تور لحظه آخری
امروز : یکشنبه ، 15 مهر 1403    احادیث و روایات:  امام حسن عسکری (ع):عبادت کردن به زیادی روزه و نماز نیست، بلکه (حقیقت) عبادت، زیاد در کار ...
سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون شرکت ها




آمار وبسایت

 تعداد کل بازدیدها : 1821087471




هواشناسی

نرخ طلا سکه و  ارز

قیمت خودرو

فال حافظ

تعبیر خواب

فال انبیاء

متن قرآن



اضافه به علاقمنديها ارسال اين مطلب به دوستان آرشيو تمام مطالب
archive  refresh

فقط فرض کنید!


واضح آرشیو وب فارسی:سایت رسیک:
[تصویر: 81103760136212451521545665234659216656.jpg]


یک دریای بزرگ فرض کنید. خیلی بزرگ. اسمش زیاد مهم نیست، چون در نهایت فرقی نمی‌کند. فرض کنید یک قایق درست وسط این دریا قرار دارد. نوع قایق زیاد مهم نیست، صرفاً کافی‌ست بدانید که یک قایق پارویی است. خب تا اینجا که مشکلی نبود؟ بسیار عالی؛ حالا باید به ذهنتان فشار بیشتری بیاورید. فرض کنید دو نفر توی این قایق هستند. اسم آنها مهم نیست، اما برای اینکه بتوانید آنها را از هم تشخیص دهید اسم یکی را «هِکتور» و دیگری را «مانوئل» می‌گذارم. فرض کنید کشتی آنها روز قبل غرق شده و این دو نفر بدون آب و غذا و قطب نما و خلاصه هرچه که برای زنده ماندن لازم است، روی دریای بی‌کران سرگردان هستند. اینکه کشتی آنها چگونه و کجا غرق شد، اصلاً مهم نیست دوست عزیز! در واقع هیچ چیزی مهم نیست. من فقط کنجکاو شدم که ببینم آنها برای نجات خود چه کار می‌کنند. چون به هیچ‌وجه قرار نیست کسی به کمک آنها بیاید. این صرفاً یک فرض است.

هکتور: «من تشنه هستم».
مانوئل: «من گرسنه هستم.»
هکتور: «یعنی تشنه‌تان نیست؟!»
مانوئل: «چرا! اما گرسنه هم هستم.»
هکتور: «اما من گفتم که تشنه هستم. شما فقط باید می‌گفتید: من هم همین‌طور.
مانوئل: «ببینم، شما معلم انشا هستید؟ وسط این دریا غلط انشایی می‌گیرید؟»
هکتور: «مزخرف نگویید، وسط فضا هم که باشید باید مثل آدم حرف بزنید.»
مانوئل بی‌تفاوت گفت: «این هم حرفی است»
و ادامه داد: «عجب دریای بزرگی است؛ من هوس آب پرتقال کرده‌ام».
روی دریای بی‌کران سرگردان هستند. اینکه کشتی آنها چگونه و کجا غرق شد، اصلاً مهم نیست دوست عزیز! در واقع هیچ چیزی مهم نیست.هکتور بسیار آرام پارو می‌زد. در واقع بیشتر شبیه یک قایق سواری تفریحی بود. مانوئل هم این موضوع را متوجه شد چون پرسید: «ببینم، این طور پارو زدن از زمان قایق‌سواری با نامزدتان به یادگار مانده؟»
هکتور فقط مثل یک جغد نگاه می‌کرد. البته مانوئل با من هم‌عقیده نبود بنابراین پرسید:
«وقت قایق سواری با نامزدتان او را هم همین‌طور مثل یک بز نگاه می‌کردید؟»
هکتور: «صحبت نامزدی شد یاد همسرم افتادم. او الآن بدون من چه کار می‌کند؟»
مانوئل ژست وکلا را هنگامی که در دادگاه در حال دفاع هستند، به خود گرفت و بعد از سرفه‌ای نمایشی گفت: «تا آنجا که من اطلاع دارم، همسر شما سه ماه پیش طلاق گرفته‌اند.»
هکتور آهی از سر افسوس کشید و گفت: «چه خوب یادتان هست!»
پاروها را که مدتی در آب سرگردان کرده بود، بیرون آورد و در داخل قایق گذاشت. نگاه به افق بی‌انتها و بعد نگاهی به آسمان کرد. طوری که انگار با خودش حرف می‌زد گفت: «عجب دریای بزرگی است، من هوس آب پرتقال کرده‌ام.»
قایقمانوئل
پرسید: «می خواهید من پارو بزنم؟»هکتور جواب داد: «مگر فرقی هم می‌کند؟»
مانوئل شانه‌هایش را بالا انداخت. بعد از مدتی که بین هم سکوت رد و بدل کردند گفت: «من موجهای بلند دریا را دوست دارم. این دریا چرا موج ندارد؟»
هکتور نگاه رقت‌باری را حوالة مانوئل کرد و پرسید: «واقعاً فکر نمی‌کنید اگر موج بلند بیاید جای ما قعر دریا خواهد بود؟»
چون این سؤال برای شنیدن جوابی مطرح نشده بود، مانوئل هم جوابی نداد.
روز دوم هم بسیار ساده تمام شد. درست مثل همة روزهای دیگر.





این صفحه را در گوگل محبوب کنید

[ارسال شده از: سایت رسیک]
[مشاهده در: www.ri3k.eu]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 167]

bt

اضافه شدن مطلب/حذف مطلب




-


گوناگون

پربازدیدترینها
طراحی وب>


صفحه اول | تمام مطالب | RSS | ارتباط با ما
1390© تمامی حقوق این سایت متعلق به سایت واضح می باشد.
این سایت در ستاد ساماندهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی ثبت شده است و پیرو قوانین جمهوری اسلامی ایران می باشد. لطفا در صورت برخورد با مطالب و صفحات خلاف قوانین در سایت آن را به ما اطلاع دهید
پایگاه خبری واضح کاری از شرکت طراحی سایت اینتن