واضح آرشیو وب فارسی:خبرگزاري قرآني ايران: مشروعيت ولايت فقيه در نگاه عالمان متقدم و متأخر/2حاكميت فقه و عدالت به جاي شخص در اسلام
گروه سياسي: در اسلام شخص، حاكميت ندارد، بلكه فقه و عدالت است كه حكومت ميكند، از اين رو وليفقيه حق ندارد، به تبعيت از آراء مردم عمل نمايد.
روشنگران حكومت فقه و عدالت
در ميان فهرست شاگردان راستين حضرت امام(ره) و انديشمنداني كه همواره در روشنگري، نظريهپردازي و تبيين انديشههاي ناب اسلامي كوشيدهاند، ميتوان نامهاي استاد مرتضي مطهري، آيتالله مصباح يزدي و آيتالله جوادي آملي را در آغاز اين فهرست يافت، اين سه انديشمند اسلامي در تبيين نظام ولايي اسلام، حكومت ديني، اداره جامعه با فقه و نحوه انتخاب حاكم اسلامي در كنار ديگر انديشمندان، تلاشهاي بسياري كردهاند. ايشان، مشروعيت را از آن خدا دانسته و بر اين باورند كه حكومت امري است كه از سوي خداوند به حاكم داده ميشود.
براي مشاهده بخش قبلي اينجا را كليك كنيد
خلاصهاي از ديدگاهها و نظرات اين سه انديشور اسلامي اين چنين است: استاد مرتضي مطهري، در اينباره ميفرمايند: «حقيقت اين است كه حكومت به مفهوم دموكراسي با حكومت به مفهوم اسلامي متفاوت است. حكومت اسلامي واقعاً ولايت و سرپرستي است و در اين ولايت رأي و اراده مردم دخالت ندارد، نه از قبيل تفويض حق حكومت از طرف مردم است و نه از قبيل توكيل است، بلكه سلطهاي است الهي و واقعاً ولايت و سرپرستي و قيوميت است و موضوع يك سلسله احكام شرعيه نيز هست
مطابق اعتقاد شيعه و شخص اميرالمؤمنين(ع) زمامداري و امامت در اسلام انتصابي و بر طبق نص است
شيعه همانگونه كه نبوت يعني راهنمايي ديني را از جانب خدا ميداند، رهبري ديني را نيز «من جانب الله» ميداند. پيامبر بزرگ هم راهنما بودند و هم رهبر، ختم نبوت، ختم راهنمايي الهي با ارائه برنامه و راه است، اما ختم رهبري الهي نيست و نايب امام معصوم نيز به طور غيرمستقيم از ناحيه خداست و مقام او مقام مقدس و الهي است.»
آيتالله جوادي آملي، نيز با شباهت بسيار فراوان با ديدگاه استاد مطهري چنين معتقدند: «بيعت در فقه شيعه فقط كاشفيت دارد، بيعت در فرهنگ تشيع و فقه شيعه اثناعشريه، علامت حق است، نه علت آن. حق حاكميت در نظام اسلامي از آن خداي سبحان است و آراء مردم نسبت به پذيرش حاكميت قانون الهي علامت ثبوت حق بوده، نه علت آن... هرگز زمامدار اسلامي از طرف مردم يا خبرگان منصوب يا معزول نميگردد؛ مجلس خبرگان فقط خبره تشخيص انتصاب فقيه جامع يا انعزال از اوست، نه سبب نصب يا موجب عزل. نميتوان چنين پنداشت كه آراء مردم در اصل پذيرش دين و حقانيت قرآن و حاكميت پيامبر و زمامداران امامان معصوم، علامت است، نه علت؛ ولي نسبت به رهبري فقيه جامعالشرايط، علت است، نه علامت.
روح اين سخن كه آراء مردم موجد حق حاكميت فقيه جامعالشرايط است، اين خواهد بود كه فقيه آگاه به همه قوانين حكومت، نماينده مردم است، نه نايب امام عصر(عج، زيرا نيابت خود را از مردم دريافت كرده و وكالت خويش را از موكلان خود دارد، نه آنكه نيابت خود را از طرف ولي عصر(عج) احراز كرده باشد... هرگز نبايد بين تأثير خارجي حضور مردم و بين تأثير آن در ايجاد حق حاكميت و عليت نسبت به اصل ولايت خلط نمود و به بهانه تكريم آراء عمومي، حق حاكميت را مجعول خلق (مردم) دانست و جنبه ربوبي آن را رها كرد.
عهدهداري ولايت و رهبري جامعه به عهده شخصي است كه از ناحيه خداوند بر اين مقام منصوب شده، باشد و شكي نيست كه تعيين و انتصاب وليفقيه در عصر غيبت، جهت رهبري و زعامت جامعه از سوي خداوند سبحان، ضروري و حتمي است زمامداري در محور ولايت است، نه وكالت و نيابت تا آن كه به تعيين مردم تأمين شود.
