تبلیغات
تبلیغات متنی
محبوبترینها
قیمت انواع دستگاه تصفیه آب خانگی در ایران
نمایش جنگ دینامیت شو در تهران [از بیوگرافی میلاد صالح پور تا خرید بلیط]
9 روش جرم گیری ماشین لباسشویی سامسونگ برای از بین بردن بوی بد
ساندویچ پانل: بهترین گزینه برای ساخت و ساز سریع
خرید بیمه، استعلام و مقایسه انواع بیمه درمان ✅?
پروازهای مشهد به دبی چه زمانی ارزان میشوند؟
تجربه غذاهای فرانسوی در قلب پاریس بهترین رستورانها و کافهها
دلایل زنگ زدن فلزات و روش های جلوگیری از آن
خرید بلیط چارتر هواپیمایی ماهان _ ماهان گشت
سیگنال در ترید چیست؟ بررسی انواع سیگنال در ترید
بهترین هدیه تولد برای متولدین زمستان: هدیههای کاربردی برای روزهای سرد
صفحه اول
آرشیو مطالب
ورود/عضویت
هواشناسی
قیمت طلا سکه و ارز
قیمت خودرو
مطالب در سایت شما
تبادل لینک
ارتباط با ما
مطالب سایت سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون
مطالب سایت سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون
آمار وبسایت
تعداد کل بازدیدها :
1833659571
نويسنده: احمد فريدوني جدا شدن بحرين از ايران
واضح آرشیو وب فارسی:فارس: نويسنده: احمد فريدوني جدا شدن بحرين از ايران
خبرگزاري فارس: بحرين قسمتي از سرزمين ايران بود، اما در دوره انحطاط قاجاريه، دولت انگلستان از ضعف دولت مركزي استفاده كرد و به موجب قراردادهايي كه با بحرين منعقد كرد، به تدريج بر نفوذ خود در آن سرزمين افزود و بعدها مدعي شد كه از زمان قرارداد 1820 دولت انگلستان شيخ بحرين را مستقل مي شناخته است.
مقدمه
بحرين قسمتي از سرزمين ايران بود، اما در دوره انحطاط قاجاريه، دولت انگلستان از ضعف دولت مركزي استفاده كرد و به موجب قراردادهايي كه در سال هاي 1820 ، 1861 ، 1880 و 1892 با بحرين منعقد كرد، به تدريج بر نفوذ خود در آن سرزمين افزود و بعدها مدعي شد كه از زمان قرارداد 1820 دولت انگلستان شيخ بحرين را مستقل مي شناخته است. دولت ايران نسبت به اين امر معترض بود و حتي در نوامبر 1927 مساله بحرين را به جامعه ملل ارجاع كرد، ولي راه حلي در اين مورد به دست نيامد. پس از جنگ جهاني دوم لوايحي در ايران به تصويب رسيد و به موجب آن دولت ايران موظف شد كه نسبت به احقاق حقوق ايران در بحرين اقدام كند. همچنين دولت ايران در سال 1957 بحرين را به عنوان استان چهاردهم ايران اعلام كرد و در 1958 نيز از شيخ سلمان بن احمد الخليفه شيخ بحرين خواست كه وفاداري خود را به دولت ايران نشان دهد. دولت ايران در مورد حاكميت خود بر بحرين چنين استدلال مي كرد؛
1- بحرين هرگز كشوري كاملاً مستقل نبوده و حاكميت ايران بر اين جزيره چندين قرن ادامه داشته است، به استثناي دوره كوتاه 1507 - 6021 ميلادي كه پرتغالي ها اين جزيره را اشغال كردند.
2- ايران هرگز حاكميت خود را بر بحرين به قدرت ديگري واگذاري نكرده و حاكم بحرين را به عنوان رئيس يك كشور به رسميت نشناخته است. حتي شاه در مارس 1968 مسافرت خود را به عربستان سعودي به خاطر اعتراض به اين كشور كه از حاكم بحرين به عنوان رئيس يك كشور در ديدار از عربستان سعودي استقبال كرده بود، لغو كرد.
3- ايران حمايت بريتانيا را از بحرين به عنوان مداخله در امور داخلي جزاير و در نتيجه در امور داخلي خود تلقي كرده است.
اما 20 سال بعد سياست دولت ايران نسبت به بحرين تغيير كرد و ايران حاضر شد از حاكميت خود نسبت به بحرين صرف نظر كند. عللي كه براي اين امر ذكر مي شد، متعدد بود. گفته مي شد كه طي 150 سالي كه بحرين از ايران جدا شده و تحت تسلط انگلستان بوده، سياست عربي كردن سكنه ايراني الاصل بحرين با موفقيت دنبال شده است و در نتيجه پيوند فرهنگي ايران با بحرين سست شده است.
در مقاله حاضر با ذكر خلاصه اي از تاريخ بحرين، به بررسي برخي از علل استقلال بحرين و پذيرش آن از جانب ايران مي پردازيم.
