واضح آرشیو وب فارسی:سایت رسیک:
کلود لوی استروس
در کتاب خود «اسطوره و تفکر مدرن» هنگامی که دربارهی اسطوره و تاریخ صحبت میکند به روایت رئیس رایت اشارهمیکند ، او میگوید : «در روایت رئیس رایت ، ما با چیزی مواجه میشویم که من آن را پیدایش بیقانونی میخوانم ، همهی داستان سعی دارد نشان دهد چرا یک قوم ، دودمان یا گروهی از نیاکان بر بسیاری از مشکلات فائق آمدند ، در یک دوره موفق بودند و در دورانهای دیگر شکست خوردند و بتدریج با فرجامی تلخ روبرو شدند . این روایت به طور کلی روایتی بدبینانه است و در حقیقت تاریخ سقوط یک قوم را بیان میدارد .» ساختار روایت رئیس رایت شباهت چشمگیری با ساختار رمان صد سال تنهایی دارد . رمان صد سال تنهایی همچون افسانهی رئیس رایت سرگذشت پیدایش ، نابودی و انقراض دهکدهی ماکوندو ( Macondo ) و مهمترین خاندان آن بوئندیا ( Buendia ) است . این رمان بیانگر تاریخ خاندان بوئندیا و در واقع استعارهای از یک دورهی فرهنگی خاص که تاریخ یک ملت را نشان میدهد . در صد سال تنهایی دهکدهی ماکوندو ، محصور در باتلاقها و جنگل غیر قابل عبور ، در حقیقت از جهان بریده است . شهر را خانوادهی بوئندیا بنا نهاده و تا حد ممکن آن را دور از دریا ، راهی که آنان را به نقطهی جهان رسانده ، بنا کردهاند . دورافتادگی شهر چنان است که در آن همهچیز روال دیگری ، از بقیهی جهان دارد . اختراعات اروپایی ، چیزهایی چون دندان مصنوعی ، تاریخ و قطبنما ، هر چند گاه یک بار توسط کولیهای آواره به ماکوندو میرسد . اما شهر ، چنان از جهان خارج بیخبر مانده که وقتی «اورلیانو بوئندیا» به کشف کرویت زمین قائل میشود هرگز نمیداند که این موضوع پیش پا افتادهای ست .
دهکدهی بینامی همچون روایتهای اساطیری که جهان را در ابتدای هستی خود ترسیم میکند و بینامی ، بیمکانی و بیزمانی اشیا و پدیدهها را روایت میکند در آغاز دهکدهای پاک و ساده است ، مرگی نیست و اشیا و پدیدهها هنوز نامی ندارند . این سادگی و معصومیت در اخلاقیات مردم شهر نیز تعمیم یافته است . افراد و خانوادهی بوئندیا با عمههای خود و دخترکان نابالغ ازدواج میکنند ، رمدیوس بوئندیا برهنه میگردد . این فضای وهمانگیز و خیالی بیشباهت به آمریکای لاتین یا حداقل نقاط دوردست این قاره نیست . در این سرزمین وسیع نیز طی قرون متمادی ، تماس مردم با جهان خارج بسیار اندک و پراکنده بوده است . در ماکوندو آنچه بد است از جهان خارج میرسد . جنگ داخلی صد ساله ، برای ساکنان شهر ، مرگ و تباهی به بار میآورد و شرکت موز ، ظلم و تعدی و استثمار را رواج میدهد . مصائب طبیعی مانند خشم خدایان در اساطیر نیز به این بلاها اضافه میگردد ، طوفانی که چهار سال طول میکشد ، طاعون بیخوابی ، باران پرندگان مرده ، همچون بلایا و مصائب عهد عتیق بر شهر و مردمانش نازل میشود .
