واضح آرشیو وب فارسی:سایت ریسک: جام جم آنلاين: ميگويند برادركشي از همان ابتداي خلق انسان وجود داشته است. از همان زماني كه قابيل، هابيل را كشت. از آن زمان تاكنون هر چه بشريت و پدر و مادرها تلاش كردهاند كه بين برادران آشتي جاودانه برقرار كنند ، نتوانستهاند و آنها در روزگار فعلي شايد كه همديگر را نكشند اما به بهانههاي مختلف به جان هم ميافتند و به يكديگر آسيبهاي روحي و جاني ميزنند. روزگار نشان داده است كه آدمها در مسير طمعورزي گام برميدارند و اكنون آنچه باعث كدورت بين برادران ميشود نه اعتقادات سفت و سخت است و نه اختلافات اعتقادي. آنچه بين همه مردم و بخصوص خواهران و برادران جنگ ميآفريند طمعورزي انسانها و زيادهخواهي آنهاست. علياكبر محلوجيان، فيلمنامه سريال «مثل هيچكس» را كه در اين شبها از شبكه 2 سيما پخش ميشود براساس همين تمهاي قديمي، يعني برادركشي و طمعورزي انسانها نوشته است. تمهايي كه انگار قرار نيست هيچگاه قديمي شود و بحث درباره آنها به پايان برسد. محلوجيان براي داستان «مثل هيچكس» به سراغ خانوادهاي پرجمعيت و سنتي رفته است. آنها با آرامش در كنار هم زندگي ميكنند تا اينكه پاي ارث و ميراث به ميان ميآيد و سهمخواهي باعث ميشود كه آنها به جان هم بيفتند، هابيلها مشخص شوند و قابيلها به تركتازي بپردازند تا سايه شك و بدگماني را مانند گياهي هرز در تمام خانواده بسط دهند و از توسعه اين عدم اعتماد آنچه را كه ميخواهند بردارند و از نابودي اعضاي خانواده خود هراسي نداشته باشند. داستان «مثل هيچكس» با اين تم ميتواند مخاطبان زيادي را با خود همراه كند. اكثر مردم با داستانهاي اينچنيني آشنا هستند و دوست دارند بدانند كه پايان قصه زندگي اين خانواده چه ميشود و داستان زندگي آنها چه شباهتي با قصه زندگي مردم عادي دارد. شايد به همين دليل است كه از همان ابتداي سريال «مثل هيچكس» و مشخص شدن آدمهاي خوب و بد، مخاطب پي برد كه انتهاي داستان چه ميشود. چند نفر فتنهاي را شكل ميدهند و در آتش اين فتنه چند نفر ديگر ميسوزند. داستان «مثل هيچكس» داستان سرراست و بدون هيچ تعليق و گرهافكني است. داستاني كلاسيك كه نويسنده آن تلاشي براي پنهانكاريهاي رايج درامپردازي نكرده است. وقتي شخصيتهاي يك داستان از همان ابتدا شفاف معرفي ميشوند و افكار آنها مشخص ميشود، ديگر نبايد توقع داشت كه بيننده در ذهن خود تعليق ايجاد كند و منتظر يك اتفاق هيجانانگيز و جذاب در داستان باشد. محلوجيان كه فيلمنامه سريالهايي چون «پدرسالار» و «زيرتيغ» را نوشته است در سريال «مثل هيچكس» خيلي ساده پيش رفته و سعي نكرده است كه مخاطبي را كه دوست دارد در هر قسمت از سريال شاهد گرهافكني و تعليق باشد راضي نگه دارد. در صورتي كه همين نويسنده در سريال «زيرتيغ» هم در داستان و هم در شخصيتپردازي اين تعليق و گرهافكني را به خوبي رعايت كرده بود. داستان «زيرتيغ» چنان پيش ميرفت كه در قسمتهاي پاياني بيننده را به اين فكر ميانداخت كه شايد محمود (پرويز پرستويي) قاتل جعفر (آتيلا پسياني) نيست و جعفر را قدرت (سياوش طهمورث) كشته است. شخصيت خسرو (رامين راستاد) در سريال «زيرتيغ» هوشمندانه پردازش شده بود و همين شخصيت بود كه تا پايان سريال تعليق آن را حفظ ميكرد. در سريال «مثل هيچكس» هم رامين راستاد نقش كاظم را بازي ميكند. شخصيتي كه قرار است آدم بد ماجرا باشد اما اين شخصيت چنان شفاف به كينهورزي و تفرقهافكني دست ميزند كه بيننده هيچ چيز مخفي در او نميبيند