در اسلام شخص، حاكميت ندارد، بلكه فقه و عدالت است كه حكومت ميكند. از اين رو وليفقيه حق ندارد، به تبعيت از آراء مردم عمل نمايد. در قانون اساسي براي اينكه توهم وكالت و يا نيابت ولي فقيه از مردم نرود، از رأي و انتخاب مردم سخن به ميان نيامده است بلكه از پذيرش آنان كه همان تولي است، نه توكيل، سخن گفته است و خود خبرگان نيز در اين قانون كه به دليل قدرت تميز و تشخيص واسطه و وسيله شناخت «ولي» هستند، تنها انتصاب و يا انعزال ولي فقيه را تشخيص ميدهند و هرگز عهدهدار عزل و نصب ولي فقيه نميباشند.»
آيتالله مصباح يزدي نيز با چنين ديدگاهي كاملاً هم فكر و همراه بوده و در اين زمينه بر اين باورند: «حق حكميت و حكومت و امر و نهيكردن اصالتاً از آن خداي متعال است.
براساس نظر اسلام هيچ انساني صرف نظر از اختياري كه خدا به او بدهد، حق حكومت و هيچگونه تصرفي در انسانهاي ديگر كه ملك خدا هستند، ندارد... با پذيرفتن اين اصل است كه فلسفه سياسي اسلام از ساير مكاتب موجود در اين زمينه جدا ميشود و نظريه ولايت فقيه با ساير نظريات حكومت و سياست تفاوت اساسي پيدا ميكند... ما هيچ گاه نميتوانيم نظريه حكومت اسلامي و ولايت فقيه را بر دموكراسي تطبيق كنيم.»
مجموع اين نظرات نشان از آن دارد كه شاگردان راستين حضرت امام، تاچه اندازه مباني و ديدگاه حضرت امام(ره) و اسلام را شناخته و در اين مسير پابه پاي او همراه و همفكر بودهاند. اين درحالي است كه اشتراك نظر و شباهت اين آراء با نظرات متقدمين و متأخرين حكما و علماي اسلام، حيرت و شگفتي هر محققي را در يكپارچگي و همفكري آنان در پذيرش حكومت الهي، برميانگيزد.
زمين نشستگان
در بين آراء و نظرات علماي متقدم و متأخر كساني هم هستند كه تاكنون همواره كوشيدهاند تا ولايت و حكومت را امري كاملاً زميني خاكي تلقي نمايند. گروهي كه عقيده خاكي و زميني بودن مشروعيت را دامن ميزنند، بر اين باورند كه هيچ گروه، شخص و قدرتي حتي خداوند، حق اعمال حاكميت بر بندگان را ندارد و بشر آزاد از همه قيود خلق شده است،حتي اخلاق و دين، مجموعه تفكرات اين گروه، بر پايه اصول ليبرال دموكراسي و اصالت اكثريت عامه بنا نهاده شده است. شايد بتوان محمدكاظم شريعتمداري روحاني سرشناس موافق رژيم طاغوت را از نخستين كساني برشمرد كه با ديدگاه حضرت امام در مشروعيت آسماني و الهي حكومت ديني، به مخالفت و رويارويي جدي پرداخت.
شريعتمداري در نخستين روزهاي انقلاب اسلامي و همزمان با برگزاري مجلس خبرگان قانون اساسي، كه درحال بررسي اصل ولايت فقيه بود به شدت از اين اصل انتقاد كرد و چنين گفت: «اصالت با ملت است، قدرت مال ملت است، در ولايت فقيه قدرت حاكميت مردم نبايد فراموش شود.»
اين انتقاد در 3 روز پس از سخنان اين روحاني سرشناس مدافع شاه، به شيوهاي اهانتآميز از سوي جبهه ملي درقالب بيانيهاي تكرار شد. جبهه ملي ولايت فقيه، را نوعي ديكتاتوري مذهبي برشمرد و حكومت فقهاي اسلام-كه به تعبير امام (ره)، وارثان انبياء و ائمه معصوم هستند- را به حكومت موبدان زرتشتي ايران باستان و كشيش هاي قرون وسطاي اروپا تشبيه نمودند.
