واضح آرشیو وب فارسی:آشپز آنلاین: سلام منو شوهرم 1 سال پیش با عشق با هم ازدواج کردیم اما زندگی مشترک با پدر و خواهرش ( مادرش فوت کرده) بینمون اختلاف و جدایی انداخت و حتی به خاطر اونا منو کتک هم میزد . من عین یه کلفت تو خونشون کار میکردم و در عوض دخالت و توهین و بی چشم و رویی می دیدم .چند باری به خاطر اذیتای پدر شوهر و خواهر شوهرم قهر کردم تا اینکه شوهرم طبقه ی پایین خونشونو ساخت تا بریم اونجا زندگی کنیم ولی من موافق نبودم ولی شوهرم جلوی همه قسم خورد که اگه دیگه مشکلی پیش بیاد اونجا رو اجاره میده منم قبول کردم . چند هفته بعد شوهرم منو با اصرار با یه تور مسافرتی همراه خواهر و چند تا از فامیلاش فرستاد شیراز .اونجا با خواهرش دعوام شد و اون بهم سیلی زد و منم کتکش زدم و عقده ی یه سالمو خالی کردم . وقتیم که برگشتیم پدرشوهرم و فامیلای شوهرم باهام قهر کردن که چرا کتک رو پس زدم و گفتن اون کوچیک تر از من بوده و من باید گذشت میکردم. دیگه موندن تو اون خونه واسم ممکن نبود با گریه و زاری و التماس شوهرمو راضی کردم خونه رو اجاره بده . 3 هفته گذشت دنبال مستاجر بودیم که یه روز شوهرم گفت بهتره با خواهرم اشتی کنی منم از بی غیرتیش عصبانی شدم و دعوامون شد و رفتم خونه مامانم. از اون روز 7 ماه میگذره و ما دیگه فقط تو دادگاه همدیگه رو دیدیم . چون اون لج کرد و زد زیر قولش و گفت هم باید تو خونه ی باباش زندگی کنیم هم با پدر و خواهرش اشتی کنم در غیر این صورت منو نمیخواد. نمیخوام طلاق بگیرم اما میدونم زندگی با پدر شوهر موجی و خواهرشوهر دوومی نداره . نمیدونم چیکار کنم ؟ شما بگین ؟
رضوان جان سلام
آیا شما شاغل هستید ؟
آیا همسرتون با شما در حالت عادی هم بی احترامی میکنه ؟ خواهرشوهرتون چی مجرده ؟ شاغله ؟چند سالشه ؟
نه عزیزم من 20 سالمه و دانشجو ام.
شوهرم از لحاظ فکری و فرهنگی خیلی با من فرق داره اخه اون تا پنجم ابتدایی خونده و اصلیتش روستاییه .خیلی کارا یا رفتارا داشت که از نظر خودش صحیح بود ولی من خیلی اذیت میشدم . کتک زدنش هم اغلب به خاطر حمایت از پدر و خواهرش بوده و اینکه من اعتراض نکنم .ولی تا اونجا که یادم میاد یه بار هم سر اینکه میگفتم عروسی میخوام کتکم زد . یه بارم توی ماه عسلمون داشتیم با هم شوخی میکردیم که به شوخی منو زد منم اونو زدم اونم شروع کرد کتک زدن... در کل فکر میکنم تحت تاثیر فوت مادرش و تربیت غلط پدرش از نظر روانی سالم نیست.
خواهرش 16-17 سالشه تا موقعی که این جریانات پیش اومد مجرد بود . 2 ماه بعد قهر من ازدواج کرد. درسشم تا سوم راهنمایی خونده.
آخه عزیزم بخاطر این پرسیدم که گاهی اوقات مثلا" خواهر شوهرت خوب خیلی کم سنه و ممکنه کارهایی که میکنه از روی بچگی باشه ولی وقتی نوشتی که همسرت طبقه تونو جدا کرده یعنی هوای تورو داره یا یهت اصرار کرده که بری مسافرت که رابطه تو و خواهر شوهرت بهتر بشه این نشون میده که دوستت داره ولی خوب اونها هم خانواده اش هستند و نمیتونه باهاشون در بیوفته، من فکر میکنم باید کمی نرمش و سیاست بخرج بدی در ضمن میگی خواهر شوهرتم که ازدواج کرده و خواهی نخواهی از اون خونه میره خوب یکیش خود بخود حل میشه .راستی میدونی تفاهم یعنی چی :یعنی توانایی درک تفاوتها همه مثل هم نیستند و قبول دارم خیلی از مردا از این اخلاقا دارند اما سعی کن زندگی تو بسازی گلم پسری هم که باتو ازدواج کرده میخواسته صاحب یه خانواده بشه مگه نه ؟!حتی مانع درس خوندن تو نشده با توجه به اینکه گفتی خودش تا پنجم خونده یعنی تورو دوست داره به علایقت احترام میذاره سعی کن کمی صبر کنی با مشاور صحبت کنی و از دریچه دیگه ای به زندگی نگاه کنی
حرفهای شما رو قبول دارم ولی من اگه بعد از این همه وقت برگردم اونجا خودمو کوچیک کردم و مطمئنم هم خانواده ی شوهرم هم خود شوهرم انقدر ازم کینه گرفتن که همون زندگی قبلی رو هم در کنارشون نخواهم داشت . نمیدونم چرا شوهرم داره این جوری لجبازی میکنه ؟ من که ازش نخواستم بریم کره ی ماه ؟
سلام عزیزم معلومه که همسرت تو را دوست داره ولی احتمالا این چند وقت بقیه تحریکش کردن چون معلومه که اونا فرهنگی دارن که زن باید مطیع باشه حتما به مشاور مراجعه کن هم با همسرت حرف میزنه هم اینکه اگه واقعا مناسب هم نیستین تکلیفت معلوم میشه در هر حال زندگی با تفاوت فرهنگی خیلییی مشکله وتنها با صبر و سیاست و نرمش میتونی تا حدی مشکلتو حل کنی حتما از مشاور کمک بگیر
اگه دوسم داشت کتکم نمیزد اونم واسه کی نمیگفت تا با خواهرم اشتی نکنی نمیخوامت . نمیزاشت این همه وقت اذیت بشم . اگه دوسم داشت با اون وضعیت خودش قبل اینکه من بگم میرفت خونه تهیه میکرد . نمیدونم چطوری میتونه انقدر سنگدل باشه ؟
اولین پیشنهادم کمک گرفتن از یه مشاوره .
