واضح آرشیو وب فارسی:نیک صالحی: «عباس اميري» بازيگر قديمي و پيشكسوت سينماي ايران است، كه در سريال پرطرفدار رستگاران در نقش عموصمصامي بازي ميكند، او با سريال ميرزاكوچكخان جنگلي در سال 67، خود را به عنوان يك بازيگر، مطرح كرد. او در طي اين سالها در فيلمها و سريالهاي زيادي بازي كرد، پيش از «رستگاران» در سريال «يوسف پيامبر» در نقش «آنخ ماهو» ايفاي نقش كرد، او در شهر رشت زندگي ميكند و هرگاه كه به كاري دعوت شود از گيلان خارج ميشود، گفتگوي ما با «عباس اميري» در لوكيشن سريال رستگاران و در خانه «پرويز شايسته» صورت گرفت، حرفهاي اين بازيگر قديمي خواندني است. خانوادهسبز خانوادهاي كه همه اعضاي آن با هم تفاهم داشته باشند و يكديگر را بفهمند و درك كنندرا ميتوان« سبز» ناميد. خانوادهاي كه درست زندگي كردن را به فرزندانش بياموزد و آنها را به درستي تربيت كند، از نظر من خانواده موفقي است.
نسل جديد بازيگران من براي همه جوانان تازهوارد به عرصه بازيگري، آرزوي موفقيت ميكنم. به هر حال اين عزيزان كساني هستند كه بايد كمكم جايگزين پيشكسوتان اين عرصه شوند و به نوعي سرمايه هنر اين كشور محسوب ميشوند. به نظرم بايد كمي از غرور و خودخواهي پرهيز كنند و فكر نكنند كه اگر از يك كار آنها استقبال شد ديگر كار تمام است. توصيه ميكنم كه در بازيگري تواضع داشته باشند و به پيشكسوتانشان احترام بگذارند و از تجربيات آنها در راه پيشرفت خودشان استفاده كنند و در مقابل مردم سر تعظيم فرود آورند. آنخ ماهو؛ نقطه عطف خب من با سريال كوچك جنگلي شروع كردم كه آن كار به نوعي اوج محسوب ميشد. بعد از آن هم فيلم عروس را داشتم كه آن هم بسيار خوب بود، همچنين سريال امام علي(ع) كه با استقبال خوبي روبهرو شد، ولي به نظر خودم اوج كار من و نقطه عطف كارنامه بازيگريام نقش آنخ ماهو در سريال يوسف پيامبر(ع) بود. نقش منفي را دوست دارم به شخصه نقش منفي را خيلي بيشتر از نقش مثبت دوست دارم به دليل اينكه نقش مثبت اين اجازه را به بازيگر ميدهد كه كمي خلاقيت به خرج دهد ولي بازيگر بايد نقش منفي را قدرتمندانهتر بازي كند به دليل اينكه اينگونه نقشها جاي بازي بيشتري دارند. خب نقش آنخماهو هم در گروه نقشهاي منفي بود كه بحمدا... با استقبال خوبي مواجه شد و با اينكه نقشم در مقابل شخصيت اصلي داستان قرار داشت به لحاظ اينكه خوب اجرا شد مورد توجه مردم قرار گرفت كه از اين بابت خوشحالم. بايد عاشق باشيد تا عشق نباشد بازيگري هم وجود ندارد. به اين معنا كه اگر تو عاشق بازيگري نباشي نميتواني بازيگر خوبي باشي، در درجه اول يك بازيگر عاشق است، حداقل من اين طور هستم. بازيگري يكي از سختترين مشاغل دنياست و اگر عاشق نباشيد نميتوانيد آن را ادامه دهيد.