واضح آرشیو وب فارسی:تبیان: حکایت راه شب و داریوش فرهنگ
1- «راه شب» مجموعه متفاوتی در کارنامه داریوش فرهنگ است، فانتزی «سلطان و شبان» را ندارد و از داستان پر تعلیق «طلسم شدگان» خبری نیست. در «راه شب» با دنیای رویایی و کودکانه «تولدی دیگر» هم فاصله داریم. کارگردان با سابقه تئاتر، تلویزیون و سینما در «راه شب» به سراغ داستانهای واقعی و آدمهای واقعی رفته. داستان آدمهایی از دل کلان شهر تهران، از جایی همین نزدیکی.فرهنگ تمام تلاشش را کرده که فضایی واقعی و باورپذیر در «راه شب» خلق کند. به همین دلیل به سراغ داستانهایی رفته که واقعاً اتفاق افتادهاند. در گام بعدی، بازیگرانی را انتخاب کرده که کمتر شناخته شده و مطرح هستند. در بعضی اپیزودها حضور نابازیگرها، پررنگتر از بازیگران است. دوربین او بیشتر در فضاهای خارجی حرکت میکند و به ثبت لحظات و رویدادهایی میپردازد که در خیابان، ایستگاه مترو، پارکها و ... شکل میگیرند. هر اپیزود «راه شب» قصه یک زندگی است. قصه دلبستگی دختری ناشنوا به پسری که زیر سلطه مادر تربیت شده، داستان ناخدایی که گرفتار مشکل مالی است و نمیداند زمانی که در زندان به سر میبرد، خانوادهاش چه خواهند کرد ماجرای زن و شوهری که به ته خط رسیدهاند، دختری که فریب خورده و برای دیدن جوان مورد علاقهاش به تهران آمده و ... در تمام این قصهها نقش اجتماع پررنگ است. فرهنگ میکوشد ریشه بسیاری از معضلات را در مشکلات خانوادگی و اجتماعی ببیند. البته نگاه او درست است. اما مشکل اینجاست که با تمام تلاشی که فرهنگ کرده، مجموعه واقعی از کار در نیامده و تأثیر لازم را روی بیننده نمیگذارد.در مجموعهای با مشخصات «راه شب» فیلمنامه نقش مهمی دارد. دادن وجه داستانی به ماجراهای واقعی کار سادهای نیست نویسنده باید هم به واقعیت وفادار بماند و هم برای جذابیت بخشیدن به واقعیت، آن را دراماتیزه کند. بخشی از حوادث و بعضی شخصیتها باید پررنگتر شوند و بعضی به دلیل کم اهمیت بودن حذف میشوند. فضاسازی مجموعه هم باید به گونهای باشد که در عین واقعی به نظر رسیدن، برای مخاطب مجموعهای تلویزیونی جذاب باشد.داستانهایی که در «راه شب» با آنها روبروئیم، جذابیت اولیه برای تبدیل شدن به فیلمنامه یک بخش از مجموعهای تلویزیونی را دارند، اما در پرداخت این داستانها ایرادهایی دیده میشود. کش آمدن اغلب داستانها هم در فیلمنامه و هم در اجرا کاملاً مشهود است. دیالوگهای طولانی، قدم زدنهای بیمورد شخصیتها و نماهای اضافی و ... باعث شده ریتم مجموعه کند شود و بعضی بخشها، حوصله تماشاگر را سر ببرد. در اپیزودی که جوانی قصد خودکشی داشت، اپیزود ناخدا و... این طولانی بودن وضوح دیده شد.2- از طرفی فرهنگ برای پیوند دادن داستان های مجموعه به یکدیگر، از برنامه رادیویی «راه شب» و امیرعلی پژمان (ناصر ممدوح) مجری این برنامه استفاده کرده. او خود را موظف کرده در هر بخش پای پژمان و همسرش را به ماجرا باز کند. به همین دلیل اغلب شخصیتها شنونده پرو پا قرص این برنامه رادیویی هستند. شماره تلفن آن را به راحتی میدانند و به سرعت با برنامه تماس میگیرند. حتی شخصیتها جواب یکدیگر را در برنامه میدهند. این مسئله باعث شده شخصیتهای مجموعه همه جا به دنبال تلفن و رادیو باشند! همسر ناخدا (سارا خوئینیها) پس از شنیدن حرفهای شوهرش از رادیو، به پارک میرود و از طریق تلفن عمومی به راه شب زنگ میزند و حرفهایی را که در ملاقات با شوهرش و در کوچه به او نگفته، پشت تلفن میگوید.