محبوبترینها
سررسید تبلیغاتی 1404 چگونه میتواند برندینگ کسبوکارتان را تقویت کند؟
چگونه با ثبت آگهی رایگان در سایت های نیازمندیها، کسب و کارتان را به دیگران معرفی کنید؟
بهترین لوله برای لوله کشی آب ساختمان
دانلود آهنگ های برتر ایرانی و خارجی 2024
ماندگاری بیشتر محصولات باغ شما با این روش ساده!
بارشهای سیلآسا در راه است! آیا خانه شما آماده است؟
بارشهای سیلآسا در راه است! آیا خانه شما آماده است؟
قیمت انواع دستگاه تصفیه آب خانگی در ایران
نمایش جنگ دینامیت شو در تهران [از بیوگرافی میلاد صالح پور تا خرید بلیط]
9 روش جرم گیری ماشین لباسشویی سامسونگ برای از بین بردن بوی بد
ساندویچ پانل: بهترین گزینه برای ساخت و ساز سریع
صفحه اول
آرشیو مطالب
ورود/عضویت
هواشناسی
قیمت طلا سکه و ارز
قیمت خودرو
مطالب در سایت شما
تبادل لینک
ارتباط با ما
مطالب سایت سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون
مطالب سایت سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون
آمار وبسایت
تعداد کل بازدیدها :
1852488917
مالكيت شخصيت هاى حقوقى
واضح آرشیو وب فارسی:سایت رسیک: دايره ملكيت نزد عقلا به تدريج از دايره اشخاص فراتر رفتهاست. از يكطرف، اعيان خارجى و از سوى ديگر، عنوان هاى عامى را در بر گرفته كه به گروهى از مردمناظر است چنان كه امروزه از ناحيه ديگر، عناوين معنوى و اعتبارى محض را نيز در برگرفتهاست. شريعت اسلامى از آغاز،نگرش خود را در زمينه مالكيت،برهمين معناى گسترده بنانهاده است كه شامل تمام اين اقسام مىگردد. اعيان خارجى مانند مسجد و ديگر مكان هاى عبادى و تاسيسات عمومى است كه باوقف و نظاير آن مالك املاك و مستغلات مىشوند.عناوين عامه مانند زكات است كهملك مستمندان به شمار مىآيد و مثال عناوين معنوى و اعتبارى محض، دولت يامنصب امامت است كه مالك انفال و امثال آن مىباشد. نگرش عقلايى به شخصيت معنوى صرفا در ثبوت حق و ملك، متوقف نمىشود بلكهداراىگستره اى بيش تر بوده و دامنه آن به ثبوت حق و دين به ويژه درشخصيتىمعنوى همچون دولت مىرسد.
بنا بر اين، شخصيت معنوى مىتواند مالك شود يا دينى رابه عهده گيرد و همانند ذمه شخصيت حقيقى مىتواند داراى ذمه باشد. تصور ملكيت براى اعيان خارجى به رغم آن كه اين اعيان فهم و عقل ندارند وقادر برتصرف نيستند سهل است. نهايت آن كه تصرف دراموال به دست ولى امر خواهد بود كهآنها را در شوون خود به مصرف برساند چنان كه دراموال كودك و مجنون نيز چنين است كهولى، آنها را در شوون خودشان مصرف مىكند. هم چنين تصور ملكيت براى عناوين عام، همچون فقرا يا شخصيت هاى معنوى محضهمچوندولت، آسان است زيرا دانستيم كه ملكيت، امرى اعتبارى است و از مقوله عرضنيست تا نيازمند محل خارجى باشد.در علم حقوق شمارى از عنوانهاى مربوط بهشخصيت هاى حقوقى آمده است از قبيل موءسسات، جمعيت ها و شركتها.(۱)
بدين جهت بحث از شخصيت هاى معنوى يا قانونى، در قبال شخصيت هاى حقيقى ياطبيعى، از منظر فقه اسلامى ضرورى مىباشد كه ما دراين مقاله به بررسى آنمىپردازيم.
مقدمه
نياز موسسات و جمعيت ها به قراردادن ذمه، دين و دارايى براى آنها امرىبديهى است زيرا اهداف و مصارف اين مراكز با هدف و مصرف شخصى گردانندگان اينمراكز،تفاوت دارد. شركت ها دوقسمند: شركت هاى عادى و شركت هاى قانونى.(۲)
براى شركت هاىعادى، شخصيت معنوى اعتبار نمىشود و ذمه يا اموال درحق آنها فرض نمىگردد چرا كهآن چه وجود خارجى دارد همان شركا هستند يعنى اشخاص حقيقى كه خود داراى اموالو ذمه مىباشند درحالى كه شركت هاى قانونى داراى شخصيت معنوى اند و حق ملكيتدارند و حق به نفع يا ضرر آنها ثابت مىشود. در اين جا اين پرسش پيش مىآيد كه شركت چه نيازى به ذمه و املاك و شخصيتمعنوىدارد؟ اگر شركت به گروهى از افراد باز مىگردد و نفع و ضرر آن متوجه ايشاناست، چرا ما همانند شركت هاى عادى به ذمه و ملكيت همين شركا،بسنده نمىكنيم؟ ازاينرو فرض قانونى بودن شركت چه ارزشى دارد؟ پاسخ اين پرسش به نتايجى بستگى داردكه برثبوت ملك و ذمه براى شركت، مترتب مىشود مانند موارد زير:(۳)
۱. طلبكاران شركت، به صورت مستقيم برمال شركت حق دارند و مىتوانند بى آنكه طلبكاران شخصى شركا مزاحم آنها شوند حق خود را از مال شركت استيفا كننددرحالىكه اگر فرض شود مال شركت، ملك شايع شركاست نه ملك شخصيت حقوقىشركت، طلبكار شركت درحقيقت طلبكار شركا مىشود و با او همانند ديگر طلبكارانشخصى شركا رفتار مىشود بنابر اين اگر شركا ورشكست شوند، بين اين طلبكار وسايرطلبكاران فرقى نخواهد بود بلكه تمام دارايى شخص مفلس چه در شركت و چه درغير شركت، به طور مساوى برسهم طلبكاران تقسيم مىشود.
۲. بين طلب شخص از شريك وبدهى به شركت، مقاصه واقع نمىشود بنا بر ايناگرطلبكار شخص شريك، بدهكار به شركت بود، حق ندارد بدهى خود به شركت را درمقابلطلبى كه از شريك دارد، ساقط كند زيرا طلبكار از شخص حقيقى طلب دارد ودرمقابل به شخص حقوقى ديگر بدهكار است نه به آن شخص تا اين كه تساقط يا تقاص بهوجود آيد هم چنين اگر بدهكار شخص شريك از شركت طلبكار بود، حق ندارد از پرداختحق شريك به اين بهانه كه با دين شركت تقاص كرده،استنكاف كند. اصل فرض گرفتن ملك و ذمه براى شركت، يكى از آثار و نتايج فرض گرفتنشخصيتحقوقى براى شركت است. براى شخصيت حقوقى داشتن شركت،آثار ديگرى نيز برشمرده اند از اين قبيل:(۴)
۱. شركت به اين اعتبار كه شخص حقوقى است، حق مرافعه دارد. بنابر اين مىتواند عليهغير يا شركا اقامه دعوا كند چنان كه غير يا شركا مىتوانند عليه شركت بهدادگاه شكايتكنند. كار رسيدگى به دعاوى به نفع يا عليه شركت را يك نفر به نمايندگى از شركت برعهدهمىگيرد بى آن كه نياز باشد تمام يا برخى از شركا دردعوا شركت كنند زيرا شخصيتشركت از شخصيت شركاى آن شركت، متمايز است.