تاريخ بحرين
مجمع الجزاير بحرين از قديم الايام بخشي از امپراتوري ايران پيش از اسلام بوده است، ولي اعراب ساكن آن جزيره به علت دوري از شعاع عمل حكومت و نيروهاي مركزي ايران به طور مكرر مشكلات و دردسرهاي زيادي براي حكومت مركزي ايران ايجاد ميكردند؛ بنابراين منطقه خليج فارس را توأم با اغتشاش و آشوب و راهزني ساخته بودند. تا اينكه شاپور دوم پادشاه ساساني ( ملقب به شاپور بزرگ و ذوالكتاف ،309-337 م) با قواي كامل و كشتيهاي متعدد جنگي به بحرين لشكركشي كرد و شورشيها را با شدت عمل سركوب كرد. به نحوي كه تا زمان سقوط دولت ساساني به دست اعراب ( 651.م) آرامش كاملي در آنجا برقرار بود. عربها بعد از اسلام تشكيلات اداري سرزمينهاي فتح شده را تغيير نميدادند؛ زيرا تشكيلات اداري كه جانشين آن كنند نداشتند به جاي آن، از مردم آن سرزمينها كه آنها داراي تمدن و فرهنگي درخشان و بعضا بالاتر از تمدن اعراب بودند براي ايجاد و اداره تشكيلات اداري– اسلامي استفاده مينمودند و اين روش به آنان كمك شاياني ميكرد.1
پس از حمله اعراب به ايران و اشغال اين كشور، بحرين كماكان جزء ايران اسلامي باقي ماند و تا قبل از به قدرت رسيدن سلسله صفويه- كه پس از مدتهاي طولاني ايران مجددا داراي يك حكومت واحد و متمركز شد- سرزمين ايران شاهد حكومتهاي غيرمتمركز و محلي متعددي بود كه همواره در رقابت قدرت و جنگ و نزاع با يكديگر بودند، بويژه اينكه حمله وحشيانه و گسترده مغولها به ايران نيز (در سال 1220 .م )همه چيز را بكلي دگرگون و آشفته ساخت.
تا اينكه در اوايل قرن شانزده ميلادي با هجوم استعمار پرتغال به منطقه اقيانوس هند و خليج فارس (در سال 1506 )، بسياري از نقاط استراتژيك منطقه و از جمله جزيره هرمز و مجمعالجزاير بحرين نيز (در سال 1521 ) به تصرف و اشغال آنها درآمد. پس از گذشت حدود يك قرن از اشغال پرتغاليها، شاهعباس در سال 1602 با لشكركشي به بحرين آنجا را از تصرف اشغالگران خارجي آزاد كرد و مجددا به ايران ملحق شد . پس از آن، مجمع الجزاير بحرين مدت 180 سال در اختيار و تحت نظر كامل حكومت ايران بود. سپس، در سال 1783 (يا 1782 ) شيخ احمد بن خليفه از قبيله بني عتبه و از خاندان خليفه كه از منطقه نجد در مركز عربستان به كويت مهاجرت كرده بود به اين سرزمين حمله و پس از شكست سربازان ايراني بر آن استيلا يافت. از آن پس، حكومت بحرين با حمايت همه جانبه سياسي– استعماري انگلستان در اختيار اعضاي خاندان خليفه ( آل خليفه ) قرار گرفت.2
بايد به اين نكته مهم اشاره كرد كه وضعيت و ثبات حكومتها در ايران همواره مستقيما در اوضاع سياسي و سرنوشت بحرين نيز تأثير گذار بوده است، چنانكه مثلا پس از فوت شاه عباس اول– پادشاه قدرتمند صفوي- ، و ضعف جانشينان او، راهزنان دريايي عرب تبار مستقر در بحرين نيز شروع به دستاندزي به خليج فارس و مناطق اطراف آن كردند و در واقع تا مدتي اثري از حاكميت ايران بر بحرين باقي نماند. در خلال اين مدت نيز استعمار كهنه و قدرتمند انگليس در رقابت با قدرتهاي استعماري ديگر در منطقه، و نيز در راستاي سوء استفاده از اوضاع آشفته و نابسامان منطقه و ضعف قدرتهاي همجوار آن، شيوخ عرب خليج فارس را در كنترل و اراده خود در آورد و بالاخره در سال 1820 پس از قلع و قمع دزدان دريايي و برده فروشان، قرادادها تحت الحمايگي را با رهبران شيخ نشينهاي خليج فارس و از جمله بحرين به امضا رساند.3
شيخ سلمان بن احمد ( شيخ بحرين ) در ژانويه 1820 "قرارداد صلح عموي " يا " قرارداد اساسي " (و در واقع همان قرارداد انقياد و تحت الحمايگي )را با انگلستان امضا كرد. او به علت استحكام قدرت و سلطه اش بر بحرين، خود را تحت الحمايه انگليس اعلام كرد و پرچم آن كشور را بر فراز مقر دارالحكومه خود برافراشت! بدين ترتيب، از اين زمان به بعد تا مدت 150 سال، بحرين زير نفوذ و سلطه انگلستان قبل گرفت و طبعا حكومت ايران را با يك مشكل جدي سياسي و ارضي روبرو كرد. پيرو آن، دولت ايران (در زمان سلطنت ناصرالدين شاه) طي يادداشتي به سفارت انگلستان در تهران به اين اقدام دولت مذكور اعتراض كرد. دولت انگلستان در پاسخ اين يادداشت، اعلام كرد كه هدف از امضاي پيمان ياد شده، برقراري نظم و امنيت در خليج فارس بوده است و اگر دولت ايرن خود چنين مسئوليتي را برعهده گيرد، دولت انگليس از آن استقبال خواهد كرد! در اين پاسخ تصريح شده بود كه اگر از شيخ بحرين حركتي سر بزند كه مستلزم اقدامات جديدي از طرف دولت انگليس باشد، دولت ايران در جريان قرار خواهد گرفت! پس از آن نيز مجددا شيخ بحرين در سالهاي 1880 و 1892 قراردادهاي تحتالحمايگي ديگري را (مشابه قراردادهاي تحت الحمايگي با ساير شيخ نشينها) با انگلستان به امضا رساند.4
