تور لحظه آخری
امروز : پنجشنبه ، 8 شهریور 1403    احادیث و روایات:  امام جواد (ع):اعتماد به خدا بهاى هر چیز گرانبها است و نردبانى به سوى هر بلندایى.
سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون شرکت ها




آمار وبسایت

 تعداد کل بازدیدها : 1813020889




هواشناسی

نرخ طلا سکه و  ارز

قیمت خودرو

فال حافظ

تعبیر خواب

فال انبیاء

متن قرآن



اضافه به علاقمنديها ارسال اين مطلب به دوستان آرشيو تمام مطالب
archive  refresh

نخستين سالگرد كوچ شفق/1از شفق تا خورشيد / مقاله‌اي از ذكريا اخلاقي درباره شخصيت مرحوم آيت‌الله‌بهجتي(شفق)


واضح آرشیو وب فارسی:خبرگزاري قرآني ايران: نخستين سالگرد كوچ شفق/1از شفق تا خورشيد / مقاله‌اي از ذكريا اخلاقي درباره شخصيت مرحوم آيت‌الله‌بهجتي(شفق)
گروه ادب: عنايت ويژه به مسأله‌ي عبوديت و سلوك، در گفتار و رفتار استاد شفق كاملاً مشهود بود و بخش عمده‌اي از شعرهاي وي در همين باب است.
مقاله زير از حجت‌الاسلام والمسلمين «ذكريا اخلاقي»، شاعر معاصر درباره شخصيت مرحوم آيت‌الله‌بهجتي (شفق) امام جمعه فقيد اردكان است، كه به مناسبت اولين سال درگذشت اين عالم رباني و اديب فرزانه به صورت اختصاصي در اختيار خبرگزاري قرآني ايران (ايكنا) قرار گرفته است.

اين نفس جان دامنم برتافته‌ست

بوي پيراهان يوسف يافته‌ست

كز براي حق صحبت سال‌ها

بازگو رمزي از آن خوش حال‌ها

تا زمين و آسمان خندان شود

عقل و روح و ديده صد چندان شود

روزها مي‌آيند و مي‌روند و انسان در مسير پرفراز و نشيب زندگي، منزل‌هايي را طي مي‌كند و با عزيزاني همسفر مي‌شود و به آن‌ها دلبستگي پيدا مي‌كند و آن‌گاه در گذر زمان اين همسفران مهربان اندك اندك از او جدا مي‌شوند و او را با خاطره‌هايي شيرين و حسرت‌آميز تنها مي‌گذارند.

سايه سار دانش

از سعادت‌هاي اين حقير در دو سه دهه‌ي اخير، آشنايي و هم‌صحبتي با روحاني خوش دل و شاعر خوش ذوق، استاد «بهجتي شفق» بود. اين شاعر پاكدل آينه‌اي پرفروغ از خصلت‌هاي انساني به شمار مي‌آمد، اگر چه شرح لحظات دلنشين آن هم‌صحبتي‌ها مجال ديگري مي‌طلبد، امّا ذكر خاطرات و نكاتي از آن ايام شايد تسلي‌بخش حسرت نصيبان اين هجران جانكاه باشد.

استاد عالمي دقيق و متضلع بودند. از درس‌ها و بحث‌هايشان پيدا بود كه دوره‌ي تحصيل را با دقت و صاحب‌نظرانه گذرانده‌اند، اين را دوستان ما كه شاگردان ايشان در مدرسه‌ي حقاني بودند، شهادت مي‌دهند، اصلاً انتخاب ايشان به عنوان مدرس در آن مدرسه، با آن دقت‌ها و سخت‌گيري‌هاي مرحوم شهيد «قدوسي» و ديگر متصديان آن مدرسه، حكايت از بلنداي مرتبه‌ي علمي ايشان دارد. دوره‌ي علوم نقلي متداول درحوزه را انديشمندانه سپري كرده بودند، از علوم عقلي هم بهره‌ي وافري داشتند، بر ادبيات فارسي و عربي تسلط داشتند، در علم الحديث و معارف اهل بيت(ع) صاحب‌نظر بودند. نوارهاي به جا مانده از استاد در شرح نهج‌البلاغه و شرح ادعيه و زيارات بيانگر گستردگي و عمق معلومات ايشان در اين علوم است، از اصحاب درس تفسير علامه طباطبايي در مدرسه‌ي «حجتيه» بودند، مرحوم علامه به فهم روشن و قريحه‌ي سرشار ايشان واقف بودند، يك بار كه در محضر علامه شعري خوانده بودند، علامه كه خود شاعري زبردست بودند، فرموده بودند«بعضي‌ها متشاعرند، ولي شما حقيقتاً شاعريد».