۲. گاه محل استقرار شخصيت حقوقى با محل استقرار شركا متفاوت است و آنمكانىاست كه مقر اصلى يا مركز اداره آن شركت درآن قراردارد درنتيجه مرافعات مربوط بهاين شركت، به جايى ارجاعداده مىشود كه مقرشركت درآن قراردارد ولى اگردعوا مخصوص يك بخش از بخش هاى شركت باشد، مىتوانند آن را در محكمه اى طرحكنند كه در محدوده همان بخش قرار دارد. همچنين تابعيت شركت با تابعيت شركا ارتباطى ندارد. تابعيت آن عادتا همانتابعيتدولتى است كه مركز اداره اصلى شركت در آن قرار گرفته است. بنابر اينشركت هايى كهدرخارج بنيان گذارى شده و مركز اداره آن در كشورى بيگانه درنظر گرفته مىشود، به عنوانشركت هاى بيگانه تلقى مىشوند و قانون دولتى شامل آن خواهد شد كه تابعيت شركت بهآن انتساب پيدا مىكند. دراين جا لازم است بررسى كنيم كه آيا فقه اسلامى چنين شخصيت حقوقى و اموال وذمهو احكام آنها را كه عادتا درفرهنگ و حقوق غربى تولد يافته است، به رسميت مىشناسد يانه؟درآغاز، وجود پاره اى از اين احكام كه درفقه اسلامى موضوع ندارند بعيد به نظر مىآيداز قبيل فرض وطن يا تابعيت براى يك شركت آن هم به صورت مستقل از وطن ياتابعيتشركا زيرا اسلام اساسا تعدد وطن يا تعدد تابعيت را نمىپذيرد و وطن در بحث تمام وشكسته بودن نماز، با مقصود ما دراين جا متفاوت است بنابر اين درمحل بحث، موضوعىبراى بحث از وطن يا تابعيت شركت باقى نمىماند.
چنان كه در آغاز بعيد مىدانيم كه درامكان فرض كردن شخصيتى حقوقى براى امثالاينامور و اموال و ذمه ها شكى وجود داشته باشد زيرا چنان كه بيان شد اين امور اعتبارىاست و اعتبار به موونه زيادى نياز ندارد. هم چنين اثبات وجود برخى از مصاديق به صورت اجمال براى اين امور اعتبارى درفقهاسلامى آسان است زيرا نمونه هاى آن بسان اموال وقف، ملكيت زكات براى فقرا، اموالمنصب امامت يا دولت، ملكيت مسلمانان نسبت به زمين هاى خراج ووقف برجهات، درفقه اسلامى شناخته شده است. بحث در اين است كه آن چه را امروزه عرف عقلايى به عنوان شخصيت هاى حقوقىبهرسميت شناخته و آثار و احكامى را همانند ملكيت يا ذمه يا چيزهاى ديگر براىاينشخصيت ها درنظر گرفته است، آيا مىتوانيم آن را با توجيه صحيح فقهى منطبق با ادلهفقه اسلامى، اثبات كنيم يا نه؟
استاد مصطفى زرقا (۵) معتقد است كه اين شخصيت هاىحقوقى و احكام آنها برحسب مبانىفقه اسلامى صحيح است. وى درابتدا به اختصار،برخى از مصاديق شخصيت حقوقى را در فقه اسلامى برمى شمرد آن گاه برخى از مصاديقشخصيت حقوقى را ياد كرده و اذعان مىكند كه اين مصاديق درفقه اسلامى داراى ملكيتو ذمه مىباشند.
سپس از مجموع اين مطالب چنين نتيجه مىگيرد كه تمام شخصيت هاىحقوقى و احكام مفصل آن در غرب،با مبانى فقه اسلامى موافق و همسو است و اگر فقهاىپيشين از مصاديق يا احكام اين شخصيت ها سخنى به ميان نياورده اند، بدين خاطر بودهكه از شكل هاى جديدشركت هاى مختلف و شيوه هاى متفاوت اقتصادى شناختىنداشته اند چرا كه راه هاى پيدايش و حدود مسووليت چنين شركت هايى در اثر عرف ودگرگونى اقتصادى جديددراروپا، پديدار شده است. نو بودن اين مصاديق به اين معنانيست كه اين شخصيت هاى حقوقى و احكام آنها با مبانى فقهاسلامى، همسو نمىباشند. ايشان درآغاز، دو نمونه براى شخصيت هاى معنوى در فقه اسلامى برشمرده است:
۱. درنصى از پيامبر اكرم(ص) نقل شده است: المسلمون اخوه تتكافا دماوهمويسعىبذمتهم ادناهم وهم يد على من سواهم، (۶)
خون هاى مسلمانان برابر است وكم ترين آنها ذمهديگران را برعهده دارد و آنان درمقابل ديگران يك دستند. سپسمىگويد: عبارت يسعى بذمتهم ادناهم دليل آن است كه مجموع امت بسان يك شخصيت واحد،معتبر شده و پرداخت و عهده دارى اين ذمه در هر فرد از آنها، تبلور يافته است.
۲. حقوق عمومى و امور حسبيه اى كه فرد مىتواند به حاكم شكايت كند، مانندكيفرحدود،دورساختن اسباب اذيت مردم از سرراه، از بين بردن غش دراموال وجداساختن بين زن و مردى كه پس از طلاق، همچنان با هم زندگى مىكنند و نيز مواردديگر،درتمام اين موارد خود مدعى و دادخواه ارتباطى با موضوع ندارد، يا ضررىمتوجه او نيست كه با اين مرافعه آن را از خود دور سازد. درحالى كه درصحتخصومات ودادخواست ها درحقوق فردى، وجود اين خصوصيت ها شرط است. اينهاهمه بيانگر آن است كه مىتوان براى آن مصلحت عمومى كه با همين نام براى خود حقدادخواست قائلاست، يك شخصيت حكمى تصور نمود. اما آنچه ايشان به عنوان نمونه هايى ذكر مىكند كه با استناد به آن مىتوان بهطور كامل بهوجود معناى حقوقى جديد براى شخصيت حكمى در فقه اسلامى اعتراف كرد، سه نمونهاست:
۱. شخصيت بيت المال
بيت المال كه سرمايه عمومى دولت است، شرع اسلامى آن را ازمال و ملك شخصى حاكم جدا دانسته است بنابر اين شريعت، بيت المال را داراى قوام حقوقى مستقل اعتبار كرده است كه مصالح امت را دراموال عمومى تحقق مىبخشد. از اينرو بيت المال مالك مىشود يا مال آن به ملك ديگران درمى آيد يا ذمه را مىپذيرد وزكات عارى از ارث يا وصيت را استحقاق پيدا مىكند و مىتواند به عنوان يك طرفخصومت ودعوا مطرح گردد. البته درتمام اين موارد، امين بيت المال به نيابت ازحاكم، مسووليت انجام دادن اين امور را به عهده مىگيرد. بلكه بايد گفت: بيت المالبه اقسام و بخش هايى تقسيم مىشود كه هريك داراى حقوق و اموالى است و بعيد نيستكههريك از اقسام آن، جداى از قسم ديگر و در ضمن شخصيت اصلى بيت المال عمومى،به نوبه خود داراى شخصيت حكمى باشد زيرا هر قسم داراى استحقاق و احكام ويژهخود است و نمىتوان از يك قسم به صورت مخلوط براى ديگرى خرج كرد اما براى اينكار مىتوان از بخش هاى مختلف بيت المال براى ساير بخش ها قرض گرفت چنان كهانديشهقانونى مالى جديد درتنظيم خزينه عمومى دولت و بخش هاى آن چنين است.