موضع گيري ايران نسبت به بحرين در طول تاريخ
دولت ايران در مدت يك و نيم قرن حاد شدن مسأله بحرين (1820 -1970 ) و دخالت و سلطه انگلستان بر آن جزيره، هيچگاه جدايي بحرين از خاك ايران را نپذيرفت؛ ولي در عين حال قدرت انجام عمل حادي عليه انگليس را نيز نداشت. بطوريكه در همين راستا، زماني كه دولت انگلستان (بهعنوان دولتي كه بحرين را تحتالحمايه داشت)، در 1306.ش (1927.م) قراردادي با عربستانسعودي درباره بحرين (و قطر و امارات متصالحه) امضا كرد، دولت ايران نسبت به آن معاهده رسماً اعتراض كرد و از آن بهعنوان «تجاوز به تماميت ارضي ايران» به جامعه ملل شكايت كرد. وزارت امورخارجه ايران، همچنين طي ارسال يادداشت اعتراض رسمي به سر رابرت كلاويو وزير مختار بريتانيا در تهران به تاريخ اول آذر 1306 (22 نوامبر 1927) يادآور شد كه:
«مالكيت ايران بر بحرين محرز... است و … [ماده 6 معاهده] تا درجهاي كه مربوط به بحرين است، برخلاف تماميت ارضي ايران و با مناسبات حسنهاي كه هميشه بين دو دولت همجوار موجود بوده است، منافات دارد. با اين وجود دولت ايران به اين قسمت از معاهده يادشده جداً اعتراض و انتظار دارد كه اولياي دولت انگلستان به زودي اقدامات لازمه را در رفع آن اتخاذ فرمايند.»5
همچنين، پيش از تصميم ناگهاني و بيسابقه محمدرضاشاه در اواخر سال 1348 به «تاختزدن» حاكميت ايران بر مجمعالجزاير بحرين با اعاده حاكميت ايران بر جزاير ابوموسي و تنب بزرگ و كوچك، بحرين «جزء لاينفك ايران» قلمداد ميشد. دولت ايران در آبان 1336 طي لايحهاي بحرين را رسماً استان چهاردهم كشورمان اعلام كرد. در همين راستا، در اوايل دهه 1340.ش «سازمان اطلاعات و امنيت كشور» (ساواك) در زمان رياست سپهبد تيمور بختيار با كمك فكري فعالان حزب پانايرانيست در آن تاريخ، طرحي ريخته بودند كه برابر آن با تبليغات وسيع در داخل و خارج بحرين، بحرينيها را به ضرورت الحاق رسمي بحرين به ايران مشتاق كنند و تحركات و تظاهراتي در بحرين و ايران براي انجام اين الحاق انجام دهند و با تمهيد مقدمات «اطلاعاتي ـ امنيتي» لازم (ازجمله اعزام مأموران ساواك به شكل مسافر، توريست و بازرگان به بحرين ازيكسو و تقويت نيروي دريايي ازسوي ديگر)، در يك روز معين شخص شاه و تيمور بختيار به همراه تعدادي ديگر از رجال سياسي و فرماندهان نظامي در يك فروند هواپيما به منامه حركت كنند و در ميان استقبال پرشوري كه آنجا توسط بحرينيها و ايرانيان زائر و مجاور بحرين از هيئت ايراني به عمل خواهد آمد، در عمل بحرين را به تصرف نيروهاي ايراني در آورند.
اين نقشه را اسداله علم هم در زمان نخستوزيرياش (يعني پس از بركناري منوچهر اقبال در تيرماه 1341 و پيش از روي كارآمدن حسنعلي منصور در اسفند 1342) در نظر داشته و حتي به سفير انگليس هم گفته است: «بگذاريد اين جزاير را با اعزام ايرانيها به آنجا، ايراني بكنيم و شما هم چشم روي هم بگذاريد.»6
توسل به تحركات نظامي براي تثبيت حق حاكميت ازسوي دولتهاي مختلف جهان بيسابقه نبوده و نيست، براي نمونه در سطح منطقهاي، ايران براي تثبيت حاكميت خود بر اروندرود نيك از عهده برآمد و در ارديبهشت 1349 باوجود دعاوي عراق به «شطالعرب» با پشتيباني جتهاي جنگنده نيروي هوايي، كشتي ابنسينا را از اروندرود وارد خليجفارس كرد و زد و برد. در مقابل وقتي صدام حسين به كويت حمله كرد با واكنش امريكا روبهرو شد و دوباره بازنده شد. در سطح بينالمللي، هم دولت آرژانتين در ارديبهشت 1361 (مه 1982) با دعوي حاكميت بر مجمعالجزاير فالكلندز(Falklands) در اقيانوس اطلس جنوبي در برابر حاكميت استعماري انگلستان، آن جزاير را با پيادهنظام خود تصرف كرد، اما دولت محافظهكار بريتانيا در زمان نخستوزيري ماگارت تاچر با لشكركشي و نيز غرقكردن كشتي آرژانتيني «بلگرانو» به مقابله مسلحانه پرداخت و ارتش آرژانتين را از آن جزاير بيرون راند و باز در آنجا مستقر شد.
