تور لحظه آخری
امروز : سه شنبه ، 15 آبان 1403    احادیث و روایات:  پیامبر اکرم (ص):هر كس به خدا توكل كند، خداوند هزينه او را كفايت مى كند و از جايى كه گمان نمى برد ب...
سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون شرکت ها

تبلیغات

تبلیغات متنی

صرافی ارکی چنج

صرافی rkchange

سایبان ماشین

دزدگیر منزل

تشریفات روناک

اجاره سند در شیراز

قیمت فنس

armanekasbokar

armanetejarat

صندوق تضمین

Future Innovate Tech

پی جو مشاغل برتر شیراز

لوله بازکنی تهران

آراد برندینگ

موسسه خیریه

واردات از چین

حمية السكري النوع الثاني

ناب مووی

دانلود فیلم

بانک کتاب

دریافت دیه موتورسیکلت از بیمه

قیمت پنجره دوجداره

بازسازی ساختمان

طراحی سایت تهران سایت

irspeedy

درج اگهی ویژه

تعمیرات مک بوک

دانلود فیلم هندی

قیمت فرش

درب فریم لس

زانوبند زاپیامکس

روغن بهران بردبار ۳۲۰

قیمت سرور اچ پی

خرید بلیط هواپیما

بلیط اتوبوس پایانه

تعمیرات پکیج کرج

لیست قیمت گوشی شیائومی

خرید فالوور

پوستر آنلاین

بهترین وکیل کرج

بهترین وکیل تهران

اوزمپیک چیست

خرید اکانت تریدینگ ویو

خرید از چین

خرید از چین

تجهیزات کافی شاپ

نگهداری از سالمند شبانه روزی در منزل

بی متال زیمنس

ساختمان پزشکان

ویزای چک

محصولات فوراور

خرید سرور اچ پی ماهان شبکه

دوربین سیمکارتی چرخشی

همکاری آی نو و گزینه دو

کاشت ابرو طبیعی و‌ سریع

 