۲. شخصيت وقف
نظام وقف دراسلام، براساس اعتبار شخصيت حكمى براى وقف بهمعناى حقوقى جديد، مبتنى است. درنتيجه وقف داراى ملكيتى است كه قابل تمليك وتملك و ارث و هبه و نظاير آن نيست چنان كه هرچه را كه وقف برآن متوقف است،مىپذيرد و خود استحقاق پيدا مىكند و ديگران نيز عليه آن استحقاق پيدا مىكنند. عقودحقوقى مانند اجارهو بيع و غله و استبدال و بين وقف و مردم انجام مىگيرد كه متولى وقفدر اين امور متولى آن است. متولى، مسوول حفظ حقوق وقف دربرابر قوه قضائيه استچنان كه با پرداخت قيمت از سرمايه وقف، نيازهاى آن را خريدارى مىكند و وقفمالك آنها مىشود. هم چنين متولى درهنگام نياز مىتواند با اجازه قاضى از وقفاستقراضكند.
۳. شخصيت دولت
فقها احكامى را براى تصرف حاكم مقرر داشته اند كه تفسير آنها تنهازمانى قابل تصور است كه براى دولت يك شخصيت عمومى حكمى در نظر گرفته شود ورئيس دولت و نمايندگان او كه كارمندان بخش هاى مختلف دولتى اند، هريك درهمانبخشى كه مربوط به حوزه كارى اوست اعم از بخش هاى خارجى، داخلى ومالى، اينمسووليت را بهعهده بگيرند. پاره اى از اين احكام عبارت است از:
الف) درحوزه روابط خارجى گفته اند: هر مصلحت يا پيمانى را كه امام منعقد كردهباشدبراى مردم محترم و الزام آور است و مادامى كه زمان پيمان منقضى نشود، مخالفت آن ازسوى امام يا مردم جايز نيست مگر آن كه پس از هشدار و مهلت دادناز نظر شرعى، آنپيمان دچار كاستى شود يا طرف ديگر، پيمان خود را بشكند. هم چنين اگر امام مناطقى رابا صلح فتح كرده باشد، بايد به مقتضاى صلح درآن منطقه عمل كند و امامى كه پس از اومىآيد، حق تغيير اين صلح را ندارد. طبق اين احكام،دولت از نظر سياست خارجى بهعنوان شخص حكمى، شناخته شده كه امام نماينده آن است و به اسم آن براساس نظريههاى جديد حقوق جهانى پيمان مىبندد.
ب) درحوزه روابط داخلى گفتهاند: قضات و كارگزاران (كارمندان) با مرگ حاكمى كه آنها رامنصوب كرده است، عزل نمىشوند.
ج) درحوزه امور مالى كه ذمه مالى درشخصيت دولت بروز پيدا مىكند، گفته اند: اگر قاضى در قضاوتش به گونه اى خطا كند كه قابل جبران نباشد، ضمان بر عهدهبيتالمالاست. مقتضاى ا ين نصوص و نظاير آنها اين است كه فقها دولت را به عنوان شخصيتحكمى داراى اهليت و ذمه مستقل از شخصيت افراد امت، اعتبار بخشيده اند. دولتاز نگاه آنان داراى اموال خاص و مستقل از اموال امت است هرچند مال دولت كههمان بيت المال است از سوى امت به اين خزانه واريز مىشود. آن گاه استاد زرقا بحثى را در باره شخصيت حكمى و انواع و احكام آن از نگاهقانونى مطرحكرده و مىگويد: با مراجعه به قواعد فقهى در شريعت اسلامى و مطالبى كه بيان كرديم،روشن مىشود كه نظريات جديد حقوقى و احكام قانونى كه امروزه درباره شخصيتحكمى معتبر شناخته شده اند، همگى باقواعد فقه شرعى منطبق است و اگر اين موسساتداراى شخصيت حكمى قانونى در زمان فقهاى پيش از ما وجود داشتند،فقها هميناحكامى را كه شريعت نظاير آن را در باره شخصيت دولت و بيت المال ووقف بيان كردهاست چنان كه پيش از اين گفتيم براى اين موسسات نيز بيان مىكردند. بنابر اين احكامقانونى متعلق به اشخاص حكمى عام و خاص، مثل جمعيت هاو موسسات، قابليت آن رادارد كه درمتن فقه و كتاب هاى فقهى، جاى داده شود. به نظر مىآيد پاره اى از مثال هاى استاد زرقا خالى از مناقشه نيست او بيت المال و دولت راداراى شخصيت معنوى دانسته، آن گاه درحوزه مالى دولت، به احكام مربوط به بيت المالمثال زده كه خالى از مسامحه نيست زيرا اگر بيت المالبه دولت يا اموال عموم مسلمانانبرگشت داشته باشد، شخصيت معنوى، همان شخصيت دولت يا شخصيت عموممسلمانان خواهد بود نه شخصيت بيت المال.
اين كه ايشان براى بخش هاى بيت المالشخصيت هاى حقوقى مختلف فرض كرده، قابل تامل است زيرا درواقع توزيع اموال بيتالمال براقسام و بخش ها به دو صورت انجام مىگيرد: در شكل نخست، تقسيم اموال بيت المال حتى از نظر عرف عقلايى بيش از صرفيكتنظيم براى مصارف نيست مثلا تاجرى كه داراى اموال متفاوت و فراوانى استكه براى دقت حساب و تنظيم امور مالى خود، حساب هاى مختلفى را براى بخش هاىمختلف مالى در نظر مىگيرد تا هربخش از اموالش را درهمان مصرف هاى مشخص شدهبهكاربندد و اگر بخواهد از روى اتفاق، مالى كه براى يك قسم مشخص كرده براىقسم ديگرى مصرف نمايد، دكين اين قسم را برقسم ديگر در نظر مىگيرد، آن گاه از اموال آنقسم كه ازآن قرض گرفته دين قسم ديگر را مىپردازد نه به اين معنا كه اينحقيقتا ديناست، يا هرقسم داراى شخصيت حقوقى ويژه خود است بلكه صرفا به معناى ترتيب وتنظيم حساب است، نه بيشتر. در شكل دوم جهتى كه نسبت به برخى از اقسام بيت المال مالكيت دارد، با جهتى كهنسبتبه قسم ديگر مالكيت دارد متفاوت است مثل آن كه بخشى از مال از سود زمين هاى خراجباشد بنا بر اين كه اين سودها ملك مسلمانان است و بخش ديگر زكات باشد كهملكمستمندان است. و همين طور اگر بگوييم:
هريك از اقسام شش گانه مصرف زكات زكات رامالك مىشوند و برابرى بين آنها دراين تقسيم لازم است. اين شكل نيز به معناى ثبوت شخصيت حقوقى براى هر قسم نيست بلكه به معناىشخصيتمعنوى براى آن جهات است. آن چه كه وى درحوزه روابط داخلى دولت برشمرده است، چند وچون مفهومى آن ازنظرعرف و عقلا منحصر به آن نيست كه براى منصب امامت شخصيت حقوقى فرض شودبلكه درنظر عرف و عقلا چنين مفهومى را درجايى مىتوان فرض كرد كه امامت داراىمعناى ولايت باشد يعنى جايى كه شخص امام از جانب خداوند منصوب است چنان كهديدگاهشيعه اين است يا آن كه طبق نظر ديگر، امام از جانب توده مردم منصوب باشدو ولايت، پس از مرگ امام را نيز در برگيرد به اين معنا كه ولايت اگرچه مخصوص زمانحيات آن امام است، اما تنها تصرفاتى را شامل نمىشود كه او درزمان حياتخود انجامداده است بلكه مواردى را نيز در برمى گيرد كه پس از وفات او امتداد دارد از قبيل نصبقضات و قيم ها و كارگزاران. دراين صورت كسى كه از طرف امام پيشين منصوب شده پساز وفاتش عزل نخواهد شد مگر از سوى امام جديد عزل شود.