شما ليلي و مجنون را در نظر بگيريد؛ مجنون همه مشكلات را به خاطر ليلي تحمل كرده است اگر نه براي مجنون زن كه كم نبوده است (خنده). بازيگر هم همين طور است و به خاطر علاقه و عشقي كه به بازيگري دارد اين حرفه را دنبال ميكند و در مجموع در هر زمينهاي كه اگر عشق نباشد آن كار معنا ندارد. سنگسار در تاجيكستان! سريال يوسف پيامبر(ع) به نظرم از هر نظر كار بينظيري بود و زماني كه ما كار ميكرديم واقعا احساس خستگي نميكرديم و با آرامش كامل جلو ميرفتيم و پيشبيني هم ميكرديم كه با استقبال خوبي مواجه شود كه شكرخدا هم شد و در مجموع سريال يوسف براي من يك افتخار و يك موفقيت محسوب ميشود. خاطرات زيادي از اين سريال دارم يادم هست به مناسبت پخش سريال به همراه عوامل به تاجيكستان دعوت شده بوديم، يك روز به بازار رفته بوديم براي خريد كه مردم با ديدن ما آنجا جمع شدند، مقداري اطراف ما شلوغ شد كه پليس مجبور به دخالت شد و در آخر ما را تا هتل اسكورت كردند. همچنين در همين سفر به من گفتند كه در يكي از شهرهاي تاجيكستان مردم به قدري از دست شما ناراحت هستند كه اگر شما را ببينند سنگسارتان ميكنند و آنجا بود كه من متوجه شدم توانستهام به ياري خدا نقش را به خوبي ايفا كنم. جوانان تسخير كردند متاسفانه در حال حاضر امثال من و هم سن و سالهاي من در سينما جايگاهي ندارند و تقريبا جوانان سينما را تسخير كردهاند و اگر هم كاري در سينما به من پيشنهاد شود در حد دو، سه سكانس است كه اين براي من راضيكننده نيست. شما فيلم «جايي در دوردست» را كه من به خاطر بازي در اين فيلم نامزد دريافت سيمرغ هم شده بودم را در نظر بگيريد. در اين فيلم هم جوانان حضور داشتند و هم ما بوديم و فيلم خوبي هم از آب درآمد. شما سينماي دنيا را اگر مشاهده كنيد ميبينيد كه بازيگران جوان در مقابل بازيگران قوي و سن و سالدار بازي ميكنند و نقشها هم قابل بحث است. ولي اين نقشها قابل بحث و تامل نيست و من هم ترجيح ميدهم از بازي در اينگونه نقشها اجتناب كنم. كار در تهران، زندگي در رشت بعد از پخش سريال كوچك جنگلي و فيلم عروس كه هر دو موفق بودند و با استقبال زيادي مواجه شدند خيلي از دوستان، به من اصرار كردند كه با توجه به موقعيتي كه كسب كرده بودم براي زندگي به تهران بيايم، اگر به تهران ميآمدم شايد موقعيت كاري بهتري پيدا ميكردم اما من ترجيح دادم كه آب و هواي خوب شمال را از دست ندهم و در رشت زندگي كنم و فقط براي كار به تهران بيايم. چهار فرزند همسر بسيار خوبي دارم كه هميشه مشوق من بوده و دوريهاي من را تحمل كرده است. سه دختر دارم كه به آلمان مهاجرت كردهاند و در آنجا زندگي ميكنند، يك پسر دارم كه همين جا در كنار خودم هست و يك شركت تاسيس كرده است. مختارنامه بازي در مختارنامه را خيلي وقت پيش به پايان رساندم و قبل از اينكه بازيام در يوسف پيامبر(ع) آغاز شود كارم در مختارنامه تمام شده بود، باور كنيد الان نام شخصيتي را كه بازي كردم را به ياد ندارم اما شخصيتي را كه من بازي كردم از اشخاص بانفوذ شهر كوفه بوده كه سه سكانس بازي داشتم البته اين سه سكانس، قدرتمند و جاندار بود. به هرحال كار كردن در كار بزرگي مثل مختارنامه و همكاري با كارگرداني مثل آقاي ميرباقري يك امتياز محسوب ميشود. عكاسي؛ شغل من قبل از