آمار وبسایت

 تعداد کل بازدیدها : 1826066268




هواشناسی

نرخ طلا سکه و  ارز

قیمت خودرو

فال حافظ

تعبیر خواب

فال انبیاء

متن قرآن



اضافه به علاقمنديها ارسال اين مطلب به دوستان آرشيو تمام مطالب
archive  refresh

متن کامل نامه نوری زاد به ضرغامی


واضح آرشیو وب فارسی:عصر ایران: متن کامل نامه نوری زاد به ضرغامی من حقیقتا خود را دوست و دوستدار ضرغامی می دانم. هرگز بنای تخریب او را و ندیدن زحمت های او را ندارم. نگران این هستم که ناگهان به خود آییم و فرصت ها را از کف رفته ببینیم محمد نوري‌زاد كارگردان سينما و تلويزيون چند روز پيش طي نامه‌اي خطاب به سید عزت الله ضرغامي رييس سازمان صدا و سيما به سياست‌هاي جاری این سازمان در حوزه‌هايي چون خبر، طنز، فيلم و سريال و ... انتقاد کرد و خواستار بازنگري جدي در اين سياست‌ها شد. رسانه ها و خبرگزاری ها بخش هایی از این نامه را منتشر کردند اما محمد نوری زاد متن کامل این نامه را در اختیار «جهان» قرار داده است. آنچه در پی می آید متن کامل نامه محمد نوری زاد است که گرچه ادبیاتش در مواردی تلخ و گزنده می نماید و چه بسا نگاه «جهان» به برخی انتقادات که در این نامه بیان شده به گونه ای دیگر باشد اما با توجه به ضرورت نقد درون گفتمانی و نیز جایگاه و سابقه ای که نوری زاد به عنوان یک نویسنده و کارگردان انقلابی ، دردمند و باانگیزه دارد ، تصمیم بر انتشار آن گرفته شد. «جهان» آمادگی دارد تا نقدهایی از این دست و یا پاسخ های احتمالی به چنین نقدهایی را خصوصا" از جانب شخصیت هایی که در این نامه از آنها یاد و انتقاد شده و دیگر صاحب نظران فرهنگی برای اعتلا و اصلاح وضعیت فرهنگی و مدیریتی کشور منتشر و به بحث بگذارد.  یک اشاره:با انعکاس بخش نخست این مطلب که به واکاوی صدا و سیما اراده دارد، جمعی از دوستان مطالبی را مطرح کردند که شتابزده و مختصر به آن می پردازم. نگرانی این دوستان در این بوده و هست که رو در رو قرار گرفتن با دوستی در اندازه مهندس ضرغامی، رویارویی با خود است. و کافی است که طرف مقابل، روح خیرخواهی مطلب را نگیرد و سخت برآشوبد و نویسنده را در مدار معاندان و نقادان متعصب ببیند. پس چه بهتر که اگر نقدی هست به خود او سپرده شود تا در خلوت، به بازشناسی و ترمیم کاستی های حوزه کاری اش بپردازد. در پاسخ به این دوستان، تاکید بر این نکته را ضروری می دانم که برنامه های صدا و سیما آیا در خلوت برای مردم پخش می شوند که در خلوت نیز مورد ارزیابی قرار گیرند؟ مهم تر این که رفاقت و دوستی، اتفاقا در این است که قدم های آشکار دوست خود را آشکارا تحلیل کنی. و گرنه دامنه چاپلوسی ها در این سال ها آنچنان گسترش و عمق یافته است که می شود از آن با عنوان «نهضت چاپلوسی و ریاکاری» یاد کرد. مسئولین ما امروز، شدیدا گرفتار این نهضتند.مهندس ضرغامی، تا آنجا که نویسنده می شناسد و تجربه دارد، حتی نقدهای تند را با رویی گشاده می پذیرد. من حقیقتا خود را دوست و دوستدار ضرغامی می دانم. هرگز بنای تخریب او را و ندیدن زحمت های او را ندارم. نگران این هستم که ناگهان به خود آییم و فرصت ها را از کف رفته ببینیم. پیشاپیش از ضرغامی، به خاطر صراحت قلم خود پوزش می خواهم و خدای متعال را در خیرخواهی این مطلب، شاهد می گیرم. بخش دوم: تلویزیون کار کردن در تلویزیون، هم در حوزه برنامه سازی و هم در جایگاه مدیریتی، بسیار حساس تر و نافذتر و فرساینده تر از سایر رسانه هاست. چرا که جدا از برنامه های زنده، تولید یک برنامه تلویزیونی، به عبور از مراحلی نیازمند است که آمیزه ای از هنر و مدیریت و فن و ابزار و طرح و برنامه را می طلبد.