مسائل مستحدثه در الناصريات
دركتاب مسائلى از فقه ناصر ذكر شده كه سيد اذعان دارد نص وكلامى از اصحاب درخصوص آن نيافته است. برخى از اين مسائل را كه درواقع ازمسائل مستحدثه قلمداد مىشوند ذكر مىكنيم:
۱.فرق ميان ورود آب برنجاست وورود نجاست برآب.سيد قائل به تفاوت ميان آندومىشود و كربودن را تنها درورود بر نجاست آب شرط مىداند.(ص۷۲،م۳).
۲. اگرنمازگزار آب وخاك طاهر و نظيف نيافت از نظر سيد نماز دراين صورت براو واجبنيست و در صورت يافتن آب يا خاك ولوبعد ازوقت،بايدنمازرا قضا نمايد.(ص۱۶م۵۵).
۳. زمان شروع نفاس زنى كه دو قلو بزايد مولف شروع نفاس را از مولد اولمىداند.( ص۱۷۳،م۶۴).
۴. جزء نماز بودن تكبيره الاحرام و تسليم سيد آن دو را از اركان نماز برمىشمارد.(۲۰۸،م۸۲).
۵.عود درظهار اراده مماسه است.اين قول مورد تصديق سيد است: الذى يقوى فى نفسه ان العود هو اراده استباحه ما حرمه الظهار من الوطء واذا كان الظهاراقتضى تحريما فاراد المظاهر دفعه،فقد عاد. (ص۳۵۵، م۱۶۹).
۶.شرط صحت بيع سلم اين است كه سرمايه شناخته شده باشد. نظر مولف آن است كه اگر راس المال معلوم باشد و با مشاهده و يا ديدن مضبوطشد،نيازى به ذكر صفات و اندازه وزن و عددش نيست.(ص۳۶۹،م۱۷۵).
۷. حال شدن دين موءجل با مرگ مديون.سيد بعد از اعتراف به جديد بودن مساله باز اينگونه مىفرمايد: وفقهاء الامصار كلهم يذهبون الى ان الدين الموجل يصير حالا بموت من عليهالدين،ويقوى فى نفسى ماذهب اليه الفقهاء شايد مقصود او از فقها، فقهاى عامهباشد.(ص۴۳۸،م۲۰۱).
۸. حرام بودن ماهى وملخى كه كافر ذمى صيد نموده است.سيد اين قول را نمىپذيردوچون نحوه استدلال او جاى دقت و تامل دارد، آن را به طور كامل مىآوريم. او پساز ذكردليل قائلين به تحريم كه صيد را تذكيه ماهى مىدانند، مىنگارد: واذا وقع التحريم بتذكيه الذمى وانه لا ذكاه له فانما يدخل فى ذلك ما يكون حقيقه منالذبح،وفرى الاوداج و مما لايكون حقيقه ويسمى بهذه التسميه،فجاز الايدخل فى الظاهر،الا بدليل.(ص۴۴۰،م۲۰۳).
(۲) جمل العلم والعمل
جمل العلم والعمل يك بار درنجف در المجموعه الثالثه من سال۱۳۷۸ ه.ق. وديگر باردرقم، ضمن رسائل الشريف المرتضى در سال ۱۴۰۵ ه.ق. به چاپرسيد. رساله اى مختصردراصول وفروع دين وحاوى احكام عام البلوى است كه نويسندهبارعايت اختصار، تنها به ادله بخش عقايد پرداخته و درقسمت احكام هيچ دليلى نياوردهاست.(۲۳۵)
سيد درآخر كتاب، از ديگر تاليفات خويش همچون: الذخيره،الملخص والمصباح،نام بردهاست.(۲۳۶)
بخش نخست يا به عبارت ديگر مقدمه كتاب دربيان اصول دين است و بعد به بيان احكامشرعى با رعايت تبويب احكام پرداخته است. موضوعات كتاب عبارت است از:
الف ) بخش عقايد: باب مايجب اعتقاده فى ابواب التوحيد. باب ما يجب اعتقاده فى ابواب العدل. باب مايجب اعتقاده فى النبوه. باب مايجب ا عتقاده فى الامامه و مايتصل به.
ب ) بخش احكام: كتاب الطهاره: المياه(۲۳۷) الاستنجاء وكيفيه الوضوء والغسل، نواقض الطهاره،التيمم،الحيض والاستحاضه والنفاس. كتاب الصلاه: مقدمات الصلاه،الاذان و الاقامه، اعداد الصلوات المفروضات، افعال الصلاه، ما يجب اجتنابه فى الصلاه، احكام السهو، قضاء الصلاه، صلاه ا لجماعه، صلاهالجمعه، نوافل شهر رمضان،صلاه العيدين،صلاه الكسوف، صلاهالسفر،صلاه الضروره. كتاب الجنائز:
غسل الميت و تكفينه، الصلاه على الميت. كتاب الصوم: حقيقه الصوم وعلامه دخول شهر رمضان،مايفسد الصوم، حكمالمسافروالمريض،حكم من بلغ اوجن اواغمى عليه فى شهر رمضان، قضاء شهررمضان، صوم التطوع وما يكره فى الصيام. كتاب الاعتكاف: معنى الاعتكاف،شروط الاعتكاف،مايفسد الاعتكاف. كتاب الحج:
وجوب الحج والعمره وشروط ذلك، مواقيت الاحرام، فيما يجتنبهالمحرم، سيره الحج وترتيب افعاله، كفاره وفديه. كتاب الزكاه:
شروط وجوب الزكاه،الاصناف التى تجب فيها الزكاه، زكاه الدراهم والدنانير، زكاه الابل، زكاه البقر، زكاه الغنم، زكاه الحنطه والشعير والتمر والزبيب، تعجيل الزكاه، وجوهاخراج الزكاه، زكاه الفطره، كيفيه اخراج الزكاه. درخورتوجه است كه دراين كتاب مختصر كه براى عموم مردم تاليف شده مقدمه اىنيزدرعقايد و اصول دين باذكر دليل هر اصل اعتقادى نگاشته شده است. نگارش اين گونهمقدمات در باب عقايد درابتداى كتب و رساله هاى عمليه فقهى درآن ادوار امرى مرسومبوده است چنان كه مقنعه مفيد نيز به همين ترتيب آغاز شده است. نام كتاب نيز اشاره به همين دو بعد علمى و عملى دارد. بخش علمى درزمره عقايداست وبخش عملى آن درمسائل واحكام عملى شرعى مىباشد. شيخ طوسى(ره) كتاب تمهيد الاصول را به عنوان شرحى بر بخش اعتقادات اينكتاب تاليف نمود و شاگرد ديگر سيد مرتضى، قاضى ابن براج به شرح قسمت فقه آنپرداختو كتاب شرح جمل العلم و العمل را نوشت.