سوابق حاكميت ايران بر بحرين با حاكميت تاريخي آن در اروندرود كاملاً مشابه، بلكه از جهت حقوقي با نبود معاهدهاي در باب بحرين (به خلاف اروندرود) قويتر بود. بايد احتمال داد كه اگر ايران همانطور كه حاكميت خود را بر اروندرود درمقابل عراق با يك تحرك نظامي تثبيت كرد، در مورد بحرين هم دست به چنين تحركي ميزد و حتي در منامه قشون پياده ميكرد، زده بود و برده بود و به سرنوشت آرژانتين (يعني مقابله نظامي بريتانيا) دچار نميشد. هر چند خلاف آن (يعني نوعي واكنش نظامي بريتانيا و حتي عراق) هم در برابر اين اقدام نظامي براي اعاده حاكميت ايران بر بحرين، دور از ذهن نبود؛ چنانكه هنگامي كه سپاه ايران در زمان محمدشاه قاجار، هرات را به سرداري سلطان مراد ميرزا حسامالسلطنه فتح كرد، دولت استعماري انگليس در سواحل خليجفارس نيروي دريايي به مانور پرداخت و به دولت ايران اولتيماتوم داد كه از هرات عقبنشيني كند. اما مسئله بحرين در دوره محمدرضاشاه كه انگلستان بسيار ضعيف شده بود، با وضع هرات در زمان محمدشاه قاجار كه انگلستان بزرگترين امپراتوري روي زمين بود، قابل قياس نيست، يعني با عنايت به تصميم سال 1968.م دولت انگليس به خروج از شرق كانال سوئز كه شامل خليجفارس هم ميشد، به احتمال قريب به يقين در صورتيكه ايران بحرين را بازپس ميگرفت، دولت انگليس درآستانه عقبنشيني از شرق سوئز و تشكيل فدراسيون «امارات متحده عربي» متوسل به لشكركشي نميشد. امريكا هم در آن تاريخ جز يك پايگاه نيروي دريايي كه در بحرين داشت، در خليجفارس مطلقاً ادعايي نداشت و تمام هم و غم آن جلوگيري از نفوذ شوروي بود، از اينرو به احتمال قوي، همچنان كه در داخل ايران پايگاههايي براي زير نظر گرفتن شوروي داشت، با ادامه آن پايگاه در بحرين هم با ايران كنار ميآمد. عراق هم در اروندرود كه منافع مستقيم داشت، راه به جايي نبرده بود و احتمال اينكه با نداشتن دسترسي به خليجفارس قادر به مانور نظامي در برابر ايران در درياها باشد، نزديك به صفر بود، از اينرو اگر نيروي دريايي دست به تحركي زده بود، به احتمال قوي بدون خونريزي و برخورد نظامي به هدف ملي خود ميرسيد.
با اين اوصاف، قدرت و نفوذ انگلستان در سال 1923 با خلع شيخ عيسي از حكومت بحرين افزايش يافت و به ويژه با انتصاب "چارلز بلگريو " به عنوان مشاور انگليسي حاكم جديد، و چندي بعد با انتقال پايگاه دريايي انگليس از بندر باسعيدو (در غرب جزيره قشم ) به بحرين و انتقال مقر نماينده سياسي انگليس در خليج فارس از بوشهر به بحرين، اين قدرت و نفوذ وسيعتر و با ثبات تر شد. مقارن اين تحولات و پس از انتقال سلطنت از سلسله قاجار به پهلوي، ايران خواستار اعاده حق حاكميت خود بر اين سرزمين شد. در مقابل، حكومت بحرين نيز با مشورت و خط دهي مشاوران و كارگزاران انگليسي مقيم بحرين بر آن شد تا ساختار جمعيتي و مذهبي اين شيخ نشين كوچك را حتي الامكان با اكثريت دادن به عربها سني مذهب از كشورهاي عربي به بحرين تشويق شد و هزاران تن فلسطيني و اعراب ديگر از كشورهاي مختلف عرب به بحرين هجوم آوردند.