ابوالحسن بني صدر، رئيس جمهور متواري ايران نيز چند ماه پس از اين مواضع، ديدگاه خود را اعلام نمود و «تشخيص و مشروعيت ولي فقيه را با مردم دانست»
تكرار اين ديدگاه از سوي گروهك منافقين، و ديگر گروههاي چپ و راست ضد انقلاب تكرار ميشد و با آنكه نام حضرت امام (ره) را به عنوان رهبر و «پدرجامعه!» با احترام بر زبان ميبردند، اما در دل همان ديدگاه «پدرمعنوي خود در نهضت آزادي» و جبهه ملي را پسنديده و بر آن باور بودند. باوري كه در خرداد 1360 با اعلام نبرد مسلحانه عليه انقلاب اسلامي در عمل به خوبي، خود را فاش ساخت.
ديدگاه زميني به ولايت و حكومت ديني، با حضور امام (ره) فقط در ميان دشمنان آشكار انقلاب اظهار ميشد و در ميان مدعيان پيروي از خط امام (ره) كسي را ياراي آشكارساختن فاصله فكري خود با امام نبود، اما پس از گذشت 20سال همه فاصلهها و شكافها رخ نمود و آنچه در دلها نهان بود، در گذر زمان آشكار شد.
دوران سازندگي و توسعه سياسي بهترين فرصتي بود كه ديدگاههاي نهان شده در پستوي دلها، رخ بنمايد سازندگي و اصلاحات بسترهايي بودند، كه به خوبي ميشد با موجسواري بر آن، ديدگاههاي زميني، را به بهانه نقد و بررسي و جست وجو و تحقيق در محافل علمي و دانشگاهي و حوزوي مطرح ساخته و آن را ترويج نمود. ترويج اين آراء و ديدگاه زميني هدفي را پي ميگرفت كه فقط آگاهييافتن از آن هدف خود گوياي همه زواياي پنهان و نهان اين ماجراست. به اين نظرات و آراء توجه كنند.
عبدالكريم سروش به عنوان رهبر فكري جريان اصلاح طلب مي گويد:«نظريه ولايت فقيه از همان ابتداي كار براي من بسيار قابل تأمل بود. به قول مولانا الله الله اشتري بر نردبان!... 32 ولايت فقيه يك تئوري اقليت شيعه است كه خيلي نيز جوان است... 42 ما چيزي به نام حكومت ديني نداريم و خود پيامبر هم حاكم ديني نبود! چه رسد به ديگران و جانشينانش! اين چنين نيست كه متدين فقيه پارسا و عالم دين بودن حق ويژه اي براي كسي بياورد كه به حاكميت دست پيدا كنند52.»
محمدرضا خاتمي دبيركل حزب مشاركت، بهتر از هركس ديگري اين موضوع را شفاف ساخت. وي گفت:«يكي از بزرگ ترين دستاوردهاي دوران 8 ساله (دوم خرداد) آن است كه حكومت از جايگاه آسماني و ملكوتي اش به زمين نشست! حتي اگر امام غايب و معصوم در رأس حكومت قراربگيرد، بايد بتوان به او انتقاد كرد و ازعملكردش ايراد گرفت و درملاء عام استيضاحش كرد!... تكليف حكومت غير معصوم ( ولايت فقيه) كه روشن است، همه زميني اند... 62 برخي مشروعيت خود را از آسمان دانسته و برخي ناشي از رأي مردم. مشروعيت زمان امام، درحال حاضر وجود ندارد و وظيفه ماست كه مباني مشروعيت را واحد كنيم!72... واژه حكم حكومتي را ما اصلاً قبول نداريم. و با آن مخالفيم.» 82
عزت الله سحابي از بنيانگذاران نهضت آزادي چنين مي گويد:«مذهب درجامعه بايد باشد، اما درحكومت نبايد باشد... دين رسالت حكومت و اداره جامعه بشري را ندارد.ما حكومت ديني يا حكومت دين نداريم.» 92
اين سخنان فقط گوشه اي بود ازهزاران هزار جمله و سخني كه دراين چند سال پرهياهو و پرغوغا، درمقابل ديدگاه امام و رهبري و بسياري از فقيهان و عالمان ديني عليه مشروعيت الهي ولايت فقيه گفته و نوشته شده است. با همه اين فراز ونشيبها و مخالفتها و دشمنيها، آنچه كه تاريخ انقلاب برهمه ذهنها و وجدانهاي بيدار و آگاه روشن ساخته است و دشمنان انقلاب و اسلام نيز به خوبي آن را فهميده اند، همان فراز نوراني و درخشاني است كه فرمانرواي هميشگي ايران زمين، علي بن موسي الرضا (ع)، فرموده اند: «الامام امين في ارضه و حجه علي عباده و خليفه في بلاده» 30
«امام امانتدار خداست در زمين و حجت خداست در ميان مردمان و خليفه خداست در آباديها و سرزمينها».
نوشته: حسن طاهري
منبع : تبيان
دوشنبه 25 شهريور 1387
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: خبرگزاري قرآني ايران]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 3011]