اگر یکی از محوری ترین مشکلات سینمای ما مثلا نداشتن فیلم نامه های خوب است، این مهم در تلویزیون، به فرایندی پیچیده تر راه می برد. چرا که مخاطب سینما تعریفی همسنگ با مخاطب تلویزیون ندارد. و در راس این تعریف، صد البته شان و نفوذ و میزان حضور گسترده تلویزیون در میان اقشار مختلف جامعه و به خصوص خانواده ها، جایگاه ویژه ای را برای این ابر رسانه فراهم می آورد. ضرغامی در بدو ورود به صدا و سیما، چهار مرحله سخت پیش رو داشت: 1. فراوانی کارکنان صدا و سیما2. مدیران متفرق3. اغتشاش در طرح و برنامه4. نوسان بودجهبا خوشرویی متداولی که در ضرغامی بود و هست، دستی به ترکیب ساختاری صدا و سیما نخورد. او اصلا بنای این را نداشت که یک کارمند فلان شبکه و بهمان شهرستان، حتی اگر بیکار و اضافی باشد، از او رنجیده خاطر شود. مخصوصا این که معاونی در اندازه «کردان»، به قول صدا و سیمایی ها، ناوگانی از اتوبوس در شهرستان زادگاه خود به کار گرفته باشد تا همه را برای استخدام به صدا و سیمای کل کشور تزریق کند. همین اکنون، جمع قابل توجهی از کارکنان صدا و سیما، آن هم در تخصص های گوناگون، بدون این که یک ساعت در محل کار خود حضور یابند، حقوق ماهیانه خود را دریافت می کنند. البته به موازات این سرگشتگی، دانشکده صدا و سیما نیز همچنان به تربیت و تزریق جوان تر ها همت می کند و این بی سرانجامی را چه در حوزه نیروی کار و چه در فعل و انفعالات کیفیتی، تشدید می کند. ضرغامی با کنار گذاردن معاون و مدیران ناهمراه، جمعیتی از مدیران همراه خود را بر مسندهای مدیریتی صدا و سیما نشاند. وجه مشترک همه اینان، حرف شنوی محض از ضرغامی بود و مقوله ای به اسم کارایی و توانمندی در این میان نمره ای جانبی داشت. ضرغامی مثل مدیران ارشد و صاحب منصبان سایر دستگاه ها، می بایستی آرامشی برای خود فراهم می آورد.حضور مدیری که دانش و تخصص خود را به رخ بکشد، تحمل پذیر نبود. این مشکل نه در صدا و سیما، که در همه دستگاه ها به امری متداول و بدیهی تبدیل شده است. مدیران ارشد ما، دوست دارند از بالا به پایین نگاه کنند و هرگز نمی خواهند سرشان را بالا ببرند و کسی را ببینند که با سخنان متفاوت و طرح برنامه متفاوت، جایگاه برتری برای خود آراسته است. ضرغامی سطح کیفی مدیریت حاکم بر صدا و سیما را پایین کشید. گاه افرادی را بر منصب هایی نشاند که با اطمینان می شود بر سوختن و هدر رفتن آن موقعیت رسانه ای تاکید ورزید. در این میان، تنها به یکی دو نمونه اشاره می کنم و پای از این بحث پر مخاطره بیرون می برم که توقف فراوان در این بخش، دامنه مباحث غیرضرور را پیش می کشد و سخن صادقانه و مشفقانه نویسنده را به ورطه تفسیرها و بغض های نامبارکی در می اندازد. مدیر شبکه یک:مدیر فعلی شبکه یک سیما، فرسنگ ها با آنچه که باید باشد، فاصله دارد. علیرضا برازش، با همه داشته های تئوریک و دانشی که در حوزه معارف دارد، ظرفیت ها و مختصات رسانه خود را نمی شناسد. علاقه فراوان او را در هدایت برنامه های خاص نمایشی دیده ایم. او به زعم خود، یک معرفت را بر تارک یک نمایش می نشاند و آن را پخش نیز می کند، اما چه کسی پاسخگوی خسارتی است که از همین ناحیه بر می جوشد؟ خسارت یک معرفت آسیب دیده و خراش خورده ای که بی جهت در طی یک سریال دست به دست می شود و از رفتار و گفتار بازیگران بیرون می زند. برازش، عضو فعال یک بخش تحقیقاتی می تواند باشد، اما کسی که شان تصویر و کارکرد آن را نمی شناسد و عجبا که اصرار در انعکاس وسیع آن نیز دارد، پسندیده این است که به همان جایگاه معهود و شایستگی هم شان خود باز گردد. حضور برازش در شبکه یک سیما، این حوزه را از افق های پیش رو باز می دارد. برازش دانش آموخته مباحث تئوری است، و نه کسی که باید در راس حوزه ای از یک رسانه، برای فرداهای نیامده و بحران های مرتب و نامرتب این نظام، برنامه ریزی و مدیریت کند. مدیر شبکه چهار: دکتر پورحسن نیز یک شخصیت تئوریک است و اساسا بیشتر به کار مشاورت می آید تا مدیریت یک رسانه تصویری. تعلق محوری او در همان محدوده تحصیلات خودش متوقف است. او نیز شهامت ورود به مباحث حساس را ندارد. شاید به همین دلیل بود که ضرغامی او را از شبکه دو به شبکه چهار فرستاد تا لابد تعلقات نخبگی و فرهیختگی آن شبکه را تعقیب کند. دکتر پورحسین با طرح چهره های ماندگار برای خود جایگاهی پدید آورد، اما این طرح که می توانست خاستگاهش هر کجای دیگر باشد، هرگز در اندازه ای نبوده است که خلا دور اندیشی و رسالت های بر زمین مانده این رسانه را جبران کند. دکتر پورحسین، معروف است که کمتر برای تلویزیون وقت می گذارد. و شاید به همین دلیل است که اغلب مدیران صدا و سیما تمایلی به زود آمدن به سر کار خود ندارند. این نشان از این دارد که دغدغه مدیریت، آبشخوری است که