يكي از ويژگيهاي مهم بحرين عبارت از تركيب جمعيتي (نژادي ) و مذهبي آن است. با توجه به پيشينه تاريخي بحرين و وابستگي آن به ايران ،تعداد زيادي از ساكنان آن ايراني تبار هستند كه در بخشهاي گوناگون كشور مشغول به كار هستند. چنانكه با وجود تغيير و تحولات گسترده در اين امر در خلال دهههاي گذشته ، حتي بر اساس منابع آماري كشور انگلستان 20 درصد بافت نژادي آن را در پايان دهه 1980 ايرانيان تشكيل ميدادند! ضمنا حدود 60-70 درصد مسلمانان بحرين را شيعيان و تنها 30- 40 درصد آنان را سنيان تشكيل ميدهند . در حالي كه با وجود اكثريت شيعيان، قدرت سياسي در دست مذاهب است و اين امر يكي از نقاط ضعف امنيت ملي آن كشور است. همين امر گاه به گاه مشكلاتي سياسي براي بحرين به وجود آورده است، چنانكه مثلا در سال 1953 شيعيان بحرين كه از افزايش سريع مهاجرت كارگران عرب سني مذهب و تغيير مصنوعي ساختار جمعيتي نگران و ناراضي بودند، شورش كردند. لذا برخورد بين گروههاي شيعه و سني بحرين توسعه يافت و پس از چندي رهبران گروهها با تشكيل " كميته وحدت ملي " ( لجنه الاتحاد الوطني ) به يك آرامش نسبي رسيدند.7
در دوران سلطنت محمدرضا شاه ، حداقل در دو برهه زماني مسأله مالكيت و حاكميت ايران بر بحرين به صورت حادتر مطرح شد. در اسفند 1329 در لايحه مربوط به ملي كردن صنعت نفت ايران كه براي تصويب به مجلس شوراي ملي ارائه شد، "شركت نفت بحرين " نيز در طرح ملي شدن قرار داشت؛ چرا كه مجمع الجزاير بحرين بخشي از سرزمين ايران را تشكيل ميداد بار دوم در آبان ماه 1336 هيأت وزيران با حضور شخص شاه لايحه اي را براي تقديم به مجلس آماده كردند كه به وضوح نشان دهنده حق و ادعاي مالكيت ايران به بحرين بود. در اين لايحه كشور از نظر اداره سياسي به چهارده استان تقسيم ميشد كه بحرين استان چهاردهم را تشكيل ميداد. بدين ترتيب، از ديدگاه ايران، منطقه بحرين از استان فارس جدا ميشد و خود استان مستقلي را تشكيل ميداد. اين اقدام ايران مورد اعتراض مطبوعات و دولت انگلستان و نيز نارضايتي اعراب قرار گرفت. عليقلي اردلان وزير امور خارجه وقت ايران در سخنراني خود در مجلس شوراي ملي در پاسخ به اظهارات مقامات انگليسي در مجلس عوام آن كشور، اظهار داشت كه حق حاكميت ايران بر بحرين از اواخر قرن هجدهم به بعد تنها بر مبناي ادعاي محض نبوده است، بلكه "در واقع و بنا به دلايل و شواهد عيني، ايران بر بحرين حكومت ميرانده است و شيوخ [بحرين] نيز هر زمان كه آزاد بودهاند و حكومت مركزي [ايران] نيز قدرتمند بوده است، خودشان را خراجگذار و تابع حكومت ايران دانستهاند"؛ ولي در پاسخ به اعتراض اعراب اعلام كرد، " برادران عرب ما بايد بدانند كه بحرين جزئي از پيكر ماست و مسأله بحرين از جمله منافع حياتي ايران به شمار ميآيد". 8
اهميت سياسي– استراتژيك بحرين در دهه 1960 افزايش يافت، به ويژه اينكه ايران شاهد افزايش فعاليتهاي انقلابي اعراب در سواحل خليج فارس در خلال سالهاي 1964- 1965 بود؛ ولي حضور نظامي انگليس در منطقه و نيز بندر عدن تا اندازهاي ترس ايران را كاهش ميداد؛ ولي در نوامبر 1967، نيروهاي انگليسي پيرو جنگلهاي داخلي يمن از بندر استراتژيك عدن (نزديك باب المندب و ابتداي جنوبي درياي سرخ ) خارج شدند و پيرو آن، جمهوري دموكراتيك خلق يمن، يمن جنوبي، به عنوان يك كشور سوسياليستي افراطي شكل گرفت. اين كشور بزودي از جنبشهاي انقلابي و چپگراي منطقه به حمايت برخواست و در اين راستا با ايران و نيز كشورهاي ميانه رو (و غرب گراي ) عرب به عنوان "كشورهاي مرتجع " شروع به مقابله و مخالفت كرد.
خروج انگلستان از خليج فارس و وضعيت بحرين
انگلستان پس از خروج از عدن (يمن جنوبي)،نيروهايش را به بحرين منتقل كرد و بدين ترتيب پس از عدن، مجمع الجزاير بحرين به عنوان پايگاه مهم انگلستان در شرق سوئز و خليج فارس مطرح شد. مدتي بعد در ژانويه 1968 ،پس از اينكه انگلستان اعلام كرد كه نيروهايش را تا پايان سال 1971 از شرق سوئز خارج خواهد كرد، دولت ايران از اين تصميم استقبال كرد و اعلام كرد كه از حق حاكميت خود بر بحرين منصرف نشده است. سپس، با طراحي و هدايت انگلستان قرار شد فدراسيوني متشكل از نه شيخ نشين جنوب خليج فارس و از جمله بحرين در قالب يك كشور واحد پس از خروج نيروهاي انگليسي از منطقه تشكيل شود، بويژه شيخ بحرين با ابراز ناخشنودي از مسأله خروج آتي نيروهاي انگليسي ،و ادعاي مالكيت ايران بر بحرين آن را يك مشكل امنيتي براي آينده مجمع الجزاير دانست و بنابراين حل اين مشكل را پيوستن بحرين به فدراسيون ياد شده دانست.
عكسالعمل ايران نسبت به تشكيل اين فدراسيون با شركت بحرين قابل پيش بيني بود؛ چرا كه بر خلاف موضعگيري همه كشورهاي عرب، ايران با تشكيل چنين فدراسيوني مخالفت كرد. اردشير زاهدي وزير امور خارجه ايران در تاريخ 17 تيرماه 1347 در بيانيه رسمي شديداللحني اعلام داشت: "ايجاد چيزي به نام فدراسيون امارات خليج فارس با شركت جزاير بحرين از ديدگاه ايران مطلقا قابل قبول نيست".
