تور لحظه آخری
امروز : دوشنبه ، 28 آبان 1403    احادیث و روایات:  پیامبر اکرم (ص):خير دنيا و آخرت با دانش است و شرّ دنيا و آخرت با نادانى.
سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون شرکت ها

تبلیغات

تبلیغات متنی

صرافی ارکی چنج

صرافی rkchange

سایبان ماشین

دزدگیر منزل

تشریفات روناک

اجاره سند در شیراز

قیمت فنس

armanekasbokar

armanetejarat

صندوق تضمین

Future Innovate Tech

پی جو مشاغل برتر شیراز

لوله بازکنی تهران

آراد برندینگ

خرید یخچال خارجی

موسسه خیریه

واردات از چین

حمية السكري النوع الثاني

ناب مووی

دانلود فیلم

بانک کتاب

دریافت دیه موتورسیکلت از بیمه

طراحی سایت تهران سایت

irspeedy

درج اگهی ویژه

تعمیرات مک بوک

دانلود فیلم هندی

قیمت فرش

درب فریم لس

زانوبند زاپیامکس

روغن بهران بردبار ۳۲۰

قیمت سرور اچ پی

خرید بلیط هواپیما

بلیط اتوبوس پایانه

قیمت سرور dl380 g10

تعمیرات پکیج کرج

لیست قیمت گوشی شیائومی

خرید فالوور

بهترین وکیل کرج

بهترین وکیل تهران

خرید اکانت تریدینگ ویو

خرید از چین

خرید از چین

تجهیزات کافی شاپ

نگهداری از سالمند شبانه روزی در منزل

بی متال زیمنس

ساختمان پزشکان

ویزای چک

محصولات فوراور

خرید سرور اچ پی ماهان شبکه

دوربین سیمکارتی چرخشی

همکاری آی نو و گزینه دو

کاشت ابرو طبیعی و‌ سریع

الک آزمایشگاهی

الک آزمایشگاهی

خرید سرور مجازی

قیمت بالابر هیدرولیکی

قیمت بالابر هیدرولیکی

قیمت بالابر هیدرولیکی

لوله و اتصالات آذین

قرص گلوریا

نمایندگی دوو در کرج

 






آمار وبسایت

 تعداد کل بازدیدها : 1830576742




هواشناسی

نرخ طلا سکه و  ارز

قیمت خودرو

فال حافظ

تعبیر خواب

فال انبیاء

متن قرآن



اضافه به علاقمنديها ارسال اين مطلب به دوستان آرشيو تمام مطالب
archive  refresh

شكوفايي آزادي در آموزه مهدويت


واضح آرشیو وب فارسی:آفتاب: شكوفايي آزادي در آموزه مهدويت
------------

مقدمه
پرسش اين است كه آيا آزادي و اختيار آدمي در تأسيس دولت مهدوي نقشي دارد يا خير؟ به طور طبيعي پس از اين پرسش بايد به پرسش ديگري كه تكميل كننده اين پرسش است نيز پاسخ داد كه آيا با تأسيس دولت مهدوي، اختيار و آزادي آدمي رو به پايان مي رود و يا دوره شكوفايي و بهره وري آدمي در زمينه آزادي و اختيار مي رسد؟

به اجمال يادآور مي شوم كه اختيار و آزادي جوهر و گوهر آدمي و جزء جدايي ناپذير آدمي است. از اين رو نه تنها گوهر آدمي رو به تحليل و تقليل نخواهد رفت كه بسيار شكوفان شده و مورد بهره برداري بيشتر و مطلوب تري واقع مي شود. از اين رو است كه مي توان حتي اين مدعا را نيز در ادامه مطرح ساخت كه اساساً آنچه آموزه مهدويت و آينده تاريخ را مي سازد همانا اختيار و آزادي آدمي است. آينده تاريخ رو به تكامل و آزادي افزون انسان حركت مي كند و هر لحظه لحظه آن سرشار از آزادي و اختيار انسان است. انسان فاقد آزادي و اختيار چگونه خود را مهياي آينده نمايد و دولت مهدوي را انتظار كشد؟

در چنين وضعيتي مي توان از اين مدعا دفاع كرده و بحث را تكميل كرد كه حتي تأسيس دولت مهدوي نيز نيازمند بسط و گسترش آزادي انسان است. در واقع انسان با انتخاب راه با آزادي، كه مبتني بر اختيار تكويني الهي است، به سمت تأسيس دولت صالح مهدوي گام بر مي دارد. و البته در پي اين مرحله نيز اساساً دولت مهدوي زمينه هاي بروز و ظهور استعدادهاي آدمي را در پرتو آزادي و اختيار خدادادي فراهم مي سازد.

مي توان بر موارد فوق افزود كه يكي از معاني آموزه معروف ديني كه مي گويد در فرجام تاريخ، زمين تمامي نعمت هايش را براي آدمي آشكار مي كند همانا بسط آزادي و اختيار آدمي مي تواند در شمار مهم ترين نعمت ها تلقي شود. زيرا در پرتو حكومت هاي ناصالح و همواره مستبد، كم تر شرايطي فراهم شده است كه انسان آزادانه تصمصم گيرفته و زندگي خود را به پيش برد. اما با توجه به عنصر آزادي به سمتي مي رود كه در پرتو معنويت و بهره گيري از آزادي و اختيار رو به پيشرفت خود به سمت و سويي متمايل مي شود كه در فرداي تأسيس دولت مهدوي، آزادي و اختيار انسان بسط و فزوني خواهد يافت و سر تا سر زندگي انسان را مشروب خواهد ساخت.

موارد پيش گفته و نوشته حاضر اين مطلب را نيز مفروض مي گيرد كه تمامي تحولات فكري و فرهنگي و اجتماعي، محصول اراده آزاد و مختار آدمي است. اين نكته برگرفته از اين آموزه قرآني است كه مي گويد: «ان الله لا يغير ما بقوم حتي يغيروا ما بأنفسهم». هيچ تغييري رخ نمي دهد مگر اين كه نفس انسان دچار تغيير و تحول گردد. در موضوع مورد بحث، يعني تأسيس دولت مهدوي و به بار نشستن آموزه مهدويت، نفس انسان به سمتي ميل مي كند كه نتيجه قطعي آن تأسيس و تشكيل دولتي صالح و عادل با نام دولت مهدوي است. انسان به واسطه همين روحيه و نفس خود مي تواند به سمتي توجه و ميل نمايد كه در آن چيزي جز دوري از رحمت و رأفت الهي نيست. از اين رو، سرنوشت انسان در اختيار خود او است و بر اساس آموزه هاي ديني، انسان، در عين تأثير پذيري از بسياري چيزها، كاملاً بر سرنوشت خويش مسلط است و حيات اجتماعي و سياسي خود را با دستان پر از اختيار و آزاد خويش مي سازد. در ادامه اين بحث به طور مبسوط پي گرفته مي شود.