باید تمایلات فردی، و نه حیثیتی و فرایندی نظام را سامان دهد و سیراب کند. پور حسین نه در شبکه دو نه در چهار و نه در هیچ مرحله از دوران مدیریت خود، زایندگی و پدید آورندگی نداشته است. منظورم طراحی یک روند مطمئنی است که بتواند بر این آب راکد و متوقف، موجی اندازد و شوری پدید آورد. البته خصوصیت نرمش فزاینده این مدیر، همان است که ضرغامی طالب آن است. معاون سیما: دکتر میرباقری نیز مدیری است که فارغ از رسانه سیما، بر یک جایگاه مرتفع مدیریتی در همین حوزه، آرمیده است. میرباقری بیشتر به کار واسطگی امور خیریه می آید تا نشستن بر مسند سیمای یک کشور با مقیاس توفان هایی که از سرگذرانده و آرزوها و مطلع هایی که پیش روی دارد. بزرگ ترین جذابیت میرباقری برای ضرغامی، اطاعت پذیری بیش از اندازه و مفرط اوست. میرباقری که در سازمان ملی جوانان نیز موفق نبود، ناگهان به مدیریت رسانه ای فرا خوانده شد که حتما برای خود مختصاتی دارد. مثلا این که میرباقری اگر می دانست انباشتن سیما از تزریقات فراوان و مطالعه نشده شعائر مذهبی چه آفات ویرانگری با خود دارد، در برابر تاکیدها و دستورالعمل های ضرغامی مقاومت می کرد و به او می گفت: برادر عزیز، در کجای دنیای درایت، سه شبکه تلویزیونی، همزمان دعای کمیل یا ندبه یا دعای عرفات پخش می کنند؟ یا هفت شبکه تلویزیونی، همزمان به سینه زنی و نوحه خوانی و عزاداری می پردازند؟ مذهب در تلویزیون مذهبی که تلویزیون و به مناسبت های مختلف پخش می کند، متاسفانه یک مذهب جا مانده در تاریخ است. مذهبی است که امکان ارتباط با سایر نحله های فکری را از خود سلب کرده و یک جانبه بر سر مخاطب بارانده می شود. مذهبی فرسوده و خسته و از رمق افتاده. در این مذهب، از انعطاف ها و پیچش های ظریف فقهی و تطابق آن با ظرفیت های روز یا بهتر بگویم: نشاطی که ذاتی مذهب است، خبری نیست. مردم از بارش مذهب ، حظ می برند. و در آن تن و ذهن نمی شویند. از دور که یک مناسبت محزون مذهبی فرا می رسد، هم مدیران صدا و سیما و هم مردم هر دو عزا می گیرند.مدیران صدا و سیما در این هول و هراس که چگونه از این وانفسا جان سالم به در ببرند، و مردم از این روی که چگونه آن روز رسانه ضرغامی به سر می رسد. مذهب ضرغامی بر شاکله سیما تزریق می شود، و حال آن که، مذهب، یک شاهراه است تا مردمان از آن بهره ببرند و به مقصد برسند. مذهب ضرغامی، بیش از آن که آغوش بگشاید، درها را می بندد. آزار دهنده ترین جلوه مذهب ضرغامی، آنجاست که قرار است مستقیما یک گزارش ورزشی خارجی و بین المللی پخش شود. ضرغامی اگر می دانست حذف پی در پی صحنه ها، چه خراش به جان مردم می اندازد، و همزمان اگر از وزن نفرت مردمان نیز خبر داشت، چه بسا ترجیح می داد مثل بسیاری از موارد مشابه، از خیر پخش مستقیم آن مسابقات صرفنظر کند و گلچین آن را با کمی تاخیر تحویل مردم دهد.رنج این آسیب ها آنجا دلخراش است که اتفاقا به حساب کارآرایی و یاوری دین خدا گزارده شود. سطح مذهب ضرغامی است. با بنیه ای نحیف و لاغر که دنده های عصبیت آن بیرون زده و چشمانش گود افتاده است. ضرغامی در این سال های ریاست خود بر سازمان صدا و سیما، اگر بیست درصد برای کیفیت برنامه ها و دکل های بالای کوه ها در سراسر کشور و جشنواره ها و مقتضیات کارکنان، وقت و انرژی صرف کرده باشد، هشتاد درصد دغدغه و حساسیتش را به مذهبی کردن همه شبکه ها و ریز و درشت این نگرانی محوری اختصاص داده است. صورت ظاهر این همه تاکید و بخشنامه و مراقبت و خط قرمز و ممیزی های تمام نشدنی، لابد جز مجاهدت و نصرت دین خدا نیست و مجاهدان این عرصه نیز حتما در پیشگاه خدای متعال و مردم ایران برای خوتد حق و حقوقی قائلند، اما همانگونه که آوردم، این صورت ظاهر است. باطنش را تلویحا وا می شکافم و می گذرم: حجاب در صدا و سیما راستش را بخواهید، این حجاب، بسیار فراوان تر از جایگاه واقعی اش، وقت و انرژی این نظام را گرفت و به جایی هم نرسید. شاید این محاجه برای دوستان و هم طریقان من تلخ و آزار دهنده باشد، اما سخنی را که فردا با پتک به صورت ما خواهند کوفت، چرا امروز نگویم؟