كه با او همراه شود و كنجكاو شود ببيند كاظم در پايان داستان چه ميكند. اين داستان صاف و يك خطي براي ساخت به عبدالحسن برزيده سپرده شده است. كارگرداني كه از سينما به تلويزيون آمده و بيشتر تمايل دارد در تلويزيون هم ساختار و دكوپا ژ سينماي كلاسيك را رعايت كند. برزيده 2 قسمت اول سريال را به معرفي مكانها و شخصيتها اختصاص داد. او براي اين معرفي از نماهاي كاملا باز استفاده كرد و به ندرت به شخصيتها نزديك شد و نگذاشت بيننده چهره شخصيتها را از نزديك ببيند و با آنها ارتباط برقرار كند، غافل از اين كه در سريالهاي تلويزيوني بيننده بايد در همان قسمتهاي ابتدايي تكليفش را با شخصيتها مشخص كند و از نزديك با آنها آشنا شود و به مقدار ناچيز هم كه شده و حتي با اشارهاي كوتاه به ماهيت اصلي آنها پي ببرد. شخصيتهاي سريال «مثل هيچكس» آنقدر زياد هستند كه بيننده به سادگي نميتواند همه آنها را بشناسد و از افكار و عملهاي آنها با خبر شود، اين در حالي است كه همه اين شخصيتها به نوعي به هم وابسته هستند و يكديگر را تحتالشعاع قرار ميدهند. در چنين داستانهايي بهتر است كارگردان تمهيد خاصي براي دكوپاژ در نظر بگيرد تا همه شخصيتها در رفت و آمدهايي سريع به قصه نقش خود را در پي افكندن ماجراها بازي كنند. اما واقعيت اين است كه برزيده با استفاده از دكوپاژ كلاسيك تلويزيوني هيچ تلاشي نكرده است تا با ايجاد تعليق و گرهافكني، مخاطب را براي سريال خود نگه دارد. «مثل هيچكس» بعد از گذشت 10 قسمت بيشتر شبيه يك بازي شده است كه همه از متن و پايان آن با خبر هستند. در اين داستاني كه هيچ پيچ و خمي ندارد، بيبي (پروانه معصومي) هم مدام از اتفاقات بدي ميگويد كه در آينده اتفاق خواهند افتاد. به دل او برات شده است كه خانواده روزهاي بدي در پيش خواهند داشت. حال با اين اوصاف و با توجه به اين كه بيننده به مدد مطبوعات كه در اطلاعرساني خيلي جلوتر از سريال حركت ميكنند تقريبا از كل داستان باخبر است، «مثل هيچكس» چه جذابيتي ميتواند داشته باشد؟ حسين ياري بازيگر نقش داداشي تاكنون با بازي در سريالهايي چون «شب دهم» نشان داده است كه بازيگر توانايي است كه ميتواند راي بينندگان را با خود همراه كند اما تاكنون از ظرفيتهاي اين بازيگر در ايفاي نقش داداشي در سريال «مثل هيچكس» استفاده نشده است. او شخصيت مظلوم و پاكي است كه خطا نميكند و همه به پاكي او اعتقاد دارند. اين شخصيت يك خطي و كاملا خوب نميتواند بازيگر را وادار كند تا ايدههاي تازهاي در بازيگري خود ارائه كند. «مثل هيچكس» داستان قديمي طمعورزي و زيادهخواهي آدمهاست، داستاني كه در طول تاريخ به روشهاي مختلف روايت شده است و بيننده مسلما از ميان آنها بهترين را در ياد نگه ميدارد. آيا مخاطب امروز كه روزانه با هزاران اتفاق مشابه در سريالهاي تلويزيوني، فيلمهاي سينمايي، كتابها و صفحه حوادث روزنامهها مواجه ميشود «مثل هيچكس» را در ذهن نگه خواهد داشت؟ راستي به نامهاي شخصيتهاي سريال توجه كردهايد كه براي مخاطب عجول امروز چقدر دشوار هستند، آقا سيدمحمدعلي،آقا سيدمحمدباقر، آقا عموعلي، و... شايد اگر اين اسمها كمي سادهتر و يك سيلابي بودند بيننده راحتتر آنها را به ذهن ميسپرد و با يادآوري و تكرار آن نامها بيشتر به سرنوشت آنها علاقهمند ميشد. طاهره آشياني
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: سایت ریسک]
[مشاهده در: www.ri3k.eu]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 191]