اختيار، مبناي آزادي
مبناي آزادي در آموزه هاي ديني، مبتني بر مفهوم و عنصر اختيار است. اين موضوع در بسياري از مكاتب فلسفي و از جمله رايج ترين مكتب فلسفي معاصر، يعني حكمت متعاليه، و مفسران آن به صورتي روشن پذيرفته شده است. گو اين كه غالب غالب متفكراني كه در دوره معاصر مي زيند نيز متأثر از حكمت متعاليه هستند. حكمت متعاليه البته به دست حكيم پرآوازه شيرازي، صدرالدين محمد شيرازي، تأسيس شد و تأثيرات شگرفي را بر انديشمندان بعد از خود بر جاي نهاد.

اختيار گرچه از ديرگاه در شمار مفاهيم فاخر و فربه فلسفه سياسي بوده است اما اين مفهوم در اين حكمت داراي منزلت و جايگاه والايي است. اين توجه را هم مي توان در آثار صدرالمتألهين و هم پيروان و مفسران آن حكمت جست.

در تداوم و تبيين مباحث پيشين، به طور خلاصه بايد گفت از جمله نشانه هاي اساسي حكمت متعاليه باورمندي به اختيار آدمي است كه مبناي آزادي انسان تلقي مي شود. در اين حكمت، انسان، تحول آفرين و منشأ تغييرات و دگرگوني ها است. چنان كه خود آدمي در يك شدن دائمي و مستمر ره مي پويد، جامعه و محيط پيراموني آدمي نيز به همان سان از انسان رنگ و بو مي گيرد و دچار تغييرات و دگرگوني هاي عظيم و همه جانبه مي شود. در فقدان آزادي انسان، دگرگوني و تغييري ايجاد نخواهد شد و انسان ميلي براي حركت به سمت تأسيس دولت مهدوي و هيچ سمت و سوي ديگري نخواهد داشت.

به باور صدرالمتألهين، انسان، موجود مختاري است و آدمي را چاره‌اي از اختيار نيست. به ديگر سخن، انسان به ناچار بايد مختار باشد:

«ثم اعلم ان كل ما فى عالم الملك والملكوت له طباع خاص [... ] الّا الانسان فانّه مسخّر للاختيار، [... ] فالمختاريّة مطبوعةٌ فيه، اضطراريّةٌ له؛ بدان كه هرچه در عالم ملك و ملكوت است، داراى طبع ويژه‏اى است [.... ]به جز انسان، كه در اختيار نيروى خويش است [...]؛ بنابراين مختاريّت در طبع انسان نهاده شده و اضطرارىِ وجود او گشته است.»

پرسش ديگر اين است كه اختيار و آزادي در كجا و چه شرايطي بروز و ظهور مي يابد؟ طبيعي است كه يكي از نخستين مواردي كه مي بايست ثمره اختيار را چشيد، حيات جمعي انسان ها است. آزادي و اختيار همچون تيغه دو دمي است كه كارايي مختلفي مي تواند بيابد. در واقع نظام سياسي و نظام اجتماعي، آينه خواست و ميل و تربيت موجود در جامعه است. به اين معنا حتي حضور نظام هاي استبدادي در يك جامعه نيز به سبب بافت و لايه هاي فكري و ذهني استبدادي موجود در جامعه است. همان گونه كه حضور آزادي در يك جامعه داراي معناي خاصي است.

بر اين اساس، هر اجتماعي، نظام سياسي متناسب خودش را دارا خواهد بود. از اين رو اگر هيأت حاكمه‌اي بخواهد برخلاف خواسته ها و تمايلات و باورهاي مردم گام بردارد، عملاً وجود نخواهد داشت. بنابراين انسان ها، خود تصميم مي گيرند كه چگونه زيست نمايند. و از اين رو تأسيس دولت مهدوي در شرايطي رخ خواهد نمود كه انسان از عنصر اختيار و آزادي در راستاي تحقق اين آموزه سود جويد. از حكمت الهي به دور است كه يك شبه همه مردم از اين عنصر اساسي برخوردار نمايد.

انسان ها خود مي بايست با اختيار و آزادي تمام اين عنصر را درون خويش تقويت كرده و به سمت تأسيس دولتي ميل نمايند كه آرزوي همه ملل مظلوم بوده است. آنچه تا كنون مانعي در اين مسير بوده، به اين جنبه وجودي آدمي مربوط است. در واقع انسان شرايطي را رقم نزده است تا در فرجام تاريخ به دست تواناي خود دولت مهدوي را تأسيس نمايد.
چنان كه ذكر شد، اختيار و آزادي همانند ژانوس دو چهره اي است كه مي توان به هر سوي كه اراده كرد چرخيد. در همين زمينه صدرالمتألهين به صراحت معتقد است كه پذيرش ولايت اللَّه يا طاغوت تابع خواست و اراده خود انسان‏ها است و اين تنها صالحان هستند كه به ولايت اللَّه گردن مى‏نهند. از همين پايگاه ارزشى است كه ايشان نيز هم‏چون ساير فيلسوفان سياسى مسلمان نظام‏هاى سياسى را به دو گروه فاضله، و غيرفاضله تقسيم مى‏كند. نظام سياسى فاضله، در تمامى انواع و اقسام خود در پيوند با امت فاضله، مدينه فاضله، رياست فاضله و اجتماع فاضله شكل مى‏گيرد و همه اين‏ها در تعاون با يك‏ديگر به دنبال تحقق يك هدف و غايت، يعنى وصول به خير افضل و كمال نهايى هستند، در حالى كه نظام سياسي غيرفاضله اعم از جاهله، ظالمه، فاسقه و ... در پيوند با امت غيرفاضله، مدينه غيرفاضله، رياست غيرفاضله و اجتماع غيرفاضله شكل مى‏گيرد و همه اين‏ها در تعاون با يك‏ديگر به دنبال نيل به سعادت‏هاى پندارى و در واقع شرور هستند. دولت مهدوي همانا دولتي فاضله است كه ريشه در ولايت الله و آزادمنشي آدمي دارد.

