تور لحظه آخری
امروز : دوشنبه ، 18 تیر 1403    احادیث و روایات:  امام علی (ع):مؤمن زود خشنود و دير ناراحت مى شود و منافق زود ناراحت و دير خشنود مى گردد.
سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون شرکت ها

تبلیغات

تبلیغات متنی

اتاق فرار

خرید ووچر پرفکت مانی

تریدینگ ویو

کاشت ابرو

لمینت دندان

ونداد کولر

صرافی ارکی چنج

صرافی rkchange

دانلود سریال سووشون

دانلود فیلم

ناب مووی

رسانه حرف تو - مقایسه و اشتراک تجربه خرید

سرور اختصاصی ایران

تور دبی

دزدگیر منزل

تشریفات روناک

اجاره سند در شیراز

قیمت فنس

armanekasbokar

armanetejarat

صندوق تضمین

پیچ و مهره

طراحی کاتالوگ فوری

دانلود کتاب صوتی

تعمیرات مک بوک

Future Innovate Tech

آموزشگاه آرایشگری مردانه شفیع رسالت

پی جو مشاغل برتر شیراز

قیمت فرش

آموزش کیک پزی در تهران

لوله بازکنی تهران

میز جلو مبلی

هتل 5 ستاره شیراز

آراد برندینگ

رنگ استخری

سایبان ماشین

قالیشویی در تهران

مبل استیل

بهترین وکیل تهران

شرکت حسابداری

نظرسنجی انتخابات 1403

استعداد تحلیلی

کی شاپ

خرید دانه قهوه

دانلود رمان

وکیل کرج

آمپول بیوتین بپانتین

پرس برک

بهترین پکیج کنکور

خرید تیشرت مردانه

خرید نشادر

خرید یخچال خارجی

وکیل تبریز

اجاره سند

وام لوازم خانگی

نتایج انتخابات ریاست جمهوری

خرید ووچر پرفکت مانی

خرید سی پی ارزان

خرید ابزار دقیق

بهترین جراح بینی خانم

تاثیر رنگ لباس بر تعاملات انسانی

خرید ریبون

ثبت نام کلاسینو

 






آمار وبسایت

 تعداد کل بازدیدها : 1805598675




هواشناسی

نرخ طلا سکه و  ارز

قیمت خودرو

فال حافظ

تعبیر خواب

فال انبیاء

متن قرآن



اضافه به علاقمنديها ارسال اين مطلب به دوستان آرشيو تمام مطالب
archive  refresh

نويسنده: اسماعيل نسّاجي زواره سيره پيشوايان (ع) در برخورد با انحرافات فكري و عقيدتي


واضح آرشیو وب فارسی:فارس: نويسنده: اسماعيل نسّاجي زواره سيره پيشوايان (ع) در برخورد با انحرافات فكري و عقيدتي
خبرگزاري فارس: يكي از اهداف و برنامه‏هاي اساسي پيشوايان معصوم(ع) حراست و نگهداري از انديشه‏هاي ناب اسلامي است، لذا اساسي‏ترين محورهاي مبارزات فرهنگي و سياسي آنان مبارزه با انحرافات فكري و انشعابات دروني تشيّع بود كه در اين نوشتار به بيان بعضي از آن‏ها خواهيم پرداخت.
اشاره

يكي از اهداف و برنامه‏هاي اساسي پيشوايان معصوم(ع) حراست و نگهداري از انديشه‏هاي ناب اسلامي است كه با آغاز بعثت و دعوت پيامبر(ص) شروع شد و هر يك از امامان بر حق طبق شرايط حاكم بر دوران امامت خويش اين امر مهم را به بهترين شيوه به انجام مي‏رسانيدند، امّا جامعه مسلمانان به خصوص شيعيان در زمان امامت آن بزرگواران دچار برخي از مشكلات بود و عدّه‏اي از خدا بي خبر مي‏خواستند با رواج انحرافات فكري و عقيدتي، جامعه مسلمين را به هر سمت و سويي كه خود مي‏خواستند بكشانند و اعتقادات مردم مخصوصاً جوانان را نسبت به باورهاي ديني سست كنند و آنان را در دامان انديشه‏هاي باطلي كه از پيش طراحي كرده بودند، بيندازند تا كسي نتواند آزادانه در برابر اين تهاجم ايستادگي كند، امّا امامان معصوم(ع) به مناسبت‏هايي با اين انحرافات برخورد مي‏كردند و با اعلام موضع خويش، نظر حق و صحيح را بيان مي‏نمودند و مردم را از باورهاي ناصحيح و غلط باز مي‏داشتند. لذا اساسي‏ترين محورهاي مبارزات فرهنگي و سياسي آنان مبارزه با انحرافات فكري و انشعابات دروني تشيّع بود كه در اين نوشتار به بيان بعضي از آن‏ها خواهيم پرداخت.

