واضح آرشیو وب فارسی:واحد مرکزي خبر: مرد سرزمين مادري بودن سخت شده است - علي دهقان
مرد اينجا بودن خيلي سخت است؛ در جايي كه هنوز هستند آدمياني كه انسان را در دو طبقه مجزا كليشه ميكنند و ناقوس برتري يكي را به بهاي كتمان آدميت ديگري به صدا درميآورند يا ديگري را كوچك ميشمارند تا آدمي از جنس مرد پاي روي گليم دراز كند و پابرجا بماند رسمي كه بوي كهنگي آن ساليان دراز در گذشته، دود شده است و درجايي ميان ابرها ناپديد. باور كنيد مرد اين ديار بودن بسيار دشوار شده است، اين راحتما تو ميداني! تويي كه مرد آفريده شدهاي و هيچ جا هيچ نشاني نيست از اينكه انديشه برتر يا تقوايي برتر هديه آوردهاي از آفريدگار بزرگ، و يا او تو را جدا كرده است كه بندهاي! نه، آفريدگاري و ميتواني با حق ويژهاي، خود آن كني كه ميخواهي، هر چند سري بزرگ در آخور گناه كرده باشي كه مردي واين سزاوار، نيكوييست كه تو را بخشيدهاند. زن اين ديار بودن هم سخت است و چه سخت شده است كه انساني، كرامت خود از روي اجبار به چمباتمه فرومايگي فروبرد كه هر روز اين نغز در سخن و ماهيت زندگي اجتماعي كرشمه ميشود كه مردان- يعني روي ديگر انسان- برتري جاودانه دارند واگر جايي وسعت بيشتري از زندگي را به هديه بردند، فقط براي لطف بخشيدن به زندگي زيباتر بوده است و همين! اما اين كنايه تنها بار مرد بودن را سختتر كرده است و شرمندگي آن را دو چندان. لحظهاي بايد همراه شد با مردان سرزمين مادري كه لحظهها را به سختي به دقايق ميدوزند. اكنون شايد ديگر شرمندگي كولهباري شده است كه آن را سفت دوختهاند بر تن بسياري از مردان اينجا كه چقدر مرد بودن براي آنان دشوار شده است. بر زمين نهادن اين شرم تواني ميخواهد تا چند برابر زوري كه به كارزار ميكشي تا كولهبار خفت حمايلت شود وآن را حمل كني. اين را بايد براي زناني گفت كه گمان ميبرند در اين آشفته هوايي كه همه هوا در سينه فرو ميكنند، مردان سري خوش دارند از سرسري تعارفات و حبههاي شيرين قندي كه آنها را به شيريني مرد بودن بخشيدهاند. باور كنيد بودن در اين همه امتيازي كه امتياز نيست اما سوداي حقوق ويژه را در بوق كرده است، هر از گاهي اين تلخي را بر تصور حك ميزند كه انگاري جرعهاي از آب جوش در گلويت قرقره ميكنند و تمام وجودت آويزان حنجرهاي شده است كه آن هم در آن داغي دود ميشود و در جايي ميان ابرها ناپديد. اصلا ايستادن در بساطي كه ميخواهد تورا حق ويژه عطا كند و تو هم نميداني كه بر حسب كدام تفاوت مستحق چنين شدهاي تاولي به چشم مينشاند كه سياهي سرمه آن در بزنگاه نگاه به تمام مادران اين سرزمين، عرق را بر پيشاني ميدمد و خجلت را در گلو زرد ميكند. مخصوصا حالا كه به قافيه تهنشين شده است داستاني كه ميگفت، مردان بار خانه را به دوش ميكشند و سختي معاش، داغي بر چهره آنان نقرهداغ كرده است كه بايد به احترامش سري به زانو بلند كرد. امروز زنان نيز در اين داغي اين داغ را به نفس وصله زدهاند و بار سنگين فقر و بيعدالتي و بيكاري و شرمندگي اقتصادي و نداشتن و آرزوي داشتن و دويدن براي فردا و دلهره واپسين روزهاي ماه و سنگيني تورم و هزار گره كور ديگر زندگي را پابهپاي مردان به دوش ميكشند و اگر نه مثل قديم كه زخم فقر را در پستوها از ديده خط ميزدند، امروز اما ميتوان به وضوح ديد كه طبله كرده است اين زخم بر چهره مادران زيادي كه در اين سرزمين زن شدهاند و حالا همراهان آنان لايحهاي را در چنته دارند كه اگر اجرايي شود ميتوانند تا 4 مرتبه ازدواج را تمديد كنند. چه جايزه گوارايي براي زنان!! و حالا شما به جاي مردان، آيا چنين امتيازي در جايي كه شايد فقر را و شايد درد را و شايد بي عدالتي را به تساوي ميان زن و مرد قسمت كردهاند چيزي جز شرمندگي براي مردان به ميمنت همراه خواهد آورد؟ البته به ديده نياوريد اين واقعيت تلخ را كه فقر زنان و بيعدالتي اجتماعي براي زنان قدمت و قطري بزرگتر از آن چيزي دارد كه براي مردان تخمين زدهاند. فرض را بر تساوي بگذاريد و بعد به اين ماجرا خيره شويد كه امكان دارد مردان بتوانند به شكلي قانوني و بدون اجازه زنان، 4 مرتبه ازدواج كنند و در قالب حمايت از خانواده به راهي روند كه زنان بايد آبله غبار آن را سرمه چشم كنند. بياييد حالا ديگر براي مردان مرثيه ساز كنيم كه باوركنيد دميدن نگاه اين روزها درنگاه مادران و زناني كه دوستشان ميداريم چه بسيار سخت شده است. تصميم را ما نگرفتهايم و مهر بر بدن هيچ لايحهاي نكوبيدهايم. اما مردان اين سرزمين هستيم و ديگراني ما را در اين قالب ديدهاند كه ميشود در روزگار امروز مردان يا عاشق نباشند و يا عشق را به چاقويي برنده زخمه زنند. زنان كه حسابشان پيش از اين بارها نوشته شده است. انگاري در روزگار اكنون براي آنان پناه بردن بر حاشيههاي سبز يك زندگي گناهي نابخشودنيست؛ گناهي آنقدر بزرگ كه بايد براي تاوانش جفاي اخلاقي را به نام صفاي مردانگي بالا بكشند. مرد سرزمين مادري بودن دشوار شده است و دشوار شده است مرد سرزمين مادري بودن. اين را تو باور كن سرزمين مادري من!
اي مادر/ ! اي مادر!
هوا همان چيز سبكيست / كه دور سر تو ميچرخد
و چون تو ميخندي / صافتر ميشود.
(تاركوفسكي/ نوستالژي/ روسيه)
انتهاي خبر // روزنا - وب سايت اطلاع رساني اعتماد ملي//www.roozna.com
------------
------------
شنبه 9 شهريور 1387
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: واحد مرکزي خبر]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 141]