يكي از نكات فربه و برجسته انديشه صدرالمتألهين پيوند دادن ميان آزادي و آزادانديشي و امنيت است. آزادي و امنيت در نگاه وي به گونه‌اي تنگاتنگ با يكديگر رابطه دارند و در غيبت يكي از آنها نمي توان به پرسش هاي عصر توجه كرده و براي مشكلات جامعه علاج سنجي نمود. آنچه كه نيازمند تأسيس دولت مهدوي است. زيرا در فقدان آزادي و امنيت شرايط براي وقوع دولت مهدوي و ظهور موعود فراهم نيست.

«چگونه و از كجا آسايش و تحقيق علمي حاصل كند با آن همه ناهنجاري محيط كه ديده و شنيده مي شود از بدي مردم روزگار، به ويژه از مردمي كه ظالم و كم انصاف اند برگزيدگان عالي مقام را خوار و پست ترين مردم را بر آنها سوار مي كنند. جاهل عامي شرير به صورت عالم توانا ظاهر مي شود و بر دانشمندان و محققان راستين رياست مي كند و آنان را به سخره مي گيرد و با اين بزرگان دشمني مي كند. با چنين فساد اجتماعي سران ظاهرنما ديگر كجا مجال تحقيق در مشكلات علوم و حل آن باقي مي ماند؟»

مطلب مورد اشاره يادآور اين سخن امام علي(ع) است كه مي فرمايد: «بأرض عالمها ملجم و جاهلها مكرم؛ در سرزميني كه دانشمندش به حكم اجبار لب فرو بسته و جاهلش گرامي بود.» آيت‌الله ‌مطهري، كه بايد در امتداد حكمت متعاليه به شمار آيد نيز به درستي به همين معنا اشاره دارد و معتقد است: «نبودن آزادي و تمركز قدرت در يك نقطه طبعاً سبب پيدايش جماعتي ... مي‌شود كه گرد مركز قدرت جمع مي‌شوند و با مداهنه و تملق، كه خوشايند طبيعت آدمي است، كسب قدرت و در نتيجه تحصيل قدرت و نفوذ مي‌كنند و امور را طبق دلخواه و منفعت خود مي‌چرخانند. در چنين جامعه‌اي به جاي اين كه تقوا و لياقت سبب ترقي و ترفيع باشد، نزديكي به مركز قدرت پايه و اساس همه چيز است.»

از اين رو و در شرايط نامساعد، عالمان و حاكمان الاهي، كه رهبران حقيقي جامعه هستند، كنار گذارده مي شوند و جاهلان بر صدر مي نشينند در حالي كه شايسته منصب و مقامي كه عهده دار شده اند نيستند. تأخير در تأسيس دولت مهدوي اين گونه رخ مي نمايد. سخن مذكور اين معنا را مي رساند كه در يك جامعه فاسد، حاكمان ظالم و مستبد حكم راني مي كنند و از اين رو بزرگان و عالمان پست شمرده مي شوند و پست ترين افراد بر صدر مي نشينند. فقدان عدالت و فقدان آزادي و فقدان امنيت كه محصول نظام سياسي فاسد و استبدادي است، عالمان روشن انديش را به عزلت نشيني محكوم مي كند.

حكيم حكمت متعاليه به درستي دريافته و تصريح كرده است كه از جمله لوازم توليد دانش، تأمين امنيت اصحاب معرفت و قلم است تا بدون دغدغه و در كمال آسايش به كار علمي بپردازند و جامعه را از تنگناهاي جهل و ناآگاهي برهانند. آ

آزادانديشي در جامعه اي ميسور است كه فضاي امن و آرامي براي نخبگان و اصحاب تحقيق و پژوهش فراهم سازد تا آنان با خيال آسوده بتوانند گستره هاي معرفتي را درنوردند و جامعه را به سمت مطلوب ارتقا دهند. در واقع شايد بتوان نتيجه گرفت كه تأسيس دولت مهدوي جز در پرتو بسط و گسترش دانش و آزادانديشي و تربيت جامعه ميسور نخواهد بود.
در اين دوران مي بايست آگاهانه با توجه به مبناي آزادي، يعني اختيار، بر تربيت جامعه و آماده سازي جامعه براي تأسيس دولت مهدوي گام برداشت و زمينه هاي تأسيس دولتي صالح و عادل را بيش از پيش مهيا كرد. در واقع انسان مي بايست با اختيار خود به سمت تأسيس دولت مهدوي ميل كند. از چنين وضعيتي و چنين انتخابي چاره اي نيست. انسان است و اختيار و آزادي.

اهميت آزادي
اهميت آزادي در آموزه هاي ديني ناشي از نگرش نسبت به انسان است. در اين زمينه اشاره به دو نوع نگاه نسبت به انسان مناسب است. نخست، نگاه قيم مآبانه، كه معتقد است بايد انديشه‌ها و ارزش‌هاي ديني را به انسانها تحميل و از اين طريق انسان را هدايت كرد. دو ديگر، نگاهي كه انسان را موجودي آزاد و انتخاب‌گر مي‌بيند كه خود راه خويش را بر مي‌گزيند. در اين نگاه اخير، آگاهي، خردورزي و دينداري به انسانها مساعدت مي‌كند كه آنها خود دست به انتخاب زده و مسير خود را برگزينند. از اين رو است كه برخي از متفكران مسلمان بر آن اند كه انسان ذاتا آزاد و تربيت‌پذير است.

در اين تلقي در تعريف انسان، به آزادي و انتخاب گري او اشاره شده و اهميت و برتري انسان در «توان» گزينش و انتخاب‌گري و تسلط بر خود و محيط و جامعه خود خلاصه مي شود: آزادى يعني «تسلط انسان بر ساختن خويش و ساختن محيط خويش. امتياز انسان بر همه موجودات ديگر عالم طبيعت اين است كه مى تواند بر طبيعت مسلط باشد و شرايط طبيعى را بر وفق خواسته و نياز خود دگرگون كند يا در برابر هجوم عوامل نامساعد طبيعى، سد و مانع به وجود آورد.» اگر اين نشانه و خصلت از آدمي سلب شود، لاجرم دچار مسخ شخصيت و انسانيت مي‌شود.