بي‏اعتنايي به سنّت

زماني كه امام علي(ع) عهده‏دار خلافت شد، كوهي از مشكلات و دشواري‏ها در برابر او بود. مهم‏ترين مشكلي كه بر سر راه آن بزرگوار قرار داشت، انحرافات ديني و همان چيزي بود كه اصحاب تحت عنوان «بدعت گرايي» از آن ياد مي‏كردند. جداي از بدعت‏ها مشكل ديگر اين بود كه برخي از صحابه با وجود قرآن و سنّت، احكام را صرفاً بر اساس «مصلحت گرايي» مطرح مي‏كردند. در اين ميان عدم توجه به سنّت با دلايل روشني در مآخذ حديثي و تاريخي آمده است. شايد عبارت «ابوجعفر نقيب» روشن‏ترين عبارتي باشد كه يك سنّي معتدل در اين باره ابراز نموده است. او مي‏گويد: «صحابه به طور متحد و يكپارچه بسياري از نصوص(كلمات رسول خدا(ص)) را ترك كردند و اين به دليل مصلحتي بود كه در ترك آن تشخيص مي‏دادند.»(1)
امام علي(ع) در نهج البلاغه به نقد اين نگرش پرداخته و تعهّد خود را به سنت پيامبر(ص) نشان داده است.(2) هم چنين آن حضرت از اشتباهات دسته‏هاي مختلف اظهار شگفتي مي‏كند و مي‏فرمايد: «... در شگفتم از خطاي گروه‏هاي پراكنده با دلايل مختلف كه هر يك در مذهب خود دارند! نه گام بر جاي گام پيامبر مي‏نهند و نه از رفتار جانشين او پيروي مي‏كنند. نه به غيب ايمان مي‏آورند و نه خود را از عيب بركنار مي‏دارند. به شبهات عمل مي‏كنند و در گرداب شهوات غوطه‏ور هستند. نيكي در نظرشان همان است كه مي‏پندارند و زشتي‏ها همان است كه آن‏ها منكر هستند. در حل مشكلات به خود پناه مي‏برند و در مبهمات تنها به رأي خود تكيه مي‏كنند. گويا هر كدام امام و راهبر خويش مي‏باشند كه به دستگيره‏هاي مطمئن و اسباب محكمي كه خود باور دارند، چنگ مي‏زنند.»(3)
جالب اين بود كه به باور خليفه دوم و سوم آنان حق داشتند تا در برخي از امور براي خود تشريع ويژه داشته باشند و سنّت را كنار بگذارند (مثل آن كه عثمان بر خلاف پيامبر و حتّي خلفاي قبل از خود نمازش را در منا تمام خواند) و مسلمانان به مرور افعال و اعمال خلفا را به صورت سنّت شرعي غير قابل تخطّي پذيرفتند.(4)
يكي ديگر از انحرافات مهمي كه به طور اصولي سبب ايجاد انحرافات ديگر شد، اين بود كه از نقل و كتابت حديث جلوگيري شد كه اين امر ضربه جبران ناپذيري بر پيكر فرهنگ اسلامي زد.(5)
چنين اقدامي باز به دليل بي اعتنايي به سنت بوده است. اقدام خلفا به جمع آوري قرآن و بي اعتنايي به قرآني كه امام علي(ع) فراهم آورده بود و همراه آن تفسير و شأن نزول آيات وجود داشت، نشان ديگري از بي‏توجهي به كلمات و سخنان پيامبر(ص) بود.
مولاي متقيان علت پيدايش جنگ‏هاي داخلي ميان مسلمانان را رسوخ شبهه و كج فكري در ميان مردم مي‏دانست و فرمود: «...امروز ما بدان جهت با برادران مسلمانمان وارد جنگ شده‏ايم كه انحراف، كجي، شبهه و تأويل در اسلام وارد شده است.»(6)
ظهور معاويه به عنوان شخصي مزوّر و منحرف در عرصه سياست اسلامي، خود بزرگ‏ترين فتنه و فساد در جامعه بود.

همين طور جريان عثماني در بصره و نيز خوارج در كوفه.

اين‏ها جريانات فاسدي بودند كه با علم به باطل بودن خود و به خيال پيمودن راه حق، راه را بر حق روان بستند. امام فتنه معاويه را چنان مي‏ديد كه فرمود: «...و قد قلّبت هذا الامر بطنه و ظهره حتّي منعني النّوم. فما وجدتني يسعني الّا قتالهم اَوِ الجحود بما جاءبه محمّدٌ(ص) فكانت معالجة القتال اهون عليّ من معالجة العقاب و موتات الدّنيا اهون عليّ من موتات الآخرة؛(7)...مسئله جنگ با معاويه را ارزيابي كردم، همه جهات آن را سنجيدم تا آن كه مانع خواب من شد. ديدم چاره‏اي جز يكي از اين دو راه ندارم: يا با آن مبارزه كنم و يا آن چه را محمّد(ص) آورده، انكار نمايم. پس به اين نتيجه رسيدم كه تن به جنگ دادن آسان‏تر از تن به كيفر دادن پروردگار است و از دست دادن دنيا آسان‏تر از رها كردن آخرت است.»