اينكه بازيگر شوم، عكاس بودم و اتفاقا عكاس خوبي هم بودم. زماني كه تازه دستگاه فتوكپي وارد بازار ايران شده بود يكي از دوستان به من پيشنهاد دادند كه به تهران بيايم و دوره تعميرات دستگاههاي فتوكپي را ببينم و مشغول اين كار شوم ولي به خاطر عشق و علاقه به بازيگري نپذيرفتم، اگر اين كار را قبول ميكردم الان وضعم خيلي فرق ميكرد. صرفهجويي بدون صرفهجويي واقعا زندگي كردن سخت ميشود. وقتي ميشنوم كه فلان بازيگر در بيمارستان فوت كرده و هزينه بيمارستان نداشته است، بسيار متاثر ميشوم. مگر بازيگر زماني درآمد نداشته است؟ چرا بايد اينگونه باشد به نظرم هر انساني در هر موقعيتي بايد دورانديش باشد و به فكر آينده باشد. همسر من اهل صرفهجويي است و من مقدار زيادي از موفقيتم را مديون او هستم. در كل انسان هميشه بايد به فكر فردا باشد. به گفته مولا علي(ع) آنچه كه بر علم فايق آيد، تجربه است. تجربه چيز ديگري است و مسلما كسي كه تجربه دارد خالي از علم نيست. حالا ممكن است تحصيلات من مربوط به بازيگري نباشد ولي سالها كار كردهام، تجربه كسب كردهام ولي در مجموع اگر هر دو در كنار هم باشد، بهتر است. اميري از زبان عباس اميري سال 1332 متولد شدم و حدود 50 سال است كه در رشت ساكن هستم. بازيگري را از تئاترهاي اين شهر شروع كردم. با سريال كوچك جنگلي وارد بازيگري حرفهاي شدم، در اين سريال نقش حاجاحمد كسمايي را برعهده داشتم، بعد از اين سريال فعاليتم را با آقاي افخمي ادامه دادم و در فيلم سينمايي «عروس» بازي كردم. همچنين در سريال امام علي(ع) نقش ابوموسي اشعري را ايفا كردم. دريا و تفريح رابطهام با دريا خيلي خوب است اگر دريا با من خوب باشد!(خنده) وقتي به شمال ميروم سعي ميكنم كه كمك حال همسرم باشم و وقتي به خانه ميروم سعي ميكنم خودم را در اختيار خانواده بگذارم و متعلق به خانواده باشم. البته دوستانم را هم ميبينم ولي بيشتر وقتم را در اختيار خانواده ميگذارم. ابوموسي اشعري سريال امام علي(ع) از آن دست كارها بود كه هر بازيگري آرزو داشت در آن حضور داشته باشد، من هم از اين قاعده مستثنا نبودم. در ابتدا قرار بود كه من نقش ابوسفيان را بازي كنم كه سر قرارداد به توافق نرسيديم. بعد از مدتي آقاي مقدم (سيروس) تماس گرفتند و نقش ابوموسي اشعري را به من پيشنهاد دادند و من هم پذيرفتم و به نظرم اين نقش هم از جمله نقشهاي ماندگار اين سريال بود. اين نقش از پيچيدگيهاي بسيار زيادي برخوردار بود و به نوعي، چند بعدي بود. حاجاحمد كسمايي اين باعث خوشحالي من است كه اولين حضور حرفهايام در تلويزيون مصادف بود با يك كار حرفهاي به نام كوچك جنگلي، كه من در اين سريال يكي از نقشهاي اصلي را برعهده داشتم. البته در زمان آقاي تقوايي بنا بود نقش حاجاحمد كسمايي را فرد ديگري بازي كند و آقاي مجلل كه بنا بود نقش ميرزا را بازي كنند من را براي يك نقش ديگر انتخاب كرده بودند ولي آقاي زرگر تهيهكننده وقت سريال، من را براي نقش حاجاحمد كسمايي در نظر داشتند، به هر حال وقتي به