استاد مي‌گفتند «در ابتداي طلبگي ما درس‌ها را به طور عادي مي‌گذرانديم، تا اين كه وقتي آيت‌الله العظمي «حجت» رحلت كردند، شعري در سوگ ايشان سرودم، شعر را يكي از دوستان در مجلسي خوانده بود، آيت‌الله سبحاني آن را شنيده بود و دنبال شاعرش مي‌گشت، آمد مرا پيدا كرد و گفت «شما اين شعر را سروده‌ايد؟» گفتم، بله، گفت، شما چه مي‌خواني و با كه مباحثه مي‌كني؟ من درس‌ها و هم‌مباحثه‌هايم را گفتم، گفت، بايد با افراد ديگري مباحثه كني بعد خودش چند هم‌مباحثه‌ي خوب برايم تعيين كرد و از آن جا بود كه فصل تازه و پربركتي در زندگي تحصيلي من گشوده شد و با دوستان زيادي آشنا شدم كه همگي از طلّاب فاضل حوزه بودند».

مي‌فرمودند،«آقاي سبحاني هم‌مباحثه‌اي برايم پيدا كرد كه قرار شد «حاشيه‌ي ملّا عبدالله» را كه كتاب درسي منطق بود، با هم مباحثه كنيم، هم مباحثه‌ام چند دوره حاشيه را تدريس كرده بود، ولي من در منطق كتاب «شرح شمسيه» را خوانده بودم و اصلاً حاشيه را نديده بودم، با اين حال به لطف خدا چنان در مباحثه جلو آمدم كه هم مباحثه‌ام تا روزي كه به «دليل افتراض» رسيديم اصلاً نفهميد كه من حاشيه را نخوانده‌ام».

بر آستان جانان

عنايت ويژه به مسأله‌ي عبوديت و سلوك، در گفتار و رفتار استاد كاملاً مشهود بود، بخش عمده‌اي از شعرهاي ايشان در همين باب است. نخستين مجموعه شعرشان را هم با عنوان«سرود سحر» با شعرهايي در سحرخيزي و مناجات و توحيد منتشر كردند، در طول ايام تحصيل به تهذيب نفس و اخلاق اهتمام داشتند، حضور شاداب و مستمر در دروس اساتيد اخلاق و عرفان حاج «شيخ عباس تهراني» و حاج آقا «حسين فاطمي‌قمي» جزء برنامه‌هاي سال‌هاي آغازين تحصيل در قم بود، فطرت الهي اين طلبه‌ي پارسا در آن سال‌ها آن چنان در سايه‌ي ملكوتي عنايت اين بزرگان پرورش يافته بود كه بعدها در طول دوره‌ي جانفرساي بيماري، جز ترنم صبر و شكر و رضا به هيچ سخن ديگري لب نگشودند، گويا آن دردها و رنج‌ها جان مستعدّ اين سالك مجذوب را براي رسيدن به مقامات عاليه‌ي عرفاني آماده مي‌كرد. توحيديه‌ها و عارفانه‌هاي دلنشيني كه بر روي تخت بيمارستان‌ها و در شب‌هاي بيداري ناشي از بيماري سروده‌اند حكايت از رسيدن ايشان به اوج مقام صبر و رضا دارد.