بر اساس چنين رويكردي، انسان از آن رو انسان است كه با توجه به توان و ظرفيت خدادادي وجودي خويش، آزاد باشد و خود دست به گزينش و انتخاب زند. در نتيجه آدمي بر مبناي آزادي و انتخاب‌گري مسؤول و پاسخگو شمرده مي‌شود. در غير اين صورت نمي‌توان انسان را موجودي پاسخ‌گو به شمار آورد. اين خود نشان دهنده نقش و تأثير به سزاي آدمي در تعيين سرنوشت او است. در واقع اختيار و آزادي، عبارت از توانايي انسان در ساختن سرنوشت فردي و جمعي خود شمرده شده است. اين ساختن به گونه اي است كه آدمي بر خود و جامعه خويش قدرت و سلطه مي يابد.

به هر حال انسان موجودي است كه مي تواند در ساختن خود مؤثر باشد، كه اين همان آزادي معنوي و دروني است و از سوي ديگر مي تواند در حيات و نظام اجتماعي و سياسي خود نيز مؤثر باشد. شايد بتوان تأثيرگذاري در حوزه عمومي را متأثر از آموزه هاي ديني به شمار آورد. بر اين اساس، انسان موظف به دخالت در حوزه عمومي است. در اين نگاه مردم در تمام امور حكومت سهيم اند و يكى از آموزه هاى اساسى و مهم اسلام، توجه به امور ديگر مسلمانان است. حتى سكوت و عدم مشاركت در امور اجتماعى مسلمانان، عملى مذموم و ناپسند و در رديف ترك مسلمانى ذكر شده است.

روايت مشهور رسول اكرم(ص) مبني بر اين كه «هر كس صبح سر از خواب نوشين بردارد و در انديشه مسلمانان نباشد، مسلمان نيست»، به احساس مسؤوليت يك مسلمان در رابطه با ساير مسلمانان و انسان ها اشاره مى كند. در همين زمينه يكي از انديشمندان مى گويد: «اگر يك انسان، يك حزب، يك تشكيلات، يك قشر، يك ملت و يك نژاد بخواهد به سعادت برسد، يعنى مسؤوليت هايى را كه به عهده دارد، انجام بدهد طبق جهان بينى اسلام بايد به آزادى، به نجات و رستگارى و فلاح همه انسان ها بپردازد.»

به هر حال اهتمام به حوزه عمومي، كه در عصر جديد نيز بسيار مورد توجه است، در تأسيس دولت مهدوي نيز نقش اساسي و مهمي دارد. چنان كه آمد انسان ها با اقبال دروني و پذيرش باطني و عمومي خود به سمت تأسيس دولت مهدوي حركت مي كنند و در غير اين صورت تشكيل دولت صالح و عادل و آزاد مهدوي محقق نخواهد شد.

نكته اي كه در تداوم مباحث پيشين بايد بر آن تأكيد كرد، همانا حركت آزادانه مردم به سمت تأسيس دولت مهدوي است. از اين رو اجبار در تأسيس آن نقشي ايفا نخواهد كرد و بلكه يكي از موانع آن نيز به شمار مي رود. از اين رو بايد گفت تحقق پيشيني آزادي از اهميت وافري برخوردار است. زيرا آزادي بايد به عنوان يك واقعيت عيني و خارجي وجود داشته باشد تا انسانها بتوانند آسان تر و آزادانه‌تر به سمت پذيرش و برپايي دولت مهدوي حركت كنند. در واقع نقش و حضور آزادي بيروني در تحقق دولت مهدوي نقش بسيار مهم و حياتي اي است. شايد بتوان گفت حضور آزادي به عنوان يك واقعيت عيني خارجي حتي در تحقق آزادي دروني و معنوي و ايجاد فضاي سالم در حركت به سمت دولت موعود به انسان مساعدت بسياري خواهد كرد.

در اين زمينه اشاره به اين نكته ضروري است كه ضرورت آزادي اجتماعي كه به نوع روابط اجتماعي مربوط مي شود ناشي از اين است كه اين مسأله يك خواست و يك نياز دروني و اصيل است و انسان هنگامي مي تواند به اين نياز دروني‌اش پاسخ گويد كه در جامعه، آزاد زندگي كند. يعني آزادي به عنوان يك واقعيت اجتماعي مي بايست در روابط اجتماعي حضور و وجود داشته باشد. به هر حال حضور آزادي به صورت پيشيني در تأسيس دولت مهدوي نقشي اساسي ايفا خواهد كرد.

تصريح بر اين كه در جامعه استبداد‌زده نيازهاي واقعي حيات آدمي به فراموشي سپرده مي شود و انسان‌ها از شرايط استبدادي تأثير مي پذيرند، در نتيجه خلق و خوي آنان نيز حالتي استبداد‌زده به خود مي گيرد، از نكات مهمي است كه نمي توان در زمينه سازي براي تأسيس دولت مهدوي آن را از ياد برد. بنابراين زمينه سازي براي از ميان بردن استبداد در جامعه خود مي تواند زمينه سازي براي ظهور و تأسيس دولت مهدوي نيز به شمار آيد. از اين رو بايد ساز و كاري به وجود آيد كه آزادي در جامعه عينيت و واقعيتي آشكار و مشهود بيابد. تحقق عيني و واقعي آزادي در جامعه، اما بر الگوي تربيتي آزادانه مبتني است.

در نظام استبدادي ظرفيت هاي آدمي قدرت بروز و ظهور نداشته و اين اجازه به انسان داده نمي شود تا بتواند استعدادهاي خويش را محك زده و عملي نمايد. اطاعت نيز در چنين نظامي از روي ترس و وحشت است. نظام استبدادي همواره سعي در پي استخفاف شهروندان خويش به اطاعت مي انديشيد: «فاستخف قومه فأطاعوه» در حالي كه استخفاف انسان در آموزه هاي ديني بسيار ناپسند شمرده شده است. اطاعت از روي استخاف موجبات مسخ آدمي را فراهم مي آورد. انسان مي بايست با اختيار تكويني و آزادي خويش حاكم را انتخاب كند. در تأسيس دولت مهدوي البته انسان مي بايست به آن حد از دانش و آگاهي و معنويت دست يابد كه بتواند با آزادي «امام» و «دولت مهدوي» را انتخاب كرده و زمينه بروز و ظهور دولت مهدوي را موجب شود.

