واضح آرشیو وب فارسی:سایت رسیک: قضاوت درباره اشعار یک شاعر برای آدمی که تمام قد در آن وادی نیست قاعدتاً کار مشکلی است و بلکه غیرممکن. اما اظهارنظر غیر متخصصانه و بیان برداشتهای غیر شاعرانه امری است شدنی و بلکه لازم. زیرا شعرا دو دسته اند، بعضی ها برای دل خودشان شعر می گویند و بعضی ها برای دل مردم. البته دسته سومی هم ممکن است وجود داشته باشد که برای هر دو و شاید هم دسته چهارمی که درد دل خود و خلق را برای خدا بگویند.
به این ترتیب ملاکهای برداشت در چهار دسته قابل تقسیم بندی هستند. به شرح زیر:
الف. بینشی: یعنی اینکه آشکار مورد نظر تا چه اندازه از دیدگاه بینشی مورد تائید است و به عبارت ساده تر، گفته شاعر با گفته های خدا و اولیا خدا تطبیق دارد یا خیر؟
ب. دانشی: امروزه هر چیزی، برای خود، علم و تکنیکی دارد که به آن «صفت» می گویند. در این رابطه بایستی دید که شعر شاعر تا چه اندازه با ضوابط صنعت شعر مطابقت دارد.
ج. روشی: یعنی، روشی جهانی در برخورد با اشعار مورد نظر تا چه اندازه قدردان است. به سخن دیگر اینکه شعر شاعر تا چه حد مسائل زمان خود را می پوشاند و درباره آنها حرف ندارد.
د. منشی: یعنی منش و مشرب شاعر، آنهم در اشعارش، تا چه اندازه به مسائل و مشکلات میهن و سرزمین آباء و اجدادی اش مربوط بوده و به اصطلاح مردمی است یا نه؟
توضیح آنکه: هر اثری، اگر بخواهد «جامع» باشد، بایستی مولود چهار والد روحانی باشد: خدا، خلق، زمان و مکان. البته علاوه بر جامعیت (که کمّی تر است) معیار «مانعیّت» هم وجود دارد (که کیفی تر است) و آن از درجاتی ست که شعر در هر یک از موازین چهارگانه دریافت می کند.
بدیهی است، برای سنجش هر یک از موارد بالا، هم معیارهای نظری وجود دارد و هم مقیاسهای عملی و شاید بر همین اساس بوده است که پاره ای از شعرای بزرگ متقدم را چنین ارزیابی می کنیم.
۱- حافظ استاد اوّل غزلهای عارفانه است و سعدی استاد اوّل غزلهای عاشقانه.
۲- فردوسی در سرودن مثنوی های رزمی سرآمد است و نظامی در سرودن مثنوی های بزمی.
۳- خیام در رباعیات حکیمانه بیداد می کند و باباطاهر در دو بیتی های درویشناه.
۴- پروین در عفت معصومانه زبانزد است و ایرج میرزا در صراحت لهجه ی بی باکانه.
اما این شعرا، حتی بسیاری از شعرای زمان ما، سبک و سیاقی سنتی دارند و حال آنکه امروز عصر صنعت است و زمانه می طلبد که در همه چیز و حتی در شعر نیز، تحولاتی مناسب و متناسب زمان و مکان پدید آید و این کاری است که «نیما» آن را آغاز کرده و، به نظر من، سهراب به آن اوجی داده است.
حال برویم سراغ اثبات نسبی این ادعا، چرا که حکما گفته اند: البیّنه علی المدعی.
قرآن کریم شعرا را دو دسته کرده بخشی را سردمداران گمراهان و بخشی را امام ظلم ستیزان نامیده و برای هر دو دسته نیز ویژگی هایی ذکر نموده است (آیات ۲۲۴ تا آخر سوره الشعرا).
ویژگی های منفی ها: بی ایمانی، سرگردانی، گفتار بی پشتوانه کردار و لذا سردمداری در گمراه سازی دیگران.
ویژگی های مثبت ها: ایمان، عمل سازنده، ارتباط با مبدأ هستی و لذا پیشوائی ظلم ستیزان.
حال اگر سری به اشعار سهراب بزنیم خواهیم دید که این سروده ها، عموماً، مبتنی است بر یک شناخت عمیق از هستی و هستی آفرین (ایمان) که توأم است با عمل سازنده ی شاعرانه (عمل صالح) که نه تنها ایرانی قرن بیستم بلکه بشریت در قرون متمادی را به اندیشه وا می دارد (عرفان نظری به عرفان عملی)؛ برای مثال می خوانیم:
تا هوای خنک استغنا
تا شب خیس محبت رفتم
من به دیدار کسی رفتم در آن سر عشق
رفتم رفتم تا زن، تا چراغ لذت، تا سکوت خواهش، تا صدای پر تنهایی
چیزها دیدم در روی زمین، کودکی دیدم، ماه را بو می کرد
قفسی بی در دیدم که در آن، روشنی پرپر می زد.
و نیز می دانیم که ابهام و اشاره زبان عرفان است زیرا مضامین عرفانی بالاتر از کلام انسانی است و شاید به همین دلیل بود که قرآن علیرغم آنکه چهار آسمان تنزل یافته باز هم دارای رموزی می باشد که معرفت آنها نزد عرفا است و دست دیگران، حتی عقلا، از فهم آنها کوتاه.
این هفته را نیز در سروده های سهراب (به وفور استعاره های حافظ و استشاره های صائب) به خوبی می بینیم. برای مثال به نمونه های زیر توجه می کنیم:
– شاعران وارث آب و خرد و روشنی اند. – بد نگوئیم به مهتاب اگر تب داریم. – تا شقایق هست زندگی باید کرد. – آفتابی لب درگاه شماست، که اگر در بگشائید به رفتار شما می تابد. – من مسلمانم، قبله ام یک گل سرخ. – آب را گل نکنیم، بگذارید که احساس هوائی بخورد. – چشم ها را باید شست، جور دیگر باید دید. – باغ ما در طرف سایه ی دانائی بود. – دل خوش سیری چند. – چه کسی بود صدا زد: سهراب – باید امشب بروم…
دوم: دانش انسانی:
از نقاشیهای سهراب سپهریو اما در این رابطه نیز دو مضمون قابل ذکر است یکی اینکه سروده های شاعر تا چه اندازه با قوانین صنعت شعر تطبیق دارد و (علم واقعی)، دوم اینکه در این سروده ها تا چه اندازه مسائل علم بشری لحاظ شده است (علم حقیقی). همانگونه که از اشعار خواجه حافظ یا حکیم فردوسی دقایق علوم زمانشان را برداشت می کنیم (طب و نجوم و ریاضیات و شطرنج و غیره).
برای صنعت شعر، طبق آنچه که از کتاب معیار الاشعار خواجه نصیر طوسی نقل می شود، چنین گفته شده است که: «شعر، کلامی است متخیل موزون و مقفّی» یعنی آنکه شعر خوب باید:
۱- «کلام» باشد، یعنی با شنونده یا خواننده گفتگو کند و به عبارتی دارای بیان محاوره باشد. مانند قرآن مجید که به آن گفته می شود «کلام الله».
۲- «متخیّل» باشد، یعنی از قدرت خیال و قیاس و گمان و وهم برخوردار باشد، همانطوریکه سعدی، در رابطه با توصیف خدا، به طور ضمنی به این مضمون اشاره دارد:
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: سایت رسیک]
[مشاهده در: www.ri3k.eu]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 223]