مبارزه با تفكرات غلوّ آميز

در هر دين و مذهبي ممكن است كساني پيدا شوند كه در بعضي از آموزه‏ها يا اصول آن، جانب گزافه‏گويي و مبالغه را بگيرند و درباره شخصيّت‏هاي ديني دچار غلوّ شوند.

متأسفانه در ميان شيعيان و يا به اسم شيعه گروهي بودند كه دچار چنين انحرافي شدند و نسبت به ائمه طاهرين(ع) غلوّ مي‏كردند و حتّي بعضي از آن‏ها براي آن حضرات قائل به مقام الوهيّت بودند.

امام سجّاد(ع) در سيره خود از غالبان تبرّي مي‏جويد و مي‏فرمايد: «انّ قوماً به شيعتنا سيحبوتنا حتي يقولوا فينا ما قالت اليهود في عزيرٍ و قالت النّصاري في عيسي بن مريم فلاهم منّا ولانحن منهم؛(8) عدّه‏اي از شيعيان ما به صورتي به ما دوستي خواهند ورزيد كه در مورد ما همان چيزي را مي‏گويند كه يهود در مورد عزير و نصارا در مورد عيسي بن مريم گفتند. نه آنان از ما هستند و نه ما از ايشان هستيم.»

باز از امام سجّاد(ع) روايت شده است كه فرمود: «احبّوناحبّ الاسلام فواللّه مازال بنا ماتقولون حتّي بغّضتمونا الي النّاس؛(9) ما را آن چنان دوست بداريد كه اسلام گفته است. سوگند به خدا! پيوسته چيزهايي را در مورد ما مي‏گوييد كه در نتيجه آن دشمني مردم را متوجه ما مي‏سازيد.»

"محمد بن سنان" از جمله كساني است كه در محبت اهل بيت(ع) زياده روي مي‏كرد. او مي‏گويد: روزي محضر امام جواد(ع) نشسته بودم و مسائلي از جمله اختلافات شيعيان را مطرح مي‏كردم. امام فرمود: اي محمد! خداوند قبل از هر چيز نور محمد(ص)، علي و فاطمه را خلق كرد، سپس اشياء و موجودات ديگر را آفريد، طاعت اهل بيت (ع) را بر آنان واجب كرد و امور آن‏ها را در اختيار اهل بيت(ع) قرار داد.

بنابراين فقط آنان حق دارند چيزي را حلال يا حرام كنند و حلال و حرام ايشان نيز به اذن و اراده خداوند است. اي محمد! "دين" همين است، كساني كه جلوتر بروند و افراط نمايند منحرف شده‏اند و راه كج را رفته‏اند و كساني كه عقب بمانند و تفريط كنند، پايمال و ضايع خواهند شد. تنها راه نجات همراهي با اهل بيت(ع) است و تو نيز بايد همين راه را طي كني.(10)

يكي از اقداماتي كه به دستور حضرت مهدي(عج) توسط نوّاب خاص آن حضرت صورت گرفت، مبارزه با غلات بود از جمله غلاتي كه در اين دوره به صحنه آمد، «محمد بن علي شلمغاني» بود. وي در ابتدا از فقهاي اماميه و از وكلاي ائمه(ع) محسوب مي‏شد. او با وجود سمتي كه بر عهده داشت، به دلايل جاه‏طلبانه‏اي به سوي غلوّ كشيده شد. وي مي‏كوشيد برخي از زيردستان خود را فريب دهد و لعن و طردهاي "حسين بن روح نوبختي" را درباره خود توجيه كند.(11) بنابه نقل شيخ طوسي او مي‏پنداشت كه روح رسول خدا(ص) در كالبد نايب دوم و روح اميرمؤمنان علي بن ابي‏طالب(ع) در بدن نايب سوم و... حلول كرده است. حسين بن روح اين عقيده را كفر و الحاد آشكار دانست و او را فردي نيرنگ‏باز و حيله گر ناميد و عقايد او را مانند عقايد نصارا درباره مسيح دانست. وي براي بي اعتبار كردن شلمغاني تلاش زيادي كرد و در نهايت توقيع امام زمان(ع) بر مجاهدت او در اين زمينه مهر تأييد نهاد.(12)