رمان صد سال تنهایی تصویری افسانهای از فرهنگ جهان سوم است که تاریخ سرگذشت خاندان بوئندیا به شکل تاریخ اسطورهای و ماقبل مدرن حال و هوای ساختار رمان را نسبت به آثار معاصر ادبیات جهان به کلی دگرگون کرده است . صد سال تنهایی با ساختار شبهاسطورهای آن حس شدیدی از فضاهای غبارآلود ، هالهی تیرهای از غم و اندوه ، حس پوچی ، بیهودگی اندوهزا و به طور کلی فضای گذشتههای نوستالژیک اسطورهای را ترسیم میکند . شخصیت اورلیانو بوئندیا که در آغاز رمان مدام در حال کشف کردن و در پی دستیافتن به پدیدههای نو میباشد نیز گونه ی دیگری از شخصیتهای اسطوره ای ست . بوئندیا بیخبر از آن که بسیاری از پدیدههایی را که کشف میکرده است در جهان خارج پدیدهای معمولی و پیشپا افتاده تلقی میشود تا مرحلهی جنون به کنجکاوی و کشفیات خود ادامه میدهد .
انکار عقلگرایی مدرن ، منطق و عناصری که بر پایهی تفکر و اندیشه تکیه زدهاند و پناهبردن به ساختارهای عاطفی ، خیال و رویدادهای غیرواقعی صد سال تنهایی را با ساختار اسطورهها همانند کرده است . گابریل گارسیا مارکز در این رمان در واقع اسطوره تاریخ فرهنگ آمریکای لاتین را از نو خلق کرده است .
زمان
زماندر رمان صد سال تنهایی زمان به صورت حلقهای همهی شخصیتهای رمان را در بر میگیرد. کودکان به سرعت رشد میکنند و وقتی به طرزی ویژه بالغ شدند ، زمان آنها را رها میکند و تا لحظهی مرگ در نوستالژیای تلخ و وضعیتی دلگیر قرار میدهد . «کلنل اورلیانو بوئندیا» و «جوز آرکادیو سگاندو» ، هر دوی آنها در لحظهی معینی از زمان محبوس ماندهاند و از پیوستن به سیر خطی زندگی ، حرکت و پیشروی در جهان سرباز میزنند .
وقتی که «اورسولا ایگورن» به کارهای خانواده رسیدگی میکند زمان با چرخشی دایرهوار پدیدار میگردد . اضمحلال و سقوط خانوادهی بوئندیا و مرگ و میر مشروط آنها تا پایان در حلقهای مدور به تفصیل شرح داده میشود . تمام تلاش مارکز برای این است که نشان دهد زمان در سیری گردشی و دایرهای شکل میچرخد و انسانها نمیتوانند در حال پیشروی و حرکت در سیری مستقیم باشند .
کاراکترها
کلمهی تنهایی متناوبا در جاهای گوناگونی از صفحات این رمان دیده میشود . جوز آرکادیو بوئندیا ، آمارانتا ، اورسولا ، اورلیانو و جوز آرکادیو سگاندو همهی آنها تنها هستند و بطور کلی در حلقهی زمان به دست فراموشی سپرده شدهاند . راوی در این اثر این گونه استنتاج میکند که بوئندیاها به گردشی دورانی از تنهایی محکوم شدهاند و هرگز فرصت دیگری برای کسب مجدد زیستن پیدا نخواهند کرد . مارکز سعی کرده است چهرههای متفاوتی از تنهایی را به روشهای گوناگون در طول اثر نشان دهد . این اثر اعتراضیست بر علیه ممارست و تکرار جهان غربی که انسانهای آن به نوعی ویژه از تنهایی محکوم شدهاند و از دسترسی به ابزارهایی برای توسعهبخشیدن به جهان خودداری میکنند . همچنین صد سال تنهایی تشریحی از انسان آینده است که به تنهایی محکوم گردیده و این تنهایی میتواند هم ویرانگر یک شخص و هم ویرانگر جامعهای عظیم باشد .