مرا هردم آن دلربا مي‌نوازد

به انواع رحمت مرا مي‌نوازد

نيايد از او غير احسان و نيكي

گهم با مرض گه شفا مي‌نوازد

(آبان 76 بيمارستان قلب تهران)

گفتني‌هاي بسياري از عنايت‌هايي كه در دوران بيماري به ايشان شده بود داشتند؛ از رؤياهاي بشارت بخشي كه ديده بودند، از عناياتي كه عالمان دين و بزرگان حوزه در اين مدت نسبت به ايشان داشتند، مي‌فرمودند«يك بار كه كسالتم شدت يافته بود و قلبم بيش از چند درصد كار نمي‌كرد و پزشكان قطع اميد كرده بودند، حضرت آيت الله العظمي بهجت آب زمزم آميخته با تربتي را كه سوره‌ي حمد بر آن تلاوت كرده بودند، برايم فرستادند، با نوشيدن آن آب وضعيتم به كلي دگرگون شد و طولي نكشيد كه سلامت نسبي خود را بازيافتم و از بيمارستان مرخص شدم».

ارتباط عاشقانه با اهل‌بيت(ع) نيز از برنامه‌هاي لاينفك زندگي ايشان از آغاز طلبگي تا پايان عمر بود، خاطراتي شنيدني را از پياده به جمكران رفتن‌هايشان براي ما بيان مي‌كردند، مي‌فرمودند«در آن سال‌ها مسجد جمكران چندان شناخته شده و مورد توجه نبود و مسير درست و امكانات مناسبي نداشت، ما شب‌هاي چهارشنبه و جمعه با جمع معدودي از طلّاب پياده اين مسير را طي مي‌كرديم، شور و حال عجيبي داشتيم و بيابان‌هاي تاريك را با نجواها، گريه‌ها و راز و نيازهاي عاشقانه پشت سر مي‌گذاشتيم، از شبي نقل مي‌كردند كه بعد از اعمال مسجد، در يكي از غرفه‌هاي آن جا استراحتي كرده بودند و دوست همراهشان كه در صداقت و وثاقتش هيچ ترديدي نداشتند، با گريه بيدار شده بود و ماجراي شرفيابي خود به محضر امام عصر (عج) در عالم خواب را برايشان گفته بود».

با مردان خدا در ارتباط بودند و حكايات فراواني از آن‌ها نقل مي‌كردند، از مرحوم «آيت‌الله فكور» گفتني‌هايي داشتند، داستان حافظ قرآن شدن كربلايي «محمدكاظم» را هم نخستين بار از ايشان شنيدم، مي‌فرمودند«طلبه‌ها مكرر براي امتحان كربلايي كاظم سؤال‌هايي را طرح مي‌كردند، خيلي وقت‌ها خسته مي‌شد و به سؤال آن‌ها پاسخ نمي‌داد، ولي من و اخوي با وي مأنوس بوديم، ما را دوست مي‌داشت و هروقت هر سؤالي مي‌پرسيديم با روي باز جوابمان مي‌داد».

استاد شفق شاعري زبردست بودند، اهالي شعر و نقد به سخن او به ديده‌ي تحسين مي‌نگريستند، شعرهاي ايشان اگرچه به لحاظ سبك و سياق در دايره‌ي آثار سنتي و كهن قرار مي‌گيرد، با اين حال از نوآوري‌هاي سنجيده و ادبيانه نيز خالي نيست، جان جوان اين پير خوش دل شعرهايش را بديع و خواندني كرده است، شعرهاي استاد محكم و لطيف و روان است. به تك تك واژه‌هاي شعر عنايت داشتند و نمي‌پسنديدند كه مثلاً در قالب غزل، واژه‌اي خشن و خالي از لطافت آورده شود، در بيشتر قالب‌ها و موضوعات، آثار شنيدني و ممتازي دارند، به غزل تمايل بيشتري داشتند و ابتهاج قلبي و انبساط روحي ايشان به ويژه در غزل‌ها به روشني متجلي است.

شاعري و صاحبدلي

شكوفايي ذوق شعري ايشان به نخستين روزهاي طلبگي ايشان باز مي گردد،مي‌فرمودند «از همان زمان تحصيل در اردكان، با اخوي كه او هم شاعري صاحبدل و خوش ذوق بود، در اوقات فراغت به دشت و دمن پناه مي‌برديم و هم‌صدا قصائدخاقاني، منوچهري و غزل‌هاي حافظ ، سعدي و آثار شاعران معاصر را مي‌خوانديم، آيت‌الله «‌خاتمي» ما را به سرودن شعر تشويق مي‌كردند و شايد به خاطر توجه به همين قريحه‌ي ادبي ما بود كه هفته‌اي يك روز قصيده‌ي برده را كه در وصف حضرت رسول(ص) است، براي ما درس مي‌گفتند، آيت‌الله حاج ملا «محمد حائري» استاد ديگر ما نيز با پي بردن به اين ذوق خدادادي، ما را به اديب دانشمند استاد «محبوبي اردكاني» معرفي كردند و ما از اندوخته‌هاي ادبي وي بهره مي‌برديم».

