واضح آرشیو وب فارسی:موج: بحران تجدد در عصر مشروطه - بخش اول
لطف الله آجداني : واقعيت تاريخي مخالفت جدي و سرسختانه گروه هاي استبدادي و تحجر سياسي و سنت گرايان افراطي در ايران كه مطلق گرايانه و جزم انديشانه با هر آنچه كه نام تجدد را بر خود داشته باشد به ستيز برخاسته است، عامل مهمي است كه به شكل گيري نظريه «سنت مانع اصلي تجدد در ايران» انجاميده است. از ديدگاه اين نظريه مهم ترين چالش و بحران تجدد و تجددگرايي در ايران نتيجه و نشانه مقاومت و مخالفت سنت ها و سنت گرايان است. هرچند نظريه بخشي از واقعيت بحران تجدد در ايران را توضيح مي دهد اما دربردارنده همه واقعيت نيست. بخش مهمي از بحران تجدد در ايران و موانع گسترش و تعميق آن در جامعه را مي توان و بايد در ماهيت و مباني انديشه تجددطلبي در ايران جست وجو كرد.
در جست وجو براي راهيابي به علل بحران تجدد و تجددطلبي در ايران براساس يك نظريه بسيار رايج اما بسيار نادرست و البته از موضع دفاع از تجدد با تكيه بر اصل حفظ هويت ايراني- اسلامي در برابر هويت غربي، با انتقاد از رويكرد غربي انديشه تجدد و تجددطلبي در ايران از آن به عنوان مهم ترين ضعف و علت اصلي ناكامي تجدد در ايران ياد شده است. در حالي كه مي توان و نبايد از رويكرد غربگرايانه پيشگامان تجددطلبي در ايران عصر قاجار و مشروطه و تاثيرپذيري و اقتباس آنان از غرب الزاماً تلقي ضدبومي و ضدملي داشت زيرا درك از عقب ماندگي ايران عصر قاجار و سرخوردگي از ناتواني ساختار و نهادهاي سنتي جامعه ايران براي پاسخگويي به نيازهاي جديد و تحقق ضرورت اصلاحات در راستاي پيشرفت و ترقي ايران در شرايطي شكل گرفت كه جز چشم انداز پيشرفت و توفيق جوامع غربي الگوي ديگري براي طرح و تدوين نظريه تجدد در ايران و در ذهن و زبان و تجربه هاي تاريخي و اجتماعي ايرانيان وجود نداشت. در واقع ورود مفاهيم و واژگان غربي در ادبيات و گفتمان تجدد و تجددگرايي پيشگامان نوگرايي در ايران عصر قاجار و مشروطه يك ورود و حضور ناگزير بود. اين ورود و حضور ناگزير از آن رو كه به طور عمده معطوف به انگيزه ها با تعاملات و اهداف ترقي خواهانه در ايران بود حتي در ماهيت خود مي توانست مثبت و سازنده باشد زيرا بومي بودن و ملي بودن الزاماً به مفهوم دوري كردن و كناره جستن از ديگر فرهنگ ها و تمدن ها نيست. آنچه كه اين رويكرد ماهيتاً مثبت را با آسيب و بحران روبه رو ساخت از فقدان خودآگاهي تاريخي لازم و كافي پيشگامان تجددطلبي در ايران و فقدان آگاهي لازم و بسنده آنان درباره غرب و تجدد غربي و چگونگي نسبت ميان جنبه هاي مختلف فرهنگ و تمدن متجدد غربي فرهنگ، جامعه و تاريخ ايران ريشه گرفته بود. با وجود اهميت و ارزشمندي نسبي پاره اي از آگاهي هايي كه نخستين انديشه گران ايران عصر قاجار درباره نوآوري ها و پيشرفت هاي جوامع غربي سده نوزدهم ميلادي ارائه كردند نقش و مواضع اين گروه از انديشه گران در رويارويي غرب و تجدد غربي خالي از برخي غلط انديشي ها نبود. در شرايطي كه جامعه ايران در عصر قاجار نيازمند تلاش فكري و عملي براي برون رفت از نتايج و پيامدهاي زيانبار عقب ماندگي هاي موجود و مسلط بر جامعه بود و آگاهي هاي نوگرايانه بايد مي توانست نقش مهمي را در تحقق تاريخي اين ضرورت ايفا كند اين نقش و كارايي در نوشته هاي نويسندگاني چون عبدالطيف موسوي شوشتري، ميرزا ابوالحسن ايلچي، آقا احمد بهبهاني و سلطان الواعظين به توصيف غالباً نارسا و گاه نادرست از غرب و تجدد غربي محدود شد(1) و نتوانست به طور جدي و بسنده بررسي علل و عوامل عقب ماندگي ايران را دربرگيرد و راهبردهايي كارآمد را براي نجات ايران از عقب ماندگي ها ارائه دهد. پيشگامان تجددطلبي در ايران نتوانستند به شيوه اي بسنده به كانون هاي فكري سازنده ترقي جوامع غربي كه به آن دلبستگي نشان مي دادند راه يابند. در واقع نه از موضع توليدكننده تجدد بلكه با قرار گرفتن در جايگاه مصرف كننده به واردات و مصرف محصولات و موضوعات فكري، فرهنگي، اقتصادي و اجتماعي غرب و تجدد غربي محدود شدند. گروهي از تجددطلبان ايران در ستيز خود با سنت ها متفاوت از همتايان غربي خود كه با نقدسنت ها از جنبه هاي مثبت و كارآمد سنت بهره گرفتند به نام تجدد بر ضد هر آنچه كه نام سنت دارد شوريدند و در واقع تمايلات ترقي طلبانه و تجددگرايانه خود را در مسير گسست كامل از تاريخ، فرهنگ و تمدن ايران به كار گرفته اند. برخلاف آنچه كه غالباً پنداشته مي شود با وجود تحت تاثير قرار داشتن غالب تجددگرايان ايران از تجدد غربي بسياري از آنان به همان اندازه كه به سبب افراطي گري در تقليد از غرب نتوانسته اند ايراني بينديشند به سبب آنكه دلبستگي هاي آنان به غرب و تجدد غربي غالباً متكي بر يك شناخت سطحي و روبنايي از غرب بود در واقع چندان غربي نيز نينديشيده اند. به رغم اشتراك لفظي تجددگرايان عصر قاجار و مشروطه با تجددگرايان غربي و همزباني با آنان در اظهار علاقه و دلبستگي به مفاهيم و نهادهاي جديدي چون مشروطيت، پارلمان، دموكراسي، جامعه مدني، حقوق شهروندان و آزادي ها و برابري هاي دموكراتيك ميان تاويل بسياري از اين گروه از تجددطلبان ايران از آن مفاهيم و نهادها با واقعيت آن مفاهيم و نهادها به شيوه پذيرفته شده آن در فلسفه سياسي جديد غربي و تفاوت و تعارض جدي ديده مي شود. تعارض هايي كه به تناقض تجدد در ايران انجاميد. تناقضي كه در نتيجه آن، تجدد به وجود آمده در ايران ايراني - اسلامي است و نه غربي.
چهارشنبه 16 مرداد 1387
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: موج]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 217]