رئالیسم جادویی
اغلب اوقات ، در حوزههای انتقادی ، آثار مارکز را در بخش رئالیسم جادویی ردهبندی میکنند . این ردهبندی در واقع به دلیل ترکیب واقعیت و تخیل در آثار وی میباشد . کلمبیایی که مارکز در آثارش ترسیم میکند ؛ جایی است که اساطیر ، شگفتی و افسانه در کنار تکنولوژی و مدرنیته در کنار هم قرار دارند . همچنین دلیل دیگر برای ردهبندی این است که آثار مارکز خواننده را به سمت نوعی تردید در چیستی واقعیت و تخیل و پوچی هر روز زندگی ما سوق میدهد .
مذهب
در رمان صد سال تنهایی مذهب موضوعی برای شوخی و طنز سازماندهی شده است . یکی از نامهربانترین و ناخوشایندترین شخصیتها در این رمان شخصیت فرناندا دل کارپیو ، یک کاتولیک پرشور و شعف میباشد که هیچ چیز برایش اهمیت ندارد و حتی قرار دادن فرزندش در صومعه و فراموش کردن او نیز برایش یک امر کاملا عادی و پیشپا افتاده تلقی میشود . همچنین کشیش ماکوندو ، پدر نیکادور همیشه در حال ایفای نقشی مضحک و کاملا سرگرمکننده است . به طور کلی مذهب در صد سال تنهایی بر اساس نوعی شکگرایی و یا بدبینی ( Skepticism ) سازماندهی شده است .
شخصیتها برخلاف عرف و آزاد از قیود و رسوم در جستجوی خدا هستند ؛ اما این روش مثل شخصیت اورسولا که محترمانه و با شان و وقار رفتار میکند یک روش کاملا معنوی و اخلاقی است .
تمدن
صد سال تنهایی سرنوشت ماکوندو را از لحظهی پیدایش تا لحظهی نابودی به ترسیم میکشد . ماکوندو میان موفقیت ، پیشرفت ، جنگ و نزاعهای غیرنظامی ، تجدد و پیشروی و رویدادهای وابسته به تحولات عظیم که شهر را به سمت سقوط و مرگ احتمالی سوق میدهد ، نوسان میخورد . رمان صد سال تنهایی همچنین از خط سیر تمدن کلاسیک یونانی ؛ همراه با ثبتهای محتاطانه که چهطور و چهوقت علم ، هنر و سیاست به ماکوندو آمد ، تبعیت میکند . این موضوع در ظهور تنهایی به عنوان یک رمان کامل که محتوی همهچیز میباشد و به دیدگاه کلی مارکز از ماکوندو که همچون یک عدسی میتوان از خلال آن تاریخ بشریت و تاریخ طبیعت را دید کمک میکند .
کتاب پیدایش (تورات) و کتاب مقدس
متون راوی کتاب صد سال تنهایی از نخستین پاراگرافهای رمان به خواننده اعلام میکند که ماکوندو به باغی از بهشت تعلق دارد . بلاهای (بیخوابی – باران) که شهر متحمل آن میگردد ؛ کاملا با کتاب مقدس تطابق دارد . بلای باران سیلآسا بر ماکوندو شهر را از هرگونه گناه و مردان شریر پاک میکند . در اینجا تلاش مارکز بر این است که مطابق با پژواک کتاب پیدایش(تورات) و کتاب مقدس تاریخ جهان و نسل بشریت را در این کتاب از نو طرحریزی میکند . این اثر بر اساس بسیاری از داستانهای عمدهی کتاب مقدس طرحریزی شده است و به نظر میرسد شخصیتهای آن تمثیلی از فیگورهای عمدهی کتاب مقدس هستند . رمان با آفرینش ماکوندو و پیشترین روزهای بهشتی از معصومیت آن آغاز و تا پایان مکاتیب (کتاب مکاشفات یوحنا) ادامه پیدا میکند . در این رمان میتوان سقوط جوزآرکادیو بوئندیا را دید که در نتیجهی جستجوی شناخت و آگاهی بیشتر تا مرحلهی جنون پیش میرود . در حقیقت او و همسرش اورسولا ایگوآران نمایشگر آدم و حوا در کتاب مقدس هستند که بعد از خوردن میوهی دانش و آگاهی از بهشت تبعید میشوند . تمام رمان تابع استعارهای از گذشتهی بشریت و گزارشی مجدد از آیندهی وی میباشد .