پس از هجرت به قم، ادب دوستان و دين‌مدارانِ پيش از انقلاب، شعرهاي استاد را در مجله‌ي مكتب اسلام سراغ مي‌گرفتند، با آغاز انقلاب و وقوع حادثه‌ي 15 خرداد شعرهاي ايشان لحن صريح‌تري پيدا كرد، تا آن جا كه نخستين شعر در باب انقلاب و حادثه‌ي نيمه‌ي خرداد و حمايت از امام را تاريخ به نام استاد شفق ثبت كرده است، در دوران هشت ساله‌ي دفاع مقدس نيز همواره شعرهاي استاد ورد زبان رزمندگان اهل ذوق بود.

استاد در دهه‌هاي اخير پرچمدار شعر حوزه‌هاي علميه بودند و بسياري از ذوق‌هاي جوان حوزه در سايه‌ي پرطراوت اين نخل برومند شكوفا گشته و پرورش يافته‌اند، كنگره‌ي شعر و قصه طلاب به پاس نيم قرن حضور مؤثر استاد شفق در جرگه‌ي ادبيات حوزه، پنجمين نوبت خود را كه در پاييز سال 75 در يزد و اردكان برگزار گرديد، به تجليل از ايشان اختصاص داد و كتاب «باده‌هاي ازلي» را به عنوان جشن‌نامه‌ي استاد شفق، در زندگي و شعر ايشان منتشر كرد.

شفق شاعري اهل‌دل بود و تفريح و تفرج‌هاي شاعرانه‌اش هيچ گاه ترك نمي‌شد، حتي در سال‌هاي بيماري، همواره به دامن طبيعت مي‌رفت و با نگاهي شاعرانه و عارفانه در مظاهر زيباي طبيعت به تأمل و درنگ مي‌پرداخت و حاصل اين نگاه شعرهاي لطيف و دلپذيري بود كه در جاي جاي مجموعه‌ي «بارش نور» مي‌توان آن را مشاهده كرد، گاه در باغ ديوانه‌ي يوسف آباد سبزوار به تأمل در زمزمه‌ي دلنشين جويبار و منظره‌ي زيباي درختان در هم پيچيده مي‌نگريست و آن نگرش عارفانه را در قالب غزلي زيبا بيان مي‌داشت

«اي آب جو كه ناله‌ي مستانه مي‌كني

عشاق را به زمزمه ديوانه مي‌كني

اي بيد تازه رسته كه با جنبش نسيم

گيسوي خويش بر سر من شانه مي‌كني...»

و گاه در راه بازگشت از كرمانشاه در ماشين با ماه نجوايي شبانه داشت:

«تو اي شكفته گل مه، چه نغز و زيبايي

تو چلچراغ بلورين سقف دنيايي

چه شعله‌اي‌ست به جانت كه مثل من همه شب

دوان به كوه و بيابان و دشت و صحرايي»

مي‌فرمود «در ايام تحصيل در قم گاهي با دوستان اهل ادب به باغ‌هاي اطراف مي‌رفتيم و قرار مي‌گذاشتيم يكي دو ساعتي با خود خلوت كنيم و شعر و يا متني ادبي را در موضوعي خاص بنويسيم، مثلآً يك بار ساعتي نشستيم و هر كدام از ما چند صفحه درباره‌ي «اشك» نوشتيم،

استاد بسيار خوش مجلس و خوش معاشرت بودند، به ويژه با اهالي ادب، در سفرها و همايش‌هاي متعددي ملازم استاد بودم و از نزديك شاهد بودم كه چقدر شاعران و دوستان با ديدن ايشان شكفته و شاد مي‌شدند و هر جا ايشان در مجلس بودند شمع محفل بودند و ديگران كه غالباً هم از بزرگان ادب معاصر بودند، پروانه‌وار بر گردشان حلقه مي‌زدند و ايشان انگار نه انگار كه كسالت دارند يا خسته‌ي راه هستند، ساعت‌ها با آن‌ها مي‌نشستند و به گفت‌و‌شنودهاي صميمانه و خواندن و شنيدن شعر مي‌پرداختند.