در اين زمينه توصيه معدود انديشمندان مسلمان اين است كه جامعه بايد به آگاهي دست يابد تا بر اساس آگاهي به دست آمده اما آزادانه درباره خود و جامعه خود تصميم گيرد. در اين ديدگاه صرف تغيير نظام سياسي كارايي زيادي ندارد. گرچه شرط لازم است، اما شرط كافي نيست، مگر اين كه ذهنيت انسانها تغيير كند. و روشن است كه ذهنيت غالب انسان ها به دليل حضور مداوم و پايدار نظام هاي سياسي خودكامه، استبدادزده است و ذهنيت استبداد زده، خود به خود، در هر نظام سياسي، استبداد را باز توليد مي كند. از اين رو نيازمند كارهاي اساسي فرهنگي و فكري است تا زمينه هاي تأسيس جامعه اي آگاه و مختار و آزاد فراهم شود و آن گاه چنين جامعه اي آزادانه خواستار برپايي و تأسيس دولت مهدوي گردد و در فراهم شدن شرايط آن بكوشد.

بنابراين بايد ابتدا اين نكته تبيين بشود كه آزادي يك هدف انتزاعي نيست و تحقق آن مشروط به التزام ديگران و از جمله حاكمان به لوازم آزادي است. ضمن اين كه بايد به جريانهايي مساعدت شود كه در جهت تحقق مطلوب آزادي تلاش مي كنند. به اين معنا كه نهادها و افرادي كه استبداد را در جامعه گسترش مي دهند تضعيف شده و نهادها و افراد معتقد و مؤمن به آزادي‌هاي مشروع و قانوني تقويت شده پرورش يابند. آن چه به اين مسأله مساعدت مي نمايد، همانا الگوي تربيتي مطلوبي است كه بتواند آزادي را در نهاد افراد نهادينه نمايد و نسلي پديد آورد كه نه تنها آزادي را يك ارزش مؤثر و مطلوب تلقي كند، بلكه در عمل بدان پاي بند باشد و عميقاً آن را به كار گيرد.

آزادي و دگرگوني هاي اجتماعي
شايد بتوان از مباحث گذشته اين گونه نتيجه گيري كرد كه تغييرات و تحولات و دگرگوني ها در جوامع به دست تواناي آدمي شكل مي گيرد و تأسيس دولت مهدوي نيز مستثنا نيست. از اين رو بايد به اشاره يادآور شد كه اين محتواي باطني انسان اعم از انديشه، عقيده و ايدئولوژي و به ويژه فطرت كمال جوي و تجدد خواه انسان است كه موجبات اكثر دگرگوني هاي اجتماعي را فراهم مي آورد. اين مدعا با اين پيش فرض مورد توجه است كه فرد و جامعه هر دو اصيل اند اما اين انسان است كه اصالت داشته و به عنوان يك موجود آگاه و آزاد و مختار و با فطرتي كه طالب كمال و تعالي است عامل مهم و اساسي در تحولات و دگرگوني ها است. چنان كه در تأسيس دولت مهدوي نيز با توجه به عنصر آگاهي و آزادي و اختيار نقشي اساسي خواهد داشت.

بي مناسبت نيست برخي ديدگاه ها و نظرياتي كه درباره علل و عوامل دگرگوني هاي اجتماعي مورد توجه انديشمندان قرار گرفته است مورد بازخواني قرار گيرد و نقش اساسي انسان، به عنوان موجودي آگاه، آزاد و مختار بازشناسي شود. نظريه هاي مطرح و مؤثر در باب تغيير و تحولات از اين قرارند:

يكم. نظريه خون و نژاد. طبق اين نظريه، عامل اساسي پيش برنده تاريخ، نژادها هستند. زيرا بعضي نژادها و خون ها استعداد فرهنگ آفريني و تمدن گستري دارند و برخي ديگر خير. بعضي مي توانند علم و صنعت و اخلاق توليد كنند و گروهي صرفاً مصرف كننده اند.

دوم. نظريه شرايط اقليمي و جغرافيايي. بر اساس اين نظريه، عامل سازنده تمدن و به وجود آورنده فرهنگ و توليد كننده صنعت، محيط و شرايط اقليمي و جغرافيايي است. در مناطق معتدل، مزاج هاي معتدل و مغزهاي نيرومند و متفكر به وجود مي آيد. افزون بر اين، شرايط اقليمي و محيط جغرافيايي و منطقه اي بر روي نژادها تأثير مي گذارد و استعدادهاي خاص ايجاد مي كند و در نهايت عامل پيش برنده تاريخ مي شوند.

سوم. نظريه مشيت گرايانه. بر اساس اين ديدگاه آن چه تاريخ را جلو رو به جلو برده و ديگرگون مي سازد، خداوند است و تاريخ و اجتماع پهنه بازي اراده مقدس الهي است. اين نظريه، به گفته انديشمندان مسلمان، سست ترين و بي پايه ترين نظريه در باب دگرگوني هاي اجتماعي است. زيرا تنها تاريخ جلوه گاه مشيت الهي نيست. نسبت مشيت الهي به همه اسباب و علل جهان مساوي است. ولي سخن در اين است كه مشيت الهي، زندگي انسان را با چه نظامي آفريده است و چه رازي در آن نهاده است كه به طور دائم در تغيير و تغيّر است، در صورتي كه زندگي حيوانات ديگر، فاقد آن راز است؟
چهارم. نظريه نخبگان و قهرمانان. مطابق اين نظريه، تحولات و دگرگوني هاي تاريخ، اعم از علمي، سياسي، اقتصادي و فني و يا اخلاقي، به وسيله نوابغ به وجود مي آيد. از اين رو اكثريت افراد بشر فاقد ابتكار، دنباله رو و مصرف كننده اند.
پ
نجم. نظريه اقتصاد و عامل مادي. بر اساس اين نظريه، اقتصاد تنها عامل محرك تاريخ است. تمام شؤون اجتماعي و تاريخي هر قوم و ملت، اعم از شؤون فرهنگي و مذهبي و سياسي و نظامي و اجتماعي، جلوه گاه شيوه توليد و روابط توليد آن جامعه است. نظريه ماترياليسم تاريخي بر اساس چنين انديشه اي به وجود آمده است. جان كلام اين است كه تاريخ، طبيعت مادي دارد نه معنوي و انساني. و تمامي دگرگوني هاي اجتماعي و تاريخي، زاييده عامل اقتصادي و مادي است. اين نظريه، ريشه انقلاب ها را دو قطبي شدن جامعه ها از نظر معيشت مي داند.