در عين حال شگردهاي شلمغاني براي مدتي توانست براي اماميه مشكلاتي ايجاد كند و غير از اشخاص معيّني كه رهبري غلات را بر عهده داشتند، گاه و بي‏گاه در ميان توده شيعيان نيز عقايد غلو گونه‏اي بروز مي‏كرد. در روايتي كه آن را شيخ طوسي نقل كرده، در اين باره چنين آمده است: جماعتي از شيعيان بر سر اين كه آيا خداوند توانايي خلق كردن و روزي دادن به ائمه هدي(ع) را اعطا كرده يا نه با هم اختلاف كردند. گروهي آن را مجاز دانسته و گروه ديگري بر بطلان آن حكم كردند. در نهايت به ابوجعفر (نايب دوم) رجوع كرده و از او خواستند تا توقيعي در اين مورد از حضرت ولي عصر(عج) براي آن‏ها بياورد. جواب امام چنين بود: «انّ اللّه تعالي هو الّذي خلق الاجسام و قسّم الارزاق لانّه ليس بجسمٍ ولاحالّاً في جسمٍ ليس كمثله شي‏ءٌ و هو السّميع العليم و امّا الائمّة فانّهم يسألون اللّه تعالي فيخلق و يسألونه فيرزق ايجاباً لمسألتهم و اعظاماً لحقّهم؛(13) همه چيز را خدا آفريده و روزي را او تقسيم مي‏كند، زيرا او نه جسم است و نه در جسمي حلول مي‏كند. او را انبازي نيست و شنوا و بيناست. امّا ائمه هدي(ع) از خدا مي‏خواهند و او به درخواست آن‏ها و براي احترام آن‏ها خلق مي‏كند و روزي مي‏دهد. بدين ترتيب روشن مي‏شود كه بحث و جدل درباره عقايد غلوآميز در آن زمان به طور جدي مطرح بوده و يكي از وظايف خطير نوّاب و حلّ اين مشكلات و مبارزه بي امان با انديشه‏هاي انحرافي غلات بوده است.

موضع‏گيري در برابر اهل حديث

كنار گذاشتن نصّ الهي درباره امامت علي بن ابيطالب(ع) آغاز اختلافاتي بود كه در ميان امت اسلام به وجود آمد. به دنبال جايگزيني افراد ناصالح در منصب امامت، آنان علاوه بر اين كه عهده دار رياست شدند، كار تفسير دين و بيان فقه را نيز به دست گرفتند و از آن جايي كه از لحاظ علمي توانايي نداشتند، ديدگاه‏هايي را مطرح كردند كه به طور طبيعي مشكلاتي را به وجود آورد.

جلوگيري از تدوين و نقل حديث، نفوذ فرهنگي يهود در ميان مسلمانان و تفسير انحرافي دين براي تحكيم پايه‏هاي حكومت فاسد اموي، دامنه اختلافات را گسترش داد و به زودي حوزه عقايد هر گروه به طور اساسي از معتقدات ديگران جدا شد. امامان شيعه از همان آغاز ديدگاه‏هاي خود را تا آن جا كه ممكن بود براي عموم و در موارد ديگر براي شيعيان خود بيان كردند و مي‏كوشيدند آنان را از نفوذ عالمان و محدّثان خود فروخته باز دارند.

توده مردم به پيروي از فرمانروايان خود به دنبال مذهبي بودند كه افرادي همچون: "ابن شهاب زهري" و پيش از او "عروة بن زبير" و پيش‏تر از وي "ابوهريره" و "سمرة بن جندب" رواج مي‏داد. آن‏ها احساس مي‏كردند كه بايد مردم را به وسيله "حديث" فريب دهند. حديث، سخنان رسول خدا(ص) بود و به دليل بي توجهي به آن در نسل اول صحابه و مخالفت با نوشتن آن، به راحتي قابل جعل بود.

بنابراين به زودي دامنه نقل حديث گسترش يافت و با اين كه برخي از پيشوايان اهل سنّت تصريح داشتند كه مجموع احاديث پيامبر(ص) از چند صد حديث تجاوز نمي‏كند، از اواسط قرن دوم به بعد تعداد حديث به چندين هزار و پس از مدّتي به چند صد هزار رسيد. اين جعل حديث هم در زمينه فقه و هم در مسائل كلامي بود.

از برخي نقل‏ها چنين بر مي‏آيد كه در اوايل تنها تعدادي انگشت شمار حديث جعلي درباره تشبيه وجود داشت، امّا پس از چندي «ابن خزيمه» در كتاب «التوحيد» چندين هزار جمع آوري كرد و روال عادي جامعه بر اساس اين احاديث جعلي نظم ديني يافت. پيروان آن را «سنّي» ناميدند و مخالفان به عنوان «اهل بدعت» از دور خارج شدند.

بدين سان «اهل حديث» شكل گرفتند و در آغاز نام مذهب كساني كه متمسك به اين احاديث بودند و ديگران را خارج از دين و مذهب تلقّي مي‏كردند، «مذهب عثماني» بود، همان مذهبي كه جاحظ در تأييد و حمايت از آن كتابي با عنوان «العثمانيّه» نگاشت.(14)

يكي از تلاش‏هاي امامان شيعه آن بود كه در برابر اهل حديث بايستند، به طوري كه در موارد لازم تحريفات و جعليّات را پاسخ داده و هم چنين نادرستي برداشت‏هاي عاميانه و ظاهرانه آنان را در تفسير برخي از آيات متشابه و احاديث نشان دهند. چنين حركتي را مي‏توان در ميان زندگي فكري همه امامان و درباره برخي بيش‏تر دنبال كرد و در زمينه مواضع كلامي و فقهي آن بزرگواران به نتايج خوبي دست يافت.