بلاها
دستکم دو بلای معین و آشکار بر ماکوندو نازل میشود : اولین بلا ، بلای بیخوابی و دومین بلا ، بلای باران سیلآساست که به مدت پنج سال طول میکشد . کما اینکه هجوم بیگانههای خارجی و تاسیس مراکزی در ماکوندو نیز بلای دیگری به شمار میرود . به طور یقین خارجیها مرگ و ویرانی را با خود به ارمغان آوردند . در واقع این بلاها سبب جلوگیری از تماس ماکوندو با واقعیت و جهان خارج و غوطهور شدن در نوعی نوستالژی و از دست دادن حافظهی خود منجر گشت .
سیاست
جهان پرپیچ و خم سیاست در این رمان بویژه در فصلهایی که با کلنل آئورلیانو بوئندیا سر و کار دارد به مقدار زیادی مورد بررسی قرار گرفته است . دنیای سیاست در این اثر جهانی تیره و تاریک است . تفاوت اندکی میان آزادیخواهان و محافظهکارها وجود دارد . و در حقیقت کار هر دو کشتن مردم و مورد بهرهبرداری بردن از آنان است . در اینجا مارکز دیدگاه ضد سرمایهداری صریحی دارد و قصد وی از به تصویر کشیدن تصویر این منطقه بحث و مجادله نیست .مارکز توضیح میدهد که چطور طبیعت سیاست آمریکای لاتین به سمت پوچی ، تکذیب و تکرار پایانناپذیر فاجعه نزدیک میشود .
مدرنیته
مضمون مدرنیته بویژه در فصلهای مربوط به خرید و فروش و کشت زرع موز دیده میشود . ماکوندو در طی چندین سال از طریق تاثیر تکنولوژی ، بهرهبرداری اقتصادی و هجوم بیگانگان از یک مرداب راکد به شهری مدرن و مهیب تغییر شکل میدهد . اما ورود ماشینها و تکنیکهای کشاورزی به ماکوندو نه تنها جایی بهتر برای زندگیکردن نمیسازد بلکه به واقع همهچیز را بدتر هم میکند . نکته در اینجاست که تکنولوژی مدرن بدون اصلاح همزمان اصول اخلاقی کاملا بیمعنی و پیشروی بدون نقشهای برای تقلیل عدم تساوی اقتصادی کاملا جانورصفتانه میشود .
تجذیهناپذیری گذشته ، حال و آینده
از میان اسامیای که نسلی پس از نسل دیگر باز میگردند ؛ زمان در صد سال تنهایی از بازگویی شخصیتها و رویدادها به ترتیب زمانی و تقسیم شدن به حال ، گذشته و آینده امتناع میورزد .
مارکز اورسولا ایگورن همیشه اولین کسی است که متوجه میشود زمان در ماکوندو نامتناهی است و بیشتر به سمت جلو حرکت میکند و گاهی اوقات این همزمانی وقت به بیخوابی منجر میشود . وقتی که مردم نمیتوانند گذشته را ببینند ، آینده را نیز نمیتوانند ببینند . پیشگوییهای ملکیادس ثابت میکنند که رویدادها در زمان ادامه دارند . از آغاز رمان کولی پیر قادر بود پایان همهچیز را ببیند طوری که انگار رویدادهای مختلف همچون حضور اشباح ملکیادس و جوز آرکادیو بوئندیا به یکباره رخ دادهاند و گذشتهای که آن مردها در آن زندگی میکردند با حال یکی شده است .
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: سایت رسیک]
[مشاهده در: www.ri3k.eu]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 373]