واضح آرشیو وب فارسی:اطلاعات: شعر شناخت طاهره صفارزاده
شاعران فراهنجار، هنجارشكن و هنجارستيز نيستند. بل كه «هنجار فراز» هستند! يعني از جايي كه ديگران توقف كردهاند، حركت را آغاز ميكنند و ادامه ميدهند. براي مثال حافظ ادامه منطقي سعدي است. يعني راهي را كه سعدي در غزل آغاز كرده بود، حافظ به كمال رسانيد و يا در عصر خودمان ميتوان گفت كه شاملو با ابداع شعر منثور يا سپيد ادامه منطقي نيماست. چنان كه صفارزاده نيز ادامه منطقي شاملوست، با اين تشخيص كه شعر او از مضامين ديني برخوردار است.
قدم زدن در جادههاي كمال
فصل سوم زندگي ادبي صفارزاده از سال 1356 با چاپ دو مجموعه شعر «بيعت با بيداري» و «ديدار صبح» آغاز ميشود كه اين فصل خجسته تاكنون ادامه يافته است. در اين دوره شاعر به سبكي مستقل و زباني كارآمد و مُنسجم دست پيدا ميكند و سادهگويي را در پيش ميگيرد. در رويگرداني شاعر از پيچيدهگويي و گرايش او به لحن طبيعي گفتار در اين دوره، شايد مؤلفهاي چون انقلاب اسلامي بيتأثير نبوده است. با اين حال من تأثير رياضت و رنج شاعرانه را در دستيابي به اين گنج ـ درك فطرت ساده كلمات ـ بيش از ساير عوامل ميدانم و بر اين باور پاي ميفشارم كه براي شاعري همچون صفارزاده كه دمي از سير و سلوك ادبي باز نميماند و مُدام در حال «شدن» است، رسيدن به فطرت زلال كلمات، حاصل تكاپوي شاعرانهاي است كه در طول سه فصل از زندگي ادبي خويش تجربه كرده است.
دكتر سيد مهدي زرقاني درباره اين دوره از زندگي ادبي صفارزاده چنين ميگويد: «در اين دوره، شاعري را ميبينيم كه زبان و شيوه بيان شعرش بسيار ساده و لبريز از گزارههاي خطابي و شعارگونه است. رويكرد او به گزارههاي مذهبي ـ كه در دوره دوم كاهش يافته است ـ دوباره شدت ميگيرد. در «بيعت با بيداري»، اشعار او بسيار ابتداييتر است، اما در دفتر بعدي كمي شكل فني و هنري به خود ميگيرد. در آخرين اثرش، هم اشعار نيمايي دارد و هم منثور و البته بيشتر اشعارش در جايي بين اين دو نوع شعر قرار ميگيرند، نه زنگي زنگ و نه رومي روم. «ديدار با صبح» در واقع ادامه معتدل «دلتا در طنين» است. منتهي دايره واژگاني اين دفتر به طرف مذهب متمايل شده است. معمولاً بر آن است كه مضمون مذهبي را در مركز شعرش قرار دهد و برگِرد آن مضمون، ساختاري شاعران بسازد.»
(سيد مهدي زرقاني، چشمانداز شعر معاصر ايران، 678)
فصل سوّم: آزادي...
در واقع دوره سوم زندگي ادبي شاعر را بايد دوره كمال ادبي او به شمار آورد. چرا كه شاعر طي سالياني دراز با تلاشي بيوقفه و خستگيناپذير از منزل «آزمون و خطا» گذر ميكند و پس از توقفي ناگزير در منزل «پيچيدهگويي» و بيانروايي رازآلود، خود را به آخرين منزل ميرساند و آخرين منزل همان نقطهاي است كه آزادي و رهايي انسان را در بياني صميمي و ساده فرياد ميكند:
وگاه
باران
باران سنگ است
پيش از دميدن موعود
باران تيزپري خواهد آمد
كه ميوهها همه را خواهد پوساند
خروج سُفياني
باران خشم
سر زدن خورشيد از مغر به ظهور ذوالفقار ولايت
فرو طپيدن بغداد
طلوع هرج و مرج جهان
همه
همه
همراهند
همه
همه
همرازند
و جنگ جاودانهي حق
به پيشواز محو ستمها
به پيشواز آمدن عدل
به پيشواز آمدن اوست.
(شعر پيشواز)
انديشهورزي و معنا محوري، شعر صفارزاده را به شعري زلال و مفهومي تبديل كرده است. در شعر مفهومي، همه عناصر زباني و آرايههاي كلامي در خدمت بيان بهتر معنا و مفهوم شعر قرار ميگيرند و همه در خدمت آنند كه مفهوم يا پيامي را در بهترين شكل تأثير به مخاطب انتقال دهند.
جمعه 18 مرداد 1387
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: اطلاعات]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 290]