يكي از رواياتي كه اهل حديث بدان تمسّك نموده و فراوان نقل مي‏كردند، حديث «نزول خداوند به آسمان دنيا» بود.

ابوهريره مي‏گويد: رسول خدا(ص) فرمود: خداوند هر شب در ثلث باقي مانده از شب به آسمان دنيا فرود مي‏آيد و ندا مي‏دهد كيست مرا بخواند تا اجابتش كنم؟ كيست از من چيزي بخواهد تا به او بدهم؟ كيست استغفار كند تا من او را بيامرزم؟(15) پذيرفتن ظاهر چنين روايتي بدين صورت مستلزم اعتقاد به تشبيه و نيز قبول جابه‏جايي خداوند از مكاني به مكان ديگر است. اهل حديث آشكارا اين اعتقاد را مطرح كرده و به احاديث ديگر نيز در اين باب استناد مي‏كردند.

امام رضا(ع) در سيره خود پرده از روي سياست خطرناك جعل حديث برداشته و در اين زمينه فرموده است: مخالفان ما احاديثي درباره فضايل ما از خود ساخته و به ما نسبت مي‏دهند كه از اين كار منظور و نظر خاصي دارند و اين احاديث بر سه دسته تقسيم مي‏شود:

الف ـ روايات غلوآميز كه ما را بالاتر از آن چه هستيم نشان مي‏دهد.

ب ـ روايات تقصير كه ما را پايين‏تر از آن چه هستيم نشان مي‏دهد.

ج ـ رواياتي كه در آن به عيوب دشمنان ما تصريح شده است.

مردم وقتي روايات غلوآميز را مي‏بينند، شيعيان ما را تكفير كرده و عقيده به ربوبيّت ما را بدان‏ها نسبت مي‏دهند و وقتي روايات دسته دوم را مي‏بينند به ما در حد همان‏ها اعتقاد پيدا مي‏كنند و وقتي عيوب دشمنان ما را مي‏شنوند، به ما همان نسبت‏ها را مي‏دهند.(16)

مبارزه با انديشه خوارج

خوارج اگر چه بعد از جنگ نهروان به شدّت تضعيف شدند، ولي با گذشت زمان به تجديد قوا پرداختند و بعدها به شورش و حركت‏هاي اجتماعي دامن زدند. در زمان امامت امام محمد باقر(ع) فردي از خوارج مدّعي بود كه حضرت علي(ع) در جنگ نهروان به خاطر كشتن خوارج گرفتار ظلم شده است. وي مي‏گفت: اگر بدانم كسي هست كه براي من اثبات كند كه علي(ع) ظالم نيست به سويش مي‏روم. لذا امام باقر(ع) را به او معرفي كردند. او هم نزد امام رفت. امام پنجم به بيان فضايل و مناقب امام علي(ع) پرداخت ولي آن مرد برخاست و گفت من به فضايل علي(ع) آگاه هستم و اين‏ها مربوط به زماني است كه حكميّت را نپذيرفته بود و بعد از حكميّت كافر شد. سخن در فضايل علي(ع) به حديث خيبر رسيد كه پيامبر اكرم(ص) فرمود: «فردا پرچم را به فردي خواهم داد كه خدا و رسول را دوست دارد و خدا و رسول هم او را دوست دارند، بر دشمن مي‏تازد هرگز از ميدان نبرد نمي‏گريزد. امام باقر(ع) فرمود: درباره اين حديث چه مي‏گويي؟ گفت: حديث درست است ولي كفر علي(ع) بعد از اين بود. امام فرمود: آيا آن روز كه خدا علي(ع) را دوست مي‏داشت، مي‏دانست كه او در آينده اهل نهروان را خواهد كشت يا نه؟ مرد گفت: اگر بگويم نمي‏دانست، كافر مي‏شوم، پس مي‏دانست. آن حضرت فرمود: آيا محبت خدا به علي(ع) از آن جهت بود كه وي در خط خدا حركت مي‏كرد يا به خاطر عصيان بود؟ مرد گفت: روشن است كه دوستي خدا به خاطر بندگي و اطاعت علي بود.