انگيزه واهداف تاليف كتاب
سيد درابتداى كتاب، انگيزه و سبب تاليف را اين گونه بيان مىكند: فقد اجبت الى ما سالنيه الاستاذ ادام اللّه تاييده من املاء مختصر محيط بمايجب اعتقادهمن جميع اصول الدين ثم ما يجب عمله من الشرعيات التى لاينكاد المكلف من وجوبهاعليه، لعموم البلوى بها،ولم اخل شيئا مما يجب اعتقاده من اشاره الى دليله وجهه عمله. به اح(۲۳۸)تمال بسيار قوى مقصود او از استاد،شيخ مفيد(قدس سره) بوده است. تاليف رسالههاى فتوايى دراحكام كه نياز مردم را در دسترسى به مسائل شرعىمرتفعسازد، درهمه ادوار فقهى امرى متداول بوده و دراين ميان، سيد مرتضى نيز به اينامرپرداخته است چنانچه شيخ مفيد نيز كتاب مقنعه را با همين انگيزه تاليف نمود. قابل توجه است كه دراين كتاب نيز مانند اكثر رساله ها و تاليفات سيد مرتضى و . ديگر مولفان آن دوران،مولف به درخواست شخص ديگر كه در اين جا استاد ايشاناست اقدام به تاليف نموده است. اين مطلب جاى تحقيق ودقت نظر تاريخى بيشترى دارد تا عللاين امر و اوضاع اجتماعى و علمى زمان تصنيف و تاليف بزرگان آن دوران بيشتر مشخصگردد. (۲۳۹)
روش فقهى
رساله هاى عمليه اى كه بدون استدلال، به بيان احكام شرعى مىپردازند، در اسلوب بيان مطالب، قابل دقت و نظر خاص هستند. شيوه رساله عمليه نويسى، امرىفنى ودقيق است چرا كه اين گونه كتاب ها در معرض استفاده عموم مردم هستند وعدمرعايت امور فنى و به كار نگرفتن شيوه اى صحيح درآنها منجر به خطا رفتن توده مردمو يا دست كم مفيد واقع نشدن آنها مىشود. كتاب جمل العلم و العمل را به عنوان نمونه اى ازكتب فتوايى قرن چهارم و پنجمقمرى،مورد كنكاش قرار مىدهيم. مباحث عمده اين كتاب و شيوه بيان مطالب به شرح زير است:
الف) قسمت بيان اصول عقايد:
اگرچه اين بحث، خارج از موضوع فقه است، اما براى عوام لازم است همراه بااحكامعملى خود، منبعى مختصر و مستدل درعقايد نيز داشته باشند. براى اين كهتقليد دراصول دين جايز نيست، بايد استدلال آورده شود و ادله آن اصول نيز ولو به گونهاختصار و درحد فهم عموم بيان گردد. اين نكته درجمل العلم والعمل رعايت شده و مولفبراى مسائل عقيدتى دليل هاى عقلى و ساده بيان داشته است. مولف كهخود سرآمدمتكلمان است، بسيار فنى ودقيق با اين موضوع برخورد نموده است.
ب) مشخصات و امتيازات قسمت فقهى كتاب:
۱. تقسيم بندى و تبويب مطالب، به صورت(كتاب ) و(فصل فى) جهت سهولت دسترسىبهاحكام و رعايت نظم منطقى آنها.
۲.آوردن احكام شرعى به شكل كلى، بدون تعرض فروعات و جزئيات مسائل تاضمنرعايت ا ختصار،مكلف بتواند فروعات مسائل و جزئيات ومصاديق را خود استخراجنمايد. همچنين مسائل به دنبال هم آمده و تفكيكى صورت نگرفته است.
۳. رعايت عبارت هاى متداول دركتب اصحاب،همچنين تبعيت از روش دسته بندى وتبويبمطالب توسط آنها.
۴. رعايت نهايت اختصار دربيان احكام وحتى اگر بعضى مولفان (۲۴۰) دراين قبيلكتب احيانا روايتى به عنوان شاهد يا بيان فضيلت يك عمل مىآوردند،دراين كتابهيچ گونه تعرضى به اين جهات صورت نگرفته است مگر آن كه ايجاز گويى بيش از حددرتفهيم مطالب خللى وارد نمايد.
۵. گاه نويسنده بعد از بيان راى خويش قول ديگرى را درمساله با عنوان وروى ياالفاظ ديگرآورده است البته دربرخى مسائل و احكام (۲۴۱) مثلا درباب مبطلات روزه دوقول راازاصحاب اماميه مىآورد و دومى را اشبه (۲۴۲)مىشمارد.
۶. به كارگيرى عبارات و كلمات گويا وروان برحسب وضع عرفى آن روزگار، به جاىآوردناصطلاحات پيچيده وتخصصى فقهى.(۲۴۳)
۷. يكى از موارد بسيار نادرى كه دليل حكمى شرعى را نيز ذكر مىكند، آن استكه درخصوص خطبه نمازجمعه مىفرمايد: والخطبتان لابد منهما،لان الروايه وردت بان الخطبتين تقوم مقام الركعتينالموضوعتين. متن وعبارات اين كتا (۲۴۴)ب به جهت سادگى و اختصارونيز تبعيت از مصطلحاتروش نوشتارى اصحاب،هنوز هم زنده و همسنگ رساله هاى فتوايى متداول زمان ماست.
آرا و نظريات مهم
۱.عدم وجوب غسل مس ميت. بعد ازبيان اقسام غسل هاى واجب مىگويد:وقد الحقبعضاصحابنا مس الميت.
۲.وجوب اذان و اقامه براى مردان درتمام نمازهايى كه به جماعت باشند درسفر ياحضر ونيز درنمازهاى فراداى صبح و مغرب وجمعه. مىفرمايد:
الاذان والاقامه يجبان على ا لرجال دون النساء فى كل صلاه جماعه فى سفر اوحضر، ويجبان عليهم فرادى، سفرا وحضرا،فى الفجر والمغرب وصلاه الجمعه.
۳.جايز (۲۴۶)نبودن اقامه درحالت محدث بودن. (۲۴۷)
۴.جواز اعتكاف تنها درچهارمسجد: مسجد الحرام،مسجد مدينه، مسجد بصره، مسجدكوفهو مساجدى كه امام عادل درآن نماز جمعه به جاى آورده است. (۲۴۸)
۵. درابتداى كتاب صوم تعريفى از صوم ارائه مىدهد كه قابل دقت است: الصوم هو توطين النفس على الكف عن تعمد تناول ما يفسد الصيام من اكلوشرب وجماع. (۲۴۹)
۶. وجوب يك بار عمره درطول مدت عمر:وكذلك العمره تجب مره واحده. (۲۵۰)
وقعيت تاريخى
اين كتاب درعين اختصار،مورد توجه متاخران خصوصا شاگردانسيد(ره) بوده به طورىكه اولا حاكى از نظريات و فتاواى اوست و ثانيا متنى براى شرحواستدلال است به گونه اى كه قسمت فقه آن توسط قاضى ابن براج شرح گرديدهاست. نوشتن رساله هاى مختصر عمليه دركنار كتاب هاى مفصل استدلالى،مورد توجه همهفقهادرهمه ادوار فقه بوده و سيد نيز به پيروى از اصحاب و متقدمان،تقريبا بر همان منوال، اينكتاب را تاليف كرده است. ا ين نشان دهنده توجه فقهاى متكلم اين دوره، خصوصا سيد بهكتب فتوايى برمنوال متقدمان وحتى اهل حديث وقمى ها است.