محمدرضا شاه نيز به نوبه خود اعلام كرد ايجاد اين فدراسيون چيزي جز يك اقدام استعماري و امپرياليستي و تلاش براي بازگشت انلگيس به منطقه از "درب پشتي " منطقه نيست. او هشدار داد كه ايران در صورت لزوم براي حفظ منافع تاريخي و حقوق سرزميني خود قدرتمندانه اقدام خواهد كرد.9
در اين ميان، مذاكرات آشكار و پنهان ميان ايران، انگلستان، عربستان سعودي و آمريكا انجام ميگرفت. يكي از مواضع موجود بر سر حل مسأله بحرين– جدا از سياستهاي استعماري انگلستان– حمايت عربستان سعودي (به عنوان كشور عرب با نفوذ منطقه ) از خواستهها و آمال شيخ بحرين و نيز مرز آبهاي سرزميني و فلات قاره دو كشور بود. تضاد منافع دو كشور چنان بود كه شاه برنامه ديدار رسمياش از عربستان سعودي را در اوايل سال 1968.م (1347.ش) به تعويق انداخته بود. بالاخره با مذاكرات طرفين اولين قدم قابل توجه در حل اختلافات ديرين دو كشور بر سر مرز فلات قاره و مالكيت جزاير فارسي و عربي در تاريخ 24 اكتبر 1968 با امضاي يك موافقتنامه انجام گرفت. مذاكرات و توافقهاي پنهاني بين ايران و انگلستان و آمريكا و نيز امضاي توافقنامه فوق باعث شد ايران در مورد مسأله بحرين كوتاه بيايد و تا اندازهاي عقب نشيني سياسي كند.10
محمدرضا شاه و جدايي بحرين از ايران
شاه در ديدار رسمي خود از هندوستان، در يك مصاحبه مطبوعات در "دهلي نو" در تاريخ 4 ژانويه 1969 اعلام كرد كه "اگر مردم بحرين خواهان پيوستن به كشورم [ايران] نباشند ايران از ادعاهاي سرزميني اش نسبت به اين جزيره خليج فارس دست خواهد كشيد". وي گفت چنانچه سياست بين المللي خواهان آن باشد، ايران نيز خواست مردم بحرين را ميپذيرد. شاه تأكيد كرد كه ايران مخالف استفاده از زور براي حل مسأله ارضي بحرين است. وي در پاسخ به اين سوأل كه آيا او پيشنهاد انجام يك انتخابات عمومي يا رفراندومي در رابطه با كسب نظر مردم بحرين را دارد يا خير پاسخ داد:
من نمي خواهم دراين زمان وارد جزئيات مربوط به اين سوال بشوم؛ ولي هر نوع وسيله اي كه بتواند به يك روش رسمي و مورد پذيرش شما و ما و تمامي جهان نشانگر خواست مردم بحرين باشد، مطلوب خواهد بود.
وي در ادامه پاسخ به سؤال فوق اشاره كرد كه بحرين 150 سال پيش به وسيله انگليس از ايران جدا شد و اكنون خودش در حال ترك خليج فارس است، ولي انگليس نميتواند آنچه را كه از ايران بازستانده بدون رضايت اين كشور به طرف ديگري بدهد و در عين حال، ايران پس از خروج انگلستان در پي اشغال بحرين نخواهد بود، بنابراين چنين حالت و دورهاي يك وضعيت غير امنيتي ايجاد خواهد كرد.11
اين سخنان و اظهار نظرهاي رسمي شاه نشان دهنده رسيدن به يك نقطه سازش و توافق منطقهاي بين شاه و قدرتهاي بزرگ و در عين حال زمينه سازيهاي لازم افكار عمومي براي حل نهايي مسأله بحرين از طريق جدايي آن از خاك ايران بود. در آن شرايط زماني ايران نميتوانست از طريق نظامي بحرين را بازستاني كند، اين اقدام عواقب خطرناكي براي ايران در پي داشت. مسلما انگلستان به عنوان يك قدرت بزرگ استعماري اجازه چنين اقدام جسورانهاي را به ايران نميداد، ضمن اينكه اين كار تمام كشورهاي عربي را (اعم از تندرو و محافظه كار ) عليه ايران متحد و هم پيمان ميساخت. اين در حالي بود كه ايران در آن دوران درگيريهاي ارضي و مرزي و سياسي گسترده اي با عراق داشت. از طرف ديگر اين اقدام نظامي ايران برخلاف اصول سازمان ملل متحد بود كه ايران نيز عضو فعال آن به شمار ميرفت.
بنابراين شاه با توجه به سازشهاي پنهاني انجام شده و شرايط زماني، راه حل سياسي را برگزيد. چنانكه حدود نه ماه پس از مصاحبه دهلي نو، شاه در زمستان سال 1348 (اوايل 1970) مجددا در مصاحبهاي خواستار حل مسأله بحرين از طريق كسب نظر مردم بحرين به طور رسمي به وسيله سازمان ملل متحد شد. بالاخره پيشنهاد رسمي شاه از طريق گفتگوهاي بعدي ايران با انگلستان و دبيركل سازمان ملل (اوتانت ) در اوايل سال 1970 به نتيجه نهايي رسيد ايران در تاريخ 9 مارس 1970 (9 اسفند 1348 ) رسما مساعي جميله دبيركل سازمان ملل را براي استعلام نظرهاي واقعي مردم بحرين از طريق انتصاب يك نماينده ويژه خود براي انجام اين مأموريت خواستار شد.