رسانه ای که افتخار می کند به «ملی» بودنش، به مساله حجاب که می رسد، کاملا عمومیت خود را کنار می گذارد و به ناشیانه ترین وجه ممکن، اتفاقا حجاب را به زیر می کشد. ضرغامی یک سند، بله فقط یک سند ندارد که با این همه اصرار بر پوشش بازیگران و حذف بدپوششی رهگذران یک گزارش خیابانی، جمعیت حجاب دوستان از جایگاهی به جایگاهی بالاتر صعود کرده باشد. چرا؟ پاسخش مشص است: پذیرش حجاب، یک پذیرش درونی است که با «رشد» حاصل می شود.حجاب یک یونیفرم تشکیلاتی یا پوشش متحد الشکل کارگران یک کارخانه نیست. حجاب گوهری است که اهلش باید با غواصی و مشقت روحی به اکتساب آن دست یازد. اخم کردن به کسی که چند تار مویش بیرون افتاده، اخم کردن به خداوندی خداوند است. راستی ضرغامی چه پاسخی برای حذف صحنه هایی از تظاهرات باشکوه از روزهای انقلاب دارد که زنان چادری و سر برهنه، یک صدا، در یک صف، پشت در پشت هم، فریاد الله اکبر، خمینی رهبر سر می دهند؟ چرا باید حضور آن زنان سربرهنه، از تاریخ این انقلاب حذف شود؟ حتما ضرغامی عزیز ما از پخش سخنرانی های با شکوه سیدحسن نصرالله نیز رنج می برد که مخاطبین او، همزمان، زنان محجبه و سر برهنه اند و به جای صلوات، برای سید مجاهد کف می زنند! اشتباه ضرغامی و شاید بسیاری از مسئولان فرهنگی ما در این بوده و هست که فکر می کنند با ملزم کردن بانوان به رعایت پوشش کامل، به بزرگ ترین خواسته نظام اسلامی دست می یازند. و حال آن که آراستگی صورت ظاهر جامعه می بایستی از ذات جامعه بجوشد، و گرنه آشوبی از ظاهر سازی ها و تزویرها و دورویی ها و تظاهر به مذهب در عرض و طول جامعه می پیچد و چهارستون باورها و ذخایر روحی و روانی و فرهنگی و ایمانی جامعه را می جود، ضرغامی اما از همگان در این عرصه پیشی گرفت. حتی از مراجع و رهبری و خدا نیز جلو زد تا ثابت کند می شود با تبلیغ و نشان دادن مکرر بانوان چادر مقنه ای، حتی در خانواده هایی که با چادر و مقنه نسبتی ندارند، روح گرایش به چادر و مقنعه را نهادینه کرد. او در برنامه خردسالان تلویزیون، داشتن روسری را برای دختر بچه های نابالغ نیز اجباری کرد تا لابد کسی موی آنان را نبینید و تحریک نشود! ضرغامی آنقدر بر رعایت پوشش بانوان اصرار ورزید که گویا حیثیت نظام و خواسته خونین شهدا جز همین نبوده و نیست. به نحوی که با همین کج روی بزرگ، حصار امنی گرداگرد سایر حوزه های منکراتی بالا رفت و امنیت خاطر ابن الوقت ها و زیرک ها و مکاران فراهم آمد. رواج دغدغه پوشش بانوان، آنچنان به جان جامعه مسئولان فرهنگی ما افتاد که اکنون، بی خبر و بدون حساسیت از کنار عظیم ترین آسیب های نافذ مکاران می گذرند و همانجا، با دیدن چند تار موی یک دختر جوان سراسیمه می شوند و گریبان می درند. کشتی کشتی جنایت و غارت چپاولگران زیرک، کوچکترین گزشی در اینان برنمی انگیزد اما در مقابل، به کمترین ایراد پوششی بها می دهند و آسمان خدا را به زیر می کشند. ضرغامی راستی چرا شهامت پخش فیلم «گاو» مهرجویی را ندارد؟ فیلمی که امام خمینی(ره) در جایگاه معمار این انقلاب، بر درستی و خوبی و هنر آن تاکید ورزیده است؟ چرا این اثر و این فتوای راهگشا، از مدار تاریخ سینمای کشورمان به دور انداخته شد؟ علتش تنها و تنها خصلت منفعلانه ضرغامی است که پیش از آنکه مرجعی سر به اعتراض برآورد، یک به یک درهای تنفس رسانه خود را به روی مردم می بندد. خوب به یاد دارم که در یک گفتگوی شتابزده و سرپایی که با ضرغامی داشتم، او به فیلم «خیلی دور و خیلی نزدیک» آقای میرکریمی اشاره کرد و گفت: این فیلم را برای رهبرمان نشان دادند و ایشان این فیلم را تایید کردند و سازندگان آن را مورد تفقد قرار دادند اما من (ضرغامی) به ایشان (رهبر) عرض کردم: آقا، قبول که این فیلم را پسندیده اید اما من (ضرغامی) کار خودم را می کنم. در این فیلم چند صحنه است که باید درآورده شود! و در آوردیم! از همین گفتگوی ساده مشخص می شود که ضرغامی در پی ایجاد تنفس و فراهم آوردن بستر ابتکار عمل و مواجهه با خط و نشان های آزاردهنده برخی از خشک مغزان نیست. و گرنه مثل شیر، راه ها را می گشود و می گفت: رهبر من این فیلم را پسندیده و خوب تشخیص داده، پس من (ضرغامی) و دیگران کیستیم که بخواهیم در این جایگاه عرض اندام کنیم؟