الثانيه الموصليات المسائل جوابات
اين دو رساله فقهى استدلالى حاوى پاسخ به برخى سوال هاى فقهى ا ست كه از او پرسيده اند و به جهت يك نواختى شيوه بحث و نوعمسائل، آنها را دريك عنوان تحقيق مىنماييم. (۲۵۱)
از قرائن و شواهد به نظر مىرسدالمسائل الموصليات الثالثه همان كتاب متفرداتالاماميه باشد كه درفهرست كتب(۲۵۲)سيد آمده چون اين رساله نيز از مسائل منحصر به فرد اماميه بحث كرده و هر دومشتمل برحدود صد مساله هستند. البته اطمينان بيشتر موكول به رويت نسخه هاى خطىمتفردات الاماميه است.(۲۵۳)
بعضى نيز احتمال داده اند كه منظور از متفردات الاماميه كتاب الانتصار است. درمق (۲۵۴)
دمه موصليات ثانيه آمده:اين رساله را درجواب مسائلى كه براىايشان فرستاده شده، نوشته (۲۵۵)است.
درمقدمه موصليات ثالثه مىفرمايد: به مسائلى كه درماه ربيع الاول سال۴۲۰ فرستاده شده، جواب داده ام به گونه اىكه الفاظآن مختصر باشد و در بهره بردارى از اين مسائل،درنگ كننده را از ديگر كتب بى نياز كند. دراب (۲۵۶)
تداى مسائل فقهى موصليات ثالثه، مقدمه اىدرباره راه رسيدن به علمدرهمه احكام، بيان داشته است كه درشناخت روش اصولى ومبانى ايشان بسيار حائزاهميت است. نويسنده دراين دو رساله(۲۵۷) ازكتاب مسائل الخلاف نام برده است واز رساله دوم( موصليات ثالثه) برمى آيد كه درزمان تدوين اين رساله، هنوز تاليف مسائل الخلافرا تمامنكرده بود: واعلم ان هذه المسائل التى ذكر انفرادالاماميه بها ستوجد مشروحه منصوره بالدلالهوالطرق فى كتاب المسائل الخلاف الشرعيه التى عملنا منها بعضها، ونحن على تتميمهاوتكميلها بمعونه اللّه. (۲۵۸)
فهرست مسائل مطرح شده دراين دو رساله عبارت است از:
جوابات المسائل الموصليات الثانيه:
حكم المذى والوذى، اكثر النفاس واقله، كراهه السجود على الثوب المنسوج، مسائلفى الشفعه، من لاربا بينهما، عده الحامل، اقل مده الحمل واكثرها، حكم المطلقه فى مرض بعلها، حكم عتق عبد المكاتب وتوريثه.
جوابات المسائل الموصليات الثالثه:
كيفيه التوصل الى الاحكام الشرعيه، بطلان العمل بالقياس والخبر الواحد، الدليلعلىبطلان العمل بهما، اثبات حجيه الاجماع فى الاحكام الشرعيه، كيفيه تحصيل اجماع الامه،حجيه ظواهر الكتاب والسنه فى اثبات الاحكام الشرعيه، حكم المسائل الشرعيه التىلادليل عليها من الكتاب والسنه، عدم حجيه جل الاخبار المنقوله منطريق اصحابالحديث، حكم غسل اليدين فى الوضوء، حكم مسح مقدم الراس،حكم مسح الاذنين وغسلهما، اسباغ الوضوء مرتين، اكثر ايام النفاس، حكم قراءه القرآن للجنب و الحائض،مسائل تتعلق بالاموات، وجوبحى على خير العمل فى الاذان، ارسال اليدين فى الصلاهواجب، قولامين مبطل للصلاه، عدم جواز القرآن بين السورتين فىالصلاه،حكم ما يسجدعليه، الجماعه فى نوافل شهر رمضان بدعه، صلاه الضحى بدعه، سجود الشكر غيرواجب، اقل مايجزىء فى صلاه الجمعه والعيدين، حكم صلاه الكسوف، كيفيه الصلاه علىالموتى، استحباب توقف الناس حتى ترفع الجنازه، وجوب الزكاه فى الدراهم والدنانير، اقلمايجزىء من الزكاه، اشتراط الولايه فى مستحقىالزكاه، مقدار زكاه الفطره، احكام الخمس،حكم الانفال، صفوه الاموال من الانفال، فوت الوقوف بعرفات وادراك المشعر، الشفعه فىالعقار بين اثنين فقط، من لاربا بينهما، حكم الزانى بذات البعل، عقد النكاح على ما لاقيمهله صحيح،التزويج فى حال الاحرام، التزويج فى العده، المطلقه تسعا تحرم ابدا، حكممن فجر بعمته وخالته، حكم من يلوط بغلام، جواز نكاح النساء فى ادبارهن، عقده المراهنفسها من دون اذن وليها، جواز النكاح بغير الشهود، حكم نكاح المتعه،جواز نكاح المراهعلى عمتهاو خالتها، وقوع الطلاق بالالفاظ المخصوصه، الطلاق بشرط لايقع، الطلاق ليسبيمين، الطلاق الثلاث غير صحيح، شرائط الظهار، التخيير فى ا لطلاق جائز، عده الحاملاقرب الاجلين، الرجعه فى الطلاق الثلاث فى مجلسواحد، حكم المطلق ثلاثا فى مجلسواحد، اقل الحمل واكثره، احكام العتق،مالو ابتدا الخصمين بمحضر الحاكم، شهاده الابنلابيه و بالعكس، حكم حانث النذر، كيفيه اليمين، حكم اليمين، حرمه الطحال وماليس لهفلس، حرمه الفقاع، حدالسارق، احكام حد الزانى، حكم من ضرب امراه فاطرحت، افزاعالمجامع وعزله، احكام القصاص والديات، ديات اهل الكتاب، احكام الارث، احكامالحبوه، ولد الصلب يحجب من دونه، الزوج يرث من الزوجه، المراه لاترث من الرباع، ارثالاخوه والاخوات، توريث الرجال والنساء بالنسب، ميراث من مات و خلف ابنه ابن وابنعم، حكم ارث ابن الاخ مع الجد، ارث ولد الملاعنه، ارث المطلقه فى مرض بعلها، كيفيهتوريثالخنثى،توريث راسين على حقو واحد، حكم ارث المملوك، ارث الكفاروالمجوس، لاعول فى الفرائض.
روش فقهى الموصليات الثانيه والثالثه
اين دو رساله را مىتوان درزمره آثار علم الخلاف قلمداد كرد البته از زاويهدفاع از آراى اماميه.