در مقابل، البته نظريه اي ديگر مطرح شده است كه عامل اقتصادي را تنها و يگانه عامل دگرگوني اجتماعي نمي داند و به اصالت روح اعتقاد دارد. البته اسلام منكر تأثير عامل اقتصادي در تحولات اجتماعي نيست، ولي هيچ گاه عامل ماده را بر روح مقدم نمي دارد و معتقد است كه وجود اصيل انسان را نمي توان با ماده و شؤون آن توجيه و تفسير كرد.
ششم. نظريه جنسي، نظريه ديگري كه كم تر به آن پرداخته شده است نقش عامل جنسي در تغيير و تحولات اجتماعي است. برخي معتقدند عامل جنسي و ظرفيت ها و ظرافت هاي زنانه خود عاملي در تغيير و دگرگوني هاي اجتماعي به شمار مي رود.

هفتم. نظريه فطرت. آدمي داراي خصايص و نشانه هايي است كه به موجب آن ها زندگي اجتماعي اش در حال تكامل و پيشرفت است. نخست، حفظ و جمع تجارب و آموخته هاي ديگران و استفاده از آنها است. دوم، يادگيري از راه بيان و قلم است. سوم، مجهز بودن به نيروي عقل و ابتكار است. چهارم، ميل ذاتي و علاقه فطري به نوآوري است.

آيت الله مطهري در آثار خود با بحث و بررسي اين عناصر البته معتقد است فطرت آدمي باعث و باني غالب تحولات و دگرگوني ها است. افزون بر اين مي توان از عنصر بسيار تأثيرگذاري همانند آزادي و اختيار نيز ياد كرده و آن را تمكيل كننده مسأله فطرت و عاملي براي ايجاد دگرگوني ها به شمار آورد. اين عامل در كنار ساير عوامل نيز مطرح بوده و به نوعي زمينه بروز و ظهور آنها را مهيا مي كند. براي مثال اگر فرض كنيم عامل خون يا نژاد و يا حتي جغرافيا و يا هر عامل ديگري باعث و باني دگرگوني هاي اجتماعي است، همه اين عوامل در فقدان آزادي و اختيار اثر قابل ملاحظه اي نخواهد داشت. درواقع اگر مانعي براي بروز و ظهور اين عناصر به وجود آيد آنها را فاقد تأثير مي سازد. اين در حالي است كه افزون بر همه

اين موارد نمي توان و نبايد از عامل آزادي و اختيار آدمي غفلت كرد.
بنابراين بايد در تكميل نظريه فطرت از مهم ترين نشانه انسان كه همانا برخورداري از آزادي و اختيار است ياد كرده و نقش اساسي اختيار و آزادي را در تعاملات و تغيير و تحولات و دگرگوني هاي اجتماعي از ياد نبرد. البته انسان با توجه به ويژگي هاي خود مي بايست به سمتي ميل نمايد كه ضمن نهادينه ساختن نشانه هاي انسان، توان بهره گيري از آنها و به ويژه مهم ترين عنصر، يعني آزادي و اختيار، را داشته باشد.
وجود چنين ويژگي ها و خصوصيت هايي است كه سبب تكامل و تعالي بشر مي شود. برخي انديشمندان مسلمان اين نظريه را بسيار عالي مي دانند. گرچه اين نظريه با عنوان نظريه فطرت نام گذاري شده است اما از آن به عنوان محتواي باطني انسان نيز ياد مي شود. در واقع در اين نظريه بيش از هر چيز بر گوهر و ذات آدمي تكيه مي شود و نقش ديگر عناصر در حد ايجاد زمينه و تسهيل شرايط مؤثر است.
تأكيد بر مفهوم آزادي و اختيار همان گونه كه مشاهده شد در ذيل نظريه فطرت جاي مي گيرد و حياتي افزون به آن مي دهد. در همين زمينه آيت الله مطهري بر اين باور است كه «آزادي انساني جز با نظريه "فطرت" قابل تصور نيست. اين بعد وجودي است كه به انسان شخصيت انساني مي دهد تا آنجا كه سوار و حاكم بر تاريخ مي شود و مسير تاريخ را تعيين مي كند.» بنابراين نظريه فطرت با عنصر آزادي و اختيار انسان تكميل مي شود. اين ديدگاه بر آن است تا شخصيت انسان را بر اساس عنصر آزادي و اختيار تبيين و فقدان آزادي و اختيار را برابر با مسخ شخصيت آدمي تلقي كند.
به هر حال همه اشارات گذشته حاكي از نقش اساسي اختيار و آزادي در تغيير و تحولات و دگرگوني هاي اجتماعي است. در همين زمينه پرسشي از امام زمان(ع) نيز روايت شده است كه: «هل يبدوا لله في المحتوم شيء؟ آيا در علائم حتمي ممكن است براي خدا بداء حاصل شود؟» حضرت پاسخ داده است كه: «بلي؛ آري».
اين روايت نشان گر آن است كه حيات انساني مي تواند مسيرهاي متفاوتي را درنوردد كه از يك سوي در شمار علائم حتمي ظهور و تأسيس دولت مهدوي شمرده شود و از سوي ديگر در شمار علائم حتمي قرار نگيرد و مسيري ديگرگون را طي نمايد. دست انسان در امر آينده و پايان تاريخ باز است. به گونه اي كه مي تواند با تغيير و تحولات مبتني بر آزادي و خواست آدمي اين پايان نزديك و دور افتد. و در اين ميان، تأسيس دولت مهدوي به آمادگي انسان بستگي دارد كه چگونه و با چه محتوايي در تغيير و دگرگوني بكوشد و بتواند زندگي و جامعه خود را بدان سوي رهنمون گردد. و انتظار جز اين نيست كه انسان بتواند با اختيار و آزادي خود امام صالح و عادلي را برگزيند و راه را براي تأسيس دولت مهدوي بگشايد. به هر حال مفهوم انتظار با عنصر آمادگي در هم آميخته است. هر گاه انسان از اين آمادگي برخوردار گشته و با آزادي خود راهي كه رضاي الهي در آن است برگزيد زمينه پايان انتظار و تأسيس دولت هدوي هم فرا رسيده است.

