2 مهر 1387     





این صفحه را در گوگل محبوب کنید

[ارسال شده از: باشگاه خبرنگاران جوان]
[مشاهده در: www.yjc.ir]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 260]

bt

اضافه شدن مطلب/حذف مطلب




-


گوناگون

پربازدیدترینها
طراحی وب>


صفحه اول | تمام مطالب | RSS | ارتباط با ما
1390© تمامی حقوق این سایت متعلق به سایت واضح می باشد.
این سایت در ستاد ساماندهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی ثبت شده است و پیرو قوانین جمهوری اسلامی ایران می باشد. لطفا در صورت برخورد با مطالب و صفحات خلاف قوانین در سایت آن را به ما اطلاع دهید
پایگاه خبری واضح کاری از شرکت طراحی سایت اینتن