به همين جهت حجم بحث ها در هر مسالهفقهى بسته به اهميت آن موضوع و ميزان مخالفت با آن فرق مىكند. سيد قبل از آغاز بحث هاى فقهى درموصليات ثالثه روش خويش را چنين بيانمىدارد: فان هذه المسائل ما اعتمدنا فى نصرتها الاقتصار على الادله الداله على صحيح منها، بلاضفنا الى ذلك مناظره الخصوم على تسليم اءصولها ومناقضتهم، بان بينا القياس لوكانصحيحا،واخبار الاحاد لوكانت معمولا عليها على ما يذهبون اليه،لكانت مذاهبنا فىالشرعيات اولى من مذاهبهم واشبه بهذه الاصول التى عليها يعولون،وركبنا فى ذلك مركباغريبا يمكن معه مناظره الفقهاء على اختلافهم فى جميع مسائل الفقه. ومن نظر فيما خرجالى الان من هذا الكتاب علم ان المنفعه بهعظيمه والطريقه فيه غريبه،ومن اللّه استمدالمعرفه والتوفيق فى كل قول وفعل.
برهمين اساس، مراحل بحث فقهى ايشان را برحسب عموم مسائل فقهى با بررسىجوانب مختلف آن بيان:
۱. بيان راى انتخابى درمساله: ديدگاه سيد به صورت كوتاه و مختصر يا با شرح و تفصيل (۲۶۰) ويا به همراهبررسىارتباط آن حكم با ديگر احكامفق (۲۶۱)هى آمده است. دربرخى مسائل به همينمرحله اكتفا نموده و ازذكر مطلبى ديگر چشم پوشيده است. (۲۶۲)
۲.بيان اقوال و مخالفت هاى عامه: اين ديدگاه ها بيشتر درمسائل مهم ومورد نزاع صورت گرفته (۲۶۳) و در برخىمسائلاصلا وارد اين مرحله نشده است. (۲۶۴)
۳. استدلال برراى مختار: ادله اى كه به كار گرفته، معمولا عام است و شامل ادله اى كه جهت اقناعخصم واحتجاج،مطرح مىكند نيز مىشود. چنان كه درابتداى مباحث فقهى الموصلياتالثالثه نيز به آن اشاره نموده است. اين ادله به ترتيب اهميت واولويت درحجيت،بهترتيبزير به كار گرفته شدهاند:
۱. اجماع و اتفاق اماميه:
اين دليل بلااستثنا درتمام مسائل، اولين دليل مطرح شده و حجت قاطع دراثبات احكام بهشمار رفته است.
۲. ادله عقلى واصول عملى ولفظى:
الف ) احتياط: درمساله حكم مسح دوگوش و شستن آنها دروضو مىگويد: ومن طريق الاحتياط ان من ترك مسح اذنيه فليس بمبدع ولاعاصك،وليس كذلكمنمسحهما،فالا حتياط العدول عن مسحهما او غسلهما. (۲۶۵) درمساله وجوب روى هم نبودن دودست درنماز نيز به همين طريق تمسك مىجويد: ثم طريق الاحتياط، لانك من لم يضع احدى يديه على الاخرى لاخلاف فى انه غيرعاص ولامبتدع ولاقاطع للصلاه،وانما الخلاف فى من وضعها. فالاولى والاحوطارسالاليدين.(۲۶۶)
نمونه هاى زياد ديگرى از به كارگيرى اين اصل نيز وجود دارد. (۲۶۷)
به خصوصاحتياط درمباحث باب فروج.(۲۶۸)
ب) اصل اشتغال: درچگونگى نماز ميت ووجوب تكبير مىگويد: ان من كبر خمسا فقد فعل الواجب باجماع، وليس كذلك من نقص هذا العدد.(۲۶۹) البته مولف از آن نيز تعبير به احتياط مىكند كه فرق آنها با دقت درمثال هاى ارائهشده،روشن مىگردد. درمقام استدلال برمقدار يك صاع درزكات فطره مىفرمايد: طريقه الاحتياط،وبيانها :ان من اخرج تسعه ارطال فقد سقط عن ذمته خروجهالفطره، وليس كذلك من اخرج اقل منها. (۲۷۰)
ج ) تابعيت موضوعات مجعول شرعى از احكام شرع: يعنى آنچه شارع به عنوان يك موضوع درنظر مىگيرد، احكام آن نيز همان است كهشارعبيان مىكند و نمىتوان چيزى برآن احكام افزود يا كم كرد.مثلا دراستدلال برواقع نشدنطلاق برغير الفاظ مخصوص مىگويد: ولان الطلاق حكم شرعى ويجب ان نرجع فيه الى ما يشرع لنا من لفظه دون مالميشرع،ولاخلاف فى ان المشروع فى الفرقه بين الزوجين لفظ الطلاق المصرح دونالكنايات التى معناه. (۲۷۱)
۳. ظواهر آيات:
تمسك به ظواهر آيات، آن جا كه برخلاف اجماع اماميه نباشد ونيز تخصيص آياتبا اجماعات و به كارگيرى عموم آيات در دو طرف قياس استدلال فقهى،ازجملهراهكردهاى عمده فقهى سيد دراستدلال براحكام فقهى است. دراستدلال براين كه اگر وقوف درعرفات ازكسى فوت شد و وى مشعر را درك كرد،حجاوصحيح است، مىنگارد: قد ثبت وجوب الوقوف بالمشعر كما وجب الوقوف بعرفات بقوله تعالى:فكاذكروااللهكعنلادك المكشلاعكر الحكرام وكاذلاكروه ككمكا هكداكملا(بقره،آيه۱۹۸). فهذاامر يقتضى ظاهره الوجوب. وكل من اوجب من الامه الوقوف بالمشعر الحرام جعلمدركه مدركا للحج،وان فاته الوقوف بعرفات.(۲۷۲)
درشرط نبودن شهادت درنكاح مىنويسد: ان اللّه تعالى ذكر النكاح فى مواضع كثيره من الكتاب ولم يشترط الشهادات،فدلعلى انهاليست بشرط فيه.(۲۷۳)
دراستدلال بر اباحه نكاح متعه مىفرمايد: قوله تعالى بعد ذكر المحرمات من النساء:واحل لكم ماوراء ذلكم ان تبتغوا باموالكممحصنين غير مسافحين فما استمتعتم به من هن فتوهن اجورهن فريضه(نساء،آيه ۲۴). اوجا (۲۷۴) يز نمىداند كه عموم يك آيه به خاطر اخبار آحادتخصيص بخورد مثلادرخصوص احكام حبوه مىفرمايد: وقد روت بذلك اخبار معروفه،ويقوى عندى ان لانترك عموم الكتاب باخبار الاحاد، واللّهتعالى يقول:يوصيكم اللّه فى اولادكم للذكر مثل حظ الانثيين فان كن نساء فوق اثنتين فلهنثلثا ما ترك وان كانت واحده فلها النصف(نساء، آيه۱۱).(۲۷۵)
ونيز درخصوص جواز نكاح زن برعمه وخاله اش بعد از تمسك به عمومات كتابمىفرمايد: فان احتج بقوله(ع) :لاتنكح المراه على عمتها وخالتها فهو خبر واحد ضعيف ونحملهعلىحظر ذلك اذا لم يقع الرضى منهما. (۲۷۶)
۴. روايات:
سيد دراين رساله برخلاف ديگر آثار خود مانند الانتصار و الناصريات درتمسكبه اخبارمتواتر و متظافر كوتاهى نورزيده و به صورت قابل توجهى در استدلال هاى خود آنها را مدنظر قرار داده است. به عنوان مثال درخصوص حكم توريث زن طلاق داده شده درمرض شوهرشمىفرمايد: ان هذا المذهب ايضا عليه اتفاق اصحابنا. وقد وردت فى الاصول روايات كثيره به. روى عبداللّه بن مسكان عن الفضل بن عبدالملك البقباق، قال وعن الحسن بن محبوب عنربيع الاصم عن ابى عبيد الحذاء ومالك بن عطيه كلاهما عن محمد بن على(ع) قال ذكرالحديث، وعن ابن ابى عمير عن ابان ان ابا عبداللّه(ع) قال ذكر الحديث. (۲۷۷)
دراين جا نويسنده با ذكر بيش از سه روايت از اصول روايى شيعه مطلب را تمام كرده و آن راجهت حكم قرار مىدهد. مولف چند بار دراين رساله از شيخ صدوق ياد مىكند و رواياتى را از او نقل مىكند. درخصوص (۲۷۸) حكم آزاد كردن عبد مكاتب و توريث او مىفرمايد: والجهه فى الحقيقه على ذلك والروايات التى تشهد بهذا المذهب فى اصولنا كثيره. دراين (۲۷۹)جا اخبار را شاهد برمطلب آورده است.