اتاق گريم رفتيم، ديديم كه شباهت عجيبي بين من و حاجاحمد كسمايي وجود دارد؛ درست مثل اينكه سيبي را از وسط نصف كرده باشند! شكر خدا، توانستم در اين نقش موفق باشم و آقاي افخمي هم در مصاحبههاي مختلف از بازي من به عنوان بهترين بازي در آن سريال ياد كردند. البته با توجه به اينكه اين نقش اولين حضور من در مقابل دوربين بود و بيتجربه به حساب ميآمدم، كمي كار برايم سخت بود ولي من به لحاظ علاقهمندي كه به بازيگري داشتم، پيگيري زيادي در مورد اين نقش انجام دادم و در موردش تحقيق كردم. يادم ميآيد كه آن زمان بازيگران حرفهاي كه از تهران آمده بودند به اين دليل كه شناختي روي من نداشتند به يك چشم ديگر به من نگاه ميكردند ولي وقتي من شروع به بازي كردم، باور كنيد كه همه متعجب مانده بودند و از فرداي آن روز ديدگاهها نسبت به من فرق كرد. تربيت شده تئاتر هستم بين هنرهاي نمايشي تئاتر را ترجيح ميدهم چون تئاتر پايه و اساس هنرهاي نمايشي است و تئاتر است كه ما را ساخته و ما را تربيت كرده است. اگر كار تئاتر نميكردم، شايد امروز از عهده اين نقشهاي سخت به خوبي بر نميآمدم. در معناي واقعي، تئاتر يك عشق است ولي متاسفانه امروز تئاتر از نظر مادي جوابگوي هزينه زندگي بازيگر نيست و در كنار اين موضوع، متاسفانه به اين هنر، مخصوصا در شهرستانها اهميت داده نميشود. يعني اگر من بخواهم به خرج خودم هم يك تئاتر را در رشت روي صحنه ببرم، متاسفانه امكانات اوليه هم در اختيار ما قرار داده نميشود. با غرور كاري ندارم هميشه سعي كردهام غرور را از خودم دور كنم و با آن كاري نداشته باشم و متواضع باشم. با مردم خوب رفتار كنم و سعي كردهام براي خانوادهام بازيگر نباشم و در خدمت خانوادهام باشم و براي فرزندانم پدري خوب و براي همسرم؛ شوهر خوبي باشم. در اين سه دهه كه به بازيگري مشغولم، ياد گرفتهام كه هميشه يك انسان خوب باشم. هنر انتها ندارد به نظرم كار بازيگري كاري نيست كه بگوييم انتها و پايان دارد. در هنر هر چه جلو ميرويد ميبينيد كه هنوز خيلي راه مانده است و هنوز اول راه هستيد. به نظر من هنر دريايي است كه من شايد قطرهاي از اين دريا باشم و به نظرم بايد هنر را با ديد وسيعي نگاه كرد. وقتي با اين ديد به اين موضوع توجه ميكنيد ميبينيد كه هنوز اول راه هستيد! صمصامي نزديك به خودم است نقش صمصامي در رستگاران نقش خوب و بسيار شيريني است و تقريبا مثبتترين كاراكتر در اين سريال، صمصامي است. من نقش كسي را بازي ميكنم كه وكيل آقاي شايسته است و علاوه بر اين دوست او اما شايسته با او رو راست نيست. به هر حال اين نقش با نقشهاي ديگري كه بازي كردهام متفاوت است و اين برايم خيلي خوشايند است كه وقتي بيننده اين نقش را با نقشم در سريال يوسف پيامبر(ع) مقايسه كند، هيچ شباهتي بين اين دو پيدا نخواهد كرد. خانوادهسبز
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: نیک صالحی]
[مشاهده در: www.niksalehi.com]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 349]