پس می فهمیم این همه شعار سربازی که ضرغامی در سخنان خود می گوید، حد و حدودی دارد و تشخیص خود او، گاه بر تشخیص بزرگ ترین شخصیت علمی و فرهنگی و معرفتی جامعه ما پیشی می گیرد. ضرغامی ممکن است بگوید: تمامی این نکته هایی که درباره پوشش بانوان گفتی باد هواست! چرا که مراجع از من می خواهند و من هم اعمال می کنم.به ضرغامی می گویم کدام مرجع در توضیح المسائل خود آورده است که نشان دادن سر برهنه یک پیرزن 90 ساله، جرم است؟ و یا سربرهنه یک دختر بچه سه ساله مهد کودی؟ باز شاید ضرغامی بگوید: این را هم از من می خواهند. چرا که تلویزیون یک رسانه ملی و کشوری است و مسائل شرعی اینچنینی، فردی و محدود به خود فرد است. به ایشان می گویم: برجستگی و ذکاوت را پایین بکشد و بسیاری را بالا نگاه دارد. بلکه هوشمندی در این است که با ارائه تصویری درست از جامعه، مخاطبان این نظام را فزونی دهد. یاوری دین خدا این است، نه این که مرتب از کثرت مخاطبان این نظام بکاهیم و این کاهندگی را به حساب هوشمندی خود نیز بگذاریم. متاسفانه در مذهب رسانه تلویزیون، دروغگویی و دوز و کلک نیز رواج دارد. مستقیم و بی خجالت! و آن، زمانی است که تلویزیون ما یک فیلم با یک گزارش ورزشی بین المللی را از ماهواره بر می دارد و با حذف آرم صاحب آن، به پخش آن مبادرت می ورزد. این رواج دروغ و دوز و کلک، زحمت بسیاری از منبرها و توصیه های اخلاقی روحانیان را به حاشیه می راند و به مردم ما تعلیم می دهد که هر کجا منعفت ایجاب کرد؛ حق دیگران را می توان بالا کشید! عجبا که حذف آرم یک شبکه خارجی، تنها در تلویزیون ما رایج است. از تلویزیون جمهوری اسلامی ایران! سانسور در تلویزیون منصفانه این که سانسور در یک رسانه و یک تلویزیون نمی تواند نباشد. بزرگ ترین رسانه های آزاد جهان نیز بنا به ضرورت اهل سانسور و ممیزی اند. اما این روند، در تلویزیون ضرغامی، از اندازه بیرون شده است. به نحوی که می شود ضرغامی و جماعتی از مدیران او را با چهره هایی عبوس تجسم کرد که بر سر محصولات بصری داخلی و خارجی ایستاده اند و در جانبداری از دین خدا، به هیچ احدالناسی نیز رحم نمی کنند. رواج سانسور در تلویزیون ما (کاری به ارشاد و جاهای دیگر ندارم) آن هم در این اندازه و با این حجم از انباشتگی، دقیقا بر خلاف رویه یکصد و بیست و چهار هزار پیامبر و چهارده مصوم(ع) است. کور باشم اگر موافق پخش صحنه های زننده و نابجا باشم، اما هرگز پالایش سخن حق راف حتی از خنجره یک نابکار نمی پسندم.اساسا یک جامعه، با برآوردن مکنونات خود است که رشد می کند، و گرنه، فرو بردن حرف ها و نکته ها و پرسش ها به لایه های زیرین جامعه، دقیقا همان است که دشمنان ما می خواهند. چرا که در این صورت، تزریق دروغ ها و تحریک ها و شایعه ها به راحتی ممکن می شود و تغییر باور مردم، در دسترس قرار می گیرد. ضرغامی در سانسور، سراسیمه و فعال است. این همه شبکه رادیویی و تلویزیونی را مگر می شود با درایت و درستی و هوشمندی اداره کرد؟ پس باید با چند بخشنامه، رگ حساسیت تمامی شبکه ها را بیرون کشید و همه را به خنثی سازی، احتمال خطا و آسیب و پرخاش مسئولان برتر، به حداقل می رسد. و همین، درست و مبارک است! حالا نصیب مردم هر جه می خواهد باشد! ضرغامی از بین تمامی کشورهای تولید کننده آثار سینمایی، فیلم های آمریکایی را بیش از همه پخش می کند. و اولین چیزی را که در این فیلم ها سانسور می کند، پرچم آمریکا است. این حساسیت، نشان از پرداختن به سطح پوک یک مناسبت سیاسی دارد. مثل این که ما غذای آمریکایی را بخریم و بخوریم و در جهت انکار همان غذا، بر چسب کارخانه اش را بکنیم و در سطح زباله اندازیم و دست ها را به نشانه شکر و پیروزی بالا ببریم! ضرغامی اگر چه از جوانب مختلف تحت نظارت و فشار است، اما می توانست با هوشمندی و رفتاری استوار و مومنانه، همه را مجاب کند و اتفاقا پای آنان را به مخاطرات اداره یک رسانه بزرگ بگشاید. ضرغامی بزرگ ترین فرصت های اطاعت پذیری خود را به حوزه مراجع دینی سپرده اما هرگز نتوانسته پای استدلا لآنان را به خانه مردم بکشاند و بین یک جوان و یک مرجع، الفت و مودت ایجاد کند. مثلا ضرغامی و اسلاف او، آلات موسیقی را بنا به فتوای مراجع نشان نداده و نمی دهند. این پافشاری ریشه دار، درست به موزات رواج همه عرصه های موسیقیایی در کشور صورت می پذیرد. یعنی غلیظ ترین دوره های تعلیم موسیقی و فروشگاه های متعدد آلات و ابزار موسیقی سر به کار خود دارند و تلویزیون مصرانه از نشان دادن یک ساز ساده طفره می رود. چرا؟ چون نشان دادن آن تبلیغ موسیقی است و حرام است. کدام موسیقی؟ همان موسیقی که حجم قابل توجهی از برنامه های رادیو و تلویزیون را پر کرده است. این همه موسیقی که با بشکن و کوبش دست و پا تولید نشده. اگر حرام است چرا پخش می شود؟ می بینید که این سوال های سرگردان در سطح جامعه ما رواج دارد و همزمان مردم به کیاست ما می خندند. اما ضرغامی، هرگز نخواست یک سلسله برنامه استدلالی بین یکصد جوان پرسشگر و یک مرجع فهیم و نترس، بسازد و پخش کند و ریشه این پرسش های ویرانگر را بیرون بکشد و به دور اندازد. ضرغامی با سانسور همه جانبه، راحت ترین وجه کار خود را پیش رو نهاده است. در غیر این صورت، مرتب باید می اندیشید و زحمت می کشید و طراحی می کرد و از یک عنصر تدارکاتی، به عنصری فکری و موج انداز بدل می شد که این خود سخت و پرمخاطره است. نظر سنجی های تلویزیونی: نظر سنجی های گاه به گاه، دقیقا همان چیزی است که در جامعه ما، به نجات مسئولین ما آمده است. و ضرغامی نیز هرگز نتوانسته از اقبال مردمی در این نظر سنجی ها شگفت زده نشود! مثلا گرایش عمومی مردم به فلان سریال آنچنان شوق در دستگاه تلویزیون ما می اندازد که ناگهان بسیاری از مدیران پنهان مانده، سر بر می آورند و روی نشان می دهند و از این موج پدید آمده، بهر می برند. به خود سریال که نگاه می کنی، جز رواج بدیهیات و سطحی گرایی هیچ با او نمی بینی. اما پخش پی در پی و مطول و مکرر آن، به هر حال جمعیتی را با خود همراه کرده است. زیرکی ضرغامی در هدایت این نظرسنجی ها در این است که او هرگز به سراغ کارهای نکرده خویش نمی رود. و مثلا از مردم نمی پرسد: ما چگونه باید باشیم؟ و چه باید می کردیم که نکرده ایم؟ و چه فرصت هایی را از دست داده ایم؟ چه ظرافت ها و دقت ها و هوشمندی هایی که به کار نبسته ایم؟ نسبت به سطح جهانی و رویارویی با جنبه های مختلف احقاق حق مردم، در کجا قرار گرفته ایم؟ مختصات فراموش شده یک رسانه ملی اگر ما کشوری بودیم که دشواری ها و تلخی ها را پشت سر گذارده بودیم و اکنون بر برج بلند فرصت ها و توفیق ها و درخشندگی ها و کار و تلاش و تولید و خلاقیت ایستاده بودیم و در اقتصاد و فرهنگ و اجتماع و مسایل سیاسی دغدغه ای نداشتیم و در میان کشورهای دنیا نفوذ داشتیم و اسم ا یران که می آمد، همگی به یاد عدالت و درستی کار و تولید و اقتدار و رشد و جایگاه تعیین کنندگی ما می افتادند، بله، در یک چنین شرایطی، تلویزیون ما می توانست به حرکتی نرم و روان بی تپش بپردازد و متناسب با جایگاه جهانی کشورمان سر برآورد، اما کشوری که در محاصره فتنه های کمین کرده است و کارخانه هایش یک به یک به دلیل واردات سیاسی و غیرسیاسی ورشکسته و تعطیل می شوند و آمار جوانان بیکار و طلاق گرفته و مصرف زده اش از همه کشورها پیشی گرفته و اعتیاد، به مساله اصلی کشور بدل شده و دولت مردانش نمی دانند با این همه پول نفت چه بکنند و کشوری که با همه هیاهوهای اقتصادی سیاسی این سال های پس از انقلاب، فرسنگ ها از مالزی و دوبی و ترکیه عقب است و البته ا دعای این را نیز دارد که 17 سال دیگر از همه این ها جلو بزند و اعجاب هویتی و اقتصادی و سیاسی همگان را با درخشندگی های خود برانگیزد، یک چنین کشوری صد البته تلویزیونی می خواهد با کارکردی پرشتاب و توفانی و سراسیمه و فکور و کاری و اندیشمند و طلب کار و پرسشگر و خستگی ناپذیر و دوراندیش و آنیده نگر و مردمدار و جهان شمول! تلویزیون ضرغامی، که هنوز در وانفسای تحلیل خودی و غیرخودی، و باز در میان خودی ها، خودی ترها و ناخودی ترهاست، در مواجهه با این همه کار بر زمین مانده و آرزوهای برنیامده، راه به کجا خواهد برد؟ یک مثال قهقرایی وزیر ارتباطات (مخابرات) دولت آقای احمدی نژاد، با روی کار آمدن خود، یکی از شگردهای لابد مدیریتی خود را به کار بست و از طریق رسانه ها و به خصوص تلویزیون اعلام کرد که: از این تاریخ، واردات گوشی های تلفن همراه، با تعرفه جدید (چند برابر) خواهد بود. هر چه رسانه های نوشتاری به این وزیر از راه رسیده گفتند: دوست عزیز، این کار شما مطالعه شده و هوشمندانه نیست و باعث رواج قاچاق گوشی های بی کیفیت و کنترل ناپذیر می شود، اما وزیر مورد نظر اعتنایی نکرد و در برابر همه حجت ها، حجت برتر آورد که: برای جانبداری و حمایت از تولیدات داخلی چاره ای جز اجرای این تصمیم نیست.باز دوستان گفتند: کدام تولید؟ شما اول بیا تولیدات این گوشی ها را به قدر نیاز جامعه برسان بعد جلوی واردات آن را بگیر، اما گوش این وزیر زیرک، بدهکار هیچ حجتی نبود. یک سال و اندی گذشت. یک روز رادیو، میزگردی ترتیب داده بود با ترکیبی از مسئولان مخابرات. که در این میزگرد، مسئولی با شهامت می گفت: طرح جلوگیری از واردات گوشی های تلفن همراه شکست خورده و خسارت چند میلیارد دلاری به جای گذارده و تلفن هایی که از طریق قاچاق وارد کشور شده اند، قابل کنترل نیستند و تولیدی هم صورت نگرفته و ما از مردم پوزش می خواهیم. همین! و به همین سادگی! چند میلیارد دلار خسارت حیثیتی و دلاری با یک پوزش نرم و روان آب شد و رفت پی کارش! اکنون جناب وزیر همچنان بر مسند خویش نشسته و هر از گاه، معتبر و صاحب رای، بر صفحه تلویزیون ظاهر می شود و باز سخن از کارهای تازه خود می گوید. در اینجا تلویزیون چه باید می کرد؟ پاسخش از روز روشن روشن تر است. اما چرا هیچ حرکتی صورت نپذیرفت؟ دلیلش همان کیاستی است که از بدنه مدیریتی صدا و سیمای ما سلب شده است. زیر پوست خبر سیما:شاید زیر پوست غفلت های هر یک از ما حادثه ای خانه کرده باشد، اما برای مسئولین و یک نظام چشم به راه، غفلت ها، از اندازه که بیرون روند، به فاجعه بدل می شوند. خبرها در صدا و سیمای ضرغامی، گلچین شده اند. بهتر بگویم از یک غربال مشبک با سوراخ های تنگ و با وسواسی عجیب که میزان آب باید در تاریخ رسانه ها ثبت شود، نشت می کنند. این همان اطلاعات قطره چکانی است که پیش از این، در بخش صدا، از آن یاد کردم. صدا و سیمای ما، به هر دلیل، از کنار برخی از حادثه های بزرگ کشوری، صورت بر می گرداند و سیاست شتر دیدی ندیدی اتخاذ می کند. این ندیدن حادثه ها، و ندیدن عاملان آن، بر خلاف نظر ضرغامی و دوستانش، باعث خفه شدن و کمرنگ شدن آنها نمی شود. هرگز! بلکه فاجعه را به اختفای جامعه می راند و در همانجا به حیات و تکثیر او می پردازد. مثل همین مسابقات فوتبال که تماشاچیان بعد از بازگشت از استادیوم ها، از باب تفریح، خیابان های منتهی به شهرها را با شیشه اتوبوس ها فرش می کنند و اصلا هم به برد یا باخت تیم شان کاری ندارند. که یعنی غیظ فرو خورده، مفری برای تظاهر خود می جسته است. و وقتی تو، در مقام یک رسانه، این حادثه را نمی بینی، درست با این ندیدن، با همان حادثه ارتباط دیالکتیکی برقرار می کنی.او می گوید: من هستم، پس شیشه می شکنم! و تو می گویی: کو؟ کجا؟ من که نمی بینم! و بعد، او برای این که خود را نشان بدهد، و خود را بر تو که دست بر چشم های خود گذارده ای تحمیل کند، منتظر فرصت مطلوب خود می ماند. به همین دلیل است که حضور تیم فوتبال ایران در مجامع جهانی، از دو جهت برای مسئولین ما حساسیت دارد. یکی این که ببرند، یا این که به هر دلیل ببازند. در هر دو حالت، همان جمعیت پنهان مانده که رسانه ها او را انکار می کرده اند، در مقیاس باور نکردنی به خیابان ها می ریزد و برای تو که او را نمی دیدی، خط و نشان می کشد. خوب، بحث این بخش به درازا کشید. در بخش بعدی، به مواردی خاص تر در حوزه مدیریت صدا و سیما می پردازم. یاعلی!




این صفحه را در گوگل محبوب کنید

[ارسال شده از: عصر ایران]
[مشاهده در: www.asriran.com]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 575]

bt

اضافه شدن مطلب/حذف مطلب







-


گوناگون

پربازدیدترینها
طراحی وب>


صفحه اول | تمام مطالب | RSS | ارتباط با ما
1390© تمامی حقوق این سایت متعلق به سایت واضح می باشد.
این سایت در ستاد ساماندهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی ثبت شده است و پیرو قوانین جمهوری اسلامی ایران می باشد. لطفا در صورت برخورد با مطالب و صفحات خلاف قوانین در سایت آن را به ما اطلاع دهید
پایگاه خبری واضح کاری از شرکت طراحی سایت اینتن