۵.دليل وجهت حكم :
اما يك جا نيز از تظافر اخبار اسم مىبرد و آن را جهت حكم قلمداد مىكند. (۲۸۰)
تمسك به احاديث عامه براى احتجاج به آنها ونقض اقوالشان از جمله موارد بارز بحثهاى فقهى مولف دراين دو رساله است. اخبار آحاد درمقدمه موصليات ثالثه درخصوص مسلك اهل حديث مىفرمايد:
فاما اصحاب الحديث فانهم رووا ما سمعوا و حدثوا به ونقلوا عن اسلافهم، وليسعليهم انيكون حجه ودليلا فى الاحكام الشرعيه، او لايكون كذلك، فان كان فى اصحاب الحديثمن يحتج فى حكم شرعى بحديث غير مقطوع على صحته فقد زل و زور، ومايفعل ذلكمن يعرف اصول اصحابنا فى نفى القياس والعمل باخبار الاحاد حق معرفتها بل لايقع مثلذلك من عاقل وربما كان غير مكلف.(۲۸۱)
آرا واقوال مهم و نادر
۱.جواز سجده بر لباس بافته شده، درعين كراهت آن. درموصليات ثانيه مىفرمايد: ان الثوب المنسوج من قطن او كتان اذا كان طاهرا يكره السجود عليه كراههالتنزيه و طلبفضل، لاانه محظور محرم.(۲۸۲)
عجيب آن كه درموصليات ثالثه برخلاف اين نظريه پيش رفته و مىگويد: ان السجود لايجوز الا على الارض،وماانلابتت من الارض سوى الثمار. ولايجوزالسجودعلى ثوب منسوج الا عند الضروره، وان كان اصله النبات. تفاوت و تعارض آشكار بين اين دو قول قابل توجه است و به هر حال نسبت قول بهجواز باتوجه به تاخر موصليات ثالثه از موصليات ثانيه، نادرست است.
۲. استقبال درشستن دست ها دروضو(از پايين به بالا) ناقض وضو نيست بلكه شستناز بالا به پايين مسنون است: غسل اليدين من المرفقين الى اطراف الاصابع غير مستقبل للشعر، واستقبالهلاينقض الوضوء واعلم ان الابتداء بالمرفقين فى غسل اليدين هو المسنون،وخلاف ذلكمكروه ولانقول انه ينقض الوضوء حتى لو ان فاعلا فعله لكان لايجزى به. (۲۸۳)
۳. جايز است كه زن خود را بدون اذن ولى به عقد كسى درآورد مىفرمايد: جواز عقد المراهتملك امرها على نفسها بغير ولى (۲۸۴) ودربيان قول موافق ابوحنيفه شرط آن را از قولاو اين طور نقل مىكند:اذا عقلت وكملت زالت عن الولايه فى ب (۲۸۵)ضعها... .
رساله هاى فقهى استدلالى مربوط به يك مساله
۱. رساله فى الرد على اصحاب العدددرباره اثبات ابتدا و انتهاى ماه هاى قمرى دو قولمطرح بوده است:(۲۸۶)
۱. اثبات آن با عدد: به طورى كه براى هرماه تعداد روزهاى مشخصى درنظر گرفته و آن رامبنا قرار مىدادند.
۲. رويت: يعنى ملاك تعداد روز هاى ماه، رويت هلال است هرچند موافق با تعداد روزهاىماه نباشد. قول اول را اصحاب الحديث يا به تعبير مولف اصحاب العدد برگزيده اند و بر آن استدلالنموده اند و قول دوم را مولف تقويت نموده وبرآن استدلال مىكند. اين رساله را درجواب رساله اى كه يكى از فقها دراثبات قول به عدد نوشته،تاليفنموده وملتزم به رعايت اختصار دركلام شده است. ترتيب بيان مطالب عبارت است از:
الف) استدلال برقول مختار
۱. اجماع: وى حصول اجماع را قبل از مخالفت اصحاب حديث مىداند ومخالفت آنهارا مستلزم خرق اجماع نمىداند و متذكر مىشود: لااعتبار بهذا الخلاف، سالفا كان ام حادثا متاخرا لان الخلاف انما يفيد اذاوقع ممن بمثلهاعتبار فى الاجماع من اهل العلم و الفضل والدرايه و التحصيل، والذين خالفوا من اصحابنافى هذه المساله عدد يسير(۲۸۷)
به هرحال سيد درصدد تحصيل اجماع بر مىآيد و آن را مهم ترين دليل بر قولخويش قلمداد مىكند.
۲. سيره: مسلمانان از زمان پيامبر(ص) تابه حال درآغاز ماهها به رويت متوسل مىشده اندو به صحرا ومواضع باز مىرفته اند(۲۸۸).
۳. آيات: يسالونك عن اهله قل هى مواقيت للناس و الحج(بقره،آيه۱۸۹) هو الذى جعلكالشمس ضيا والقمر نورا وقدره منازل لتعلموا عدد السنين والحساب(يونس، آيه۵). مولف اين دو آيه را نص برمطلوب خويش مىداند.
۴. اخبار: روايت نبوى را كه اخبار آحاد است، به عنوان دليل مطرح نموده واظهار مىدارد:اجمعت الامه على قبوله. (۲۸۹)
ب) مناقشه در ادله قائلين
مناقشه در ادله قائلين به عددسيد ادله اصحاب عدد را كه اعم از آيات و اخبار و قياس و است متعرض شده، آنهارا مورد مناقشه و نقض قرار مى دهد و درمقام رد ادله و نيزمناقشه هاى آنها براثبات قول به رويت، به تفصيل سخن مي راند.
۲. مساله فى حكم الباء فى قوله تعالى وامسحوا برووسكم نويسنده براين عقيده است كه باء براى تبعيض استچون فعل امسحوا متعدى بدون حرف است، امادرمقابل اين قول، عده ايباء را براى تاكيد مىدانند. مولف مناقشه آنها را نقل كرده و شواهد ديدگاه خويش را عرضه مىگرداند آن گاهدر مقامجواب مخالفان با استفاده از مباحث و شواهد ادبى ولغوى، به تفصيلسخن مىراند. فايده اين بحث ادبى، دركيفيت مسح سربروز مىكند چون قائلين به تاكيد، مسح تمام سرراواجب مىشمارند و قائلين به تبعيض مسماى مسح را. اين رساله حدود پنجصفحه اس�
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: سایت رسیک]
[مشاهده در: www.ri3k.eu]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 292]
-
گوناگون
پربازدیدترینها