اين نكته را هم نمي‌توانم ناگفته بگذارم كه با همه‌ي وسعت مشربي كه داشتند، در رعايت حد و مرزهاي شرعي بسيار با احتياط عمل مي‌كردند و به همين جهت براي من عجيب نبود وقتي از ايشان شنيدم كه «دوستان صدا و سيما مكرر درخواست كرده‌اند كه برخي از شعرهاي مرا سرود كنند و براي آن‌ها آهنگ بسازند، ولي مسأله براي من شبهه‌آميز است و من هنوز نتوانسته‌ام خود را قانع كنم و به آن‌ها اجازه‌ي اين كار را بدهم».

يكي از دوستان دوران تحصيل استاد شفق، مقام معظم رهبري بودند، اين دو بزرگوار در سال‌هاي تحصيل در حوزه‌ي قم ارتباط تنگاتنگي با هم داشتند، دلبستگي و پيوستگي اين دو عزيز در مكاتبات منظوم و منثوري كه در آن سال‌ها بين اين دو واقع شده، به خوبي آشكار است، استاد مي‌فرمودند «در درس حضرت امام وقتي با مقام معظم رهبري آشنا شدم، رشته‌ي مباحثه را از ديگران بريدم و با ايشان هم بحث شدم و تا آخرين روزي كه ايشان در قم بودند درس‌هاي امام را با هم مباحثه مي‌كرديم».

مقام معظم رهبري خيلي به ايشان علاقه داشتند، وقتي براي جلسات شعرخواني ماه مبارك مي‌رفتيم، همين كه آقاي بهجتي را مي‌ديدند، آغوش مي‌گشودند و ايشان را در آغوش مي‌گرفتند، و گاه نگران از حال ايشان مي‌فرمودند«من راضي نبودم كه شما ديگر با اين وضع بيماريتان به اين جا بياييد». يك بار هم شخصاً براي عيادت ايشان به منزل دامادشان در تهران تشريف فرما شده بودند،

در ساحت ولايت

در جلسات شعر خواني اگر مجري ايشان را دير صدا مي زد، مقام معظم رهبري اشاره مي‌فرمودند كه آقاي بهجتي شعر بخوانند، يك بار ايشان شعري را كه به مقام معظم رهبري تقديم كرده بودند، در جلسه خواندند. مقام معظم رهبري فرمودند«حق‌شناسي آقاي بهجتي تا چه حد است كه من در رحلت اخوي ايشان يك پيام كوتاهي فرستاده‌ام و ايشان اين شعر بلند و زيبا را در پاسخ آن سروده‌اند».

در يكي از سال‌هاي اخير سر سفره‌ي افطار به آقاي بهجتي فرمودند«من بحث‌هاي سحر شما را از راديو گوش مي‌دهم و استفاده مي‌برم».

مردم‌داري آيت‌الله بهجتي كنار ديگر صفات برجسته‌ي اين انسان متعالي درخششي ويژه داشت، همين اواخر نيز وقتي به اردكان مي‌آمدند، با همه‌ي ضعف و كسالت، برنامه‌هاي متعددي داشتند، باب مراجعات مردمي نيز تا جايي كه وضعيت جسماني اجازه مي‌داد باز بود، اين بزرگوار آن چنان با ادب و تواضع، صميمانه با مردم به گفتگو مي‌نشستند و با حوصله‌ي تمام به درد‌دل‌هاي آن‌ها گوش مي‌دادند كه حتي اگر در برخي موارد، مشكل به گونه‌اي بود كه قادر به رفع آن نبودند، همين برخورد صميمانه و ابراز همدردي و همدلي، طرف را خشنود بازمي‌گرداند.