فرجام آزادي در دولت مهدوي
گفته شد كه انسان با توجه به نشانه هاي برشمرده شده براي او و نيز با توجه به عنصر دروني و محتواي باطني خويش و به عبارتي فطرت پاك و بي آلايش و نوگرا و آزاد و مختار خود سهم مهمي در دگرگوني هاي اجتماعي داشته و باعث و باني اكثر تحولات اجتماعي و تاريخي است. گرچه عوامل ديگري نيز در اين زمينه دخالت دارند، اما نه به اندازه عقيده و باطن انسان.
تأسيس دولت مهدوي و ظهور منجي و مصلح بشر را مي توان از ديگر عوامل تحول اجتماعي و تاريخي دانست. اين مسأله نشأت گرفته از دين و اعتقادات مذهبي انسان است، لذا اين موضوع از دير زمان مطرح بوده و همه اديان به ظهور منجي و مصلحي در آخر الزمان بشارت داده و درباره آن سخن گفته اند. اما گاهي، برخي افراد انتظار را به گونه اي معنا مي كنند كه جز ضعف و تسليم و ويرانگري و اسارت بخشي، مفهومي نخواهد داشت. در واقع بايد گفت محتواي اتنظار موعود و منجي به گونه اي است كه انسان را به سمتي سوق مي دهد كه بتواند از ظرفيت هاي دروني خود بهره گيرد و زمينه ظهور و تأسيس دولت مهدوي را فراهم آورد. در اين زمينه انتظار هم دو گونه معنا شده است كه در نوع مثبت آن حضور و ظهور عنصر اختيار و آزادي برجسته است:
نخست، انتظار منفي و ويرانگر كه به معناي دست روي دست گذاشتن و منتظر ظهور مصلح ماندن است. در اين تلقي هر اصلاحي محكوم به شكست است و گناه و فساد و ظلم و تبعيض و حق كشي، راه را براي ظهور منجي بشريت باز مي كند. بديهي است اين گونه انتظار، عاملي است براي توجيه ستم ها و فسادها و حق كشي ها و بي عدالتي ها، مسؤليت گريزي و مسؤليت ستيزي و پشت كردن به انسان و بشريت و البته بسط استبداد و فقدان بهره گيري از اختيار و آزادي. در حالي كه اگر انسان به ضمير خود نگاهي بيندازد بر تحرك و تلاش خود در تحقق و تأسيس دولت صالح و عادل مهدوي حكم خواهد كرد. تأسيس دولت مهدوي نيز مبتني بر تلاش و بردباري و بهره گيري از ازادي و اختيار آدمي است. اگر قرار بر آن بود كه جامعه انساني بي هيچ كار و تلاشي و زحمتي داراي دولتي صالح و عادل مي شد بنابراين چرا اين مسأله از ابتداي خلقت رخ نداد تا انسان به ناچار اين همه درد و رنج را بر دوش نمي كشيد.
دوم، انتظار مثبت و سازنده است كه لازمه ظهور و تأسيس دولت مهدوي را ساقط شدن تكليف از آدمي نمي داند. در روايات وارد شده است كه در زمان ظهور امام زمان(عج) گروهي زبده به ايشان ملحق مي شوند. روشن است كه اين گروه ناگهاني خلق نمي شوند، بلكه زمينه هايي وجود دارد كه چنين گروهي ورزيده و آماده پرورش يابند. نخستين فايده انتظار، حفظ آمادگي براي نبرد نهايي و كوشش و تلاش براي رسيدن به هدف است.
چنين انتظاري، البته بالاترين عبادت ها شمرده شده است. چرا كه به انسان حرارت و شوق، تحرك و جوشش، مسؤوليت و تعهد، عشق و اميد و عزت و سرافرازي مي دهد. جان كلام اين كه انتظار مثبت، اعتراض به وضع موجود است براي حركت به وضع مطلوب و نهايي. بديهي است كه نمي توان از نقش آزادي و اختيار در فراهم آوردن چنين وضعيتي غفلت كرد. آدمي با آگاهي و آزادي و اختيار به سمتي و سويي ميل مي كند كه در آن با خودسازي و محيط سازي و جامعه سازي، توان خويش جامعه را مهياي تأسيس دولت مهدوي مي نمايد.
از اين رو است كه مي توان به طور قطع و با بهره گيري از آموزه هاي قرآني يادآوري كرد كه آينده جهان از آن مؤمنان و پارسايان است. گو اين كه البته در اين زمينه ديدگاه ها و تلقي هايي نيز وجود دارد. از جمله برخي بر آن اند كه شر و فساد و بدبختي جزو جدا نشدني حيات بشري است، بنابراين زندگي بي ارزش است و عاقلانه ترين كارها خاتمه دادن به حيات بشر است. از سوي ديگر برخي حيات بشري را ابتر مي دانند و معتقدند كه بشر در اثر پيشرفت حيرت آور تكنيك در نيمه راه عمر و بلكه در آغاز رسيدن به بلوغ فرهنگي به احتمال زياد به دست خود، نابود خواهد شد. گروه سومي نيز بر اين عقيده اند كه شر و فساد جزو جدايي ناپذير بشر نيست؛ بلكه فساد و تباهي معلول مالكيت فردي است و روزي تكامل ابزار توليد و جبر ماشين، ريشه اين ام الفساد (مالكيت فردي) را خواهد كند.
در نهايت، برخي بر اين باورند كه ريشه فسادها و تباهي ها، نقص روحي و معنوي انسان است. آدمي هنوز دوره جواني و ناپختگي را طي مي كند و خشم و شهوت بر او و عقلش حاكم است. انسان بالفطره در راه تكامل فكري و اخلاقي و معنوي پيش مي رود. نه شر و فساد جزو جدايي ناپذير بشر است، نه تمدن برتر، فاجعه خودكشي دسته جمعي را پيش خواهد آورد. آينده اي بس روشن و اميدوار و سعادت بخش و انساني، كه در آن شر و فساد از بيخ و بن كنده خواهد شد، در انتظار بشريت است.
اين نظريه، الهامي است كه دين مي دهد. نويد مقدس قيام و انقلاب مهدي و آموزه تأسيس دولت مهدوي در اسلام در نتيجه اين الهام است. مسأله انتظار و ظهور منجي در اديان مختلف و آرمان قيام و انقلاب حضرت مهدي (عج) در اسلام، يك فلسفه بزرگ اجتماعي است كه آينده اي روشن و شفاف را به بشريت نويد مي دهد. آينده اي كه در آن انسان با بهره گيري از ظرفيت هاي وجودي خويش امكان حركت به سوي سعادت را كسب مي كند. و در اين مسير نشانه هاي انسان و به ويژه عنصر آزادي و اختيار راهنماي عمل آدمي خواهد بود.
پاره اي از متفكران مسلمان اما به بحث آينده تاريخ اشاره كرده و بر اين باورند كه «انسان در آينده به سوي آزادي بيشتري خواهد شتافت». براي تحقق آزادي، انسان مي بايست در سه زمينه سعي در آزادسازي خود داشته باشد: نخست آزادي از اسارت طبيعت؛ دوم آزادي از هوا و هوس هاي دروني خود و سوم آزادي از سلطه انسان هاي ديگر. همان گونه كه در مباحث پيش گفته اشاره شد آزادي در عناصر سه گانه مذكور تعريف مي شود. درواقع انسان با ساختن خود، جامعه و محيط طبيعي خويش سعي در آزادسازي فضاي زيستن خود مي كند و شرايطي را فراهم مي آورد كه در آن شرايط عنصر تصميم ساز و مسؤول به شمار مي آيد. در چنين فضايي مي توان به سمتي ميل نمود كه برآيند آن تأسيس دولت مهدوي خواهد بود.

