تور لحظه آخری
امروز : دوشنبه ، 24 دی 1403    احادیث و روایات:  امام صادق (ع): کسی که از چیزی طرفداری مصرّانه و نابجا کند یا اینکه از جانب دیگران به نفع او طرفداری ...
سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون شرکت ها

تبلیغات

تبلیغات متنی

سایبان ماشین

دزدگیر منزل

اجاره سند در شیراز

armanekasbokar

armanetejarat

صندوق تضمین

Future Innovate Tech

پی جو مشاغل برتر شیراز

خرید یخچال خارجی

موسسه خیریه

واردات از چین

حمية السكري النوع الثاني

ناب مووی

دانلود فیلم

بانک کتاب

دریافت دیه موتورسیکلت از بیمه

طراحی سایت تهران سایت

irspeedy

درج اگهی ویژه

تعمیرات مک بوک

دانلود فیلم هندی

قیمت فرش

درب فریم لس

خرید بلیط هواپیما

بلیط اتوبوس پایانه

تعمیرات پکیج کرج

پوستر آنلاین

بهترین وکیل کرج

بهترین وکیل تهران

خرید از چین

خرید از چین

تجهیزات کافی شاپ

خرید سرور اچ پی ماهان شبکه

کاشت ابرو طبیعی و‌ سریع

قیمت بالابر هیدرولیکی

قیمت بالابر هیدرولیکی

قیمت بالابر هیدرولیکی

لوله و اتصالات آذین

قرص گلوریا

نمایندگی دوو در کرج

دوره آموزش باریستا

مهاجرت به آلمان

بورس کارتریج پرینتر در تهران

تشریفات روناک

نوار اخطار زرد رنگ

ثبت شرکت فوری

خودارزیابی چیست

فروشگاه مخازن پلی اتیلن

کلینیک زخم تهران

کاشت ابرو طبیعی

پارتیشن شیشه ای اداری

خرید غذای گربه

رزرو هتل خارجی

تولید کننده تخت زیبایی

مشاوره تخصصی تولید محتوا

سی پی کالاف

دوره باریستا فنی حرفه ای

چاکرا

استند تسلیت

تور بالی نوروز 1404

سوالات لو رفته آیین نامه اصلی

کلینیک دندانپزشکی سعادت آباد

پی ال سی زیمنس

دکتر علی پرند فوق تخصص جراحی پلاستیک

تجهیزات و دستگاه های کلینیک زیبایی

تعمیر سرووموتور

تحصیل پزشکی در چین

مجله سلامت و پزشکی

تریلی چادری

خرید یوسی

ساندویچ پانل

ویزای ایتالیا

مهاجرت به استرالیا

میز کنفرانس

 