انگلستان در تاريخ 20 مارس موافقت رسمي خود را با انجام پيشنهاد دولت ايران به اوتانت دبيركل سازمان ملل اعلام كرد. وي نيز در همان روز پس از مشورت با نمايندگان ايران و انگلستان اعلام كرد "كه او مساعي جميله خود را تأخير انجام خواهد داد ". پيرو آن، او شخص "ويتوريو وينتسپير گيچياردي " (ديپلمات ايتاليايي ) معاون دبيركل و مدير كل دفتر اروپاي سازمان ملل در ژنو را به عنوان نماينده ويژه خود در كسب آراءمردم بحرين منصوب كرد. ضمنا وي از سوي ايران و انگلستان در راه انجام دادن مسئوليت خود و ابراز نظر و تصميم نهايياش در مورد حل مسأله بحرين، اختيار تام گرفت.
نماينده ويژه دبيركل در امور بحرين، در رأس يك هيأت پنج نفري عازم آن جزيره شد و از 29 مارس تا 18 آوريل 1970 به نظر خواهي گزينشي و گفتگو با گروههاي منتخب سياسي– اجتماعي بحرين پرداخت. ذكر اين نكته ضروري است كه برخلاف ادعاي برخي منابع خارجي مبني بر مراجعه به آراء عمومي از طريق (رفراندوم ) يا انتخابات عمومي، اين امر صحت ندارد، بلكه به همان روش محدود گزينشي ياد شده انجام گرفت.
پس از نظرخواهي از مردم بحرين، گيچياردي دادهها و نتايج كسب شده را در گزارشي به دبيركل تسليم كرد تا بر اساس آن تصميم نهايي درباره سرنوشت بحرين اتخاذ شود.
در گزارش مذكور آمده بود: هيأت اعزامي دريافتند كه مردم بحرين پيشنهاد و درخواست ايران و انگلستان براي نظرخواهي و مساعي جميله سازمان ملل را در اين راه مورد ستايش و تقدير قرار دادند، هيچ گونه تلخكامي و خصومتي از سوي مردم بحرين نسبت به ايرانيها مشاهده نشد و اظهار اميدواري شده بود كه "ادعاي [مالكيت] ايران [بر بحرين] يكباره و براي هميشه كنار رود ". ضمنا آمده بود كه مردم بحرين پس از حل مسأله بحرين، خواستار روابط نزديكتر خود با ساير كشورهاي عرب و نيز ايران هستند، اينكه خواهان يك "كشور مستقل و با حاكميت كامل " سياسي هستند و بالاخره اينكه اكثريت تام مردم احساس ميكنند كه بحرين يك كشور عربي است. ضمنا در گزارش نوشته شده بود كه هيأت اعزامي به تفاوتهاي مختصري در نظر جمعيت شهري و روستايي بحرينيها پي بردهاند، از جمله در مورد ايراني تبارها، افراد داراي تحصيلات بالا و گروهها ديگر اجتماعي؛ ولي اين تفاوتها از نظر نتيجهگيري نهايي اعضاي هيأت جنبه حاشيهاي (و نه اساسي )داشتند.12
رئيس هيأت اعزامي گزارش خود را با اين نتيجه گيري به پايان رسانده بود كسب نظر و مشورتهاي وي در بحرين "او را متقاعد كرده است كه اكثريت تام مردم بحرين خواهان شناسايي هويتشان در يك شورا كاملا مستقل و داراي حق حاكميت و آزاد براي ايجاد روابطشان با ساير كشورها ميباشند". گزارش ياد شده از سوي دبير كل به شوراي امنيت ارجاع شد و شوراي امنيت نير با استناد به نتيجه گيري نهايي گزارش تدوين شده مفاد آن را راجع به استقلال بحرين و جداييآن از خاك ايران در تاريخ 30 آوريل 1970 مورد تأييد و تصويب قرار داد.
ايران نيز در ماه مه (ارديبهشت 1349 ) براي شناسايي رسمي قطعنامه شوراي امنيت در مورد استقلال بحرين در جدايي از خاك كشور دست زد. چنانكه هيأت دولت قطعنامهاي را به منظور تصويب تصميم شوراي امنيت به مجلس شوراي ملي تقديم كرد.
اين قطعنامه در تاريخ 24 ارديبهشت 1349 با 187 رأي مثبت و چهار راي منفي (از كل 101 نماينده حاضر ) به تصويب مجلس شوراي ملي رسيد. مجلس سنا نيز در 28 ارديبهشت ماه آن را به اتفاق آراء (60 رأي كل نمايندگان ) تصويب كرد نمايندگان مخالف از سوي جناح پان ايرانيسم به رهبري محسن پزشكپور رهبري ميشدند.13
حاكم بحرين براي اولين بار در آذرماه 1349 (دسامبر 1970) از ايران بازديد كرد و موافقتنامه اوليه مربوط به فلات قاره دو سرزمين به امضا رسيد. موافقتنامه اصلي و نهايي پس از مسافرت اردشير زاهدي (وزير امور خارجه ) به بحرين در خرداد ماه 1350 امضا شد. اين موافقتنامه براي ايران و هم براي بحرين از اهميت ويژهاي برخوردار بود، چرا كه تعداد ميدانهاي نفتي واقع در مناطق نشانه گذاري شده قابل توجه بود از نظر بحرين و ناظران نفتي نيز همكاريهاي ايران و بحرين در زمينه اكتشاف استخراج نفت در مناطق همجوار خط نشانهگذاري شده اهميت فراوان داشت.