خاتمه
نوشته حاضر را بايد به مثابه تأملي كوتاه به بحث حاضر به شمار آورد. در اين نوشته صرفاً طرح مسأله صورت گرفت و البته جا دارد به تفصيل پي گرفته شود و حتي راه كارها و زمينه هاي تحقق آن در جامعه مورد بررسي قرار گيرد تا زمينه تأسيس دولت مهدوي فراهم گردد. در پايان بحث اما اشاره و تأكيد بر چند نكته ضروري است:
نخست. اين كه عنصر اساسي و گوهري آدمي آزادي و اختيار است. آزادي و اختيار در هر معنايي كه از آن مراد شود، اما در اين نكته كه تصميم گيرنده اصلي و اساسي حيات سياسي و اجتماعي همانا انسان است مشترك است. گرچه در زمينه بهره گيري از اين عنصر مشكلاتي پيش رو است و البته اقتضائات خاص و موانع گواگوني در پيش پاي افراد نهفته است اما به هر حال انسان با دستان پرتوان و فربه برخوردار از آزادي و اختيار دست به انتخاب زده و راه و سرنوشت و زندگي خويش را بر مي گزيند.
دوم. تأسيس دولت مهدوي نيازمند تحقق شرايطي است كه از جمله آنها مي توان به آمادگي فرد و جامعه اشاره كرد. تحقق آمادگي خود البته نيازمند ابزارهايي است كه از جمله آنها كاربست آزادي و اختيار در زندگي است. البته اين آزادي و اختيار همانا مي تواند انسان را به هر سمت و سويي كه آدمي ميل كند سوق دهد اما طبيعي است كه زمينه سازي براي تحقق و تأسيس دولت مهدوي نيز از اين مسير دشوار ميسور خواهد بود. بدون بهره گيري از آزادي و در فقدان آزادي و اختيار، آدمي راه به جايي نمي برد و شرايط تحقق دولت مهدوي پيش نخواهد آمد. از اين رو انسان براي آن كه زمينه ظهور و بروز دولت مهدوي را در خود و جامعه خود فراهم آورد نيازمند آزادي است. ظهور منجي و تأسيس دولت مهدوي راهي است كه به تدريج و با كار مداوم همراه با آزادي و اختيار پديد خواهد آمد.
سوم. نه تنها ظهور موعود و تأسيس دولت مهدوي آزادانه و همراه با آمادگي تمام رخ مي نمايد كه از سويي تداوم دولت مهدوي نيز با استفاده از همين عنصر محقق خواهد شد. از اين رو حضور آزادي و اختيار انسان شرط بقا و تداوم دولت مهدوي است. نه تنها شرط بقاي دولت مهدوي استمرار آزادي و اختيار آدمي است كه در اين دولت گوهر آزادي و اختيار آدمي بيش از گذشته شكوفان شده و مورد بهره برداري قرار مي گيرد. چنان كه ديگر نعمت ها به انسان روي مي آورد اين عنصر نيز در انسان شكوفاتر شده و ميوه هاي شيريني را نصيب انسان مي كند.
چهارم. و در نهايت اين كه نبايد از آزادي ترسيد و آن را از انسان دريغ ورزيد. مي بايست در هر شرايطي زمينه هاي حضور و بروز گوهر آزادي را درون انسان ها پديد آورد و آنان را مشتاق بهره گيري از آن كرد. به يقين در اين صورت مي توان با كار مداوم و برنامه ريزي هاي حساب شده جامعه را به سمت و سويي سوق داد كه زمينه ظهور و تأسيس دولت مهدوي فراهم گردد. از اين رو شايد بتوان عنصر آزادي را با توجه به پشتوانه اختيار تكويني از اساسي ترين مباحث در آموزه مهدويت به شمار آورد.

شريف لك زايي
 دوشنبه 28 مرداد 1387     





این صفحه را در گوگل محبوب کنید

[ارسال شده از: آفتاب]
[مشاهده در: www.aftabnews.ir]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 250]

bt

اضافه شدن مطلب/حذف مطلب




-


گوناگون

پربازدیدترینها
طراحی وب>


صفحه اول | تمام مطالب | RSS | ارتباط با ما
1390© تمامی حقوق این سایت متعلق به سایت واضح می باشد.
این سایت در ستاد ساماندهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی ثبت شده است و پیرو قوانین جمهوری اسلامی ایران می باشد. لطفا در صورت برخورد با مطالب و صفحات خلاف قوانین در سایت آن را به ما اطلاع دهید
پایگاه خبری واضح کاری از شرکت طراحی سایت اینتن