امام باقر(ع) فرمود: اكنون تو در ميدان مناظره مغلوب شدي. از جاي برخيز و مجلس را ترك كن، زيرا محبت خدا به علي(ع) نشان مي‏دهد كه مولاي متقيان تا پايان عمر در راه اطاعت خدا گام بر مي‏دارد و از مسير رضاي او خارج نمي‏شود و آن چه كرده، طبق وظيفه الهي‏اش بوده است. مرد از جا برخاست و گفت: «اللّه اعلم حيث يجعل رسالته؛ خدا داناتر است كه رسالت خويش را در كجا قرار دهد.»(17)

برخورد با دروغ پردازان

يكي ديگر از جريان‏هاي فكري منحرف و ناسالم كه در زمان امامت امام محمد باقر(ع) پيدا شد، ظهور دروغ پردازان بود. برخي از مردم تحت تأثير محيط و شگردهاي تبليغي بني‏اميّه تا آن جا از خاندان رسالت فاصله گرفتند كه به ايشان توهين كرده و ناسزا مي‏گفتند. در روايتي از امام صادق(ع) هفت نفر به عنوان افراد فرصت طلب و دروغگو معرفي شده‏اند كه عبارتند از: «مغيرة بن سعيد، بيّان، صائد،حارث شامي، حمزة بن عماره بربري، عبداللّه بن عمر بن حارث و ابوالخطّاب».(18) امام باقر(ع) با افشاگري عليه آنان و لعن و نفرينشان مي‏پرداخت. آن حضرت فرمود: مغيرة مانند بلعم باعوراست كه خداوند در حق او فرمود: «...الّذي آتيناه آياتنا فانسلخ منها فاتبعه الشّيطان فكان من الغاوين.»(19) مغيرة قائل به جسم بودن خدا بود و سخنان غير حقيقي درباره امام علي(ع) مي‏گفت: بيّان از ديگر چهره‏هاي افراطي و دروغ پرداز بود و تا آن جا به انحراف گراييد كه مدّعي نبوت و رسالت شد.

حمزة بن عماره بربري از ديگر منحرفاني بود كه تحت لواي اعتقاد به امام علي(ع) و ساير ائمه(ع) به تحريف دين پرداخت. او اهل مدينه بود و محمد بن حنفيه را تا مرتبه الوهيّت بالا برد و گروهي از مردم مدينه و كوفه پيرو او شدند.

امام باقر(ع) از او تبرّي جست و وي را لعنت كرد.

«ابومنصور عجلي» افراطي و دروغ پرداز ديگري بود كه در عصر امام محمد باقر(ع) با آراي ساختگي خود، پيرواني براي خويش گردآورد كه با نام «منصوريّه» مشهور شدند.

امام پنجم(ع) ابومنصور را به طور رسمي طرد نمود، ولي پس از وفات آن حضرت مدّعي شد كه امامت از امام باقر(ع) به وي منتقل شده است.(20)

مذمّت اهل قياس

تفكّر بسيار خطرناكي كه در زمان امامت امام باقر(ع) و امام صادق(ع) تولد يافت و زمينه بسياري از بدعت‏ها و انحرافات گرديد، مسأله عمل به قياس (مقايسه احكام خداوند با يكديگر) و استحسان بود. بازگشت اين دو موضوع در حقيقت به اعمال نظر شخصي و سليقه‏اي در دين خدا و خروج از دستورالعمل پيامبر(ص) است. مبتكر قياس «ابوحنيفه» بود و بعد از او پيروانش آن را گسترش دادند.

امام باقر(ع) در پاسخ اين تفكّر فرمود: «انّ السنّة لاتقاس و كيف تقاس السّنّة و الحائض تقضي الصّيام و لاتقضي الصّلاة؛(21) سنّت و احكام شرعي از طريق قياس قابل شناخت نيست. چگونه مي‏توان قياس را ملاك قرار داد با اين كه زن حائض پس از دوران حيض مي‏بايست روزه را قضا كند ولي قضاي نماز بر او نيست و با اين كه اهمّيت نماز در اسلام بيش‏تر است.»

آن حضرت در سخني ديگر به زراره سفارش كرد: اي زراره! از كساني كه در كار دين به قياس پرداخته‏اند بپرهيز، زيرا آنان از قلمرو تكليف خود تجاوز كرده‏اند. آنان آن چه را مي‏بايست فرا گيرند، كنار نهاده و به چيزي پرداخته‏اند كه به آن‏ها واگذار نشده است، روايات را به ذوق خود تجزيه و تحليل كرده و تأويل مي‏كنند و بر خدا دروغ مي‏بندند.(22)

مبارزه با مجسّمه و مشبّه

از جمله عقايد و باورهاي انحرافي كه در زمان امام هادي(ع) موجب اختلاف و دو دستگي در ميان شيعه شده بود، باور به جسم بودن خداوند و اين كه خدا قابل رؤيت مي‏باشد، بوده است.