نتيجه گيري
اعلاميه استقلال بحرين در تاريخ 14 اوت 1971 منتشر شد. دولت ايران تنها يك ساعت پس از استقلال بحرين آن را به رسميت شناخت. يك روز بعد (15 اوت )، بحرين و انگلستان يك قرار داد دوستي با هدف (مشورت ) در مواقع ضروري با يكديگر امضا كردند! بدين ترتيب، مسأله بحرين پس از يك و نيم قرن منازعه و كشمكش به نقطه حل رسيد دليل آن نيز از نظر سياسي، سازش و توافق پنهاني انجام شده بين ايران و قدرتهاي غربي بر سر نقش آتي ايران در منطقه خليج فارس و اعطاي امتياز به ايران درباره يك مسأله ديگر ارضي كشور يعني جزاير سه گانه بود. در واقع بايد گفت بحرين قرباني يك بده و بستان سياسي شد و آخرين بخش جدا شده از خاك ايران در دوران معاصر بود.
اما باز پس گرفتن جزاير سهگانه به اين آساني صورت نگرفت. دولت ايران در برابر تبليغات گسترده عراقيها كه او را به امپرياليسم و سلطهجويي متهم ميكردند سخت ايستادگي كرد و شاه در اوايل خرداد 1349 اعلام كرد كه ايران هيچ گونه نقشه امپرياليستي در خليج فارس ندارد و آماده امضاي يك پيمان دفاعي با كشورهاي منطقه است تا ثبات آن را پس از خروج انگليسيها در آذر 1350 تأمين نمايد. ولي در ضمن حق دارد به تقويت نيروي نظامي خود براي رويارويي با رژيمهاي "ماجراجوي" خاورميانه بپردازد. موضع سرسختانه ايران مورد حمايت تركيه و پاكستان و كشورهاي غربي قرار گرفت. اما در عين حال ايران از ترس اينكه مبادا عراق بيش از پيش بسوي شوروي كشانده شود، در صدد يافتن راهحل مسالمتآميزي براي مسئله اروندرود برآمد و از طريق اورخان اورالب معاون وزارت خارجه تركيه به عراق پيشنهاد كرد حاضر است نيروهايش را از مرز عراق عقب بكشد مشروط بر اينكه عراق هم عينا چنين كند. ضمنا در صدد جلب دوستي ساير كشورهاي منطقه خليجفارس در آمد. هنوز استقلال بحرين اعلام نشده بود كه منوچهر ظلي معاون وزارت امور خارجه ايران در رأس يك هيئت "حسن نيت" به آن كشور رفت و براي نخستين بار در 23 خرداد 1349 يك هيئت بحريني از ايران بازديد كرد. مقررات رواديد بين دو كشور لغو شد و يك سال بعد ضمن ديداري كه زاهدي وزير امور خارجه ايران از بحرين كرد قرارداد مربوط به تعيين حدود فلات قاره بين دو كشور امضاء شد.
پي نوشتها:
1. اصغر جعفري ولداني، بررسي تاريخي اختلافات مرزي ايران و عراق، تهران: دفتر مطالعات سياسي و بين المللي وزارت امور خارجه، چاپ دوم1370، ص310.
2. همان، ص311.
3. اصغر جعفري ولداني، نگاهي تاريخي به جزاير ايراني تنب و ابوموسي، تهران: دفتر مطالعات سياسي و بين المللي وزارت امور خارجه، چاپ اول1376، صص301-300.
4. همان، ص301.
5. م.ع. منشور گرگاني، نفت و مرواريد، سياست انگليس در خليج فارس و جزاير بحرين، تهران: انتشارات مظاهري، 1325، صص130-129.
6. اسدالله اعلم، يادداشتها، انتشارات مازيار، 1383، ص292.
7. اصغر جعفري ولداني، بررسي تاريخي اختلافات مرزي ايران و عراق، پيشين، صص312-311.
8. اصغر جعفري ولداني، نگاهي تاريخي به جزاير ايراني تنب و ابوموسي، پيشين، ص302.
9. جهت مطالعه بشتر مراجعه كنيد به: اصغر جعفري ولداني، كانونهاي بحران در خليج فارس، موسسه كيهان، چاپ اول1371.
10. عبدالرضا هوشنگ مهدوي، سياست خارجي ايران در دوران پهلوي، نشر البرز، چاپ سوم 1375، ص363.
11. همان، صص365-364.
12. اصغر جعفري ولداني، بررسي تاريخي اختلافات مرزي ايران و عراق، پيشين،ص313.
13. همان، ص315.
.............................................................................................
منبع: مركز اسناد انقلاب اسلامي
سه شنبه 5 شهريور 1387
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: فارس]
[مشاهده در: www.farsnews.com]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 916]
-
گوناگون
پربازدیدترینها