واضح آرشیو وب فارسی:آشپز آنلاین: سلام بچه ها من خیلی فکر میاد تو ذهنم ! مثلا الان داشتم میرقصیدم که یادم به یه چیزو افتاد که دیگه رقص رو هم تعطیل کردم !من 1 سال و نیمه ازدواج کردم شب حنا بندون قرار شد من و شوهرم با هم برقصیم که تو مجلس بودیم مادر شوهرم گفت با هم میرقصید من گفتم /اره ولی آ هنگ و عوض کنید که همین جور که عوض میکردن من می گفتم این نه اینم نه که شوهرم گفت نگاه نرگس (خواهرش) خوبه ها که با هر اهنگی میرقصه این بود که من ناراحت شدم از دسته شوهرم !الان اومد تو ذهنم و اعصابم و خرد کرد
خب خوبه دیگه آدم با هرآهنگی برقصه بنده خدا بد گفته مگه . تو هم بیخودی اعصابتو خورد نکن به رقصیدنت ادامه بده حالشو ببر... بیخیال باش وگرنه فکرو خیالا داغونت میکنه ............
کجای این حرف بعد بود من که نفهمیدم؟؟؟؟؟
که بخواد اعصاب شما رو خورد کنه گلم
فراموشی برای همین وقتهاست... بهتره فراموش کنی
به خاطر چیزهای به این کوچیکی افکارت را مغشوش نکن
اوووووووووووووه چقدر حسسسسسسسسسسسسساس
اگه بخوای اینجوری باشی وهی حرص بخوری تا جند سال دیگه پیر شدی
ببخشیدااااااا اما اخه اینم مسئله اییه که بخواهی خودتو واسش ناراحت کنی؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟دختر خوب این مسائل پیش پا افتاده رو بیخیال باش و دعا کن تو زندگی به مشکلات واقعی بر نخوری که مسیر زندگی همچین هموار هم نیست
موفق باشی
خوش بحالت يعني تو اين يكسال ونيم ازدواجت خاطره بد تو ذهن تو همين بوده كه مي خواي پاكش كني!!!!!!!!
آخر سرخوشی بابا برو حال کن
خاطره بد خیلی هست !خیلی این و فقط دیشب موقع رقصیدن یادم اومد!بچه ها باور میکنید نمیتونم فاموش کنم !من دیشب یه مطبی در مورد چشم چرانی خوندم !من شوهرم هی نگاه نمیکنه ها ولی نگاه میکنه حالا در حد یه نگاه البته اگه گذرا باشه اگه طرف جلوش باشه بیشتر !ما اوایل عروسیمون شوهرم از همکلاسی من میگفت که رفته بود خواستگاریشو به دلایلی شوهرم گفته بود نه !بعد از عروسیمون 2 بار شوهرم صحبتشو کرد و گفت فلانی بود رفتم خواستگاریش می شناسیش که ؟ خوب هم دختر خوش کلی بود هم قد بلند بود !!!!!!!!!!من دیشب با اون مطلب که خوندم !خواب دیدم که شوهرم با همون دختره ریختن رو هم !!!!!!و الانم بهش اس ام اس دادم که
خانم ها وقتی یه خواب بد درمورد شوهرشون می ببینن یا تو خواب یا وقتی بیدار شدن میگن خواب بود وگرنه شوهرمن چنین کاریو نمیکنه ولی من وقتی بیدار میشم ترس از این دارم که نکنه اون روز بیاد !بهشم گفتم این تخم ترس و تو همون اوایل تو دلم کاشتی !
lady love عزیزم فقط میتونم بگم خوش به حالت که اینها واست مشکلات محسوب میشن!!!
قدر لحظه لحظه زندگیت را بدون.بی جهت خودت را از چشم همسرت ننداز!!!
عشق زیادی به همسرت داری.ولی راه ابرازش را داری اشتباه میری.مواظب خودت و زندگیت باش .عزیزم
میشه با یه با تجربه شما صحبت کنم ؟؟؟؟؟؟ البته تو یاهو؟؟؟؟
سلام دوسیا میشه آموزش قدم به قدم بهم بدین برای اینکه گذشت رو فراموش کنم و خاطرات تلخ و از ذهنم بندتزم بیرون ! آ خه زندگیم خراب
شده و همه همسایه هامون صداشون در اومده بسکه جیغ و داد بوده توی خونه؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
Lady love نوشته است:
سلام دوسیا میشه آموزش قدم به قدم بهم بدین برای اینکه گذشت رو فراموش کنم و خاطرات تلخ و از ذهنم بندتزم بیرون ! آ خه زندگیم خراب
شده و همه همسایه هامون صداشون در اومده بسکه جیغ و داد بوده توی خونه؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
شما فکر کنم قبلا هم یه تاپیک زده بودین
اگه درست یادم مونده باشه اسم کاربریتون سیما بود و میگفتین که یه شب زدین تو گوش شوهرتون و گفتین برو بیرون رفته تو ماشین خوابیده
که یکی از بچه ها از بس مشکلاتتون جالب بود گفته بود همه ی ما رو سرکار گذاشتین!
هم مشکلاتی که تعریف کردین عین همون دوستمون سیما بود هم اینکه سر هر جمله یه کلمه دوسیا میگین
به هر حال اگه سیما نیستین فکر کنم کیس خوبی هستین که با هم دوست بشین!
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: آشپز آنلاین]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 349]