واضح آرشیو وب فارسی:آفرينش: مصاحبه آرون رز كارگردان فيلم " بازندگان زيبا"هرگز قصد فيلمسازي نداشتم
فيلم "بازندگان زيبا" اثري است در ژانر سينماي مستند به كارگرداني آرون رز و دستيارش ياثو آلئونارد كه با نگاهي به گذشته به تمجيد هنرمندان و ابداع كنندگان آمريكايي ميپردازد. در دهه 1990 اين هنرمندان كه شامل مارگارت كيل گالن، مايك ميل، باري مك گن، كريس جانسون، هارموني كورين و ادتمپلتون مي شود و اغلب آنها به زحمت به سن 20 سالگي رسيدهاند، حرفه و هنرشان را صرفا به منظور لذت اجراي آن در سالن "اي اف سي سنتر" نيويورك آغاز كرده اند كهروز جمعه 8 آگوست جاري نخستين نمايش رسمي آن بود. مصاحبه وي در پي ميآيد.
چه عاملي شما را به فيلمسازي جلب كرد و در اين حرفه با چه تحولي مواجه شدهايد؟
من هرگز قصد فيلمسازي نداشتم. هميشه علاقمند به تماشاي فيلم بودم و همين فيلمها بر زندگي من تاثير ژرفي گذاشته اند. در واقع فكر فيلمساز شدن جزء روياهاي جواني من نبود. در ميانه دهه 1990 ميلادي به خانمي به نام ماكيكو جيل معرفي شدم كه به تهيه كنندگي فيلم در كانال تلويزيوني ام تي وي اشتغال داشت و او بود كه طي مذاكرهاي به من پيشنهاد خلق يك مجموعه زنده تلويزيوني را داد. اين ديدار موجب شد كه درگير تجربه اي شگفت شوم و دريابم كه براي اين كار ساخته شدهام. آنموقع 24 ساله بودم. پس از كار در كانال ام تي وي به كارگرداني خاتمه دادم و صرفا به كارتوليد فيلم پرداختم و چند سالي فعاليتم را با همكاري با شركتي به نام الژرد فيلمز متمركز كردم و عمدتا به توليد فيلمهاي كوتاه روي آوردم.وقتي كار روي پروژه بازندگان زيبا را شروع كردم، مدتي بود كه فيلمي توليد نكرده بودم، از اين رو اين فيلم تجربه كاملا جديدي برايم محسوب ميشد كه طي آن مطالب زيادي را از شخصيت هاي هنري بزرگي فرا گرفتم كه حقيقتا چيزهاي زيادي به من آموختند.
آيا جنبههاي ديگري از فيلمسازي وجود دارد كه مايل بهكشف آن باشيد؟
من دائما به ايده هايي براي فيلم فكر ميكنم. در اين فرآيند دريافتهام كه صرفا براي ساخت يك فيلم سينمايي به چه مدت زمان نياز است تا به اين طريق براي پروژه هاي آتي مطمئن باشم و به آنچه كه حقيقتا مطلوبم است، برسم. در ضمن اگر از فيلمي بدم آمد، آن را هم در نظر بگيرم، زيرا در بسياري موارد در تمام طول پروژه اين بي رغبتي وجود دارد و آدمي را به كنارهگيري وسوسه ميكند، اما اگر به ايدهاي علاقمند باشيد ديگر چنين گزينه اي مطرح نخواهد بود. بنابراين پاسخ به سوال شما مثبت است، من در سالهاي آينده مايل به اكتشاف هستم. با هنر پيشگاني كه همكاري دارم مطرح كردهام كه ايدههايي را در قالب روايت گونه مدنظر دارم و همچنين در فكر راه اندازي شركت توليدي هستم كه سكويي شود براي فيلمسازان تجربي بيشتر. شخصيتهايي با فكر متعددي را مي شناسم كه در قالب فكري خاصي قرار ندارند و ميتوان روي آنها در پيشبرد پروژههاي آتي حساب كرد.