آمار وبسایت

 تعداد کل بازدیدها : 1852659909




هواشناسی

نرخ طلا سکه و  ارز

قیمت خودرو

فال حافظ

تعبیر خواب

فال انبیاء

متن قرآن



اضافه به علاقمنديها ارسال اين مطلب به دوستان آرشيو تمام مطالب
archive  refresh

داستانی بسیارزیبابانام ماری.....من که خودم خیلی تحت تاثیر قرارگرفت�


واضح آرشیو وب فارسی:سایت دانلود رایگان: وقتي خيلي کوچک بودم اولين خانواده اي که در محله امان تلفن خريد ما بوديم . هنوز جعبه قديمي و گوشي سياه و براق تلفن که به ديوار وصل شده بود به خوبي در خاطرم مانده.
قد من کوتاه بود و دستم به تلفن نمي رسيد ولي هر وقت که مادرم با تلفن حرف ميزد مي ايستادم و گوش ميکردم و لذت ميبردم .
بعد از مدتي کشف کردم که موجودي عجيب در اين جعبه جادويي زندگي مي کند که همه چيز را مي داند . اسم اين موجود "اطلاعات لطفا" بود ، و به همه سوال ها پاسخ مي داد.
ساعت درست را مي دانست و شماره تلفن هر کسي را به سرعت پيدا ميکرد .
بار اولي که با اين موجود عجيب رابطه بر قرار کردم روزي بود که مادرم به ديدن همسايه امان رفته بود . رفتم در زير زمين و با وسايل نجاري پدرم بازي مي کردم که با چکش کوبيدم روي انگشتم.
دستم خيلي درد گرفت ولي انگار گريه کردن فايده نداشت چون کسي در خانه نبود که دلداريم بدهد.
انگشتم را کرده بودم در دهانم و همين طور که مي مکيدمش دور خانه راه مي رفتم . تا اين که به راه پله رسيدم و چشمم به تلفن افتاد ! فوري رفتم و يک چهار پايه آوردم و رفتم رويش ايستادم .
تلفن را برداشتم و در دهني تلفن که روي جعبه بالاي سرم بود گفتم :"اطلاعات لطفا" .
صداي وصل شدن آمد و بعد صدايي واضح و آرام در گوشم گفت : اطلاعات .
-انگشتم درد گرفته ....
حالا يکي بود که حرف هايم را بشنود ، اشک ها يم سرازير شد .
پرسيد مامانت خانه نيست ؟
گفتم که هيچ کس خانه نيست .
پرسيد خون ريزي داري ؟
جواب دادم : نه ، با چکش کوبيدم روي انگشتم و حالا خيلي درد دارم .
پرسيد : دستت به جا يخي ميرسد ؟
گفتم که مي توانم درش را باز کنم .
صدا گفت : برو يک تکه يخ بردار و روي انگشتت بگذار ...
يک روز ديگر به "اطلاعات لطفا" زنگ زدم .
صدايي که ديگر برايم غريبه نبود گفت : اطلاعات .
پرسيدم تعمير را چه طور مي نويسند ؟ و او جوابم را داد .
بعد از آن براي همه سوال هايم با "اطلاعات لطفا" تماس مي گرفتم .
سوال هاي جغرافي ام را از او مي پرسيدم و او بود که به من گفت آمازون کجاست . سوال هاي رياضي و علومم را بلد بود جواب بدهد . او به من گفت که بايد به قناريم که تازه از پارک گرفته بودم دانه بدهم .
روزي که قناري ام مرد با "اطلاعات لطفا" تماس گرفتم و داستان غم انگيز آن را برايش تعريف کردم . او در سکوت به من گوش کرد و بعد حرف هايي را زد که عموما بزرگ ترها براي دلداري از بچه ها مي گويند ؛ ولي من راضي نشدم .
پرسيدم : چرا پرنده هاي زيبا که خيلي هم قشنگ آواز مي خوانند و خانه ها را پر از شادي مي کنند عاقبتشان اين است که به يک مشت پر در گوشه قفس تبديل شوند ؟
فکر مي کنم عمق درد و احساس مرا فهميد ، چون که گفت : عزيزم ، هميشه به خاطر داشته باش که دنياي ديگري هم هست که مي شود در آن آواز خواند و من حس کردم که حالم بهتر شد .
وقتي که نه ساله شدم از آن شهر کوچک رفتيم . دلم خيلي براي دوستم تنگ شد . "اطلاعات لطفا" متعلق به آن جعبه چوبي قديمي بر روي ديوار بود و من حتي به فکرم هم نمي رسيد که تلفن زيباي خانه جديدمان را امتحان کنم .
وقتي بزرگ و بزرگتر مي شدم ، خاطرات بچگي ام را هميشه دوره مي کردم . در لحظاتي از عمرم که با شک و دودلي و هراس درگير مي شدم ، يادم مي آمد که در بچگي چقدر احساس امنيت مي کردم .
احساس مي کردم که "اطلاعات لطفا" چه قدر مهربان و صبور بود که وقت و نيرويش را صرف يک پسر بچه مي کرد .
************
سال ها بعد وقتي شهرم را براي رفتن به دانشگاه ترک مي کردم ، هواپيمايمان در وسط راه ، جايي نزديک به شهر سابق من توقف کرد . ناخودآگاه تلفن را برداشتم و به شهر کوچکم زنگ زدم : "اطلاعات لطف" !
صداي واضح و آرامي که به خوبي مي شناختمش ، پاسخ داد : اطلاعات .
ناخودآگاه گفتم : مي شود بگوييد تعمير را چگونه مي نويسند؟
سکوتي طولاني حاکم شد... و بعد صداي آرامش را شنيدم که مي گفت : فکر مي کنم تا حالا انگشتت خوب شده ؟!
خنديدم و گفتم : پس خودت هستي ، مي داني آن روزها چه قدر برايم مهم بودي ؟
گفت : تو هم مي داني تماس هايت چقدر برايم مهم بود ؟ هيچ وقت بچه اي نداشتم و هميشه منتظر تماس هايت بودم .
به او گفتم که در اين مدت چه قدر به فکرش بودم ... پرسيدم آيا مي توانم هر بار که به اين جا مي آيم با او تماس بگيرم .
گفت : لطفا اين کار را بکن ، بگو مي خواهم با "ماريگ صحبت کنم .
***********
سه ماه بعد من دوباره به آن شهر رفتم ...
يک صداي نا آشنا پاسخ داد : اطلاعات .
گفتم که مي خواهم با ماري صحبت کنم .
پرسيد : دوستش هستيد ؟
گفتم : بله يک دوست بسيار قديمي .
گفت : متاسفم ، ماري مدتي نيمه وقت کار مي کرد چون سخت بيمار بود و متاسفانه يک ماه پيش درگذشت .
قبل از اين که بتوانم حرفي بزنم گفت : صبر کنيد ، ماري براي شما پيغامي گذاشته ، يادداشتش کرد که اگر شما زنگ زديد برايتان بخوانم ، بگذاريد بخوانمش .

صداي خش خش کاغذي آمد و بعد صداي نا آشنا خواند :
**به او بگو که دنياي ديگري هم هست که مي شود در آن آواز خواند ... خودش منظورم را مي فهمد.**





این صفحه را در گوگل محبوب کنید

[ارسال شده از: سایت دانلود رایگان]
[مشاهده در: www.freedownload.ir]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 159]

bt

اضافه شدن مطلب/حذف مطلب




-


گوناگون

پربازدیدترینها
طراحی وب>


صفحه اول | تمام مطالب | RSS | ارتباط با ما
1390© تمامی حقوق این سایت متعلق به سایت واضح می باشد.
این سایت در ستاد ساماندهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی ثبت شده است و پیرو قوانین جمهوری اسلامی ایران می باشد. لطفا در صورت برخورد با مطالب و صفحات خلاف قوانین در سایت آن را به ما اطلاع دهید
پایگاه خبری واضح کاری از شرکت طراحی سایت اینتن