اما عزیزکم اینم بگم میدونی غرور گاهی اوقات زندگی هارو از بین میبره آدم باید خودشو دوست داشته باشه و عزت نفس خیلی چیز مهمیه اما این دنیا اونقدر بازی ها داره که گاهی اوقات حاضری برای نجات زندگیت کارهایی کنی که وقتی برمیگردی به گذشته فکر میکنی میبینی دنیا از من و تویی که سنگ بودیم یه موم ساخته (استعاره بید .)عزیزم زن و شوهر مکمل هم دیگه هستند گاهی اوقات بدست آوردن خوشبختی ارزششو داره که گاهی از غرورت بگذری ،من خیلی نمیتونم نظر بدم اما ببین شوهرت و چرا انتخاب کردی حالا چرا میخوای جدا بشی ؟...........
من کسی رو میشناختم که زندگی عاشقانه ای داشتند اما خانم بعد 5 سال فهمید شهرش تو تمام این مدت بهش خیانت میکرده تمام مدت و بعد طلاق، اینجا دیگه گذشت معنی نداره این توهین به شعور و عشق اون زن بوده اما جریان تو عزیزم خیلی فرق میکنه درسته که تو خیلی اذیت شدی اما کمی فکر +مشورت +سیاست +عشق میتونه یه زندگی خیلی قشنگ بهت بده
عزیزم برای همین میگم به یه مشاور خوب مراجعه کن نذار گذشت زمان همه چیزو بدتر کنه و روحیتو از بین ببره من خیلی زندگی ها رو میشناسم که عمرا باور نمیکردی خوب بشه ولی با مشاوره خوب زیر و رو شده
من با اینکه مشکلی از جانب من وجود نداره و حرف و خواستمم منطقیه و این شوهرمه که به مشاوره نیاز داره پیش مشاور رفتم . ولی فایده ای نداشت فقط یه مشت نصیحت الکی شنیدم که باید همه چیو تحمل کنم تا خواهرشوهرم ازدواج کنه یا بزرگ منشانه به همه چی نگاه کنم تا مشکلات و بدی های اونا به نظرم کوچیک بیان و از این حرفا. با شوهرمم مشاوره رفتیم که اون مشاور احمق فقط تونست مشکل خواهر شوهرمو واسه شوهرم ریشه یابی کنه . که خواهرش تو سن بحرانیی مادرشو از دست داده و این رفتارش طبیعیه و اگه برادرشم از دست بده افسرده تر میشه . شوهرمم با این حرفا مصرتر شد .
خانمی اول خودت باید میرفتی و میدیدی از مشاور خوشت میاد یا نه بعدم پیش یه مشاور خوب باید بری که مطمئن باشی نه اینکه یهو با هم برین و رو دست بخوری در هر حال کارتو به خدا بسپار و از خدا بخواه هر چی خیرته رو پیش پات بذاره
عزیزم شما تو سایت همدردی هم مشکلتو مطرح کردی. درسته؟ اونجا که دوستان خیلی خوب همفکری کرده بودند. کمکی نکرد؟
ممنون لیلی جون . تو رو خداواسم دعا کنین .
نوشته است:عزیزم شما تو سایت همدردی هم مشکلتو مطرح کردی. درسته؟ اونجا که دوستان خیلی خوب همفکری کرده بودند. کمکی نکرد؟
بله عزیزم مطرح کردم دوستانم خیلی همفکری داشتن ولی متاسفانه به راه حلی نرسیدم.
leili81 نوشته است:سلام عزیزم معلومه که همسرت تو را دوست داره ولی احتمالا این چند وقت بقیه تحریکش کردن چون معلومه که اونا فرهنگی دارن که زن باید مطیع باشه حتما به مشاور مراجعه کن هم با همسرت حرف میزنه هم اینکه اگه واقعا مناسب هم نیستین تکلیفت معلوم میشه در هر حال زندگی با تفاوت فرهنگی خیلییی مشکله وتنها با صبر و سیاست و نرمش میتونی تا حدی مشکلتو حل کنی حتما از مشاور کمک بگیر
از شدت دوست داشتنه كه راه به راه كتكش مي زنه و 7 ماهه كه فقط توي دادگاه همو مي بينن!!!
همچين مردهايي فقط بدرد جرز لاي ديوار مي خورن. متاسفانه ما زنها هميشه فكر ميكنيم كه مي تونيم مردها رو درستشون بكنيم. و چيزهاي منفي و بدشو نمي بينيم. ميگيم از شدت دوست داشتنه!!!
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: آشپز آنلاین]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 7666]