مادری که از دست پسرش عصبانی است به راه شب تلفن میکند و پسر در چاپخانه صدای مادر را میشنود، چون او هم در همان ساعت مشغول گوش دادن به برنامه بوده! یک بار اتفاق نمیافتد که شخصیتها پای رادیو نباشد و صدای طرف مقابل را نشوند.فرهنگ میتوانست به راحتی برنامه رادیویی راه شب و پژمان را فراموش کند. داستانها که از هم جدا هستند، چه دلیلی دارد به نوعی به یکدیگر مرتبط شوند؟استفاده از نابازیگرها هم به مجموعه لطمه زیادی زده. هدایت نابازیگرها و استفاده درست از آنها نقشهای مناسب کار دشواری است. نابازیگرها در مجموعه «راه شب» نه تنها شخصیتها را واقعی و قابل لمس از کار در نیاوردهاند، بلکه با بازیهای تخت وضعیتشان فضاسازی و حس صحنه را نابود کردهاند. در بعضی بخشها، تقابل بازیگرها و نابازیگرها و تفاوت سطح بازیها، به مجموعه ضربه زده است.3- مجموعه «راه شب» از بعضی جهات به مجموعه «هزاران چشم» شباهت دارد در «هزاران چشم» یک شخصیت ثابت با بازی مهدی هاشمی رابط اپیزودها بود. مردی نابینا که در بخش پاسخ به نامههای یک نشریه فعالیت میکرد. نحوه پیوند اپیزودها در «هزاران چشم» و ارتباط آنها با تنها شخصیت ثابت مجموعه، کاملاً خوب از کار درآمده بود و بیننده یک لحظه هم تصور نمیکرد که حضور این شخصیت زاید است. نکته دیگر، تصویر زندگی طبقه متوسط در این مجموعه بود. کیانوش عیاری فضا سازی خوب و استفاده درست از جزئیات، شخصیتهایی خلق کرده بود که علاوه بر تأثیرگذاری، واقعی به نظر میرسیدند و مشکلات و مسائلشان ملموس بود. این ویژگیهای مثبت است که یک مجموعه اجتماعی را قابل قبول میکند.متأسفانه علیرغم تلاش جابر قاسمعلی و داریوش فرهنگ، این اتفاق در «راه شب» نیفتاده. شخصیتها و مسائلشان تأثیری روی مخاطب نمیگذارند، فضا سازی طوری نیست که بیننده احساس کند با شخصیتها، روابط و حوادثی واقعی روبرو است. معمولاً هر کارگردانی در ساخت بعضی موضوعها و پرداختن به بعضی شخصیتها و مناسبات تبحر بیشتری دارد. با آن که فرهنگ در «راه شب» سعی کرده تجربهای تازه در کارنامهاش ثبت کند، اما به نظر میرسد او بعضی مناسبات و شخصیتها را به خوبی نمیشناسد و تجربه کار در بعضی فضاها را ندارد.با توجه به سوابق قبلی فرهنگ، به نظر میرسد او در ساخت مجموعههایی موفق است که بار داستانی و نمایشی بیشتری دارند. کارگردانی مجموعههایی که جنبه رئالیستی و خلق فضایی واقعی در آنها اهمیت دارد، نیاز به داشتن مهارتهای خاصی است. مهارت در کار با نابازیگر، ساختن فضایی نزدیک به زندگی و فاصله گرفتن از جذابیتهای نمایشی چیزهایی که در «راه شب» نمیبینیم.شهاب مهدوی - جام جم
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: تبیان]
[مشاهده در: www.tebyan.net]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 393]