چطور ايده بازندگان زيبا به ذهنتان رسيد؟
ايده اين فيلم طي بازديد از يك موزه و مطالعه كتابي كه دراوايل دهه 1990 روي آن كار مي كردم به ذهنم رسيد.من و لئونارد هر دو به فكر تهيه نمايش اين فيلم بوديم ولي در واقع نمي دانستيم كه چه اتفاقي خواهد افتاد. پس از مدتي با تهيهكنندگان فعال به بحث نشستيم كه اين امر به ما در تامين مالي كمك و فيلم به صورت واقعي شروع به شكل گيري كرد. اگر مسالهاي باقي مي ماند به اين نتيجه مي رسيدم كه البته اين مورد ممكن است در هر فيلم ديگري هم اتفاق بيفتد. داستان جالبي وجود داشت و بازيگران هم شخصيتهاي جالبي بودند كه در واقع به دنبال روياهايشان بوده و سعي داشتند آن را مطلوب زندگي شان سازند و يك كارگروهي بود كه با كمك يكايك اعضا انجام شد. من به شخصه معتقدم اين فيلم پيام بسيار مهمي در بردارد كه حتي در دنياي رقابتي كه در آن زندگي ميكنيم ملموس است.
ممكن است با جزئيات بيشتري نگرش خود را در نحوه ساخت اين فيلم بيان كنيد؟
نـكـتــهاي كــه بـسـيـار واضـح اسـت، ايـن اسـت كـه ايـن فـيـلـم مي توانست به ميليون ها طريق ديگر ساخته شود. در ابتدا فرآيندي دشوار در پيش داشتيم. در قالب يك گروه سعيمان بر اين بود كه فيلم را در قالبي مستند ارائه دهيم و اين مساله اصلي بود و نتيجه كار را بارها مرور كرديم كه فيلم خسته كننده اي نباشد و همه چيز به نظر منطقي رسيد. من خود را مديون مشورت ارزنده تدوينگراني چون "فرناند و ويلنا" و "لني سينا" ميدانم. آنها تلاش بسياري بايد انجام ميدادند تا نهايتا فيلم چنين از كار درآيد. در واقع خطرپذيري و احتياط كاري را كنار گذاشتن در اتاق تدوين، به خاطر تلاش آنها بود. بارها چنين كرديم، صرفا به گونه اي غيرمعمول پيش رفتيم و گوش شيطان كر، نتيجه نهايي خوب از آب درآمد كه خود جاي تمجيد از بسياري دست اندركاران دارد.من از يكي از فيلم هاي "پنلوپه اسفي رئس" خوشم آمد و فيلم مستند چت بيكر ساخته بروس وبر هم تاثير فراواني بر من داشت. فيلم اف مثل فيك ساخته ارسن ونز را هم دوست دارم و اگر به دقت بنگريد، عناصر موجود در فيلم را مشاهده خواهيد كرد كه ميگوييد شانس آوردم كه دو فيلمساز يعني "ما يك ميلز" و "هارموني كورين" را به عنوان مرجع داشتم اين دو در فرآيند ساخت اين فيلم واقعا به من كمك كردند.
چه نوع ژانر يا داستان ديگري را ترجيح مي دهيد كه به عنوان فيلمساز به تجربه درآوريد؟
آنچه كه درك كرده ام اين است كه از جنبه تجربي، فيلم غيروابسته امروزه صرفا به معناي فيلم بد تعبير ميشود، در گذشته شايد متفاوت مي نمود، اما به نظر من در اوضاع جاري بسياري از فيلم هاي غير وابسته صرفا فيلمهاي كم هزينه تقليدي از فيلمهاي قديم هاليوودي هستند. اين امر كار دشواري است چون در آنجا فيلمسازان با فكر كم نيستند، يعني صاحبنظراني كه ايدههاي واقعگرايانهاي دارند و من احساس ميكنم كه مي توانند تحولي هر چند اندك در فضاي فيلمسازي قرن 21 ايجاد كنند.
هر چند كه فيلمسازان براي دريافت كمك مالي مجبور به پيروي از ساختاري هستند كه مناسب استوديوهاي فيلمسازي است، اما اين تفاهم در آن سيستم نميگنجد و اين خيلي نا مطلوب است.
شنبه 2 شهريور 1387
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: آفرينش]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 96]