«صقربن ابي دُلَف» از امام هادي(ع) در مورد توحيد سؤال كرد، آن حضرت فرمود: «انّه ليس منّا من زعم انّ اللّه عزّ و جلّ جسمٌ و نحن منه براءٌ في الدّنيا و الآخرة يابن ابي دلفٍ انّ الجسم محدثٌ و اللّه محدثه و مجسّمه؛(23) از ما نيست كسي كه گمان مي‏كند كه خداوند جسم است و ما در دنيا و آخرت از او بيزار هستيم. اي پسر ابي دُلَف! جسم حادث است و خداوند آن را به وجود آورده و به آن شكل داده است.» و نيز "سهل بن زياد " از "ابراهيم بن محمد همداني" نقل مي‏كند كه به امام هادي(ع) چنين نوشتم كه دوستان شما در اين شهر در توحيد اختلاف دارند، بعضي مي‏گويند كه خداوند جسم است و بعضي ديگر مي‏گويند كه او صورت است. حضرت در جواب به خط خود نوشت: «سبحان من لايحدّ و لا يوصف. ليس كمثله شي‏ءٌ و هو السّميعٌ العليم؛(24) منزّه است آن كه محدود نيست و به وصف در نيايد. چيزي مانند او نيست و او شنوا و داناست.»
هم چنين از سخنان برخي از افراد چنين بر مي‏آيد كه خداوند قابل رؤيت مي‏باشد و با ديدگان مي‏توان او را ديد. ائمه(ع) با اين طرز تفكّر به مقابله برخاستند. از امام صادق(ع) نقل شده است كه: «يكي از احبار نزد اميرمؤمنان علي(ع) آمد و از آن حضرت پرسيد: آيا هنگام پرستش الهي، خدايت را ديده‏اي؟ امام فرمود: واي بر تو! من پروردگاري را كه نديده باشم پرستش نمي‏كنم.باز سؤال كرد چگونه او را ديده‏اي؟ حضرت فرمود: واي بر تو! چشم‏ها هنگام نظر افكندن او را درك نمي‏كنند، بلكه دل‏ها با حقايق ايمان او را مي‏بينند.»(25)

برخورد با مفوّضه

دوران امامت امام يازدهم يكي از دوران‏هاي سخت و دشواري بود كه افكار گوناگون از هر سو جامعه اسلامي را تهديد مي‏كرد و با اين كه امام حسن عسگري(ع) در نهايت فشار به سر مي‏برد، امّا همانند پدران خود لحظه‏اي از اين مسئله غفلت نورزيد و در برابر گروه‏ها و مكتب‏هاي التقاطي و انديشه‏هاي وارداتي و ضد اسلامي سخت موضع‏گيري نمود. و با شيوه‏هاي خاص خود، كارهاي آنان را خنثي نموده و نقش بر آب مي‏كرد.

از مهم‏ترين برخوردهايي كه آن امام با منحرفان فكري داشت، موضع‏گيري در برابر گروه «مفوّضه» بود، يعني همان افرادي كه عقيده داشتند خداوند در ابتداي آفرينش با خلق كردن پيامبر(ص) همه چيز را به او واگذار كرده، سپس اين پيامبر است كه دنيا را و هرچه در آن است، آفريده است. و برخي گفته‏اند: خداوند اين اختيار را به علي بن ابي طالب (ع) داده است.(26)
نظر به اين كه انديشه انحرافي لطمه شديدي بر عقايد مسلمانان مي‏زد و پيامدهاي ناگواري به دنبال داشت، بدين جهت از آغاز پيدايش، اين تفكر غلط مورد نكوهش معصومين قرار گرفت و اين طايفه را بدتر از يهود و كفّار قلمداد كردند، زيرا چيزي را مدّعي شده بودند كه حتي يهود و نصارا هم نگفته بودند، چرا كه يكي از آثار اين تفكّر غلط، غلو درباره پيامبر(ص) و امامان معصوم(ع) بود. از اين رو امام عسگري(ع) مسلمانان را از پيروي چنين افرادي با چنين افكاري بر حذر مي‏داشت و گاهي با برخي از ساده انديشان و فريب خوردگان بسيار بزرگوارانه برخورد مي‏كرد.

اعلام موضع در برابر جريان واقفيّه

يكي ديگر از گروه‏هاي انحرافي كه پس از شهادت امام موسي بن جعفر(ع) ظاهر شد، آن‏هايي بودند كه ادّعا داشتند موسي بن جعفر(ع) هنوز از دنيا نرفته است. بنيان گذار اين جريان فكري تعدادي از ياران امام صادق و كاظم(ع) بودند و از جمله آن‏ها مي‏توان «زيادبن مروان»، «علي بن ابي حمزه» و «عثمان بن عيسي» را نام برد. دليل توقف آنان دلبستگي به اموال زيادي بود كه بايد به امام بعدي مي‏سپردند. شيخ طوسي مي‏نويسد: بعد از شهادت امام موسي بن جعفر(ع) هفتاد هزار دينار نزد زياد بن مروان و سي هزار دينار و پنج كنيز و خانه‏اي در مصر نزد عثمان بن عيسي بود. امام رضا(ع) آن‏ها را طلب كرد. زياد بن مروان امامت او را منكر شد و اموال را نداد، ولي عثمان بن عيسي ضمن نامه‏اي به امام رضا(ع) نوشت: پدرت از دنيا نرفته و هم چنان زنده است و هر كس كه بگويد او مرده، سخن بيهوده‏اي گفته است.(27)

امام حسن عسگري(ع) در خصوص اين گروه منحرف بارها اعلام موضع كرد و افراد زيادي را از ورطه انحراف آزاد كرد.

