واضح آرشیو وب فارسی:تبیان: غزل مثنوى
از غدیر عشق سرشاریم مامست آن جام اقاقى شد دلم، بىخود از چشمان ساقى شد دلم، باز این دل عشقبازى مىكند، عاشقانه تكنوازى مىكند، چون كه مست از ساغر یاقوتىام، وامدار چشم آن لاهوتىام. والهام سرگشته در صحراى درد، شیعهام سرمست از صهباى درد، تا ابد دست من و جام الست، تا ابد چشمان اشكم مست مست، اى خداى دیده بارانىام، محو دراندیشه عرفانىام، محو در نام بلند ساقىام، عاشق آیینههاى باقىام، در نگاهم موج دریا مىشود، شعرهایم وقف فردا مىشود، خمى از دریاى حیدر مىزنم، جامى از درد پیمبر مىزنم، جرعه نوش كوثر ربانىام، در خم ابروى ساقى فانىام.از غدیرعشق سرشاریم ما، مست چشم ناب دلداریم ما، چشم ما آیینه اهل ولاست، ساغر ما پر ز جام مرتضى است. جامهاى ما اسیر خم تو، مستى ما از غدیر خم تو، خم تو لبریز از حب ولاست، خم تو سرشار از صهباى «لا»ست. اى خروش آبها در یاد تو، معنى فریادها فریاد تو، اى خداى حلم، معبود نیاز ذكر یا قدوس در اوج نماز تا قنوت یادها چشمان توست.سجده سرخ شفق از آن توست، چشم خورشید است برمستان تو، سبحه افلاك در دستان تو. شب طلوع گریههایت دیده است؛ چاه كوفه، هاى هایت دیده است ذكر بر سجادهات گل مىكند، اشك از چشم تو پر مل مىكند. اى تغزلهاى سرخ آفتاب، اى امام رود، اى معشوق آب، از همان روزى كه رویید آفتاب از فراز دستهایش ماهتاب؛عاشق اصل ولایت گشتهایم، واصل و صل و صایت گشتهایم، «وال من والا» ست در خم غدیر، عشق ما مولاست در خم غدیر. حیدر كرار، مستت مىشویم، همچو مالك، پاى بستت مىشویم. عمر ما در جذبه نازت گذشت در عروج سرخ پروازت گذشت. بیعت خورشید را باور كنیم، از مى حب على ساغر كنیم. این غدیرخم، خم اهل ولاست، مى فروشى شیوه اهل صفاست، ما سبكبالان كوى حیرتیم وارثان ذوالفقار غیرتیم، شیعه را تفسیر خون باید نمود درد و داغ و عشق در دشت شهود. خون ما جارى است در رگهاى دشت، سبزهها سرخند در پهناى دشت. خون، بهاى عشق بازى مىشود، خون مقام تكنوازى مىشود. مكتب ما مكتب خون است و بس، مكتب گلهاى گلگون است و بس. هر كه را زخمى نباشد شیعه نیست، شیعه بىدرد آیا هست؟ كیست؟شیعه! با سرخى خون اعجاز كن. با دو بال زخمىات پرواز كن پر گشا تا اوج عرفان خدا تا تلاوتگاه قرآن خدا؛ تا خروش چشمهاى منجلى تا خدا، تا اشك تا بیت على. یا على از غربتت دم مىزنم با دل تارم نى غم مىزنم؛ یا على این آتش جان من است شعلههاى زخم سوزان من است، غربت تو غربت آلالههاست غربت تو انعكاس نالههاست.اى امام درد یا مولا على، عاشق شبگرد یا مولا على، معنى غیرت خروش چشم تو مردتر از مرد یا مولا على. اى لطافت خیز معشوق سحر یا امام الورد یا مولاعلى. همچو رب تنها و بىهمتا تویى اى امیر فرد یا مولا على، مىچكد از اشكهایت ماهتاب آفتاب زرد یا مولا على.یا على اى امتزاج مهر و ماه، اى امام گریه زخمى چاه. یا على اى همسر بانوى آب، مىدمد از چمشهایت آفتاب، پیش چشمت آب نیلى مىشود یاس احمد غرق سیلى مىشود پیش چشمت آه در را سوختند بیت عترت را به كین افروختند. دست شبنم رنگ نیلوفر شكست، جامهاى ساقى كوثر شكست، بازوان نسترن مجروح شد قامت زهراى تو بىروح شد. مثل گوهر گریهات در چاه شد قوس محرابت شهادتگاه شد.ساقى خم غدیرى یا على، دست ما را چون نگیرى یا على؟! یا على اى ساقى خم، السلام یا على اى مثنوى ناتمام ...
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: تبیان]
[مشاهده در: www.tebyan.net]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 329]