در حل و فصل مشكلات مردم از جزئيات امور غافل نبودند و گاه خود شخصاً عهده‌دار رسيدگي مي‌شدند، دي ماه سال 79 براي شركت در كنگره‌ي شعر دفاع مقدس مي‌خواستيم با ماشين از در منزل ايشان از اردكان به سمت قم حركت كنيم، روز قبلش وعده داده بودند كه وجهي را به نيازمندي بدهند، چون مي‌خواستيم به قم برويم و بعد هم قرار بود به تهران بروند و ممكن بود آن شخص مراجعه كند و ايشان در اردكان نباشند، پول را برداشتند و حدود نيم ساعت در مزرعه‌ي سيف دنبال منزل آن شخص گشتند تا پيدا كردند، بعد هم براي اين كه آن شخص در مقابل ما شرمنده نشود، به راننده فرمودند«كمي ماشين را از روبروي كوچه‌ي آن شخص جلوتر ببرد و خودشان از ماشين پياده شدند و شخصاً به در خانه‌ي آن فرد رفتند و پول را به او دادند».

استاد در اين سال‌هاي اخير به خاطر شدت كسالت، كمتر در اردكان بودند. وقتي هم به اردكان مي‌آمدند من به جهت رعايت حال ايشان كمتر خدمت ايشان مي‌رسيدم، گاه‌گاهي تلفني اظهار ارادت مي‌كردم، ايشان از اين كه به حضورشان نمي‌رسيدم اظهار دلتنگي مي‌كردند و غالباً در ابتداي گفتگوي تلفني با لحني مهربانانه اين بيت را مي‌خواندند،

«بي طالعي نگر كه من و يار چون دو چشم

همسايه‌ايم و خانه‌ي هم را نديده‌ايم»

آيين مهرورزي

آخرين جلسه‌اي كه با ايشان داشتيم در اردكان در منزل آقاي شاكر بود، براي بازخواني كتاب «سرچشمه‌ي خورشيد» كه مجموعه شعرهاي ولايي ايشان است، شعر اوّل را شروع كردند و آن گونه كه رويه‌ي ايشان بود، آن‌قدر در حاشيه‌ي ابيات به بيان نكات و نقل حكايات پرداختند كه نزديكي‌هاي نيمه‌شب شد و هنوز از همان يك غزل فارغ نشده بوديم، بعد با اشاره به كسالت شديد قلبي‌شان و با بيان اين كه من خودم شايد ديگر فرصت بازبيني و اصلاح كتاب را نداشته باشم، در مورد كيفيت چاپ و چگونگي قرار گرفتن شعرها در صفحات، توصيه‌هايي فرمودند، روي دقت در حروف‌چيني و ظرافت و زيبايي در صفحه‌بندي تأكيد داشتند و از اين بابت از كتاب «بارش نور» چندان راضي نبودند. شيوه‌ي چينش شعرهاي ديوان «رهي معيري» را مي‌پسنديدند و دوست داشتند، مجموعه شعرشان به آن صورت چاپ شود.

بعد از آن ايشان به قم و تهران رفتند و ما ديگر آن چهره‌ي خندان و مهربان را نديديم، حتي به خاطر شدت كسالتشان نتوانستند، براي مجلس ختم دامادشان به اردكان بيايند و سرانجام آن‌چه در اين سال‌ها همواره از آن هراس داشتيم، واقع شد و خبرگزاري‌ها آن خبر ناگزير را پخش كردند كه « استاد شفق به سرچشمه‌ي خورشيد رسيد».

تا سرچشمه خورشيد
 چهارشنبه 6 شهريور 1387     





این صفحه را در گوگل محبوب کنید

[ارسال شده از: خبرگزاري قرآني ايران]
[مشاهده در: www.iqna.ir]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 204]

bt

اضافه شدن مطلب/حذف مطلب




-


گوناگون

پربازدیدترینها
طراحی وب>


صفحه اول | تمام مطالب | RSS | ارتباط با ما
1390© تمامی حقوق این سایت متعلق به سایت واضح می باشد.
این سایت در ستاد ساماندهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی ثبت شده است و پیرو قوانین جمهوری اسلامی ایران می باشد. لطفا در صورت برخورد با مطالب و صفحات خلاف قوانین در سایت آن را به ما اطلاع دهید
پایگاه خبری واضح کاری از شرکت طراحی سایت اینتن