آري! اين گروه با توقّف در امامت موسي بن جعفر(ع) از همان ابتدا مورد لعن، نفرين و برائت امامان قرار گرفتند و به گروه «ممطوره» نيز اشتهار يافتند.(28)

علّامه مجلسي از «احمد بن مطهر» روايت كرده: برخي از ياران ما به امام حسن عسگري نامه نوشته و از وي درباره كساني كه بر امامت حضرت موسي بن جعفر(ع) توقّف كرده و فراتر نرفته است سؤال كرده كه: آيا آن‏ها را دوست داشته باشيم يا از آنان بيزاري جوييم؟

حضرت در پاسخ فرمود: آيا براي عمويت آمرزش مي‏خواهي؟ خداوند عمويت را نيامرزد! از او بيزاري بجوي و من در پيشگاه خداوند از آن‏ها بيزاري مي‏جويم. پس با آنان دوستي نداشته باش، از بيمارانشان عيادت مكن و در تشييع جنازه‏هاي مردگان‏شان حاضر مشو و بر امواتشان نماز نخوان. خواه امامي را از سوي پروردگار منكر شوند و يا امامي را كه از سوي خداوند نمي‏باشد بر آن‏ها اضافه كنند و يا قائل به تثليث باشند.

بدان كسي كه تعداد ما را اضافه كند مانند كسي است كه از تعدادمان كاسته باشد و امامت ما را انكار كند. تا قبل از اين مكاتبه و جريان شخص سؤال كننده نمي‏دانست كه عمويش هم در رديف «واقفيان» است و حضرت او را از اين موضوع آگاه ساخت.(29)

آري! اين تلاش‏ها و تحمّل سختي‏ها از سوي امامان شيعه و اصحاب آنان با وجود همه محدوديت‏ها سبب شد تا عقايد اهل بيت(ع)، بنياد فكري شيعه را تشكيل دهد و اسلام ناب و به دور از تحريفات از طريق اهل بيت(ع) باقي بماند.

پي‏نوشت‏ها:ـــــــــــــــــــــــ
1. نك: شرح نهج البلاغه، ابن ابي الحديد معتزلي، ج 12، ص 90 ـ 82.
2. نك: نهج البلاغه، ترجمه محمد دشتي، خطبه 18، ص 64 ـ 63.
3. همان، خطبه 88، ص 151.
4. طبقات الكبري، محمد بن سعد، ج 3، ص 342.
5. تفسير المنار، رشيد رضا، ج 6، ص 288.
6. نهج البلاغه، خطبه 122، ص 235.
7. همان، خطبه 54، ص 105.
8. اختيار معرفة الرجال طوسي، تصحيح حسن مصطفوي، ص 102.
9. طبقات الكبري، ج 3، ص 214.
10. اصول كافي، كليني، ج 1، ص 241.
11. الغيبة، شيخ طوسي، ص 245.
12. همان، ص 250 ـ 249.
13. همان، ص 178.
14. حيات فكري و سياسي امامان شيعه، رسول جعفريان، ص 413 ـ 411.
15. صحيح بخاري، ج 4، ص 101.
16. بحارالانوار، مجلسي، ج 26، ص 239.
17. اصول كافي، ج 8، ص 349.
18. رجال كشي، محمد بن حسن شيخ طوسي، ج 2، ص 577.
19. سوره اعراف، آيه 175.
20. فرق الشيعه، ابومحمد حسن بن موسي نوبختي، ص 38 ـ 36.
21. المحاسن، احمد بن محمد بن خالد برقي، ج 1، ص 338.
22. بحارالانوار، ج 2، ص 309.
23. اختيار معرفة الرجال طوسي، ص 104.
24. اصول كافي، ج 1، ص 156.
25. توحيد، شيخ صدوق، ص 109.
26. شرح باب حادي عشر، ص 99.
27. الغيبة، ص 43.
28. بحارالانوار، ج 5، ص 267.
29. كشف الغمّه في معرفة الائمه، علي بن عيسي اربلي، ج 3، ص 219.
.....................................................................
منبع: سايت حوزه
 شنبه 9 شهريور 1387     





این صفحه را در گوگل محبوب کنید

[ارسال شده از: فارس]
[مشاهده در: www.farsnews.com]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 247]

bt

اضافه شدن مطلب/حذف مطلب




-


گوناگون

پربازدیدترینها
طراحی وب>


صفحه اول | تمام مطالب | RSS | ارتباط با ما
1390© تمامی حقوق این سایت متعلق به سایت واضح می باشد.
این سایت در ستاد ساماندهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی ثبت شده است و پیرو قوانین جمهوری اسلامی ایران می باشد. لطفا در صورت برخورد با مطالب و صفحات خلاف قوانین در سایت آن را به ما اطلاع دهید
پایگاه خبری واضح کاری از شرکت طراحی سایت اینتن